RE: تقاضای عجیب همسرم و مخالفت خانوادم
باتوجه به صحبتهاتون به نظر ميرسه كه مادرشوهرتون دنبال بهانه ميگرده.بهتره يك مدت از شوهرتون نخواين كه به ديدن خوانواتون بياد.حتي اگه درمورد اين مساله صحبت كرد بهش بگين كه شما اجباري براي اين كه اون با خانوادتون رابطه برقرار كنه ندارين.اين مساله چند تا حسن داره
1/جلوي بهانه گيري مادرش رو ميگيره
2/وقتي شما ازش نخواين به مرور اين خلا رو حس ميكنه واز اينكه درخانواده شما پذيرفته نشده احساس بد ميكنه چون واقعا وقتي يك نفر با خانواده همسرش قطع رابطه ميكنه كه مزاياي قطع رابطه خيلي بيشتر از معايبش باشه.
3/روي شما منت نميگذاره كه من رو مجبور به كاري كردي
البته من هنوز هم معتقدم كه شما اشتباهتون اين بوده كه با خانوادتون همراه نشدين واون هم اين مساله رو متوجه شده كه با تحريك احساسات شما مي تونه شما رو به اونچه ميخواد راضي كنه.در نتيجه اون فكر ميكنه شما حامي خوبي ندارين ومي تونه هر بلايي كه بخواد سرتون در بياره.بهتره در مواردي كه موضوع جدي پيش مياد بيشتر به راهنمايي هاي خانوادتون گوش كنيد واز تكروي پرهيز كنين
RE: تقاضای عجیب همسرم و مخالفت خانوادم
سلام دوست عزیز
توصیه اکید اینه که نگذاری جزئیات زندگیت در اختیار دیگران باشه .
نیازی نیست برای همسرت مستقیما به مادرش اشاره کنی به طور کلی بگو دوست ندارم کسی از جزئیات زندگیم باخبر باشه . بگو نمیدونم تو میپسندی که من از زندگیمون پیش دیگران صحبت کنم یا نه اما من چنین چیزی رو نمیپسندم و نه این کارو میکنم نه از شما به عنوان شریک زندگیم میپذیرم که چنین کاری رو بکنین چرا که هر دو ما در رابطه با زندگیمون مسئول هستیم و به هم تعهد داریم .
فعلا اصلا کاری به بهبود رابطه همسرت با خانوادت نداشته باش .
همینطور اصلا در رابطه با مادرشوهرت به همسرت گلایه نکن و بدگویی نکن چون الان فقط به نظرش بدبینی شما میاد و مادرش رو خوب میبینه پس نمیتونه درک کنه و نیاز هست که این رو خودش متوجه بشه پس شما به هیچ وجه تاکید نکن .
سعی کن به دور از اختلاف و درگیری به همسرت نزدیک تر بشی و روابطتون رو بهتر کنی و از مهارت های زنانه و زمینه های عاطفی استفاده کن . بدون زمانی روی همسرت تاثیرگذار خواهی بود که رابطه مطلوبی با هم داشته باشید .
آیا امکان تعویض منزل هست ؟؟
این نزدیکی میتونه آسیب زا باشه و حریم خصوصیتون حفظ نشه بنابراین سعی کن که این خواسته رو برای همسرت بیان کنی البته نه الان وقتی که روابط رو مطلوب کردی اونم نه به صورت اصرار و باتکرارهای زیاد بلکه در موقعیت های خاص با بیانی تاثیرگذار . دلیل این جابه جایی رو نزدیکی به خانواده همسر اعلام نکن و حتی نگذار چنین احساسی کنه . یک دلیل خوب پیدا کن .(حتی میتونی در کنار یک دلیل محکم از زمینه های احساسی هم استفاده کنی مثل اینکه همیشه آرزو داشتم خونم فلان جای شهر باشه)
========================================
پاورقی:
سعی کن کمی خلاصه تر بنویسی تا امکان راهنمایی رو بیشتر کنه . چرا که خواندن نوشته های طولانی از حوصله اعضا خارج است.
RE: تقاضای عجیب همسرم و مخالفت خانوادم
با سلام
ازراهنمایی های شما دوستان عزیز خیلی متشکرم شما کاملا درست میگید ومن خودم به این نتیجه رسیدم که از اول کارم اشتباه بوده . واشتباهات من از همون دوران عقدم شروع شد اما تا جایی که بتونم سعی میکنم اگه نمیتونم جبران کنم حداقل تکرارشون نکنم baran 68 از راهنماییتون ممنونم فکرنمیکنم به این زودی ها حداقل تا یک سال دیگه امکان تعویض محل زندگیمو داشته با شم اما با استفاده از توصیه های شما همه سعیم رو میکنم دوسوال دارم:1- اگه من از همسرم نخوام که به خونه پدریم بریم اون اینو پای سرد بودن و بی تفاوتی روابط بین من وخانوادم نمیذاره (چون همچین ذهنیتی داره ،در پاسخ های قبلی توضیح دادم)؟ 2- آیا فکر میکنید وجود یک بچه میتونه کمکی بکنه؟ از اینکه وقت میذارید ممنونم.
RE: تقاضای عجیب همسرم و مخالفت خانوادم
سلام
در جواب سوال اول باید بگم که شما هروقت که خواستید به منزل پدریتون برید ، این کار رو بکنید اما اصلا به همسرتون اصرار نکنید و برای بهبود روابط تلاش نکنید چون الان زمانش نیست .
اصلا تا زندگیت به آرامش نرسیده فکر بچه نباش چون هم باید در دوران حاملگی به دور از استرس باشی هم زندگی به یک ثبات رسیده باشه و دارای آرامش باشه تا برای رشد بچه مناسب باشه . بدون هیچ بچه ای حلال مشکلات زن و شوهر نبوده و نیست
RE: تقاضای عجیب همسرم و مخالفت خانوادم
سلام
دوست عزیز ازاینکه وقت گذاشتید ممنونم حتما توصیه های شما رو بکار میگیرم
RE: تقاضای عجیب همسرم و مخالفت خانوادم
با سلام
نمیدونم که کسی این تاپیکو هنوز میخونه یا نه امیدوارم کسی باشه
خیلی غمگینم احساس میکنم توی زندگیم شکست خوردم خیلی اشتباها توی زندگیم کردم به چیزایی که حقم بوده نرسیدم حقم این همه عذاب تو اغاز زندگی مشترکم نبود کم کم دارم میفهمم همسرم از اول علاقه زیادی به من نداشته برعکس من .دیگه مثل قبل عاشقش نیستم میترسم این احساسم یک روز کار دستم بده چون خودمو میشناسم (خیلی صبر میکنم اعتراضی نمیکنم تا همه چی اروم باشه اما یهو لبریز میشم) کاری میکنم که شاید درست نباشه خیلی تحت فشارم به اشتباهاتم که فکر میکنم که چرا اینقدر اول زندگیم برای حفظش کوتاه اومدم و خودمو کوچیک کردم از خودم بدم میاد هیچ دلخوشی ندارم
همسرم از هر چیزی که باعث خوشحالیم میشد محرومم کرده منم دیگه رمقی برای اعتراض کردن ندارم تسلیم شدم تسلیم همه از کاری که دوست داشتم محرومم کرد از کسایی که دوستشون دارم و ..... احساس پوچی میکنم دیگه مثل قبل قلبم براش نمیتپه ازش دلگیرم خیلی
خیلی وقتا بی دلیل توی تنهایی گریه میکنم غم بزرگی توی دلمه از همه بخصوص همسرم که قرار بود مونسم باشه دلگیرم . میترسم این دلخوری ها جمع بشه یک دفعه فوران کنه همه چیزو نابود کنه دیگه ادم 2 سال پیش نیستم خیلی عوض شدم
ببخشید این قدر ناله کردم معذرت میخوام جای دیگه ای نبود که حرفامو بزنم خیلی تنهام اگه چند خط برام بنویسید خوشحالم کردید
RE: تقاضای عجیب همسرم و مخالفت خانوادم
بئاتریس نازنين و عزيز
سلام خانم . حالت چطوره عزيز ؟!
چرا اينقدر به هم ريخته نازنين ؟
اما راه حل مشكل تو ، عزيزم خود تو هستي نه همسرت .
به نظر من وابستگي شديد متقابل داري و بله درست گفتي اگر براي خودت همين امروز تصميم به تغيير وضعيت نگيري كار دستت خواهد داد .
پس يه يا علي بگو و تصميم بگير كه به مرور شيوه هاي خودت را عوض كني .
اما قبل از آن لازم است كه روي خودت و آگاهي ات از اين وابستگي ها و چرايي هايش آگاه شوي
توصيه مي كنم
كتاب وابستگي متقابل
نوشته ملودي بيتي را بخوني
در اين كتاب ترا براي خودت به لحاظ احساسي - فكري و عملي تعريف مي كنند . و بهت راهكار هايي هم ياد مي دهند
ضمن اينكه زن شيفته هم هستي .
اين كتاب را هم بخون تا ياد بگيري از شيفته بودنت كم كني .
RE: تقاضای عجیب همسرم و مخالفت خانوادم
با سلام
آنی عزیز ، دوست خوبم از اینکه به پستم جواب دادید ازتون ممنونم .
حتما این کتابها رو تهیه میکنم . شما درست میگید فکر میکنم من وابستگی خیلی زیادی به همسرم دارم البته این مسئله وقتی توی عقد بودم خیلی شدیدتر بود وفکر میکنم اون هم اینو فهمید وازش برای رسیدن به چیزهایی که میخواست خوب استفاده کرد.
فکر میکنم این مسئله روی رفتار همسرم نسبت به من هم خیلی اثر گذاشته . همسرم هم فکر میکنم نسبت به دوران عقدمون علاقش بیشتر شده . اما این رفتار من که البته سعی کردم که کنترلش کنم باعث شده تحمل شنیدن مخالفت و... از طرف من نداشته باشه و تا جایی که بتونه میتازونه منم از جر وبحث کردن متنفرم و زود تمومش میکنم نمیخوام این مسئله باعث بشه فکر کنه هرچیزی که اون بخواد باید همون بشه و من حتی حق اظهار نظر نداشته باشم
از طرفی یکمشکل دیگه اینکه چون من با خانواده همسرم زندگی میکنم وهر روز همسرم میره پیش خانوادش وقتی میاد خونه با من اولش خیلی سرد و عصبی برخورد میکنه من میفهمم مادرش از خانوادم براش بد گویی میکرده نمیدونم چی کار کنم
RE: تقاضای عجیب همسرم و مخالفت خانوادم
فعلا كاري نكن تا كتابها را بخواني
اين كتابهايي كه معرفي كردم هر يك صفحه اش كلي براي تو حرف دارد و بايد تمرين كني و تكرار كني تا بتواني در خودت تغيير ايجاد كني .
يادت باشه كه رمان عشقي معرفي نكردم كه فقط بخواني و از سر آن بگذري . دستكم چند وقتي با خودت و درون خودت سرگرمي . ببينم چه مي كني . و به چه نكاتي مي رسي و تا كجا پيش مي روي
RE: تقاضای عجیب همسرم و مخالفت خانوادم
با سلام
ممنون آنی عزیز
میخونمشون . برمیگردم