برایتان آرزوی موفقیت می کنم
:72:
نمایش نسخه قابل چاپ
برایتان آرزوی موفقیت می کنم
:72:
سلام عزيزان. راستش بهش زنگ زدم و ازش خواستم كه جايي با هم صحبت كنيم. مثل هميشه پرت بود و فكر ميكرد در مورد مجله است. خب قبل از اينكه من حرف بزنم گفت: شماره بعدي نيستم. ميخوام استعفا بدم. پرسيدم چرا؟ گفت: ميخواد از ايران بره!!! گفتم كي؟ گفت دو هفته ديگه.
سكوتي كردم و گفتم: به خاطر مسئله ديگه اي خواستم بياي. و بعد ادامه دادم: ميخواستم ازت خواستگاري كنم. چند دقيقه اي از خجالت قرمز شد و نگاهشو ازم دزديد. بعد با صدايي لرزان گفت: من به ازدواج فكر نميكنم. و منم گفتم: موفقيت هات مهم ترن. فراموش كن. بعدش ازش قول گرفتم كه خوشبخت باشه و رفت.
متاسفم كه ناراحتش كردم. كاش منو ببخشه. نميدونم حالم خوبه يا بد. فقط ميدونم مثل هميشه دير رسيدم.
احساس ميكنم زندگيم يكدفعه تهي شده.
دوستان از همراهيتون بي نهايت ممنونم. خوشحالم كه حداقل جايي رو بهم معرفي كرد كه بتونم توش با نوشتن خودمو خالي كنم. ممنونم ازتون. خدانگهدار.
قرمز شد با صدایی لرزان.فکر می کنی اگر نه اش قاطع بودی اینجوری می شد؟بازم تلاش کن.
ولی کاملن رسمی که بدونه تصمیمت جدیه.
جهت آرامش بیشتر کیا خان عزیز
مطمئنم این دختر خانوم می دونه شما دوستش دارید و اس ام اس ها رو چرا می فرستید و برای همین هیچی نمی پرسه ، از قدیم گفتن چو دانی و پرسی سوالت خطاست !