RE: مشكلات بظاهر كوچك، اما تأثيرگذار در زندگي و صميميت
اقاي بيبي من ميخوام كه بحثو عوض كنم و دنبال اين حاشيه ها نريم، ولي...
مثلا شوهرم الان از خواهرم ناراحت شده، ناراحتيش هم از نظر من اصلا منطقي نيست و داره اشتباه ميكنه، اومديم خونمون، شروع ميكنه به ابراز ناراحتي، من اولش هيچي نميگم يا اينكه ميگم اينجوري نيست يا منظورش اين نبود كه شما فكر ميكني، ميخوام بحثو عوض كنم كه ميگه الّا وبلا همين الان جلوي خودم زنگ بزن ازش گلايه كن و بهش بفهمون كه من ناراحت شدم، هر چي بگم اشتباه برداشت كردي فايده نداره، حتي گاهي ميخوام دلداريش بدم الكي بخاطر دلش ميگم حق با شماست ولي اجازه بده من بعداً سر فرصت مناسب بهشون تذكر ميدم، اصلا قبول نميكنه و فقط گلايه من پيش خودش و در همون لحظه راضيش ميكنه.
خيلي متعجبم از اينكه شوهرم آدم منطقي هستش، ولي در اين زمينه فقط حرف خودشو ميزنه.
به من هم ميگه شما توي اين مدت خيلي از انتظارات منو برآورده كردي ولي در اين زمينه اصلا منو راضي نكردي و مدافع خونوادتي. من دوست ندارم اينجوري غيرمنطقي راجع به رفتار من برداشت داشته باشه و توي ذهنش حك شده باشه.:302:
بيبي عزيز ضمن تشكر از راهنماييهاي خيلي خوب و مفيدتون ميشه خواهش كنم با توجه به شرايطي كه توضيح دادم يه كمي جزيي تر راهنماييم كنيد كه مثلا ذر اين شرايط من بايد چه عكس العملي داشته باشم.
RE: مشكلات بظاهر كوچك، اما تأثيرگذار در زندگي و صميميت
میشه بگین برخورد شما با اعضای خانواده ایشون وقتی ازشون ناراحت میشید چیه؟
شما هم توقع دارین ایشون از شما دفاع کنه؟
اگه جواب سوالم منفی هست بهشون بگین که خودت منطقی فکر کن و اگه دیدی بهت بی احترامی کردن یا کاری انجام دادن که باعث ناراحتی شما شده میتونی خیلی محترمانه خودت بهشون بگی ، ازشون در مورد منظورشون سوال کنی و پای منو اونم پشت سر وسط نیاری.
این سه فایده داره اولا خونواده شما میفهمن که شوهرتون حساسه و بیشتر مواظب رفتارشون هستن.
ثانیا خود شوهر شما فکر نمیکنم خیلی روش بشه که برای هر چیز کوچیکی گله کنه و تعداد این موارد خیلی کمتر میشه از چیزی که الان هست.
و ثالثا شوهرتون شاید کمتر فکر کنه که احترامش واسه شما اهمیتی نداره. همینکه شما حاضرین که ایشون از خودش دفاع کنه فکر میکنم باز از نظر شوهرتون بهتره.
RE: مشكلات بظاهر كوچك، اما تأثيرگذار در زندگي و صميميت
شما کارهای خانوادتون رو توجیه نکن ، به همسرت هم نگو داری اشتباه فکر می کنی. این جمله مخربی هست .
یکی دوبار بگو درکت می کنم اما اون قاعده ای رو که گفتم براش بگو و بگو بهتره رو این اصل زندگی کنیم.
"در زندگی تون یاد بگیرید که هرکسی مسئول کار و حرف خودشه. یعنی نه شما مسئول حرفای پدر ومادر و خانوادتون هستید و نه ایشون."
بنابراین علیرغم تائید ضمنی (برخی موارد) همسرتون اما بطور شفاف بگید که من اینکار رو نمی کنم .
او از شماتائید میخواد ، همینطور که در پستهای قبلی گفتم ، در زمینه های دیگه تائید و تشویقش کنید ، او از این مسیر خارج میشه.
RE: مشكلات بظاهر كوچك، اما تأثيرگذار در زندگي و صميميت
پوپك جون ممنون از پاسختون. من از ايشون نميخوام بره و ازم دفاع كنه. فقط وقتي ناراحت ميشم بهشون ميگم كه فقط به درددلم گوش كنه. تازه بيشتر وقتا من هيچي نميگفتم، اونا مدام پشت سر و جلوي روي من حرف ميزدن و از حرفاي من سوءبرداشت داشتن كه من هيچوقت در جواب بي احتراميهاشون به خودم، بهشون بي احترامي نكردم، اينم بگم همسرم در مقابل خانوادش براي دفاع از من همين برخوردي رو ميكنه كه از من انتظار داره (البته من كه دوست ندارم جلوي من بهشون تذكر بده و تند بشه، ولي خوب خودشون جلوي من به هر چيزي پيله ميكردن و حساس بودن. باور كنيد من در برابر خانواده شوهرم خيلي صبوري كردم، خيلي مسايل ريز و درشت و دخالتهاي مختلف ديدم و هيچي نگفتم.
اينم بگم همسرم اين خصلت روحي رو در مورد همه داره، حتي محل كار و فقط در مورد خانواده من اينجوري نيست. اختلاف بزرگ ما بر سر همين اختلاف نظر هستش كه بعد از 4 سال هنوز به نتيجه مشترك در مورد نحوه برخورد با قضايا در اين موارد نرسيديم كه روش كدوممون درسته كه سرلوحه زندگيمون قرارش بديم. من روش خودم رو قبول دارم كه بايد از خيلي مسايل گذشت و چشم پوشي كرد و از هر چيز كوچك وبزرگي كه بعضياش فقط توقعات بيجا هستش نه وظيفه، نبايد گلايه كرد.
اما شوهرم طبق روشي كه در خانوادش نيز مرسومه از هر چيز كوچك و بزرگي گلايه ميكنند و ناراحتيشون رو در هر صورت سريعاً به طرف مقابل ابراز ميكنند حتي اگر منطقي نباشه.:316:
آقاي بيبي بسيار ممنون و سپاسگزار از راهنماييهاتون. سعي ميكنم حتما روي اين بعدي كه شما ميگيد تمركز كنم.:303:
دوستان ديگه هم اگه تجربياتي دارن ممنون ميشم از راهنماييهاشون استفاده بيشتر ببرم.
RE: مشكلات بظاهر كوچك، اما تأثيرگذار در زندگي و صميميت
دوستان ديگه هم اگه تجربياتي دارن ممنون ميشم از راهنماييهاشون استفاده بيشتر ببرم. :302:
RE: مشكلات بظاهر كوچك، اما تأثيرگذار در زندگي و صميميت
به دنبال محبت عزيز سلام
توصيه مي كنم كتاب " مثل مرد فكر كن - مثل زن رفتار كن " را بخوني .
خوندن اين كتاب بهت كمك مي كنه تا درك بهتري از همسرت داشته باشي و اين رفتارهايش را درك كني و بدوني كه بايد در مقابل چه كارهايي را انجام بدهي يا ندهي .
RE: مشكلات بظاهر كوچك، اما تأثيرگذار در زندگي و صميميت
سلام. ديشب دوباره سر همين موضوعات با شوشو بشدت دعوامون شد.
ديشب خونه مامانم اينا بوديم و خواهر وشوهرخواهرمم بودن. تلويزيون و اخبار ميديديم كه شوهر خواهرم موضع سياسي گرفت و از اونجا كه موضعش با شوهرم فرق ميكنه، شوهرم ناراحت شد و من با چشم ازش خواستم كه بروز نده و بي خيال. اين بار شوهرم از من ناراحت شد و منو داخل اتاق صدا زد و شروع كرد به بدوبيراه گفتن به من و خانوادم (ولي نذاشتم هيشكي متوجه بشه) كه تو بايد طرف منو بگيري و جوابشو بدجور ميدم و ... . منم بهش گفتم منظورم اين بود كه اين حرفا ارزشي نداره اعصاب خودتو خرد نكن. اما نپذيرفت. شب كه خونه اومديم دستشو گرفتم و با محبت گفتم حيف نيست شب نشينيمونو بخاطر مسائل كوچيك خراب كنيم، گفتم ناراحت شدم كه با من بد صحبت كردي و بهم فحش دادي و ... . كه شروع كرد به عصبانيت گفت تازه بدهكار هم شديم؟ تو هميشه پشت منو خالي ميكني. بايد طلاقت بدم. يه خورده دعواي فيزيكي دوطرفه و ....
منم كه ديگه تحمل زورگوييشو نداشتم مقابله به مثل كردم و جوابشو دادم.
من بهش گفتم اين همه خونه پدر تو برخلاف ميل من حرف زده ميشه اما من اصلا توي زندگيمون وارد نكردم و اصلا به روي خودم نياوردم، حالا تو از كوچكترين حرفي نميگذري و ... تازه بهش گفتم دعوا نداره تو هم همون موقع از مواضع خودت دفاع ميكردي، به من چه ربطي داره كه دادشو سر من ميزني........
آخه زور ميگه چيكارش كنم؟ ميگه تحت هر شرايطي تو بايد از من دفاع كني. الان هم با هم قهريم:302:
من تا روزي كه بميرم اين اخلاق موروثيش رو بايد يدك بكشم؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ديگه دارم از دستش ديوونه ميشم. هر روز يه بهانه جديد. تازه چند روزه پيش تهديد كرده بود كه اگه توي خونتون بحث سياسي بشه و به مواضع من توهين بشه ال ميكنم و بل ميكنم. آخه مگه من ميتونم در دهن مردمو زيپ بكشم؟؟؟؟؟؟؟؟؟ :302::316::302::316::302::316:
آقاي بيبي من خيلي سعي كردم از راهنمايي هاتون استفاده كنم و بكار ببندم، اما آقا اين فرصت رو بهم نميده. همونطور كه گفتم همون موقع منو توي اتاق برد و يه عالمه بددهني كرد.
RE: مشكلات بظاهر كوچك، اما تأثيرگذار در زندگي و صميميت
چيكار كنم؟ خيلي دلهره دارم. امروز اگه خونه اومد چه برخوردي داشته باشم؟ اگه نيومد چيكار كنم؟:325:
RE: مشكلات بظاهر كوچك، اما تأثيرگذار در زندگي و صميميت
سلام. سال جديد رو به همه دوستان مهربونم تبريك ميگم و اميدوارم كه سال خوبي رو پيش رو داشته باشيد.
اوايل كه تازه ازدواج كرده بوديم خونواده شوهرم خيلي منو اذيت كردند، انواع كنايه ها و دخالتها و حساسيتهاي وحشتناك خواهرشوهرم كه مجرد بود و ....
بعد از چهار سال سختي و تحمل چند ماه پيش خواهرشوهرم عقد كرد و يه دفعه همه چيز عوض شد. رفتارشون با من خيلي خوب شده و خيلي احترام ميذارن. خواهرشوهرم خيلي با من صميمي شده و گاهي حرفاشو به من ميگه.
ولي حساسيتهاشون فقط براي من بود. الان مادرشوهرم كه اون موقع اينقدر روي ما حساس بود و منو ميرنجوند كلي حرمت دامادشو ميگيره، همش مواظبه حرفي نزنن كه آقا ناراحت بشه، حتي وقتي دخترش با داماد بيرون ميره زنگ هم به دخترش نميزنه كه راحت باشن و كلي شرايطشونو درك ميكنه.
اوايل ازدواجشون شوهرم خيلي روي رفتاراشون حساس شده بود و مدام به روشون مياورد كه براي من اينجوري بودين، حالا اينجوري هستين و ..... من كلي باهاش صحبت كردم كه ديگه اين حرفايي كه باعث دلسردي ميشه رو به زبون نياره، حالا كه خيلي از برخورداي اونا بهتر شده. و شوهرم اگه هنوز هم حساس باشه ولي كمتر بروز ميده.
اما الان..... ميدونيد چيه؟ خيلي با احترام و محبت با ما برخورد ميكنن، ولي وقتي مقايسه ميكنم واقعا تبعيض هاي زيادي ميبينم و شيطون بهم ميگه برو پيش شوهرت درددل كن، اما بازم ميگم ولش كن، شوهرم بيشتر حساس نشه بهتره. چون ممكنه اونم هم دوباره لج كنن. گاهي هم نميتونم خودمو كنترل كنم و به شوهرم ميگم.
مثلا هر كاري دامادشون ميكنه مادرشوهرم خيلي جلوي چشمشه و مدام ميگه اين كارو برامون كرده و .... مدام ازش تشكر ميكنه ... براي ما به زور پول خرج ميكردن اونم با هزاران هزار منت، ولي الان بيا ببين براي دخترش چه چيزايي كه نخريده، جهيزيه سنگين، خيلي از وسايلي كه اصلا نياز نيست........ اصلا روي حرف و كاراي دامادش حساس نيست ولي اوموقع هفت پدر منو صلواتي كرد، اينقدر دعواها توي زندگيم انداخت. جلوي روي خودم هزار تا متلك، پشت سر مدام شوهرمو عليه من تحريك ميكرد، ولي الان اصلا كاري به دخترش نداره.
تازه بگذريم از مصيبتهايي كه خواهرشوهرم توي زندگيم بوجود آورد، ولي بخدا قسم من تمام اون كاراشو با خوبي براش تلافي كردم و حتي ذره اي به روش نياوردم.
با اين حس هاي درونيم چيكار كنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟
البته اينم بگم كه پدرشوهرم خيلي مردسالار هستش و زورگو. البته با من خوبه ، ظاهرا بهتر از دامادش. ولي كلا اخلاقش در زندگي خوب نيست و خيلي مادرشوهرمو اذيت ميكنه. گاهي به دامادش هم لغز و متلك ميندازه. اگه شوهرم پيشش حرفي يا شكايتي بكنه خيلي زود تحريك ميشه و با دخترش برخورد ميكنه و مانع آزاديش ميشه و ...
يعني وضعي هستش كه من يا بايد ناراحتيم رو توي خودم بريزم يا اينكه اگه بروز بدم مشكلات زيادي بوجود مياد، از جمله كدورت، تلافي، كم شدن آزادي خواهرشوهرم، اذيت و گيردادن به مادرشوهرم و .....
با اين همه شرايطي كه توضيح دادم شوهرم گاهي الكي به رفتار خانواده من گير ميده كه فقط اسمشو ميشه حساسيت و بهانه گذاشت. من چه جوري از خانوادم دفاع نكنم؟ اين همه در مورد رفتاراي خانواده ايشون چشم پوشي ميكنم، چطور از خانواده خودم ناراحت بشم و ازشون دفاع نكنم؟ در اين شرايط كه ايرادي از خانواده من ميگيره دلم ميخواد تمام عيبها و مشكلات خانوادش رو به روش بزنم كه ديگه حرفي نزنه.
تازه به من ميگه تو چرا ازشون دفاع ميكني.:324::316:
RE: مشكلات بظاهر كوچك، اما تأثيرگذار در زندگي و صميميت
به دنبال محبت عزیز سلام چطوری؟سال نوت مبارک باشه.
من شرایطم خیلی بدتر از شماس چون هنوزم مادر و خواهرشوهرم دارن به برخوردای احمقانشون ادامه میدن. شوهر اونو انقدر تحویل میگیرن که خدا میدونه، مواظبن یه وقتی اون ناراحت نشه اعلی حضرت. عید دیدنی خونواده دامادشون با اینکه یه شهر دیگن رفتن اما خونه مامان من که بیست دقیقه راهه، با اینکه منم مستقیما ازشون خواسته بودم نرفتن!!!!!!!
وهزار تا مورد دیگه. هروقت بهش فکر میکنم داغون میشم.بدترین برخوردا رو با من میکنه اما هیچ کس بهش چیزی نمیگه که بماند تموم انگشتا هم به سمت من اشاره میکنن.
وای نمیدونی چطوری کارای دختر و شوهرشو توجیه میکنن در صورتی که اگه من اون کارا رو انجام بدم حکم اعدامم صادر میشه.
از همه اینا بگذریم برو خداتو شکر کن حداقل شوهرت این استثناها رو میفهمه و تازه بیچاره بهشونم گفته اما شوهر من!!!!!!!!!!!!فقط کار اونا رو توجیه میکنه و به خاطر دفاع از اونا حاضره منو بکشه.
یه بار فقط یه بار آرزو به دلم موند که شوهرم حقو به من بده حتی فقط جلو خودمون به اونا هم نمیخواد چیزی بگه ولی آرزوش به دلم موند.
من که نمیتونم مقابله به مثل کنم یا تلافی کنم چون شوهرمم پشتیبانم نیست و اوضاع بدتر میشه اما از نه دل دعا میکنم هر طور با من برخورد میکنن خدا حقشونو بهشون بده میدونم خدا جای حقه.آمین
من اگه جای تو باشم قدر شوهرمو میدونم تازه بهش میگم بیخیال اصلا باهاشون بحث نکن اوضاعو خراب نکن.گذشته ها گذشته، به خاطر گذشته های تلخ حالمونو خراب نکن عزیزم. همین که الان باهامون خوبن خدارو هزار مرتبه شکر.
جای اینکه خودتو با دخترشون مقایسه کنی زمان حالتو با گذشتت مقایسه کن و خدا رو شکر کن. باشه عزیزم؟