RE: مشکلات من با و همسرم و خانواده اش در شروع زندگی مشترک
من هرچی که بهش می گفتم به خانوادت نگو می گفت . حتی ریز ترین چیزارو .
اما من اولا به خانوادم نمی گفتم تا اینکه دیدم اونجوری اذیت میشم . منم گفتم .
موقعی هم که سرکوچمون اومده بود روزی که دعوا شد یه سره با پدرش در تماس بود کلا گزارش میداد که اومده چیکار کرده .
واقعا نمیدونم چی میشه خانوادم که می خوان مهرم رو اجرا بزارن میگن دیگه بدرد نمیخوره . اما من گفتم فعلا نه.
میگن اونم اخلاق باباشو داره . بری سر خونه و زندگی حتما کتکت می زنه .
هرچی خدا صلاح بدونه
یه وقتایی یاد آرزوهامون برنامه هایی که داشتیم میفتم گریه میکنم که چرا همه چی خراب شد .
یه وقتایی هم یاد سرکوفتاش یاد زرنگ بازی هاش میفتم دلم می خواد بندازمش زندان آب خنک بخوره.
الان نمیدونم تو دلش چی میگذره کاش می شد فهمید .
بعضیام میگن اون سیر شده داره این کارارو میکنه می خواد خودت جدا شی .
RE: مشکلات من با و همسرم و خانواده اش در شروع زندگی مشترک
اما خودم میگم پس چرا اینکارارو کرد اگه نمی خواست .
نظرتون چیه؟ :316::316::316::316::316::316::316:
RE: مشکلات من با و همسرم و خانواده اش در شروع زندگی مشترک
سلام دوست عزيز
شرايط سخت زندگيتو درك مي كنم
ولي به نظر من گذشته از دخالت خانواده ها و مسايلي كه ساير دوستان صحبت كردند اين آقا نرمال نيست و ممكنه كه در آينده هم همين طور به بي احترامي هاش ادامه بده .
تكليفتو باش روشن كن تا نرفتي سر زندگي و بچه دار نشدي به خودش و خانوادش بفهمون كه بايد رفتارشو اصلاح كنه مطمئن باش اگه كار از كار بگذره ديگه نمي توني عوضش كني
به اميد روزي كه مشكلاتت حل بشه
RE: مشکلات من با و همسرم و خانواده اش در شروع زندگی مشترک
خانوم سوزی
نمی دونم چرا ولی من مشکلتونو قابل حل می دونم
شما با رفتارهای نادرست ( هر دو طرف ) و نا پخته درواقع گره انداختید به زندگیتون و بعد محکمترش کردید و الان فکر می کنید این گره ها بازشدنی نیستند
سر نخ رو یک کم شل کنید و ببینید که گره هاتون با صبر و حوصل باز می شن
شوهرتون رو حمایت کنید و بهش پشت گرمی بدید تا بتونه به شما تکیه کنه، بهش علاقه نشون بدید ( تاحد معقول ) و باهاش حرف بزنید و دوستش باشید، اینطوری آروم آروم به طرف خودتون جذبش کنید
در مقابل رفتارهای پدرشوهر فعلا عکس العمل نشون ندید و روابط ایشون رو از خانواده خودتون با صبر و تحمل مدیریت کنید
شوهر شما از یه طرف راس می گه چون از لحاظ مالی وابسته به پدر و مادر هست و صبح تا شب در کنار پدر کار می کنه و سنش هم کمه برای ازدواج بدیهی است که وابسته به پدر می شه
بنابراین فعلا اوضاع رو آروم نگه دارید و باهاش همراهی کنید که یه کار مناسب دیگه پیدا کنه، چون وقتی از کار با پدر دست میکشه و می بینه کار بهتری نیست مسلمه که دفعه بعدی که برگشت پیش پدر دو دستی پدر و کارشو بچسپه
پس اول باید کار خوب پیدا کنید بعدا ایشون راحت از پدرشون جدا می شن
خوب این یه قدم بود : جدایی مالی به دنبالش احساس اعتماد به نفس و استقلال و مرد بودن رو میاره
بعد که این کارو کردید عزیزم پدر شوهرتون مرد هست و چه راحته که مخشو بزنید ( ببخشید از این اصطلاح ولی ...)
خوب قلق پدر شوهره رو دستت بیار و باهاش دوست شو ، خودتو انقدر باهاش صمیمی کن ( البته با رعایت حریم ) که بین پدر و پسر حائل شو ، اینطوری دست از دسیسه چینی بر میداره
در مورد رفتار خانواده با همسرت خوب فعلا رفت و آمد هاشو مدیریت کن و دو هفته یه بار بیارش به خونه تون، اون موقعی که اون میاد سعی کن همه افراد خانواده پیش هم باشند و سفره رنگین و بگو بخند تا بهش خوش بگذره،اونموقع رفت و آمدتو به هفته ای یکی دو بار افزایش بده ولی حواست باشه بکه بهونه دستش ندی
درمورد اینکه اومده داد زده زنمو می خوام رفتار احساسی هیجانیشو به سنش ربط می دم من، شما هم لجبازی کردی و بد کاری کردی رفتی شکایت ، زندگی با شکایت بازی و زندون انداختن پیش نمیره، این کارا واسه موقعیه که رسما می خوای طلاق بگیری نه واسه الان که مرددی، الان وقت چیه ؟
اول از همه خونسرد باشی و از عصبانیت و داد و فریاد و تشنج کاملا پرهیز کنی حتی اگه تحریکت کردن
بعد اقداماتی رو که گفتم و سایر دوستان گفتن پله پله و به تدریج انجام بدی
مشاور یادت نره !
من فکر می کنم شما هم اشتباهت به اندازه شوهرت هست که رفتی مشکلاتتو به خانواده گفتی و الانم داری تحت تاثیر اونها می گی می رم مهرمو می ذارم اجرا :163:
یادمون باشه مهریه هدیه ی شوهر ما به ماست و یک پشتوانه ( مثلا پشتوانه ) برای بعد از طلاق
نه وسیله ای برای آزار و اذیت همسرمون!
بهتره به عقلت تکیه کنی و مشاوره درست نه رفتارهای هیجانی خودت و خانواده
اومدی و امروز با عجله طلاق گرفتی و فردای روز پشیمون شدی، سودی نداره
پس یک فرصت دوباره به زندگیت باید بدی...
از جنجال و دعوا دوری کن
موفق باشی
RE: مشکلات من با و همسرم و خانواده اش در شروع زندگی مشترک
سلام دوست عزیزم
من فکر میکنم که اگه یه بار صمیمانه با مادر همسرت صحبت کنی برات خوب باشه هرچی باشه ممکنه حرفاتو بهتر بفهمه فقط اولش با صمیمیت شروع کن وبهش بگو من مثل دخترتم ویه ذره از این حرفا که بات راحت باشه بعد دلیل این حرکاته نامزدتو ازش بپرس وازش کمک بخاه انشاالله درست میشه.طلاق رو به عنوان آخرین راه حل در نظر بگیر نه اولیش .با همسرت پیش مشاور برو من فکر میکنم همسرت یه مرده نابالغه که نمیتونه قاطعانه تصمیم بگیره .باید بهش شجاعت واعتماد به نفس بدی .هی بگو ما میتونیم دونفری بدون کمک کسی زندگیمونو بسازیم .از اطرافیانت واسش مثال بزن در کل زیاد باهاش راجع به اینده صحبت کن ویه تصویر قشنگ براش از ایندتون باهم براش بساز
RE: مشکلات من با و همسرم و خانواده اش در شروع زندگی مشترک
سلام آخه مادرش هم شر میکنه اما زیر زیرکی . اصلا پدره اجازه نمیده کسی با اون حرف بزنه.
بعد از اون دعوا همون روز که ما شکایت کردیم نامزدم رفته از طریق قانون خواسته که احضاریه اومده نوشته ::::: با سلام
در مورخ 89/5 با شما با عقد دائم ازدواج کردم . در حال حاضر آمادگی خود را برای شروع زندگی مشترک (تمکین عام ، خاص ) به وسیله ی این احضار نامه اعلام می دارم ، به شما ظرف 10 روز از تاریخ ابلاغ مهلت داده می شود جواب خود را در خصوص زندگی مشترک با اینجانب را اعلام نمایید .
موندم چیکار کنم اصلا از دادگاه رفتن می ترسم میگن آدم از هر چی می تسه سرش میاد . منو چه به طلاق تاحالا تو خانواده نداشتیم .. از اونورم خانوادم میگن اگه رفتی با اون دیگه برو ما که اونو تحویل نمیگیریم حتی خاله هامو مادربزرگ و .... نزدیکام .
بع
RE: مشکلات من با و همسرم و خانواده اش در شروع زندگی مشترک
کسی جواب منو نمیده
الان 10 روزه همدیگرو ندیدیم
همه میگن اگه برم باهاش 100 در 100 بد بختم .
RE: مشکلات من با و همسرم و خانواده اش در شروع زندگی مشترک
سلام
یعنی قبل از محرمیت فقط روزها یک ساعت ققط راه می رفتید و ایشون یک ماهه به این نتیجه رسید؟یکم زود به این نتیجه نرسیدید؟
به نظر شما توقع به جاییه که می خواستید در دوران نامزدی اون خرج دانشگاهه شما رو بده؟
چرا مسئله رو به خانواده ها کشوندید که اینجوری بشه؟
وقتی رفتید شکایت یعنی علاقه ایی به بهبود رابطه نداشتید،الان چی می خواید به وضعیت سابقتون برگردید؟
با این رفتارهایی که داشته هنوز هم می خوایدش؟
بنظرم رفتار جفتتون نشان می ده امادگی زندگی مشترک رو ندارید.اون خیلی تحت خانوادشه شما هم همینطور.
در مورد اشنایی و مشکلاتتون بیشتر توضیح بدید
RE: مشکلات من با و همسرم و خانواده اش در شروع زندگی مشترک
دوست عزیز سلام
راهنمایی کردن در این موردی که مطرح کردید یک کم مشکل است. مساله حقوقی هم شده. شما خودتون تنها کسی هستید که می تونید شرایط را بسنجید و بهترین تصمیم را بگیرید.
خانواده و دوستان اگر به شما می گویند نرو، برای این است که از مساله ارتباط جنسی کامل شما خبر ندارند. مساله کوچیکی نیست. به هر حال شما الان بعد از جدایی از ایشون ....
ولی من فکر می کنم بهترین راه حل این است که یک بزرگتری را واسطه کنید و ایشون را دعوت کنید منزلتون و سعی کنید یه جوری حلش کنید. مثلا اگر با دایی یا عمویتان راحت تر هستید، برید با ایشون صحبت کنید. بگید که عموجان ما یک مقدار بحث و دعوا داشتیم و ندانم کاری کردیم و به شکایت رسیده. الان هم ایشون افتادند سرلح و هم مادر و پدر من. اگه می شه شما با درایت و تجربه خودتون کمک کنید که این مساله حل بشه.
البته دادگاه هم که کاری نمی تونه با شما بکنه. نمی دونم خانمی که تمکین نکنه، چی کارش می کنند؟؟ فوقش اینه که دعوتت می کنن دادگاه و نصیحتت می کنند که برو سر زندگیت یا مثلا بهتون می گن که یک عروسی بگیرید و برید زندگی کنید و از این راه حلها دیگه.
به هر حال فعلا صبر کن یا اگه می شه بزرگتری را واسطه کن. درست نیست که اول زندگی این حرفها پیش بیاد.
خیلی خیلی زیاد هم در مورد همسرداری، رفتار خودت، کنترل خشم و عصبانیت، نحوه رفتار با شوهر، خصوصیات مردان و ... مطالعه کن و روی خودت کار کن که انشالله زندگیتون بهتر بشه.
یه چیز مهم هم این که اگر آمدند برای صحبت کردن، گله و داد و بیداد و بحث نکن. سعی نکن ثابت کنی حق باشماست. توی این شرایط معمولا نتیجه نمی ده.
RE: مشکلات من با همسرم و خانواده اش در شروع زندگی مشترک
بزرگترا میگن باید تموم شه . البته نمی تونم قضیه رابطرو به اونا بگم . پدرم هم نمیدونه . مادرم هم با اینکه میدونه میگه نه.
راستش من قضیه تمکین رو به خالم که 28 سالشه گفتم . اون نظرش اینکه اون ادم روانیه با این وضعیت هم نمیشه زندگی کرد.
خودم هم به این نتیجه رسیدم با اینکه دوستش دارم.
شخصیت افراد پارانوئیدی و مردان سو استفاده گر :163:رو که در گوگل جستجو کردم خوندم . همشو این اقا داره .
اگه الان میخوام تموم شه به خاطر اینکه میترسم بریم سر خونه و زندگی با یه بچه اینکارارو کنه منم به خاطر بچه بسوزم .
اصلا خودخواه میتونه عوسی بگیره اما اینکارو نمیکنه . روزی که جشن عقد گرفتیم وقتی مامانم بهش کادو داد پشت سر مامانم بدو بیراه میگفت . وقتی خانوادمو حساب نمیکنه دیگه چه برسه به من . بدیاش از خوبیاش بیشتره .
کلی بدی داشته اما یه حسی دارم بهش شاید به خاطر بعضی محبتاشه که برام سخته جداشم .
اما به کاراش که فکر میکنم میبینم باهاش زندگی کنم و به خواد همونجوری باشه بازم سخته . دچار دوگانگی شدم .