RE: احتمالا وقت مرگم رسیده
ehtemalan عزيز
من كه حدس مي زنم مثل خودم از جنس زنايي .
ما هممون يه جورايي مشكل داريم كه با اين سايت آشنا شديم . هممون حداقل اگه كاري از دستمون بر نياد بدرد همدلي و درددل گوش دادن كه هستيم .
ولي مطمئن باش وقتي اينجا درد دل كني خيلي سبك تر مي شي . من روز اولي كه بااينجا آشنا شدم واقعا داشتم مي مردم از دلتنگي و ترس . انقدر گريه كرده بودم كه ناي حرف زدن نداشتم ولي وقتي ديدم اين همه دوست هست كه راهنمايي كنه و نگران من هستن باور كن خيلي خوشحال شدم .
هر چند هنوز خيلي لجبازم و به حرف بچه هاي تالار گوش نمي كنم ولي اميدوارم يه روز سر عقل بيام و واقعيت ها رو ببينم .
تو هم حرف بزن چيزي از دست نمي دي كه هيچ چيزاي خيلي خوبم ياد مي گيري . :46:
برات دعا مي كنم ايشالله مشكل تو هم حل شه دوست خوبم . :72:
RE: احتمالا وقت مرگم رسیده
سلام دوست عزیز
به تالار همدردی خوش اومدین http://www.postsmile.com/img/emotions/222.gif
چقدر خوبه که اهل شعر و ادبیاتین :104:
اهل ورزش و موسیقی و تحصیل هم که هستین و این خیلی خوبه
گفتین که در زندگی تلاش های زیادی کردین خوب این خودش نشون میده که شما فرد قوی هستی و بااراده ای هستید .
همه ما در زندگی کم و بیش سختی هایی در زندگی داشته و داریم اما زیبایی هاش رو هم ببینیم . اینکه ما اینجا یاد گرفتیم هم دل هم باشیم و دلمون برای هم بتپه و همدیگرو دوست داشته باشیم ، یکی از زیبایی های زندگی است .
شما دقت کن وقتی اومدی چطور همه از حضور یک دوست جدید استقبال کردند . پس ما اینجاییم تا حرف های شما رو بشنویم .
تو این تالار خیلی ها مشکلاتشون رو بیان کردند و الان نتیجه خوبی گرفتن .پس نگران نباش و بدون که جای خوبی اومدی .
این رو هم بدون که همیشه خدایی هست در کنار ماست و یک لحظه از ما غافل نمیشه حتی اگر ما فراموشش کنیم . این که ما الان اینجا در کنار هم هستیم تا با هم همدلی کنیم هم به خواست خداست
RE: احتمالا وقت مرگم رسیده
میبینم که هر ده دقیقه یکی از بچه ها برات پیام میزاره و این یعنی که بچه های این جا ازت خوششون اومده. نمی خوام من یک کمی حسودیم شد. :302:
خب حالا قبل از هر چی بگو خانومی یا مثل خودم از جنس مذکر تشریف دارین. سنت چقدره؟ مجرد یا متاهل؟ یه سری اطلاعات اولیه بده ببینیم این دوست جدیدمون کیه. :303:
RE: احتمالا وقت مرگم رسیده
سلام احتمالا عزيز و محترم
با آغوش باز و از صميم قلب ورودت را به كلبه ي همدردي خوش آمد مي گويم نازنينم .
آخ جون ، آخ جون :310:
يك نوازنده به جمع نوازنده هاي تالار اضافه شد .:46::310::227:
چه سازي مي زني ؟ چند وقته كار مي كني ؟ استادت كيه ؟
يواشكي بگم ( آقاي سنگ تراشان گوشهاي خودتون را بگيريد و چشمهايتان را هم ببنديد ) من و تو با هم يه كنسرت بگذاريم ؟!:227::310:
RE: احتمالا وقت مرگم رسیده
سلام به همه . خیلی بهم لطف کردین . خیلی مهربون هستید . از تک تک شما عزیزان تشکر میکنم . ممنونم
به غصه بلکه به تدریج انتحار کنم
دریغ و درد که این انتحار آنی نیست
بلد نیستم اون چیزی رو که درونم اتاق افتاده و میوفته رو بنویسم . برا همین زندگیم رو تو شعرها پیدا میکنم .
احساس میکنم اگه شاعر بودم و میخواستم از زندگیم بگم شعر زیر از حافظ رو باید مینوشتم .
صلاح کار کجا و من خراب کجا
ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس
کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا
چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را
سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا
ز روی دوست دل دشمنان چه دریابد
چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا
چو کحل بینش ما خاک آستان شماست
کجا رویم بفرما از این جناب کجا
مبین به سیب زنخدان که چاه در راه است
کجا همیروی ای دل بدین شتاب کجا
بشد که یاد خوشش باد روزگار وصال
خود آن کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجا
قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوست
قرار چیست صبوری کدام و خواب کجا
RE: احتمالا وقت مرگم رسیده
دوست عزیز یه شعرم پیدا میکردی که جنسیتت رو معلوم کنه .:310:
عزیز گناهه کسی که از این شعر حافظ سردرنیاورد چیه .:33:
دوست عزیز بگو هرچه دل تنگت:16: میخواهد . مارو از خودت بدون اینجا همه منتظر شنیدن حرفهای زیبا و دلنشینت هستن .
برداشت من از این شعر یه قضیه عشقی بود:43: ... غلط گفتم؟؟؟ آره؟؟؟؟
خوب چیکار کنم گشتی شعر سخت حافظ رو پیدا کردی تا من نفهمم دیگه :162:
RE: احتمالا وقت مرگم رسیده
تو کیستی؟...
تو در کدام سحر، بر کدام اسب سپید
تو را کدام خدا ؟
تو از کدام جهانی؟
تو در کدام کرانه،تو از کدام صدف
تو در کدام چمن ،همره کدام نسیم؟
تو از کدام سبو؟...
تو کیستی؟
.................................................. ........
RE: احتمالا وقت مرگم رسیده
سلام رفیق ...
راستش یه جمله ات باعث شد بیام و کمی بنویسم ...
گفتی :
نقل قول:
بلد نیستم اون چیزی رو که درونم اتاق افتاده و میوفته رو بنویسم . برا همین زندگیم رو تو شعرها پیدا میکنم .
شعر ...
شعر ...
اگه اشتباه نکرده باشم تو هم از اونایی هستی که ...
خب منم مثه تو دیوونه شعرم ... اونقدر که خیلیا فک می کنن رشته ام ادبیاته!! ...
اصلا شعر تسخیرم می کنه ... و دلم که کافی است چشم توی چشم شود با یک غزل ... کارش تمام است! ....
شاید تو ... راستش یاد این بیت افتادم با خوندن حرفات :
ما شاعران عشق نوشته درون شعر
در نازکای حسرت یک عشق مرده ایم ...
آره... شاید شعر تو رو از پا انداخته ...
تو دلت توفان خاطرات به پا می کنه و بیچاره ات می کنه ...
امان از توفان واژه ها ....
مدام آتیش میندازه به جون روحت و می سوزونه و می سوزنه ...
آره رفیق؟... تو هم؟ ...
RE: احتمالا وقت مرگم رسیده
ممنونم از محبتتون . خیلی مهربون هستید .
تمام سعیم رو میکنم تا حسم رو درست بنویسم و انتقال بدم .
یه حس غریبی دارم . یه چیزی منو به طرف خودش میکشه . یه چیزی شبیه جاذبه . بخوای نخوای جذب میشی .
شاید اسمش عشق باشه . ولی عشق معنی و مفهومش بالاتر از حسم هست .
مثل اینه تو یه گردابم یا یه گردباد . بخوام و نخوام میچرخم و بیشتر به درونش میرم . دور اون حسم دارم میچرخم . احتمالا مثل شمع و پروانه . ولی نه مفهوم و معنی چرخش پروانه به دور شمع بالاتر از حسم هست .
میخوام جذب جاذبه ای که منو میکشه بشم .
به این جاذبه ایمان آوردم و هیچ مقاومتی نمیکنم و خودمو رها کردم جذب بشم .
احتمالا یه مقاومتی در وجودم هست که خودم نمیفهمم و نمیبینم و نمیشنوم و . . . وگرنه باید جذب بشم .
عقل و هوش از سرم پریده . دارم میچرخم ولی تمومی نداره و شروعش رو هم یادم نمیاد . سعی کردم فرار کنم ولی جاذبه ش بیشتر از توان منه و باز خودمو رها میکنم . . .
RE: احتمالا وقت مرگم رسیده
آدمک آخر دنیاست بخند
آدمک مرگ همین جاست بخند
دست خطی که تو را عاشق کرد
شوخی کاغذی ماست بخند
آدمک خر نشوی گریه کنی
کل دنیا سراب است بخند
آن خدایی که بزرگش خواندی
بخدا مثل تو تنهاس
بخدا مثل تو تنهاست بخند ...! بخند ...!