RE: نیاز به راهنمائی : تغییر محل سکونت
سلام و با تشکر از همه عزیزانی که نظر دادن
سعی می کنم جزئیات رو بنویسم شاید در موارد مشابه برا سایرین آموزنده باشه.
....اگر چه تجربه ام می گفت که بذار یه مدت زمانی از موضوع بگذره تا آمادگی پذیرش برمبنای صحبت و گفتگو بوجود بیاد
اما پنجشنبه بعد از اظهار نظر بی دل جان ، و هندونه هائی که زیر بغل بنده گذاشتن !!! "از همه هنرهای خدادادی و دانش بالاتون استفاده کنید و رابطه رو زود جوش بدید " - هرچی فکرکردم هنر خدادادی ؟؟؟ دانش بالا ؟؟؟؟ اما توان این رو داشته و دارم که رابطه رو زود جوش بدم :104:
دوباره به اونچه که واقعا در زندگی مشترکمون دوس دارم (یعنی رفع کدورت در حداقل زمان ) برگشتم.
غروب پنجشنبه همسرم بیرون بودن که من اومدم خونه ، در رو که باز کردن اول خیلی برام سخت بود که استقبال بکنم ازش ، اما با خودم گفتم BABYاینبار هم جلو برو ، هیچ اشکالی نداره پاشو تو آغازگر سلام باش ، عیبی نداره اگه همسرت هم ازت قهر کنه تو وصل کن و.... . بلند شدم و از در که می خواست بیاد تو و با اون حالت عبوس و ترش روئی و قصد بی محلی ، بهش سلام کردم و همینطور که روبروش قرار گرفته بودم دستم رو برا گرفتن دستش جلو بردم . اون هم در ظاهر تمایلی به دست دادن نداشت اما چاره ای هم جز اینکار نداشت ، یه سلام بی رمق هم داد و رفت تو اتاق که لباسش رو عوض کنه.
خب این اولین اقدام من بود ، نتیجه هم داد ، یخ قهر خیلی زودتر از حد انتظار ذوب شد. او از اتاق بیرون نیومد . با پسرم در هال مشغول بودیم پسرم هم گفت مامان یه چیزیش شده ، گفتم آره سرش درد میکنه و باید استراحت کنه. عجله هم نکردم یه نیم ساعتی که گذشت رفتم تو اتاق و گفتم که اینقدر خودت رو اذیت نکن. و حرکت دوم برا بدست اوردن دل همسر " دلداریش دادم که سعی خودم رو می کنم که بتونیم برا مامان کاری بکنیم ".
گفت باید حرفت رو پس بگیری . با شوخی گفتم این حرفم رو که دیگه باهات زندگی نمی کنم !!!! (حرفی که او بمن زد) بلافاصله هم ادامه دادم در جنجال دیشب خیلی مراقب بودم که نگم " اصلا نمی خوام پیشنهادت رو انجام بدم " اما نوع صحبت و درخواست همفکری شما طوری بودکه این جمله مخرب رو گفتم.
یه مقدار دلداریش دادم و گفتم که اگه یه مقدار فرصت داشته باشیم قطعا می تونیم راه حلهائی رو پیدا کنیم. با این وضعیتی که ماداریم مگه میتونیم به بقیه کمک کنیم . روحیه مون برا کمک دادن اصلا خوب نیست.
او هم سرش رو رو سینه ام گذاشت و قدری گریه کرد (یادمه اوائل در یه همچین صحنه هائی ، بشدت عصبی میشدم ، طاقت دیدن گریه همسرم رو نداشتم ، کار به داد وبیداد و... و بمراتب بدتر میشد) منم تو موهاش دست کشیدم و باز تنهاش گذاشتم.
اومدم شامی درست کردم (جاتون خالی ، دست پخت BABY واقعا عالیه ، اونم وقتی که غذاهای من دراوردی می پزه :227: -) غذای پسرم رو دادم بعد از خانم همسرخواستم بیاد شام بخوریم گفت میل ندارم ، کمی اصرار کردم گفت میل ندارم ، پاپیچش نشدم اومدم شام رو خوردم .
جلو تلویزیون بودم که اومد پیشم ، منم گفتم یه زنگ بزن فردا بریم خونه مامان گفت باشه. و قدری با هم حرف زدیم . جلو تی وی خوابم برد بیدارم کرد و گفت ..گل گاو زبون می خوری ، گفتم آره . فهمیدم که خیلی اعصابش بهم ریخته و خودش رو اذیت کرده ، سردرد و کم خوابی وگریه و... . بغلش کردم و دلداریش دادم .
دیگه وضعیت حدود 90 % به حالت سابق برگشته بود . جمعه صبح پاشدیم و رفتیم خونه مادر زن :301: ،
ناهاری خوردیم و قدری راجع به خرید یا اجاره یه آپارتمان نقلی صحبت کردیم . قرار گذاشتیم نزدیک خونه خودمون یه مورد پیدا کنیم و ایشون رو بیاریم نزدیک خودمون. بعد ازظهر رفتیم خرید ، 6 ساعتی بازار بودیم و با خوبی وخوشی شام رو هم بیرون خوردیم و آخر وقت برگشتیم خونه.
RE: نیاز به راهنمائی : تغییر محل سکونت
سلام
آقای BABY با اجازه تون من مبتدی هم یه چیزایی به ذهنم رسیده که خدمتتون عرض میکنم:(البته جسارته ، ببخشید)
اول اینکه وقتی قراره در رابطه با موضوعی تصمیم بگیریم یا برای مشکلی راه حل پیدا کنیم ، باید از لحاظ روحی آمادگیشو داشته باشیم و بتونیم به دور از دخالت احساسات (که معمولا سخته!) و بیشتر بر پایه عقلانیت تصمیم گیری کنیم چون تصمیم عاقلانه همیشه درست تر و نتیجه اش هم بهتره و حتی کسانیکه تو این موارد احساسی عمل میکنند در نهایت به این امر اعتراف میکنند!
نکته دیگه زمان مناسب برای تصمیم گیری هست که خیلی مهمه.ما وقتی خسته هستیم یا مهمون داریم یا بیمار هستیم یا کاری برای انجام دادن داریم یا از لحاظ روحی آمادگی نداریم،نمیتونیم تصمیم درستی بگیریم و خواه ناخواه با استرس و تحت فشار اطرافیان تصمیمی رو می گیریم که خودمون هم میدونیم در شرایط عادی اینکارو
نمی کنیم! بنابراین تو این موارد برای یه تصمیم اشتباه بهای گزای باید بپردازیم.
بنابراین زمانی که همسر شما برای طرح مسئله و پیشنهادش انتخاب کرده اصلا مناسب نبوده.
در حضور مهمان، زمان صرف شام،بعد هم توی رختخواب که دیگه اصلا جای اینکارا نیست چون (ببخشید) اونجا فقط جای جولان دادن احساسات هست و عقل و منطق تا فرداش تعطیله:311:
این طبیعیه که شما و همسرتون نگران تنهایی و امرار معاش مادرهاتون باشید و اگه غیر از این بود جای تعجب داشت اما باید مراقب باشید که با خاطر حل یه مسئله چندین مسئله دیگه که چه بسا بزرگتر هم باشند ایجاد نکنید!
احتمالا بچه شما مدرسه بره یا محل کار خودتون یا اینبار دور شدن از مادر شما و تنهایی ایشون و مسائل دیگه.
اینبار میشه به خاطر مادر شما دوباره نقل مکان کنید ؟!
در رابطه با موضوع مادر همسرتون فکر میکنم اون بنده خدا حق داشته باشه خودش هم نظر بده و در واقع تصمیم اصلی خود ایشون باید بگیرند نه همسر شما!
اصلا شاید ایشون مایل نباشند از محلی که زندگی میکنند جدا بشن و معمولا اشخاص پیری که تنها میشن به یاد همسرشون اینکار نمیکنند چون معتقدند"اینجا یادگار همسرمه و من ترکش نمیکنم"!
شما اول این دلخوری رو از دل همسرتون در بیارید بعد بگید شک نداشته باشه که به فکر مادرش هستید و به فکر بهترین راه حل هستید.برای همین بهتره با خود مادرشون صحبت کنید و نظر خودش رو بدونید.
به نظرم اینکه خونه مادر خانم تون رو یا بفروشید یا اجاره بدید و جایی نزدیک خودتون رو براش تهیه کنید درسته نه اینکه شما خونه تون رو که گفتید تازه هم ساختید بفروشید یا بدید دست مستاجر!
حتی اگه زمان بیشتری هم فرصت داشتید فروش خونه شما درست نیست!
بنابراین ضمن اینکه به نگرانی همسرتون اهمیت میدید، سعی کنید قانعش کنید که اومدن مادرش نزدیک شما درسته نه فروش خونه شما و ایشون و اینکه به جای یک معامله که بهتر هم هست چندین معامله انجام بدید.
RE: نیاز به راهنمائی : تغییر محل سکونت
دوستان عزیز مرسی از پاسخهای خوبی که میدید ، برای دوستای جدیدم گلناز و فرانک و سایرعزیزانی که تازه به جمع ما پیوستند میگم که اینقد چوبکاری نکنید ، مشکل برا همه پیش میاد ، به تعداد ستاره و پیشکسوتی در تالار و سن وسال و ... نیست ، چه بسا در زندگی مشترک هم گاهی فرزندان ایده هائی بهتر از والدین و برای برون رفت از یه مساله مطرح کنن. بنابراین راحت باشید و اونچه که فکر میکنید لازم به گفتن هست رو بگید.
بله همینطور که شرح دادم در حال حاضر همه چی رو براه هست .
نتیجه صحبت گلناز عزیز هم اینکه ما باید بیشتر از اینها به مادرشون سر بزنیم ، مضافا اینکه مادر خانومم خیلی خانوم خوبیه ، تنهائی رو به جوون میخره نکنه یه دفعه دامادها معترض بشن که داره دخالت میکنه تو زندگیمون و یا حس میکنه مزاحمه ، دلم براش میسوزه . خود سانسوری میکنه. هرچی بهش میگم اگه بیشتر پیشمون باشی ما هم راحت تریم بازم احتیاط میکنه وقتی هم میاد اصلا استراحت نمی کنه همش سرش رو با یه چیزی گرم میکنه ، خیاطی و اشپزی و... . خلاصه مهمونی نمیاد.:46:
بی دل و آنی و فرانک عزیز
اشاره داشتید که اتاق خواب مکان مناسب و زمان خواب زمان مناسبی برا این حرفا و تصمیم گیری نیست ، بله اما برا خانواده های بچه دار ، که تمایلی نداریم فرزندمون در جریان یه سری امور قرار بگیره ( ناگفته نماند مخصوصا برخی از مذاکره ها و همفکریها رو در حضور او و برا یادگیریش انجام میدیم ) بنظر شما بهترین زمان برا صحبت و گفتگو وتصمیم گیری با توجه به محدودیتها کی هست؟؟