RE: تراژدی شکست بعد از 4 سال عاشقی - ریشه یابی علت ها
ممنون فرانک جان از نظرت
من هم باهات موافقم در اين باره که پري اين آقا پسر رو دوست نداشته و صرفا براي رفع نيازهاي عاطفي و تا حدودي مادي به ايشون وابسته بوده....
من خودم هم توي همچين شرايطي قرار دارم اختلاف سن با پسري که دو سال ازم کوچکتره و شديدا بهم علاقه داره وبحث ازدواج رو پيش کشيده و خونوادش هم در جريان هستند... من کارمندم و قصد ادامه تحصيل در مقطع ارشد دارم ولي اون هنوز دانشجو هست ، سربازي نرفته و کار هم نداره...... اينا رو گفتم که بگم با وجود مخالفت خونوادم من تصميم خودم رو گرفتم و ميخوام پاش بمونم.
آقاي محترم پري اگر شما رو دوست داشت شما رو کنار نميذاشت.... :305:
سخته خيلي هم سخته من ميتونم حسش رو درک کنم ولي فقط کافي بود که بخواد.
براتون آرزوي موفقيت ميکنم...
التماس دعا
RE: تراژدی شکست بعد از 4 سال عاشقی - ریشه یابی علت ها
سلام.
اینکه دوستان میگن پری فقط برای نیازهاش به سمت شما میوموده قبول. اما شما هم به همین دلیل به سمت اون جذب شده بودید. اصلا دوست داشتن، قسمت عمده ایش نیاز شخصیه. و این طبیعیه.
ولی مساله اینجاست که توی دوستیتون شما پایبند موندید و اون پایبند نموند. این جمله هزار بار توی این سایت تکرار شده که در دوستی هیچ تعهدی نیس. طولانی شدن زمان دوستی و اینکه از دختر بخواید همه خواستگاراش رو به خاطر شما رد کنه تا شما پا پیش بذارید، کار خیلی سختیه برای یه دختر. مخصوصا که باید از پدز مادزش هم پنهان کنه. بنظر من صبرش تموم شده. و خب دانشگاه هم مزید بر علت شده.
شما نمیدونید توی این موقعیت ممکنه توی ذهن یه دختر چه چیزایی بیاد. راجع به اینکه ممکنه خانوادش قبول نکنه و شاید توانایی مقابله و به نوعی مبارزه رو توی خودش نبینه. اینکه اگه هم مبارزه کرد و موفق شد، شاید دیگه از اون حمایتی که هر دختری بعد از ازدواج از خانوادش انتظار داره، محروم بشه.یا سر هر بحث کوچیکی توی دوران متاهلیتون(که خیلی طبیعیه و توی زندگی همه هست) به خودش بگه اگه با فلانی ازدواج میکردم اینجوری نمیشد اون فلان اخلاق بد رو نداشت. (هرچند که بعد ازدواج این مقایسه ها اساساً غلطه)همه اینا رو با خودش فکر میکنه
و بعد هم به شما فکر میکنه. که الان داغید و الان خیلی جوونید. چند سال بعد ازدواج که همه چی عادی شد و شما تازه به سن ازدواجتون(بین بقیه ی هم سناتون) رسیدید، نکنه زندگیم تهدید بشه و از هم بپاشه. و مشکلاتی از این دست پیش بیاد.
اینا میاد که دو دلش میکنه. سردش میکنه و با حرفاش سعی میکنه شما رو هم سرد کنه.
درکل، اگه پری سرد نشده بود، با اینکه کمی ریسک داشت(بخاطر سن) بهتون پیشنهاد میدادم که به خواستگاری برید و با تحقیق بیشتر و احتیاط هر چه زودتر کار رو رسمی کنید.(اینم بخاطر این بود که حد رو نگه نداشتید و صمیمیت رو بیش از حد پیش بردید) اما الان اگه به زور مجبورش کنید بمونه، امروز نره فردا میره. چون فکر میکنه توی وضعیت بدی هست که بیرونش، یه عالمه وضعیت خوب منتظر خوشبخت کردنشه.
البته اینا یه سری نظر شخصیه. و با اطلاعاتی که شما دادین برداشت کردم. بازم شاید از نظر شما که به جریان نزدیک تر هستید، یه جاهایی رو اشتباه قضاوت کرده باشم.
امیدوارم که بتونید درست ترین کار رو انجام بدین توی این مرحله از زندگیتون:72:
RE: تراژدی شکست بعد از 4 سال عاشقی - ریشه یابی علت ها
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بهار خانوم
ممنون فرانک جان از نظرت
من هم باهات موافقم در اين باره که پري اين آقا پسر رو دوست نداشته و صرفا براي رفع نيازهاي عاطفي و تا حدودي مادي به ايشون وابسته بوده....
من خودم هم توي همچين شرايطي قرار دارم اختلاف سن با پسري که دو سال ازم کوچکتره و شديدا بهم علاقه داره وبحث ازدواج رو پيش کشيده و خونوادش هم در جريان هستند... من کارمندم و قصد ادامه تحصيل در مقطع ارشد دارم ولي اون هنوز دانشجو هست ، سربازي نرفته و کار هم نداره...... اينا رو گفتم که بگم با وجود مخالفت خونوادم من تصميم خودم رو گرفتم و ميخوام پاش بمونم.
آقاي محترم پري اگر شما رو دوست داشت شما رو کنار نميذاشت.... :305:
سخته خيلي هم سخته من ميتونم حسش رو درک کنم ولي فقط کافي بود که بخواد.
براتون آرزوي موفقيت ميکنم...
التماس دعا
دوست عزیز،
از اینکه در این تاپیک شرکت کردین بی نهایت سپاسگزارم.
بزرگترین مشکل من در حال حاضر فارغ از ضربه سختی که به واسطه رفتار پری دارم متحمل میشم اینه که واقعا" با این تجربه چطور و به چه کسی میشه اعتماد کرد ؟
چگونه باید از ثبات عشق کسی مطمئن شد ؟
پری وقعا" به من علاقه نشون میداد با حرفاش ...
همیشه میگفت به من افتخار میکنه.
من آدم احمقی نبودم، یقین دارم که تا قبل از ورود به دانشگاه-ارشد با هیچ پسر دیگه ای ارتباط نداشته و قبل از من ارتباط نداشت !
پری واقعا" دختر سالمی بوده و هست.
البته هیچ گاه نتونست به من توی کارهام کمکی کنه، یا کار خاصی برای من انجام بده یا اینکه منو غافل گیر کنه، هیچوقت برنامه ی خاصی نداشت، و همیشه از من برای کارها و تصمیماتش کمک میگرفت، همیشه تکیه گاهش بودم، و البته من خودم عاشق کمک کردن به اون بودم و از این بابت لذت میبردم.
پری تا توی شهر ما بود خیلی خوب بود ... ولی به محض اینکه برای مسافرت به شهر دیگه ای میرفت به شدت نسبت به من بی تفاوت میشد، وقتی اعتراض میکردم میگفت نمیتونم جایی میرم اس ام اس یا تماس بگیرم، محدودیت دارم، من میگفتم یعنی در طول روز 1 ثانیه هم برای من وقت نداری ... جالبه که وقتی من مسافرت میرفتم ایشون بسیار متوقع بود! تقریبا" همیشه وقتی جایی میرفت من این ناراحتی رو داشتم تا این اواخر که سعی میکردم خودمو به کار هام مشغول کنم و بی تفاوت باشم، هر وقت هم زنگ میزد 90% مواقع منو به عنوان یه گوش شنوا میخواست و فقط از وقایع روزش صحبت میکرد.
پری کلا" در مقابل خواسته هاش مقاومت نمیکرد و به شدت ضعف داشت.
برای مثال: همین اخیرا" که ازش خوستم برای موضوعی خیلی پیش پا اوفتاده از پدرش تقاضای پول کنه میگفت: حوصله ندارم، حالا میپرسه چی هست ؟ واسه چی میخوای ؟ به چه درد میخوره ؟ .... من اصلا حوصله این حرف ها رو ندارم.
در همین مورد برای ازدواج با من هم همین موارد رو مطرح میکرد :
میگفت : می دونم وقتی تو رو معرفی کنم، مامانم از اون ور غش میکنه، اون یکی خواهرم دعوا راه میندازه، اون یکی این کارو میکنه (و واقعا" همیطور بود) ، میگفت نمیتونم...
درحالی که من از یه خانواده مناسب بودم، چند واحد دیگه دارم که در یک رشته مهندسی دهن پرکن فارق التحصیل بشم و در حال حاضر در یکی از رشته های خاص کشور تحصیل میکنم و بسیار هم موفق هستم.
به هیچ عنوان قدرت جنگیدن در مقابل خواسته هاش رو نداشت.
و البته من خانواده اش رو در این مسائل بسیار مقصر میدونم.
متاسفانه در همین 4 ماه اخیر 2 بار به شدت به من ضربه زد و منو در بدترین شرایط تنها گذاشت، بار اول در زمانی که من واقعا" گرفتار بودم و اون واقعا" از شرایط سخت من مطلع بود این کار و انجام داد و باعث شد زندگی من کاملا" متوقف بشه در حالی که من انتظار داشتم با درایت و مدریت بیشتری این کار رو انجام بده و دفه دوم هم که همین 1 هفته پیش بود در حالی که من شب قبلش گفته بودم یه قرارداد بستم و باید طی 10 روز کار رو تحویل بدم، ولی دقیقا" فردا ظهر به من گفت که نمیتونه با من ازدواج کنه، اونم فقط و فقط به خاطر اینکه بعد از 4 سال متوجه شدن چهره بنده به اندازه ای که اشون انتظار دارن پخته نیست !
با همه این تفاسیر نمیدونم چرا همچنان دلم میخواد برای انجام کار هاش یک دلیل منطقی بیارم و به خودم بگم باید شرایط اون رو درک کنی، پری بی تقصیره و نباید به اندازه خودت از اون انتظار داشته باشی.
من خودم رو فرد انسان شناسی میدونستم و خیلی از این بابت از خودم مطمئن بودم،
یه زمانی من تمام فکر ذکر پری بودم .... ولی حالا حتی پیامک های منم آزارش میدن ...
گریه میکردم ... نگفت خودتو ناراحت نکن ! گفت : پیمان آزارم نده !
متاسفانه احساسات و ایدئولوژی بنده به شدت به هم گره خورده و دارم عذاب میکشم.
شرح اوضاع روحیم بیشتر شبیه مرثیه است ! که در حال حاضر از بازگو کردنش اجتناب میکنم.
نکته مهم اینه که چرا کسی که چند سال براش یه اسطوره عاطفی هستی و خودشو به شدت به تو مدیون میدونه ناگهان سرد میشه؟
این اتفاق دقیقا" برای دوست بنده هم که بیش از 4 سال با خانمی که 3 سال از خودشون کوچکتر هست پیش اومده ! عاشق هم بودن ... عاشق ! دوست من هم بسیار شرایط مناسبی داشت ولی به صورت ناگهانی اون خانوم سرد شد !
و این اتفاق دقیقا" زمانی رخ داد که اون خانوم رفت سر کار و وارد یک محیط اداری شد !
مثل پری که وقتی رفت دانشگاه اینجوری شد.
تنها تفاوت این رابطه با رابطه منو پری این بود که اون خانوم 3 سال کوچکتر از دوست بنده و پری 3 سال بزرگتر از من بود.
ابتدا فکر کردم این سردی به دلیل رشد سنی پری هست و چون وارد مرحله سنی جدیدی شده این سردی پدیدار شده ولی با دیدن شرایط مشابه دوستم متوجه شدم که تفاوت سنی عامل اصلی این سردی نبوده.
مشکل کجاست ؟ آیا این رفتار خانوم های قصه ی ما حاصل زنجیره ای از حوادث است ؟
نکته بسیار مهم از نظر بنده وجود فاصله هست !
یعنی ما درسته که ممکن بود در روز ساعت های زیادی رو برای صحبت کردن پیرامون علایق، وقایع روزانه و ... سپری کنیم و از جرئی ترین مسائل همدیگه با اطلاع بودیم ولی متاسفانه به دلیل محدودیت های اجتماعی زمانی که بصورت فیزیکی در کنار هم باشیم اندک بود.
از کارشناسان عزیز خواهش میکنم در بحث شرکت کنند و نظر کارشناسی خودشونو اعلام کنند.
این علامت های سوال در ذهن بنده دردیست مضاعف بر درد جدایی.
خدا خیرتون بده.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط دختر مهربون
سلام.
اینکه دوستان میگن پری فقط برای نیازهاش به سمت شما میوموده قبول. اما شما هم به همین دلیل به سمت اون جذب شده بودید. اصلا دوست داشتن، قسمت عمده ایش نیاز شخصیه. و این طبیعیه.
ولی مساله اینجاست که توی دوستیتون شما پایبند موندید و اون پایبند نموند. این جمله هزار بار توی این سایت تکرار شده که در دوستی هیچ تعهدی نیس. طولانی شدن زمان دوستی و اینکه از دختر بخواید همه خواستگاراش رو به خاطر شما رد کنه تا شما پا پیش بذارید، کار خیلی سختیه برای یه دختر. مخصوصا که باید از پدز مادزش هم پنهان کنه. بنظر من صبرش تموم شده. و خب دانشگاه هم مزید بر علت شده.
شما نمیدونید توی این موقعیت ممکنه توی ذهن یه دختر چه چیزایی بیاد. راجع به اینکه ممکنه خانوادش قبول نکنه و شاید توانایی مقابله و به نوعی مبارزه رو توی خودش نبینه. اینکه اگه هم مبارزه کرد و موفق شد، شاید دیگه از اون حمایتی که هر دختری بعد از ازدواج از خانوادش انتظار داره، محروم بشه.یا سر هر بحث کوچیکی توی دوران متاهلیتون(که خیلی طبیعیه و توی زندگی همه هست) به خودش بگه اگه با فلانی ازدواج میکردم اینجوری نمیشد اون فلان اخلاق بد رو نداشت. (هرچند که بعد ازدواج این مقایسه ها اساساً غلطه)همه اینا رو با خودش فکر میکنه
و بعد هم به شما فکر میکنه. که الان داغید و الان خیلی جوونید. چند سال بعد ازدواج که همه چی عادی شد و شما تازه به سن ازدواجتون(بین بقیه ی هم سناتون) رسیدید، نکنه زندگیم تهدید بشه و از هم بپاشه. و مشکلاتی از این دست پیش بیاد.
اینا میاد که دو دلش میکنه. سردش میکنه و با حرفاش سعی میکنه شما رو هم سرد کنه.
درکل، اگه پری سرد نشده بود، با اینکه کمی ریسک داشت(بخاطر سن) بهتون پیشنهاد میدادم که به خواستگاری برید و با تحقیق بیشتر و احتیاط هر چه زودتر کار رو رسمی کنید.(اینم بخاطر این بود که حد رو نگه نداشتید و صمیمیت رو بیش از حد پیش بردید) اما الان اگه به زور مجبورش کنید بمونه، امروز نره فردا میره. چون فکر میکنه توی وضعیت بدی هست که بیرونش، یه عالمه وضعیت خوب منتظر خوشبخت کردنشه.
البته اینا یه سری نظر شخصیه. و با اطلاعاتی که شما دادین برداشت کردم. بازم شاید از نظر شما که به جریان نزدیک تر هستید، یه جاهایی رو اشتباه قضاوت کرده باشم.
امیدوارم که بتونید درست ترین کار رو انجام بدین توی این مرحله از زندگیتون:72:
دوست عزیز از اینکه در این بحث شرکت نمودین کمال تشکر را دارم.
درحال حاظر باید برای رفتن به کلاس آماده بشم.
انشالله وقتی برگشتم توضیحات رو خدمت شما ارائه میکنم.
RE: تراژدی شکست بعد از 4 سال عاشقی - ریشه یابی علت ها
برای چی موشکافی می کنی؟اینجوری نمی تونی به آرامش برسی.یه رابطه ایی بوده تموم شده.فراموشش کن.هر چقدر بیشتر
دست و پا بزنی بیشتر فرو می ری.
RE: تراژدی شکست بعد از 4 سال عاشقی - ریشه یابی علت ها
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرهنگ 27
برای چی موشکافی می کنی؟اینجوری نمی تونی به آرامش برسی.یه رابطه ایی بوده تموم شده.فراموشش کن.هر چقدر بیشتر
دست و پا بزنی بیشتر فرو می ری.
دوست عزیز،
من همیشه توی زندگیم سعی کردم مشکلات رو حل کنم، و هیچ نقطه سیاه یا مبهمی توی زندگیم ندارم.
اصرار بنده به ریشه یابی این موضوع اینه که دلم نمیخواد در آینده مجددا" از این بابت آزرده خاطر شوم.
از طرف دیگر برای پری نگران هستم، برای آینده اش.
قسمتی از اعتماد به نفس بنده در رابطه با شناخت افراد، آسیب دیده ... این ممکنه منو در آینده حساس و بسیار سختگیر کنه.
RE: تراژدی شکست بعد از 4 سال عاشقی - ریشه یابی علت ها
پیمان عزیز، ممکن بود برای هر شخص دیگه ای به جز پری هم چنین اتفاقی بیفته. وقتی نوشته های شما رو خوندم واقعا احساس پاک و زیباتون رو درک کردم.
همانطور که خودتون می دونیدو دیگر دوستان هم گفتن، پری به علت اعتماد به نفس کمی که داشت، با ورود به یک مرحله جدید از زندگی یا یه محیط جدید و به دست آوردن کمی اعتماد به نفس (حالا کاذب یا غیر کاذب) احساس کرد که دیگه شما براش کافی نیستید، و به دنبال آینده ای بهتر برای خودش گشت.
اما از شما یه خواهشی دارم، این احساس پاکتون رو نگه دارید، برای هر شخصی این احساس رو سرمایه گذاری نکنید، سرمایه انسان فقط مادیات نیست، مهمتر از مادیات شخصیت و روح و احساس ما هست، پس در یک جای مطمئن سرمایه گذاری کنید، برای شخصی که باهاش پیوند زناشویی بستید و نسبت به هم تعهد دارید. انرژیتون رو برای شخصی باقی بگذارید که اون هم برای شما انرژی می گذاره و همسر، هم سقف و همدم شماست.
عجله نکنید، پری رو به خاطراتتون بسپارید، نه خاطره بد، یک خاطره خوب و به سمت آینده جلو برید، مطمئن باشید شخص دیگه ای هم داره مسیر زندگیش رو طی می کنه تا در جایی به شما برخورد کنه و احساسش رو به شما تقدیم کنه.
:72:
RE: تراژدی شکست بعد از 4 سال عاشقی - ریشه یابی علت ها
نقل قول:
چطور و به چه کسی میشه اعتماد کرد ؟
چگونه باید از ثبات عشق کسی مطمئن شد ؟
:324:همینه دیگه ؛فلسفه دوستی از نظرمن همینه؛واسه همینم هست کاملا دوستی باجنس مخالف رو رد میکنم.
از نظر من رابطه باجنس مخالف تنها زمانی صحیح هست که بشه بهش اشنایی قصد ازدواجی گفت(با شرایط و محدودیت های خاص خودش).
و اسم رابطه شما مطلقا دوستی :16:بوده (هرچند بعد مدتی تصمیم به ازدواج گرفتید)
نتیجه این دوستیها هم همینه؛شکست عشقی میخورین،بعد میگین به کسی اعتماد ندارید بابت ثبات عشقش.
اگر رابطه شما عاقلانه بود و تصمیم برای ادامه و ازدواج عاقلانه بود،خیلی زودتر ازینها متوجه میشدید که به درد هم نمیخورید؛
چون دیگه عقل شما راه درست رو نشون میداد.
اینهمه دراین تالار گفته شده از نتیجه دوستیها؛ چرا واسه خیلی ها درس عبرت نمیشه،چرا وقتی به مشکل برخوردید تو گوگل سرچ میکنید و به اینجا میرسید؛
چرا موقعی که در حال خوشگذرونی هستین فکر نمیکنید اخرش که چی!!!
:180:مگه امثال من که رابطه عاطفی باجنس مخالف نداشتیم و نداریم ادم نیستیم،مگه احساس نداریم،
مگه نیاز عاطفی نداریم؛ولی واستادیم و وای میایستیم ،چرا؟واقعا چرا؟
:shy:جز به خاطر پایبندی به اخلاق که خیلی ها اونو به مضحکه میگیرن،جز به خاطر ثبات ارزشهامون و واستادن سر اونها؛
و یکی از علت ها این سردرگمی شما :چطور تضمین میشه همچین رابطه ای؟
جوابم مشخصه؛تضمینی نداره؛چرا باید وجودمونو در اختیار کسی بذاریم که امروز هست و فردا هیچ ضمانتی به موندنش نیست.
از نظر من کل موضوع هست که مشکل داره؛خود دوستی؛داخلش اعتمادی نیست و ثبات در اون التزام نداره.:33:
با این حال عده ای مصر هستن که اینطوری همسرشونو انتخاب کنن،خب هرکس یک عقیده ای داره و در جای خودش قابل احترام هست
و قصد توهین به کسی یا عده ای درکار نیست=>صلاح کار خویش خسروان دانند.
ولی دیگه هرکی خربزه میخوره باید پای لرزش هم واسته :cool:
اگه یه کم تند رفتم معذرت میخوام؛قصدم بی ادبی نبود.شما پرسیدید و منم نظرمو گفتم؛حداقلش اینه که یه کم فکر کنید.:203:
***البته شما دراین رابطه ،اونطور که توضیح دادین اصول انسانیت رو رعایت کردید وپسرانی چون شما نایاب هستن و حستون ستودنی:72:***
ضمنأ
دوست عزیز حالا که موضوع بهتر موشکافی شد و بیشتر توضیح دادین،به وضوح مشخصه که ایشون دارای این صفت بودن و هستن:خودخواهی
به این حرفای خودتون توجه کنید
نقل قول:
البته هیچ گاه نتونست به من توی کارهام کمکی کنه
کار خاصی برای من انجام بده
اینکه منو غافل گیر کنه
هیچوقت برنامه ی خاصی نداشت
همیشه از من برای کارها و تصمیماتش کمک میگرفت
همیشه تکیه گاهش بودم
نسبت به من بی تفاوت میشد
ایشون بسیار متوقع بود
هر وقت هم زنگ میزد 90% مواقع منو به عنوان یه گوش شنوا میخواست
فقط از وقایع روزش صحبت میکرد.
به شدت به من ضربه زد
منو در بدترین شرایط تنها گذاشت
باعث شد زندگی من کاملا" متوقف بشه
گریه میکردم ... نگفت خودتو ناراحت نکن ! گفت : پیمان آزارم نده !
درسته که گفتید از انجام دادن اینکارا و اینکه واسش تکیه گاه لذت میبردین:82:،ولی وقتی میاید اینهارو با ناراحتی اعلام میکنید نشان دهنده اینه ته دلتون توقعاتی داشتید که براورده نشده.
RE: تراژدی شکست بعد از 4 سال عاشقی - ریشه یابی علت ها
شرایط ام غیر قابل تحمل هست، فقط آرامش میخوام ...
نمیدونم بگم متاسفانه یا خوشبختانه ... ولی نظرات ارزشمند شما دوستان باعث شد از امشب دیگه قبل از خواب از خدا نخوام که معجزه کنه و پری رو به من برگردونه و به همون آرزوی خوشبختی برای او اکتفا کنم.
از دوستان اگر کسی دستش به دعا میره لطفا" برای سعادت و خوشبختی پری دعا کنه.
سپاسگزارم.
RE: تراژدی شکست بعد از 4 سال عاشقی - ریشه یابی علت ها
از قدیم و ندیم گفتند چراغی که به خانه رواست...
شما اول آرامش خودت رو پیدا کن و به زندگی معمولی برگرد
بعد اون چشم ما برای پری خانوم هم دعا می کنیم
دوست من بهتره از مرثیه خوانی و چرا چرا ها دست برداری
چرا اینطور شد چرا من چرا چرا...
یکی از دلایل شکست در این رابطه سن کم شما بوده شما 24 سال دارید و 4 ساله که وارد رابطه شدید یعنی از 20 سالگی
خوب رابطه تنها احساس نیست باید یک منطق قوی هم پشتش باشه رابطه ای که در سن کم شروع میشه بیشتر بر مبنای احساست و شور جوانی هست
بنابراین نمی تونیم انتظار داشته باشیم این رابطه به سرانجام برسه
شاید اینطور به صلاحتون بوده که ایشون پا پس کشیدن
شاید الان این حرفهام به نظرتون ظالمانه بیاد ولی شما هم یک روز به این نتیجه خواهید رسید
اون روز زمانی خواهد بود که از این مسئله فاصله گرفته اید
بنابراین قدم اول برای شما اینه که از این مسئله فاصله بگیرید اینه که به فعالیت های روزمره تون بپردازید
با دوستهاتون بگردید و سعی کنید با ورزش و کارهای مورد علاقه زمانتون رو پر کنید
با مادرتون درد دل کنید
سعی کنید اشیایی رو که پری به شما داده هدیه و ... بریزید دور
همه چیزهایی رو که شما رو به یاد ایشون میندازن از خودتون دور کنید و به قول روانشناسان بستر زدایی کنید
سرتون رو گرم کنید تا به مرور زمان حالتون بهتر بشه
RE: تراژدی شکست بعد از 4 سال عاشقی - ریشه یابی علت ها
[quote=*mina]
نقل قول:
به این حرفای خودتون توجه کنید
نقل قول:
البته هیچ گاه نتونست به من توی کارهام کمکی کنه
کار خاصی برای من انجام بده
اینکه منو غافل گیر کنه
هیچوقت برنامه ی خاصی نداشت
همیشه از من برای کارها و تصمیماتش کمک میگرفت
همیشه تکیه گاهش بودم
نسبت به من بی تفاوت میشد
ایشون بسیار متوقع بود
هر وقت هم زنگ میزد 90% مواقع منو به عنوان یه گوش شنوا میخواست
فقط از وقایع روزش صحبت میکرد.
به شدت به من ضربه زد
منو در بدترین شرایط تنها گذاشت
باعث شد زندگی من کاملا" متوقف بشه
گریه میکردم ... نگفت خودتو ناراحت نکن ! گفت : پیمان آزارم نده !
درسته که گفتید از انجام دادن اینکارا و اینکه واسش تکیه گاه لذت میبردین:82:،ولی وقتی میاید اینهارو با ناراحتی اعلام میکنید نشان دهنده اینه ته دلتون توقعاتی داشتید که براورده نشده.
دوست عزیزم من این موارد رو با ناراحتی اعلام کردم چون واقعا" توقع نداشتم این چنین در کفه ی ترازوی پری با دیگران مقایسه بشم و به خاطر دلیلی واهی مورد بی مهری قرار بگیرم.
"توقع داشتم" نه ! ولی "توقع نداشتم" آری !!!
افسوس ...