RE: اختلاف و درگیری باهمسر
سلام لیلا
ظاهرا شما با هم مشکل ارتباطی داشته باشی. با این کلیات که گفتی من نمی توانم کمکتون کنم. باید دقیقا با مثال بگوئید سر چی بحث می کنید. تو چی می گویی؟ او چی می گوید؟ شما چگونه استدلال می کنید؟ او از شما چه انتظاری دارد که شما نمی توانید؟
انتظاراتش زیاده یعنی چه؟ لیست انتظاراتش چیه بگو؟
RE: اختلاف و درگیری باهمسر
سلام ليلي جان
اين كه شما 4 ماه است ازواج كرده ايد و مشكل داريد انچنان ناراحت كننده نيست زيرا در ابتداي راه همه جونها باهم مشكل دارن و نمي دونن چي جوري رفتار كنن و همديگر را در نمي كنن و باهم تفاهم ندارن زيرا هر يك به تنهايي در محيطي زندگي ميكردن كه به قول معروف دست به سياه و سفيد نمي زدن و تا مي گفتن اب مي دادن دستشون چه برسه به اينكه يكي يكدونه هم باشه بهر حال تا بياييد و بخواهيد به زندگي جديد عادت كنيد مدتي زمان مي بره كه لازمه ان صبر است فقط بايد ياد بگيري كه با ناراحتي هاي كوتاه مدت اين مسائل و پيچيده و جدي نكني و به جاي دعوا و داد و بيدار ازش با خواهش بخواهي زندگي متاهلي طوريه كه هر دو نفر بايد از يك سري علاقه ها و خواسته هاشون بگذرن طوري كه وقتي به خودشون فكر مي كنن مي گن : براي خودمون چي بوديم چي شديم
پس سعي كن با صبر و درايت اين دوران و بگذروني و با خوبي و مهربوني از شوهرت بخواي كه كاري كه تو دوست داري انجام بده . وقتي شوهرت عصبي هست يا داره لجبازي مي كنه حتما سريع بهش بگو چشم هر چي تو بگي وقتي اينجوري بگي هم اون و اروم كردي هم جروبحث و بعد از يك مدت اگه ديدي كه خيلي دوست داري اوني كه تو ميگي و اجرا كنه با خوبي ازش بخواه و خواهش كن :203:
موفق باشي عزيزم اين ناراحتي ها زياد اهميت نداره و زود گذره فقط نبايد بچه بازي در بياري و جديش كني يك دوري توي اين تالار بزن تا ببيني بقيه چي براي گفتن دارن :228:
RE: اختلاف و درگیری باهمسر
ازرده خانم
با سلام
ولي من به عنوان برادر شما
توصيه ميكنم كه او را ترك دهيد از هر راهي كه ممكن است چون اعتياد ام الفساد است شما انتظار نداشته باشيد كسي كه معتاد است نماز هم ميخواند اعتياد ريشه اصلي دعواها و عدم توجهاست
پس با ياري جستن از خداوند او را ترك دهيد فقط به اين بيانديشيد راه اندازي دعوا حل مسئله نيست و فقط راهها را ختم به بدي ميكند شما به خاطر فرزندهايتان هم شده بايد او را ترك دهيد اما از راهش نه از راه دعوا و جر و بحث كه بيشتر او را راغب به اعتياد ميكند.
هر انساني از كاري كه اعتياد آور است خسته ميشود ولي چون با محيط اطرافش بيگانه است به سوي مواد مخدر بيشتر ميرود بايد او را ترك دهيد حتما بايد او را ترك دهيد چون اين مسئله با تمام مشكلات شما همخواني ميكند
امروزه مراكز بزرگي هستند كه براي ترك اعتياد افراد تلاش ميكنند پس بايد اين كار را انجام دهيد
از راهش دوباره تاكيد ميكنم از راهش با صحبت با بزرگانش كه شما پيش قدم نباشيد يا دوستان نزديكش چون شما جنبه خوبي با دعواهايتان براي او ايجاد نكردهايد بايد از راه حل بزرگان فاميل استفاده نماييد
با تشكر
RE: اختلاف و درگیری باهمسر
سلام من آقای 37 ساله هستم همسرم 31 ساله و پسرم 7 ساله .همسر من مومن چادری بوده و ما معرفی شدیم دوستی وعاشقی نبوده. او در نامزدی سرد بود جوری که نه ابراز علاقه میکرد نه حتی یکبار تلفن به من میزد ولی من روزی یکی دوبار تلفن میزدم .حدود یک سالی عقد تا عروسی فاصله داشتیم . اکنون او در زندگی شلخته است جوری که فزندمان نیز شده. خیلی خشک و میباشد اصلا محبت و جذب همسر را از اوندیدم . دوست دارم مثلا لاک بزند ولی چون نماز میخواند امتنا میکند و آنها که لاک میزنند را بدون نماز میداند. بسیار میخوابد. در همبستری سرد و به دلایل سردرد- خواب-خستگی-نمازصبح ....تقاضای همسرش را رد میکند-هر درخواستی اگه مطابق میلش نباشد را رد میکند و التماس من فایده ندارد . دوستش ندارم . مرا راهنمای کنید؟خیل زده شده ام دیگه دوستش ندارم هرچند نمیدانم با آن نامزدی که گفتم و سردیهای او ایا قبلا دوستش داشتم یا نه اما اکنون خسته شده ام بریده ام . چگونه تمام کنم ؟نمیخوام دیگه این زندگیرا.....
RE: اختلاف و درگیری باهمسر
سلام لیلا جان من هم همین مشکل و دارم که همسرم خیلی حساس و مغروره خیلی زود یه حرف بهش بر می خوره خیلی هم بد دهنه سر همه جیز با هم دعوا می کیم . منم خیلی خستم ام کسی نیست که راهنماییم کنه نه مشاور می ره نه درست می شه نه به فکر اینه که این همه دعوا باعث سردی میشه یکم دست بشه.. نه هم به فکر منه که اینهمه ناراحت میشم. از نظر حسی هم سرد . اصلا علاقه ایی به رفت و آمد نداره . تمام کارهایی رو که من بعنوان ارزش میشناسم از لحاظ اون بی مفهوم.
RE: اختلاف و درگیری باهمسر
سلام دوست عزیز
امیدوارم کور کورانه تصمیم نگیری به خاطر بچه ها هم که شده باید زندگی کرد البته این کلینیک های ترک اعتیاد هم یک سری بزنید
RE: اختلاف و درگیری باهمسر
سلام
دوستان منم تازه واردم از شما میخوام کمکم کنید . من و همسرم 3 ماهه که عقد کردیم تمام این مدت را به جنگ و دعوا گذروندیم و این در حالیه که ما دو نفر 4 سال به خوشی با هم دوست بودیم . ما سر هر مساله ایی با هم بحث میکنیم و بیشتر این بحث ها هم سر رسم و رسومات هست که من میگم فلان چیز رسمه و تو باید انجام بدی و اون هم انجام نمیده البته اگه به خود همسرم باشه واسه خوشحالی من انجام میده اما مادر همسرم یه سد بزرگه توی زندگی من که هر چیزی میشه میگه ما رسم نداریم . اینا منو به جنون رسونده و بعد از هر دعوا همسرم مثه دختر بچه ها قهر میکنه و من باید برم و منت کشی کنم یا بگم که خرم از کره گی دم نداشت و نمی خوام چیزی . خسته شدم از این وضعیت . تازه باید جواب خانواده خودم رو هم بدم که چی شد چرا رسومات انجام نمیشه اخه خانواده من خیلی سنتی هستن و خودشون همه سنن رو انجام میدن . اینا باعث شده زندگیم داره نابود میشه . من الان 2 قدمی طلاق هستم در حالی که نه من و نه همسرم راضی به این کار نیستیم . من خیلی نیاز به کمک دارم ....
RE: اختلاف و درگیری باهمسر
سلام .
یادداشت زندگی بیست
یادداشت باید های زندگی مشترک
یادداشت نباید های زندگی مشترک
کمک بسیار خوبی برای شما باشد .
موفق باشید .
RE: اختلاف و درگیری باهمسر
نقل قول:
نوشته اصلی توسط honarmand
سلام ليلي جان
اين كه شما 4 ماه است ازواج كرده ايد و مشكل داريد انچنان ناراحت كننده نيست زيرا در ابتداي راه همه جونها باهم مشكل دارن و نمي دونن چي جوري رفتار كنن و همديگر را در نمي كنن و باهم تفاهم ندارن زيرا هر يك به تنهايي در محيطي زندگي ميكردن كه به قول معروف دست به سياه و سفيد نمي زدن و تا مي گفتن اب مي دادن دستشون چه برسه به اينكه يكي يكدونه هم باشه بهر حال تا بياييد و بخواهيد به زندگي جديد عادت كنيد مدتي زمان مي بره كه لازمه ان صبر است فقط بايد ياد بگيري كه با ناراحتي هاي كوتاه مدت اين مسائل و پيچيده و جدي نكني و به جاي دعوا و داد و بيدار ازش با خواهش بخواهي زندگي متاهلي طوريه كه هر دو نفر بايد از يك سري علاقه ها و خواسته هاشون بگذرن طوري كه وقتي به خودشون فكر مي كنن مي گن : براي خودمون چي بوديم چي شديم
پس سعي كن با صبر و درايت اين دوران و بگذروني و با خوبي و مهربوني از شوهرت بخواي كه كاري كه تو دوست داري انجام بده . وقتي شوهرت عصبي هست يا داره لجبازي مي كنه حتما سريع بهش بگو چشم هر چي تو بگي وقتي اينجوري بگي هم اون و اروم كردي هم جروبحث و بعد از يك مدت اگه ديدي كه خيلي دوست داري اوني كه تو ميگي و اجرا كنه با خوبي ازش بخواه و خواهش كن :203:
موفق باشي عزيزم اين ناراحتي ها زياد اهميت نداره و زود گذره فقط نبايد بچه بازي در بياري و جديش كني يك دوري توي اين تالار بزن تا ببيني بقيه چي براي گفتن دارن :228:
با سلام نزدیک به دو سال است که از ازدواج ما می گذرداما هنوز نتوانستیم با هم کنار بیاییم هردو تحصیل کرده ایم وهنوز هم فرزندی نداریم .همسرم تک پسر است وبینهایت مورد تایید خانواده اشبطوری که تمام تصمیمات مهم با مشورت اوست در طبقه دوم خانه پدری اش که البته خودش بنا کرده زندگی می کنیم از همان ابتدا جروبحثهای زیادی داشتیم وداریم وهر بار تقریبا 4 بار در این مدت من قهر رفته ام وهمیشه خودم برگشتم بیشتر با وساطت خانواده خودم خانواده او کاملا خودشان را بیطرف نشان می دهند ومی گویند به ما هیچ ربطی ندارد هر دو عاقل هستیدحتی در اوج دعوا که مطمئنا صدای ما به طبقه پایین هم می رسد حاضر به مداخله نیستند همسرم وقتی عصبانی می شود فوق العاده بددهنی میکند وقهر می کند ودیگر حاضر به جواب دادن حتی تلفن من و حتی خانواده من نمی شود.من هرروز صبح ساعت 7:30 سر کار میروم واو که شغل آزاد دارد ساعت کارش را خودش تنظیم می کند حاضر نیست طوری تنظیم کند که زمان بیشتری با من باشد هرروز صبح بعد از رفتن من به طبقه پایین میرود با خانواده صبحانه می خورد بعد کمی کارهای بیرون و اکثرا حدود ساعت 4 برای سرکشی به کار اصلی اش رفته و دیر برمی گرددبطوری که معدود زمانی شده که مثلا اگر من بخواهم دکتر بروم یا ...بتواند با من همراه شود وقتی از او بخواهم می گوید من مسوول کارهای تو نیستم مگر خودت نمی توانی انجام دهی.خلاصه آخرین دعوا که حدود 1 ماه پیش بود تمام عکسهای عروسی و هرچه فیلم و عکس بود را در خانه وقتی من نبودم آتش زد وشب وقتی من با گریه مادر وپدرش را به طبقه بالا آوردم تا وضعیت مرا ببینند وکمکم کنند ناگهان از راه رسد با داد آنهارا بیرون کرد من هم با آنها به پایین رفتم سپس پایین آمد و در مقابل مادرش قسم خورد که دیگر نمی تواند با من زندگی کند و اگر همین فردا می توانست مهر مرا بدهد مرا طلاق می داد بعد مرا با زور بالا برد همه عکسها ی سوخته را جمع کرد و بیرون برد حدود دو هفته ای قهر بودیم چون به خودم قول داده بودم که دیگر به خانه مادرم نروم که با خفت برگردم در خانه ماندم و بعد ازمدتی خودم پیش قدم شدم وآشتی کردم از انروز حدود 1 ماه می گذرد اما نه شرمسار است نه می خواهد جبران کند چون ادعا می کند من مقصرم ودرست تربیت نشده ام از ان روز به من گفته دیگر حاضر نیست خانواده من را ببیندنه آنها حق دارند خانه ما بیایند نه او به خانه شان می رود اما من محدودیتی ندارم... علنا می گوید من از همه بدم می آید ازتوهم .بارها فکر جدایی به سرم زده اما می بینم وقتی خانه مادرم می مانم نمیتوانم تحمل کنم ومی خواهم زود برگردم وخانه خودم هم همینطور اصلا آرام وقرار ندارم بطوری که بیماری گواتر پیدا کردم و هرروز دارم افسرده تر می شوم .شما بگویید چه کنم؟؟؟؟
RE: اختلاف و درگیری باهمسر
سلام leila1162.
لطفا"با ایجاد تاپیک جداگانه مشکل خود را عنوان کنید.
ممنون