بانوی عزیز
چرا به یه مرکز مشاوره مراجعه نمیکنید ؟
باور کنید خیلی کمکتون میکنه .
نمایش نسخه قابل چاپ
بانوی عزیز
چرا به یه مرکز مشاوره مراجعه نمیکنید ؟
باور کنید خیلی کمکتون میکنه .
ممنون فكر كنم كه بايد همين كار رو بكنم
من تهران هستم شما جاي خاصي رو در نظر داريد كه بتونه كمكم كنه؟
اگر اینطور که شما میگین باشه پس در واقع به نوعی احساس بی ارزشی بهش دست داده و حس میکنه که پیش شما ارزش و اعتبار نداره و دنبال کسی میگرده که در کنارش احساس ارزش کنه .
هیچ کدوم از این ها دلیلی برای خیانت به حساب نمیاد و قابل توجیه نیست .
اما دقت کنید شما شناخت بیشتری از همسرتون دارید اینکه ایشون به اعتیاد روی آوردن نشانی از احساس ضعف های خاصی است که ایشون دارند بنابراین نباید انتظار داشته باشید مثل شما باشند. احساس ضعف و بی ارزشی و عدم اعتماد و عزت نفس چیزهایی است که احتمالا ممکنه در همسر شما باشه و در هردوره از زندگی برای فرار از اینها به چیزی روی آورده .15 سال رو به اعتیاد روی آورده و بعد از اون هم به افراد دیگری غیر از همسر و خانواده که شما متوجه شدید و به شما قول داده اما امروز شما باز هم به اون مشکوک هستید .
تمام این مسائل به دلیل همون احساس بی ارزشی و ضعف های خاصی مثل عدم اعتماد به نفس است.
برخورد شما بعد از ترک اعتیاد با ایشون چگونه بوده؟
آیا نشان دادید که برای شما شخص غیر قابل اعتمادو بی ارزشی است یا بالعکس؟
ببینید یک فرد خطاکار بیشتر نیاز به توجه دارد چون روی آوردن به اینگونه خطاها نشانه عدم توجه و احساس پوچی است . شما و فرزندانتون به عنوان خانواده باید این احساس ارزشمندی رو به ایشون بدید و در کنار شما چنین احساسی رو داشته باشه تا به شخص دیگه ای روی نیاره . ایشون بیش از همه نیازمند توجه است خصوصا توجه شما .
برای جلوگیری از چنین رفتارهایی از سمت همسرتون شما باید قدم های اصلی رو بردارید و گرنه وضع تغییری نخواهد کرد و در آینده باز هم چنین رفتارهایی خواهید دید .
بارها براي ترك اعتيادش اقدام كردم از نگهداري در منزل تا طب سوزني و در آخر انجمن هاي ترك اعتياد تمام مواقع هم خودم پشتيبانش بودم و بهش اعتماد به نفس و دلگرمي دادم باهاش كتاب هاي مربوط به اعتياد و انجمن رو مي خونديم و در اين راه كمكش كردم حتي راهنما و بقيه دوستانش هم از اينكه همسري داره كه كمكش ميكنه خيلي بهش تبريك گفته بودند همين الان هم با راهنماش من در ارتباط هستم.
من مشكلي كه از طرف خودمه رو مي دونم خسته شدم كم آوردم ديگه طاقت ندارم دلم مي خواد بعد اين سال ها و مشكلات حداقل بتونه كمك و همراه خوبي برام باشه بتونم كمي بهش تكيه كنم ديگه توانم مثل گذشته نيست فكر مي كردم با ترك اعتيادش كم كم تبديل به يه مرد معمولي ميشه اما نشد من هم انقدر در تمام اين سال ها كار كردم و از لحاظ روحي و جسمي از خودم كار كشيدم الان تو ي اين ميانسالي دنبال يه آرامش و آسايش نسبي هستم كه ايشون حتي نمي تونه اين رو برام درست كنه هنوز هم مي خواد دست من پشتش باشه و به من تكيه كنه مثل زمان اعتيادش اما ديگه اين منم كه راستش كم آوردم
امیدوارم موفق باشید:72:نقل قول:
نوشته اصلی توسط yasa
بانو خانمنقل قول:
نوشته اصلی توسط bano
از این جمله شما من این برداشتو کردم که :
شوهرتون یه جاهایی ازتون انتظار همراهی و کمک داره اما شما دیگه نمیتونید و نمیخواید ادامه بدید درسته ؟
یعنی ممکنه اگه بازم مثل اون زمان حمایتش کنید ، تغییر کنه ؟
بانو خانم
از این جمله شما من این برداشتو کردم که :
شوهرتون یه جاهایی ازتون انتظار همراهی و کمک داره اما شما دیگه نمیتونید و نمیخواید ادامه بدید درسته ؟
یعنی ممکنه اگه بازم مثل اون زمان حمایتش کنید ، تغییر کنه ؟
[/quote]
خير عزيزم. اين رو امتحان كردم. اون زندگي رو يه جاده يه طرفه مي دونه و كلا اينجوريه كه ميخواد همه بهش خدمت كنن (مخصوصا من) و بدون چشمداشت. حالا اگر دوست داشت لطفي بكنه و كار كسي رو جبران كنه (كه بيشتر براي دوستان و غريبه هاس نه اقوام و خانواده) در غير اين صورت كسي نبايد ازش توقع داشته باشه.
نمونه اش سال گذشته پدرش فوت كرد از همه توقع داشت براي مراسم بيان اما بعد از اون حتي براي مراسم كساني هم كه براي فوت پدرش رفتن هم نيومد