RE: شوهرم تركم كرده و فكر نكنم ديگه برگرده
سبکتنین عزیز خواهش میکنم اینقدر عجول نباش (صبر صبر صبر صبر)
راستش من درست نمیتونم راهنمای کنم. تک تک پستهای توی تایپک رو خوندم.
مشکلت این هست که روی خدوت کار نمیکنی. همش داری به آب و آتیش میزنی که شوهرت برگرده. وقتی شوهرت زنگ میزنه و سوال میکنه که چیکار کردی واسه عقد نامه، یا وقتی میگه من میخوام طلاقت بدم، یا وقتی میگه دوستت ندارم... شما زود عصبانی نشو، زود نگو باشه هفته دیگه اصلا میریم واسه طلاق (همینکه میگی باشه اصلا هفته دیگه میریم واسه طلاق، نشون میده که هنوز کنترل نداری که وقتی عصبانی هست آروم باشی) . میتونی در جواب به شوهرت بگی من راضی به طلاق با تو نیستم.
خداییش زیاد به حرفای بچها گوش نمیکنی. چرا تلفنش رو جواب میدی؟ فکر کن اصلا نیست یا خدای نکرده طلاق گرفتی و هیچجوری نمیتونی باهاش صحبت کنی. ببین زمان بعد از طلاق چقدر سختتر از زمانه حال هست. پس زود زانو خم نکن و بگو دیگه خسته شدم ، دیگه بریدم، دیگه نمیتونم، دیگه نمیشه. این موجهای منفی رو از خودت دور کن. به خدا توکل کن.
هیچوقت از خدا ناامید نباش:305:
RE: شوهرم تركم كرده و فكر نكنم ديگه برگرده
سبکتکین عزیز
حرفهای فرشته مهربان رو جدی بگیر... تو خیلی هیجانی هستی. ماشاا...حرف گوش کن هم که نیستی:81:
کتاب "زنان شیفته" نوشته "رابین نوروود" رو بخر بخون. واقعا نمونه کامل یک زن شیفته هستی.
تا دیر نشده فکر برای خودت بکن.
جواب تلفن شوهرتو نده. باهاش حرف نزن. باباجان! بالاتر از سیاهی که رنگی نیست! هنوز که طلاق نگرفتی! از مرگ که بدتر نیست! خود دار باش.
بهت حق می دم وقتی تنها دست محبتی که بر سرتو کشیده شده باشه دست شوهرت باشه این حالتت دور از انتظار نیست اما خواهر خوبم اینو بهت بگم داری اشتباه می کنی. این ره که تو می روی به ترکستان است!
تجدیدنظر کن خواهش می کنم! انقدر آیه یأس نخون! این چه تاپیکیه باز کردی؟ "شوهرم ترکم کرده و فکر نکنم دیگه برگرده"!!!! این چه جور کمک خواستنیه؟ انقدر انرژی منفی؟!!! چطور انتظار داری مثبت بشه؟
چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید!
RE: شوهرم تركم كرده و فكر نكنم ديگه برگرده
سلام:72:
قبل از هر چیز باید بگم که با تک تک سلولهام درکت میکنم. میدونم توی چه شرایطی هستی. شرایط قهر -اگر قوی نباشی-اصلا خوب نیست. حالا فرقی نمیکنه که کدوم یکی اون یکی رو نمیخواد.
امااااااااااااااااااااااا اااااایه نکته مهم!
یه لحظه گریه زاری رو قطع کن! و گوش بده! خوب خووووووب! بعد به حرفهام فکر کن شاید کمی از دست پاچگی درت بیاره:323:
-اگر این آقا تصمیمشو گرفته که الا و بلا فقط و فقط طلاق! پس چرا رفته اون دور وایساده، بعد هفته ای یکی دوبار زنگ میزنه دوباره هی تکرار میکنه بریم طلاق؟!!!! همچین یه خورده ناشیانه نیست؟ خوب طلاق میخواست بده، بهانه هم که به اندازه کافی داشت! دیگه هر چقدر هم که تنبل باشه بازم همینقدر که همت کنه بره تا یه دادگاه و درخواستی بنویسه یا با یک وکیل صحبت کنه که کاری نداره. ضمنا خیلی از وکیلا اول کار یا هیچی نمیگیرن یا یه مبلغ جزیی برای قرار داد میگیرن. تازه، مرد که میاد طلاق بده، به قول دوستان، پیرهن تنشم میفروشه این کارو میکنه! بخصوص که لجبازی هم چشمشو کور کرده باشه!
نه جانم! اینطورها هم نیست که فکر میکنی.
-یادته میگفتی شوهرت تو اداره با یکی لج کرده بود اما وقتی که مدیر حکم اخراجش رو زد، دیگه از خر شیطون اومد پایین چون میدونست که همچین کاری دیگه پیدا نمیکنه؟
خوب، این یعنی اینکه این آقا هرچقدر هم که مرغش یه پا داشته باشه و لج باز باشه و خر خودشو برونه، بالاخره یک خورده حساب کتاب هم تو کارش هست و لجبازیش یک سقفی داره. پس اگر حرکت این دفعه هم روی لجبازی باشه، چنانچه از جانب شما احساس خطر کنه و ببینه زندگیش راستی راستی داره از دستش میره، احتمالش زیاده که از خر شیطون بیاد پایین.
-پس ایشان در تصمیمش جدی نیست، و چیزی که خیالش رو راحت میکنه اینه که شما داری از غصه میمیری. چون شما بهش زنگ نمیزنی، هر از گاهی یه زنگ میزنه که سروگوشی آب بده بعد دوباره یادآوری میکنه که میخوام طلاقت بدم ها! این دفعه دیگه تمومش میکنم ها!
اگه به جای اینکه هی بشینی گریه کنی و تو سر خودت بزنی، مینشستی یه خورده فکرتو به کار مینداختی که منظورش از این تماسها چیه؟ شاید میتونستی خودت جریان رو تو دست بگیری و بهتر مدیریت کنی.
ببین! از دو حال خارج نیست دیگه!
1. یا راست راستی میخواد طلاقت بده اما چون نقطه ضعفت رو میدونه وارد یک جنگ روانی کرده تو رو تا حق و حقوقت رو نده.
2. یا واقعا نمیخواد طلاقت بده و این رفتارهای کجدار و مریزش هم در همین راستاست. منتها میخواد آدمت کنه (خیلی ببخشید:316:). یا اینکه شما رفتار عاقلانه ای برای گشودن مسیر بازگشتش انجام ندادی هنوز! و اونم یه تضمین عینی برای تغییر میخواد که به قول دوستان شما هنوز از پسش نتونستی بربیای.
خوب! پس همه اینها یعنی اینکه: فعلا صبر!
و تفکر!
و تامل!
و رفتار عاقلانه!
[size=medium]شنیدم راجع به خدا حرف میزدی! خدا بهت میگه:
آنان که ایمان آورده اند و دلهایشان به یاد خدا آرامش می یابد آگاه باشید که دلها به یاد خدا آرامش می یابد
...
و آنانکه به طلب خوشنودی پروردگار صبر میکنند و نماز برپا میدارند و از آنچه نصیبشان کردیم در پنهان و آشکار انفاق میکنند و با نیکیها بدیها را از بین میبرند، عاقبت صاحب سرای دیگرند.
...
سلام به شما به خاطر صبر کردنتان، عاقبت چه خوب جایگاهی نصیبتان شد.(الرعد 24)
این جایگاهها که ازش صحبت شد فقط مال اون دنیا نیست ها! همیشه برد با صابران بوده و هست.
اگر میخواهی خدا باهات صحبت کنه قرآن رو باز کن بشین بخون. و دلت رو بهش بسپار، میشنوی که بهت چی میگه. اثرش رو هم خواهی فهمید.
به خدا میسپارمت:72:[/size]
RE: شوهرم تركم كرده و فكر نكنم ديگه برگرده
سلام دوست جوانم
عزیزم بیا یه قولی به هم بدیم هر وقت طلاق گرفتی یه تاپیک باز می کنی و من و همه اعضای تالار می ایم توش باهات گریه زاری می کنیم
ولی الان که هیچ اتفاقی نیفتاده درسته؟ شوهرت یه سنگی انداخته شنیدی می گن سنگ مفد گنجیشک هم مفد
همه بچه ها دارن بهت کمک می کنند که به شوهرت یاد بدی نه اقای شوهر شما درسته که می تونی درخواست طلاق بدی ولی باید هزینه هاش روپرداخت کنی
حالا هزینه ها چیه ؟ مهریه نفقه و اجرت المثل
یه دلیلی که ما می گیم تو به طلاق توافقی رضایت ندی اینه که اولا این کار زمان بره و وقتی اون اقا بره درخواست طلاق یک طرفه بده و تو بگی من مخالف ام دیگه دادگاه طرف تو رو می گیره
بعد از 7-8 ماه دوندگی اقا توی دادگاه تازه می تونه یه حکم بگیره که چقد به تو بدهکاره
وقتی اون حکم رو بگیره بعد از تصویه حساب با تو تازه می تونه تو رو طلاق بده عزیزم تو فکر می کنی چند درصد مردها حاضر می شن حق و حقوق زنشون رو بدن و طلاق بگیرن باور کن کمتر از یک درصد
پس با اطمینان به تو می گم مساله طلاق منتفی ه فقط باید تو بی گدار به اب ندی و اوضاع رو قمر در عقرب نکنی
مگه نمی خوای شوهرت برگرده ؟ پس صبور باش و اصلا باهاش تماس نگیر حتی تماس هاشو جواب نده
RE: شوهرم تركم كرده و فكر نكنم ديگه برگرده
عزیزم من یه پیشنهاد دارم
یه برنامه برای خودت داشته باش مثلا یک ماه به شوهرت تماس نگیر بزار شوهرت دنبالت بگرده
بیا توی تالار بگو که مثلا یه هفته اس به شوهرت تماس نگرفتی
یا رفتی پیاده روی یا شنا
یا یه کتاب مورد علاقه ات رو خوندی
یه غذای خوشمزه برای خانواده ات درست کردی
یه نکته دیگر چون شوهر شما به شما شک کرده اصلا صلاح نیست خونه تنها باشی نمی دونم اگه امکانش باشه به خواهر یا مادرت بگی بیان پیشت عالی می شه
RE: ( کمک کنید تغییر کنم >>> (شوهرم تركم كرده و ......... )
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
عزیز من
برای ما الآن مهم خودتی و آرامشت ، می خواهیم تو نه به طلاق فکر کنی نه به ادامه زندگی ، به هیچی فکر نکنی ، اصلاً به شوهرت فکر نکنی ، رو خودت کار کنی که از وابستگی بیرون بیایی ، روحیه ات را متعادل کنی ، اضطراب زدایی کنی ، حساسیتت را کم کنی ، مهار احساسات کنی ، و .... اینجوری خودت رو تقویت کنی ، بعد تصمیم بگیری ، به ادامه یا عدم ادامه زندگی ، چون در اون صورته که تصمیمت میتونه تصمیم عاقلانه و همراه با سنجش همه جوانب باشه .
اگر حاضری اول خودت را آرام کنی و رو خودت ازجنبه هایی که گفتم کار کنی ، پس بسم الله این اقدامات رو انجام بده :
1 - با استفاده از تکنیک توقف فکر ، به شوهرت فکر نکن ( در هیچ جهتی )
2 - چند فعالیت که بهت آرامش میده را جزء برنامه های هفتگیت بزار ( به فراخور نیازت به آرامش )
3 - با خانواده ات بیشتر در ارتباط باش و از رابطه عاطفی با آنها لذت ببر .
4 - با دوستان با روحیه امیدواری و شاداب و سالم ارتباطتت رو بیشتر کن .
5 - برای خودت برنامه تفریحی و ورزشی حتماً بزار ( ورزش ، شنا را توصیه می کنم )
6 - با همسرت تماس نگیر ، بگذار او تماس بگیره ، هر وقت هم تماس گرفت بگو خودت با پدرم صحبت کن من کاری ازم بر نمیاد ، برای طلاق هم شما برو دادگاه اقدام کن ، من نظری ندارم ( چون موافق جدایی توافقی نیستم ) این حرفها را هم جدی و محکم بزن و ( منظورم با تندی نیست ) اگر در مورد مزاحم پرسید ، جز راست چیزی نگو ( دروغ صلاح نیست ).
7 - حرف اولم را دوباره تکرار می کنم ، به شوهرت و جدایی یا ادامه زندگی با او به هیچ وجه فکر نکن .
زندگی کن ، آرام و شاد
می دونم سخته ، اما باید تلاش کنی ، انرژی احساسی خودتو در این جهت بکار بگیری حتماً موفق میشی . این یه مبارزه هست ، و تو بخواهی میتونی در این مبارزه موفق بشی و به نقطه ای که مد نظره خواهی رسید .
عزیزم ، سخته ، اما ما کنارتیم و کمکت می کنیم در مسیر تغییر.عنوان تاپیکت رو هم در همین راستا تغییر دادم و انجمن اون را نیز .
لینک زیر رو هم مطالعه کن :
http://www.hamdardi.net/thread-13679.html
پاورقی
====
دوستان عزیز !
مهمترین کمک ما به سبکتکین اینه که یاریش بدیم که به سمت خودش برگرده و بیرون از خودش سرگردان نباشه ، و برای تلاش در جهت تغییر و کسب آگاهی و مهارتها حرکت کنه ، به همین منظور جز در این زمینه ( پیشنهادهای عملی در جهت ، کنترل احساس ، توقف فکر ، و حساسیت زدایی و ... ) پست نزنید ، اگر پستهای ایشان مانند قبل همان حرفهای تکراری بود ، شما پستی در آن رابطه ارسال نکنید .
با تشکر از شما عزیزان
RE: ( کمک کنید تغییر کنم >>> (شوهرم تركم كرده و ......... )
سبكتكين عزيزم به خدا شوهره منم ميخواست طلاقم بده يه كلام ميگفت طلاق منم اول افتادم به التماس كردن ولي محكم گفت طلاق منم گفتم باشه ولي مهرمو ميخوام گفت ميدم و رفت 6 ماه هيچ خبري ازش نشد منم هيچ تماسي نگرفتم همش 8 ماه زندگي كرده بودم و عاشق شوهرم بودم ولي جلوي خودمو گرفتم منم عين تو بودم نا اميد سر خورده افسرده از دست خدا شاكي همش گله تو تايپكام هست ولي صبر كردمو دعا منم اولش پيش يه مشاور رفتم اونم بهم گفت طلاق بگير وقتي بهت گفته زندگي ديگه نه.ولي گوش ندادم و مشاورمو عوض كردم.به خدا حالا بعد 6 ماه صبر و سختي حالا برگشته خودش كلي تغيير كرده ميگه اونموقع عصباني بودم اين 6 ماه خيلي فكر كردم.الهي قربونت برم يكم صبر كن اينقد عجله نكن بعد هر سر بالايي يه سر پايني هست اما به شرطه اينكه راهو درست بري زير بار طلاق توافقي نرو اگه اصرار كرد مراحل قانونيشو طي كن تا زمان بيشتر داشته باشيد برا فكر كردن.از تجربه دوستان استفاده كن ضرر نميكني اگثر ماها اين روزا رو داشتيم هممون ميدونيم چي ميگي ولي نتيجه بستگي به عمل كرد خودت داره يكم صبور با اينقد بي تابي نكن
RE: ( کمک کنید تغییر کنم >>> (شوهرم تركم كرده و ......... )
من خودم هزار تا مشكل دارم
اما فقط يه چيز ميگم شايد بدردت بخوره
تنها راهي كه هيچوقت نمي تو نه مفيد باشه التماس كردنه
:72::72::72::72::72::43:
RE: ( کمک کنید تغییر کنم >>> (شوهرم تركم كرده و ......... )
فرشته مهربون
واقعا ممنونم از راهنماييهاتون
برام نوشته بودي كه:
نقل قول:
باز هم میگم شوهرت رو رها کن ، دنبال بازگشتش یا طلاق نباش ، با رویه و رفتار تغییر نکرده هردوی شما چه فایده بازگشت ؟!!
عزیزم ، چند بار بهت گفتم ، باز هم میگم ، رو خودت کار نکنی و برای تغییر تلاش نکنی ، در هر موقعیتی از زندگی ، چه با خانواده ، چه تنها ، چه همین زندگی ، چه یک زندگی مشترک دیگه ، آرامش نخواهی داشت و با ندانم کاریها که ناشی از هیجانی بودنته ، دچار مشکل خواهی شد .
قبول دارم كه فوق العاده هيجاني و احساسي برخورد مي كنم . ولي باور كنيد چون شوهرمو مي شناسم مي دونم ك اين تنها راهه برگشتشه . به هيچ عنوان حاضر نيست برگرده . وقتي به مشاور همه چي رو گفتم بهم گفت مطمئن باش تو نمي توني جلوي طلاق گرفتن ايشونو بگيري . با اون اتفاقاتي كه در مورد اون پسره افتاده مطمئن باش اگه رو دنده لج بندازيش خيلي راحت مي ره ازت به اتهام خيانت شكايت مي كنه اونوقت هم آبروت مي ره هم بخواي نخواي بايد مهريتم ببخشي . حالا كه تازه خودش داره بهت محبت مي كنه كه اين كارو نمي كنه و مي خواد مهريتم قسطي بده اگه راضي نشد بايد همين كاري رو كه اون مي گه بكني چون منطقي تره و به صلاحت .
گفت ديگه راهي نداري واسه برگردوندنش اون مطمئن باش ازت بريده و همه چي رو پيش خودش تموم كرده كه به هيچوجه كنار نمي ياد . مرده و نمي تونه تحمل كنه اين رفتاراي گذشته تو رو و خيانت تو رو . بهش حق بده گفتم من بهش حق مي دم و مي خوام يه جوري برگرده و بعدش منم مي رم پيش مشاوره و ازش كمك مي گيرم كه مشكلاتمو حل كنم و اشتباهاتمو رفع كنم ولي اون اصلا موافق نيست يه باره ديگه فرصت بده . بهم گفت پس تو نمي توني كاري كني مگه اينكه شانس بياري برگرده . همين .
خودتم مي دوني كاري نمي توني بكني .
آزاده جون ممنونم از تو
برام نوشته بودي كه :
نقل قول:
مشکلت این هست که روی خدوت کار نمیکنی. همش داری به آب و آتیش میزنی که شوهرت برگرده. وقتی شوهرت زنگ میزنه و سوال میکنه که چیکار کردی واسه عقد نامه، یا وقتی میگه من میخوام طلاقت بدم، یا وقتی میگه دوستت ندارم... شما زود عصبانی نشو، زود نگو باشه هفته دیگه اصلا میریم واسه طلاق (همینکه میگی باشه اصلا هفته دیگه میریم واسه طلاق، نشون میده که هنوز کنترل نداری که وقتی عصبانی هست آروم باشی) . میتونی در جواب به شوهرت بگی من راضی به طلاق با تو نیستم.
وقتي بهم زنگ مي زنه نمي تونم جوابشو ندم اينجا شركته زنگ مي زنه آبرو ريزي مي كنه اگه لج كنه خيلي زود عصبي مي شه اونم نشد پا مي شه مياد اينجا .
منم كه باهاش تماس نمي گيرم مجبورم جوبشو بدم .
وقتي ام زنگ مي زنه گير مي ده به قول مشاور كاري از دستم بر نمي ياد . وقتي مي گه من اصلا ديگه نمي خوام زندگي كنم چه جوري بپيچونمش .
مشاور راست مي گه خيلي راحت مي تونه ازم شكايت كنه به جرم خيانت و مدركم داره . چون از اون پسره به سر كارش كه صدا و سيما بود شكايت كرده بوديم و مدركش هست . پس ديگه فايده اي نداره كه خودمو كوچيك كنم و مسخره كنم كه من تفاهمي طلاق نمي گيرم . اونم پولشو جور كنه راحت مي ده به يه وكيل و مي ره طلاق مي گيره . تازه با منم لج مي كنه كه چرا انداختمش توي زحمت .
بي دل عزيز برام نوشته بودي كه :
نقل قول:
اگر این آقا تصمیمشو گرفته که الا و بلا فقط و فقط طلاق! پس چرا رفته اون دور وایساده، بعد هفته ای یکی دوبار زنگ میزنه دوباره هی تکرار میکنه بریم طلاق؟!!!! همچین یه خورده ناشیانه نیست؟ خوب طلاق میخواست بده، بهانه هم که به اندازه کافی داشت! دیگه هر چقدر هم که تنبل باشه بازم همینقدر که همت کنه بره تا یه دادگاه و درخواستی بنویسه یا با یک وکیل صحبت کنه که کاری نداره. ضمنا خیلی از وکیلا اول کار یا هیچی نمیگیرن یا یه مبلغ جزیی برای قرار داد میگیرن. تازه، مرد که میاد طلاق بده، به قول دوستان، پیرهن تنشم میفروشه این کارو میکنه! بخصوص که لجبازی هم چشمشو کور کرده باشه!
اون فقط يه وكيل مي شناخت و خيلي بهش اطمينان دره كه اونم خوشبختانه گرون مي گيره اگه تا حالا هم صبر كرده شانسم اين بوده كه اون آقا گرون مي گيره . خودش اين دفعه آخر گفت اين مرتيكه هم گرون كرده مي خوام بگردم يه وكيل ديگه پيدا كنم دوستام مي گن ارزونترم هست . فقط تو بيا بريم زودتر عقدنامه رو بگيريم كه معطل نشيم .
در مورد سر كارشم كه گفتي كوتاه اومد فقط به خاطر اين كوتاه اومد كه اون موقع منو دوست داشت و به قول خودش براي زندگيمون لجبازي نكرد كه از سركار بيرونش نكنن وگرنه هميشه هم مي گفت كه اگه مجبور نبودم و به خاطر زندگيم نبود يه ثانيه هم واينميستادم .
من كاملا مي شناسمش خيلي خيلي مغروره و خودشم هميشه مي گه مي گه من به هيچكس باج نمي دم . شده زندگيمو بدم . به منم مي گفت حتي بخواي لج كني و مهريتو بزاري اجرا هم مي رم زندان . عين خيالمم نيست خودتم مي دوني .
در مورد اينم كه نوشته بودي :
نقل قول:
شايد قصد داره آدمت كنه
اتفاقا خودش مي گه كه نه اگه مي خواستم بعد از اين يه ماه كه انقدر التماس كردي بر مي گشتم و مثل مرداي ديگه تازه زور مي گفتم بهت و از اين فرصت استفاده مي كردم و آدمت مي كردم . ولي خودتم مي دوني همچين آدمي نيستم لجبازي هم نمي كنم . به اين نتيجه رسيدم كه ما از نظر تفكراتمون به هم نمي خوريم بهترين راه و منطقي ترين راه براي ما طلاقه . مطمئن باش خودتم به اين نتيجه مي رسي يه روز . ولي تحملت كمه و منطقي نيستي . وگرنه ما هيچ وجه مشتركي نداريم با هم . خودتم مي دوني .
مي گه من هيچوقت هيچكسي رو اذيت نمي كنم الانم كه مي بيني انقدر مثل شمر شدم خودمم ناراحتم ولي مي دونم اگه يه كم تحمل كنم تموم مي شه و بعد يه سال يادمون مي ره و مثل آدم مي ريم يه نفرو انتخاب مي كنيم كه باهاش خوشبخت تريم . منم دوست ندارم تو اينجوري گريه و زاري كني ولي اگه دو سال پيش يه نيم ساعت تحمل كرده بودم و دلم نمي سوخت الان هر دومون خوشبخت بوديم و داشتيم زندگيمونو مي كرديم .
حالا يه خبري دارم كه بهتون بدم .
3 شنبه كه بهم زنگ زد ديگه داشتم ديوونه مي شدم انقدر سر كار گريه كردم كه دوستام همه دورم جمع شده بودن . اصلا دست خودم نيست نمي تونم تحمل كنم كه به خاطر اشتباهات خودم همه چي تموم بشه و منم فقط بشينم حسرت بخورم و بعد طلاق عذاب وجدان بكشدم .
يكي از بچه هاي سركارمون طلاق گرفته و الان دوباره داره ازدواج مي كنه . همسن خودمه .
بهم گفت ببين شوهر اول من منو مي زد . اين دختره پدر و مادر داغوني هم داره از هم طلاق گرفتن و اصلا توجهي به اين ندارن . گفت شوهرم منو در حد مرگ مي زد و من انقدر دوستش داشتم جرات طلاقم نداشتم گفت يه روز از خونه رفت و ديگه نيومد هر چي زنگ زدم التماس كردم نتيجه نداد . خيلي پسره مدرني بود و مي گفت ما بدرد هم نمي خوريم . گفت رفتم يه دسته گل گرفتم رفتم سر كارش جلوي دوستاش زانو زدم و ازش خواستم برگرده با هم زندگي كنيم . اونم كلي كيف كرد از اين كارم و شرمنده شد از اينكه انقدر دوسش دارم كه خودمو و غرورمو شكوندم و برگشت . گفت ببين تو الان اينجوري كه خودتم عذاب وجدان داري مطمئن باش بعد از رفتنش خيلي داغون مي شي . گفت من برگشتم سر زندگيم ولي خودم بعد از چند سال رفتم طلاق گرفتم چون اونوقت ديگه خودم مي خواستم كه جدا شم . اينجوري عذاب نكشيدم و راحت از هم جدا شديم حالا اون التماس منو مي كنه كه برگرديم من بر نمي گردم و الانم داره با يكي ديگه ازدواج مي كنه اين دختره .
تازه اين دختره خيلي آزاده و اصلا روابط دختر و پسربراش مهم نيست و گفت تازه من وقتي اون رفت براي طلاق يكي دو تا دوست پسر گرفتم كه تنها نباشم و از فكرم درش بيارم ولي نتونستم . تو كه ديگه هيچي اهل اين خلافا هم نيستي انقدرم عذاب وجدان داري واقعا داغون مي شي .
بييا يه باره ديگه براي آخرين بار برو پيشش همين كار منو بكن يه دسته گل بگير جلوي همكاراش حالا زانو نزن اگه نمي خواي چون واسه من مهم نبود اينكارو كردم ولي بزار بدونه چقدر دوستش داري كه هيچكي جز اون برات مهم نيست يه بار ديگه سعيتو بكن اگه بد رفتار كرد حداقل يه كمي شايد ازش بدت بياد و بتوني راحت تر فراموشش كني .
بالاخره راضيم كرد و رفتيم . منو رسوند سر كار شوهرم يه دست گلم خريدم و بردم تو مغازه . همكاراي اون همكاراي سابق خودمم بودن . خيلي خجالت مي كشيدم ولي گفتم هر چه باداباد ارزششو داره . رفتم تو يكي از همكاراش منو ديد و سلام و عليك كرد و رفت صداش كرد اومد گلو بهش دادم ولي گفت اين چه كاريه مي كني آبرومو مي بري با اين كارات . گفتم خوب بيا بريم بيرون مغازه .
رفتيم بيرون بهش گفتم تو رو خدا بهم يه فرصت ديگه بده . اينجوري همه چي رو بهم نريز . كلي اصرار كردم آخرش گفت باشه چه روزايي مي ري پيش مشاورت . گفتم دوشنبه ها . گفت من دوشنبه مي رم پيش مشاور منم حرفامو مي زنم اگه تونست قانعم كنه كه مي شه دوباره زندگي كنيم بر مي گردم ولي اگر نشد ديگه نياي اصرار كنيا . گفتم ببين تو همش داري منفي فكر مي كني خوب اگه تو بخواي چرا نمي شه . دو تامون مشكلاتمونو مي گيم و كمك مي گيريم كه مشكلمون حل بشه تو يه ذره كوتاه بيا تا دوباره بشه كه اين زندگي رو درست كنيم .
گفت ببين من كم كم 5-6 سال طول مي كشه كه بخوام يه زندگي جديد تشكيل بدم دوباره . 1-2 سال دنبال يه دختر بگردم و از اين وضعيت در بيام . 1-2 سال عروسيمون و عقد و اين چيزا طول مي كشه . باز 1-2 سال بايد صبر كنم كه بچه دار شم . خب اگه بدونم مي شه دوباره زندگي كرد خب بر مي گردم زندگيمو درست مي كنم .
گفتم خب ممنون از اينكه تلاشتو مي كني منم قول مي دم برم پيش مشاور و اشتباهاتمو جبران كنم . بعد بهش گفتم فردا تعطيله ( 28 صفر بود ) بيا امشب بريم خونه . گفت نه ديگه ببين من نگفتم بر مي گردم گفتم تا دوشنبه صبر كن منم برم پيش مشاور ببينم چي مي گه ولي تو هم حواست باشه خودتو آماده كن اگر مشاورم گفت نمي شه ديگه از اين بازيا در نياري ها همش التماس و گريه و زاري كني خودتم مي دوني واسم مهم نيست اين چيزا .
اگه بعدش ديدي قانع نشدم ديگه بايد بريم واسه طلاق . اگه هم بعدش بخواي دوباره از اين بازي ها در بياري مي زارم از اين سر كارم مي رم گم و گور مي شم ديگه هم پيدام نمي كني . پس بيخود لجبازي نكن تا دوشنبه .
منم از كار و زندگيم ننداز يه كمم به فكر من باش انقدر خودخواه نباش .
اولش گفت دوشنبه با هم بريم پيش مشاور ولي بعد گفت نه بزار اول خودم برم تنها ببينم چي مي گه .
خلاصه دوستاي خوبم نمي دونم اميدوار باشم يا نه . مي خوام زنگ بزنم به مشاورم بگم تو رو خدا كمكم كن . يه كاري كن راضي شه .
نمي دونم يه كمي آرومتر شدم و اميد دوباره پيدا كردم ولي از يه طرف هم خيلي استرس دارم هم يه موقعي وسط حرفاش يه حرفايي ميزنه كه نااميد نااميد مي شم مي گم اين فقط دوشنبه مي خواد بره به مشاورم بگه منو راضي كنه به طلاق .
نمي دونم چي تو دلش مي گذره . فقط اميدوارم خير باشه .
ديروز عمم نذري شله زرد داشت جاتون خالي . رفتم شله زرد هم زدم و كلي نذر كردم كه برگرده تا منم فرصت داشته باشم اشتباهاتمو جبران كنم . نمي دونم فعلا تا 2 شنبه بايد صبر كنم .
راستي امروز بابامم رفت بيمارستان بستري بشه عمل داره . خيلي اعصابم خورده . نمي دونم به چي فكر كنم اين وسط . شوهر ، پايان نامه ، بابام ،طلاق .... نمي دونم .
:323:
واقعا نمي تون بهش فكر نكنم و از فكرش در بيام بيرون و به خودم برسم . الان اولويت اول زندگيم شده برگردوندن شوهرم كه بعدش بتونم به خودم برسم و اشكالاتمو برطرف كنم .
در ضمن از اينكه عنوان تاپيكمو عوض كردين ممنونم . اميدوارم كه بتونم تو همين مدتم يه تغييراتي تو خودمم بدم . بعد از برگشتن شوهرمم كه حتما اين كارو مي كنم و همه تلاشمو مي كنم كه از راهنماييهاتون استفاده كنم تا دوباره زندگيم به اينجا نرسه . :72:
آزاده عزيم نوشته بودي كه :
نقل قول:
من خودم هزار تا مشكل دارم
اما فقط يه چيز ميگم شايد بدردت بخوره
تنها راهي كه هيچوقت نمي تو نه مفيد باشه التماس كردنه
اميدوارم مشكلات همه زود زود حل بشه . خودمم حالم از التماس كردن به هم مي خوره . ولي مي دوني الان مثل كي هستم . مثل يه كسي كه حواسش نبوده و نادانسته يه قتلي مرتكب شده . خانواده مقتول رضايت نمي دن و اون تنها راهش اينه كه التماس كنه تا دل اونا رو بدست بياره و بعدش بهشون ثابت كنه كه واقعا اشتباه كرده و اشتباهاتشو ديگه تكرار نمي كنه .
منم راه ديگه اي ندارم . نمي تونم فرار كنم برم يه شهر ديگه كه . اگه ام برنگرده تا آخر عمر پشيون مي مونم كه چقدر اشتباه كردم و حقم بود هر چي سرم اومد .
RE: ( کمک کنید تغییر کنم >>> (شوهرم تركم كرده و ......... )
شما که خودت بالاخره راه خودت رو رفتی نمی دونم فایده پست های ما چیه! (امیدوارم این التماس کردنت راه درستی بوده باشه و واقعا باعث بشه زندگیت بهتر بشه. می دونی که برگشتن شوهرت پایان راه نیست بلکه شروعشه. ممکنه بخواد عرصه زندگی رو بخاطر همین التماسهات بر تو تنگتر کنه)
اما یه نکته خیلی خیلی برام جالبه! اینکه بودن شوهرت با اون دختره و اسمس بازیهاش با اون خیانت نیست اما کار تو خیانته؟ واقعا نمی فهمم!