RE: فشار روحی خسته ام کرده،چیکار کنم؟
فرشته جون شاید این که گفتی نشونه اعتماد به نفس باشه اما برای من راستش نیست!
آخه میدونی چیه ف من تو محل کارم کاملا محجبه هستم و چادر میپوشم با کسی هم از آقایون اصلا و ابدا بگو بخند و این حرفا رو ندارم و حتی واجب هم که باشه بخوام حرفی بزنم گاهی که فرصت کنم قبلش ذکری آیه ای میخونم که مشکلی پیش نیاد .همه اینو میدونن که چطور دختری هستم ....کم حرفم و سرم به کارم مشغوله وقتی هم که صحبت غیر عادی بشه زود از جمع میرم بیرون. همکارام همه برام احترام خاصی قائلن حتی اونا که خیلی بزرگترن و سنی ازشون گذشته:310:
حالا این آقا چون از بستکان نزدیک امام جمعه شهرمونه فکر کرده من همه این سالها موندنم منتظر تا فامیل امام جمعه بیاد و منو خوشبخت کنه حتی اگه اون باشه!! چون با دو جلسه 20 دقیقه ای که اتاقمو تمیز کرده و من کار خودمو کردم با اون هوش و ذکاوت مثال زدنیش تشخیص داده من همسر خوبی براش میتونم باشم همونطروی که اون همسر ایده آل منو میتونه باشه!!
فکر کرده لابد حجاب و رفتار من کسی میخواد از بستگان ِیه آدم سرشناس حتی اگه سبک عقل باشه!!
آخه این درسته ؟
وگرنه اون که شناختی از من نداشت و نداره که بگم مدتیه منو زیر نظر داره و خب از خوبیه خودشه که یه دختر خوب میخواد! حتی اگه از اینم بگذریم اگه اینطور باشه لااقل باید خودشو با چنین دختری سازگار کنه که حداقل تو ظاهر بهم بیان نه اینکه 180 درجه فرق داشته باشن .
شما که نمیدونید ای کاش میشد بینین:302:
اگه ببینین اعتماد به نفستون رو از دست میدید چه برسه به اینکه این کارشو نشونه اعتماد به نفس بدونید
فرشته جون حالا من هیچی، بقیه همکارام چرا داشتن سکته میکردن از این کارش ؟
هم خودم و هم بقیه این کارشو نشونه بی عقلیش میدونیم تا اعتماد به نفس
بازم ممنون:72:
یادم رفت بگم :
البته این که گفتید اگه همچین اعتماد به نفسی داشتم اجازه نیمدادم کسی برامون تصمیم بگیره ، واقعا درسته و ممنونم از یادآوریتون:72:
چشم سعی میکنم از این جهت ازش استفاده کنم
RE: فشار روحی خسته ام کرده،چیکار کنم؟
دوست من درکت میکنم وقتی همچین خواستگاری واسه ادم پیدا میشه،بیشتر خود ادم حرص میخوره و میگه آخه من در این حدم!!
خودمن یه بار مامانم اشتباهی یه خواستگار زیردیپلم رو به خونه راه داده بود و به اشتباه فکرکرده بود که طرف حداقل فوق دیپلم رو داره،من وسط جلسه که نشسته بودم تا فهمیدم جریان چیه،عصبانی شدم و اومدم توی اتاق و دیگه حتی واسه خداحافظی هم نرفتم (البته قبول دارم اشتباه کردم وکار دور از ادب بوده)،اونا چه خوشحال واسه خودشون نشسته بودن و میگفتن،به به ،دخترتون مهندسه،ومن خیلی عصبانی شدم که هم اینا چه پررو اند که اومدن هم عصبانی از مامانم
ولی
عزیزم واسه چی خودتو اذیت میکنی
خودت میگی که یه کم بی عقل و اصلا در حد تو نیست،پس بیخیال شو دیگه :cool:
واسه چی با فکر کردن در موردا این موضوع خودتو اذیت میکنی :shy:
RE: فشار روحی خسته ام کرده،چیکار کنم؟
فرانک عزیزم سلام
می خواستم بگم که همیشه خدا را در نظر داشته باش وهر وقت که سختی ها بهت فشار اورد تو دلت بگو خدا جونم میبینی خدا جونم شاهد باش که من کم نیاوردم وهنوز سر پام.وعزیزم مطمئن باش که خدا جواب صبرت را میده.خدا تو زندگی برای هممون یه سورپرایز داره فقط باید تا اون روز دوام بیاریم.من به این ایمان دارم.
برای پدر ومادرت هم دعا میکنم که سلامتیشون را بدست بیارن.:323:عزیزم 2سال پیش من شرایط خیلی بدتری داشتم.در عرض 1ساعت زندگیمون دگرگون شد.هم از لحاظ مالی هم از لحاظ سلامتی!!!مجبور شدم جایی کار کنم که نه با تحصیلاتم میخوند نه با سطح خانوادگیم.تا اینکه بعد 6ماه که که دیگه ناامید شده بودم خدا سورپریزشو رو کرد وبحران کم کم طی شد.همش کار خدا بود.
واما در مورد خواستگارت فکر نمی کنی زیادی بزرگش کردی؟!!قرار نیست که همه خواستگارهای یه دختر دکتر مهندس باشن.خدا را شکر که مجبور نیستی باهاش ازدواج کنی فقط یه پیشنهاد بود به موردهای مناسبتری که داشتی وشما بهشون جواب رد دادی فکر کن تا اعتماد به نفست برگرده.قرار نیست که از این به بعد همه خواستگارات مثل این باشن!!!من یه دوست دارم که شوهرش دکترای حقوق بین الملل داره وادم موفقی هست.میدونی قبل از این که با شوهرش ازدواج کنه خواستگار قبلیش چه شرایطی داشت؟یه پسر قالی باف که قرار بود دوستم را ببره تو یه اتاق خونه پدریش با هم زندگی کنن!!!تحصیلاتش هم دوره ابتدایی بود در حالی که دوستم لیسانس داشت!!!وقتی دوستم گفت من خیلی تعجب کردم ولی اون اصلا ناراحت نبود میگفت اون نفهمیده ما هم سطح نیستیم من چرا خودم را ناراحت کنم.
باور کن خدا خیلی بزرگتر از اونی هست که ما بتونیم تصور کنیم.
RE: فشار روحی خسته ام کرده،چیکار کنم؟
فرانك جان سلام. شما هر چي دوست داري صدام كن.:43: البته بعدا در تاپيكي جداگانه در مورد نام كاربريم توضيح ميدم. چون خيلي ها ازم پرسيدن چرا اين اسم رو گذاشتي؟...
واما:
1. در مورد خواستگارتون: خيلي ساده است، فراموشش كنيد تا به آرامش برسين. يعني نسبت بهش بي اهميت باشين. يكي يه پيشنهاد داده، شماهم جواب منفي دادين همين! به همين راحتي با مسائل برخورد كنيد تا اذيت نشين. چيزي از شان و منزلت شما كه كم نشده. بعدش هم الان شماداخل قضيه هستين فكر ميكنيد آبروريزيه! اما از ديد اطرافيان اصلا اينچنين نيست. اگه اين مسئله براي دوستتون بود، آبروي دوستتون پيش شما ميرفت؟
2. ميگيد چرا اين همه مشكل براي شما؟
چون:
هركه در اين بزم مقرب تر است
جام بلا بيشترش ميدهند.
راستش ما آفريده نشديم كه خوش بگذرونيم! به قول شاعر:"ما را براي سوز و گداز آفريده اند". پس بايد بپذيريمش! بهتره جاي گله كردن بگيد: خدايا شكرت كه از اين بدتر نشد.
3. و اما يقين! به يقين رسيدن كار خيلي سختيه! ممكنه خيلي ها بتونن لحظه اي به يقين برسن، اما انگشت شمارند كساني كه دائما در يقين باشند. اما اگر كسي سعي كنه به يقين برسه، آرامش واقعي رو پيدا كرده.
پيشنهادميكنم اون چيزي كه ميخواين به يقينش برسين برين دنبالش! "شك كردن بد نيست، تو شك موندن اشتباهه!" جست و جو كنيد. اما منطقي و آگاهانه! چون جست و جوي ناآگاهانه هم كار دست آدم ميده... پيشنهاد ميكنم در دين ها تحقيق كنيد و از كتاب هاي آسماني مطمئن شين.مثلا در مورد قرآن ميتونيد اعجاز قرآن رو مطالعه كنيد چون واقعا متوجه ميشين صحبت هاي يك انسان نيست! همين اعجاز عدد 19 در قرآن كافيه كه شما رو من بابت مطمئن كنه... پس وقتي قبول كردين بي هيچ شك صحبت خداونده، دقيق و با حوصله معني فارسيشو بخونيد. (من كتاب "گلي از بوستان خدا" رو براي ترجمه و تفسير سليس به شما پيشنهاد ميكنم.) بعدش سعي كنيد با برنامه رو افكار و رفتارتون كار كنيد. برنامه هاي 40 روزه واقعا جالبه!
در ضمن به خلقت و هدف آفرينش بسيار فكر كنيد! خيلي به آرامش انسان كمك ميكنه....
در آخر اينكه: دوست خوبم من كه اين صحبت ها رو ميكنم، از يه خانواده غيرمذهبي هستم. خانواده اي كه حتي خدا رو قبول ندارند، چه برسه به دين! اما دقيقا اون موقعي كه از پريشان حالي زياد قصد خودكشي! داشتم، دين به دادم رسيد و نجاتم داد. آرامشي كه هيچ وقت تجربه اش نكرده بودم. واسه همين هميشه تو پست هام بيشتر از موارد روانشناسي، موارد عرفاني رو ياد آور ميشم. چون باور دارم عرفان و عشق الهي جواب تمام سردرگمي هاي انسانه. سردرگمي هايي كه به خاطرشون كلي عذاب نه!، شكنجه شدم.
موفق باشي خانومي.:72:
RE: فشار روحی خسته ام کرده،چیکار کنم؟
flag عزیزم ممنون از توجهت:72:
گلم خوشبختانه تحصیلات واسه من زیاد اهمیت نداره (البته من مهندس نیستم شاید اکه بودم مهم بود!) و معتقدم درک و شعور انسان مهمتر از مدرکه:310:
golnaz عزیزم از تو هم ممنونم:72:
عزیز جان از دعاهایی که میکنی خیلی خیلی ممنونم و خدا رو شکر میکنم که اوضاع زندگیتون خوبه:46:
انشاء الله همیشه پاینده باشید ....حرفات خیلی قشنگ بود:72:
hamishe جانم از تو دوست همیشه همراهم سپاسگزارم:43:
عزیزم به خاطر ایمانت بهت تبریک میگم .اینکه انسان تو شرایط سخت مومن بمونه و جایی که سخت میتونه خوب باشه ، خوب بودن مهمه ... توی باغ گل زیاده اما تو کویر یه گل هرجند کوچیک خیلی جای تامل داره!
منظور بدی ندارم عزیزم:72:
منظورم از یقین هم راستی و حقانیت دین و خدا نبود :163: چون بهش ایمان دارم هرچند ایمانم ضعیفه و لغزش دارم اما من به خدا و دین و مذهبم افتخار میکنم که جزء سرمایه های من هستند:316:
منطورم این بود که میگم خدایا توکل برتو اما بازم گاهی شیطان گولم میزنه و از یه چیزایی گله مند میشم که خدای مهربونم میدونه عمدی نیست و همیشه هوامو داره.
ممنـــــــــــون
RE: فشار روحی خسته ام کرده،چیکار کنم؟
فرانك جان ممنونم ازت. فقط چندتا نكته بگم سوء برداشت نشه:
1. عزيزم من از ايمان خيلي فاصله دارم. يه وقت گمان نكنيد تعريف از خود بود، من هيچ وقت چنين ادعايي نميكنم و اميدوارم صحبت هام رياكارانه نشه. فقط ميخواستم يادآوري كنم كه چقدر در آرامش انسان تاثير گذاره.
2. از گفتن اين مطالب راجع به يقين منظور بدي نداشتم . مطمئنا در حقانيت دين و خدا شكي ندارين! منظورم اين بود كه اين ايمان رو محكم تر كنيد، آنقدر كه در رفتار و اعتقاداتتون متجلي شه. مثلا همين مبحث توكل: فقط باور اينكه خدا هست كافي نيست! بايد باور داشت خداوندي كه هست، قدرتمنده! بهترين چاره جوئه! حتما صلاح و پيروزي بنده هاشو ميخواد. حتما تمام دعاها رو اجابت ميكنه، همچنين نسبت به بنده هاش مهربانه و عاشق بنده هاشه و..... پس با اين وجود دليلي نداره به توكل شك كنيم.هان؟ چون مطمئنا همون ميشه كه خدا به صلاحمون ميدونه! همچنين توكل نفي عمل انسان نيست. بلكه پشتوانه اي براي عمل انسانه.
البته شما خودتون اين چيزا رو بيشتر ميدونيد، هدف فقط يادآوري بود، ديگه به برگواري خودتون ببخشيد.:46:
RE: فشار روحی خسته ام کرده،چیکار کنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرانک1389
یادم رفت بگم :
البته این که گفتید اگه همچین اعتماد به نفسی داشتم اجازه نیمدادم کسی برامون تصمیم بگیره ، واقعا درسته و ممنونم از یادآوریتون:72:
چشم سعی میکنم از این جهت ازش استفاده کنم
:104::104::104:
منظور همینه عزیزم
سهراب سپهری میگه :
" من نمیدانم چرا در قفس کسی کرکس نیست "
منظور اینه که ما اگر در پدیده های به ظاهر زشت یا ناخوشایند و در تلخی ها اگر با دید زیبا بین نظر کنیم ، خیلی چیزها می یابیم
دقت کردی چقدر شخصیت این آقا رو تقبیح می کنی !!
ما این حق رو نداریم ، اگر او سبک عقل است یعنی ژنتیک او اینجوری هست و همین این جسارت رو بهش داده که بیاد از شما درخواست کنه ؟؟
نکته دیگه ای که می تونی با عبور از زشتیهای ظاهری این فرد در او ببینی ، قدرت ابراز احساسه که یکی از آیتمهای هوش هیجانی است ، یعنی این که فرد البته درست و به جا بتونه احساس منفی یا مثبتش رو بیان کنه مثلاً از رفتار کسی ناراحته بیان کنه ( هم جرأت ورزی در آن هست هم ابراز احساس )
مثلاً شما و خواهراتون خیلی زیبا و منطقی در کمال ادب و احترام و نشون دادن قدردانی و علاقه ناراحتیتون از کار برادرتون را به او بگویید حتی اگر تصور می کنید با بهترین روش از سوی شما اون بد برخورد خواهد کرد ، مهم اینه که کار درست را شما انجام بدهید که نتیجه اش احساس آرامش است ، قشنگی ابراز احساس و جرأت را در کار این بنده خدای به قول شما سبک عقل ببینید ، و ازش درس بگیرید ، این یعنی فراتر از محدوده ظاهری دیدن ( یعنی از بغرنجی قضیه فراتر می روی و نکته های جالب را می بینی بدون اینکه به اون آقا و شخصیتش و خواستگاریش کار داشته باشی .
این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود | *** | هرکه فکرت نکند نقش بود بر دیوار |
|
چشمها را باید شست جور دیگر باید دید |
|
تاپیک زیر را هم بخونی بد نیست ( مرتبطه با درس دیگه ای که میشه از کار این اقا گرفت ( ابراز احساس )
تاثیر ابراز احساس
RE: فشار روحی خسته ام کرده،چیکار کنم؟
سلام به تمام دوستان عزیز:72:
خواستم من هم اونچه که به ذهنم میرسه رو عنوان کنم البته من سعی میکنم از یه زاویه دیگه به این موضوع نگاه کنم،به نظر من میتونیم اینجوری به قضیه نگاه کنیم که همونقدر که ما یا بطور خاص فرانک عزیز میتونیم از جسارت این آقا درس بگیریم،مردهای دیگه ای اطراف شما هستن که شاید به هر دلیلی متوجه حضور شما نشدند و یا حتی به هر دلیلی جسارت این رو نداشتن که پا پیش بزارن اما با اقدام این آقا شاید پیش خودشون فکر کنن یعنی ما از این آقا کمتریم که تا الان دست رو دست گذاشتیم!؟منظورم هم به فرانک عزیزه و هم بقیه همکارهای خانومش.
فردی که با خواسته هاش اینقدر فاصله داره یعنی با وجود موقعیتی که از خودش سراغ داره باز هم برا یه چیز خیلی بالاتر تلاش میکنه کمترین کمکی که به ما میکنه اینه که یادمون بیاره ما هم میتونیم دنبال چیزای بزرگ باشیم و نباید خودمون رو محدود به اون سطحی که توش هستیم کنیم...
نکته بعد یه تجربه شخصیه،اقوام(خاله ها و دایی ها)همیشه به من لطف داشتن و من خواستار تو فامیل خیلی داشتم سطح من و دو سه تا از پسرای فامیلم خیلی متفاوته اما این باعث نشده بود اونها برا خواستگاری جلو نیان اتفاقا با اعتماد به نفس می اومدن و فکر میکردن حتما هم جواب مثبت میگیرن این اتفاق باعث شد بهترین پسرای فامیل هم اقدام کنن،از پسر داییم که یه جورایی بهترین پسر فامیل هست پرسیدم چی شد که فکر کردی من میتونم همسر مناسب تو باشم؟جواب داد:خوب همه تو رو میشناسن منم میشناسم اما اینکه اقدام کردم بخاطر این بود که دیدم عقب افتادم ترسیدم تو به یکی دیگه جواب بدی و اون اصلا براش مهم نبود سطح اون یکی پسر داییم چقدر پایین تر از خودشه،از نظر اون رقیب رقیب بود...
نکته بعد:وقتی چند تا خواستگار سطح پایین بین خواستگار هام دیدم تصمیم گرفتم بیشتر و بیشتر پیشرفت کنم تا اختلاف سطح ام بالاتر بره و خیال من هم تا حدودی راحت تر بشه،در واقع اونها وسیله تحریک بیشتر من برای پیشرفت بیشتر بودن..
با اومدن اونها معیار های من برای مرد آینده ام واضح تر و شفاف تر میشد و بیشتر میفهمیدم دقیقا چی میخوام.
امدن انواع مختلف خواستگار برای من(فرانک عزیزم نه شاید دقیقا شبیه مورد شما اما واقعا سطح پایین)به من احساس خوبی میداد،اون حس این بود که وجود من اونقدر حرف برا گفتن داره و اونقدر ابعاد خودش رو گسترده کرده که هر قشری چیزی در وجودم دیده که مناسب با خواسته های اون باشه و پا پیش گذاشته...این من رو مغرور نمیکرد اما اعتماد به نفسم رو بالا میبرد و خودم رو بیشتر دوست میداشتم و روحم رو در خلوت به شیوه خودم عاشقانه نوازش میکردم...
ادامه دارد
RE: فشار روحی خسته ام کرده،چیکار کنم؟
RE: فشار روحی خسته ام کرده،چیکار کنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
[color=#006400][b][size=medium]
دقت کردی چقدر شخصیت این آقا رو تقبیح می کنی !!
ما این حق رو نداریم ، اگر او سبک عقل است یعنی ژنتیک او اینجوری هست و همین این جسارت رو بهش داده که بیاد از شما درخواست کنه ، حال ماها که عاقلیم دیدی که در جاهای لازم این جسارت رو نداریم ؟؟
مثلاً شما و خواهراتون خیلی زیبا و منطقی در کمال ادب و احترام و نشون دادن قدردانی و علاقه ناراحتیتون از کار برادرتون را به او بگویید حتی اگر تصور می کنید با بهترین روش از سوی شما اون بد برخورد خواهد کرد ، مهم اینه که کار درست را شما انجام بدهید که نتیجه اش احساس آرامش است ،
فرشته جون خیلی ممنون که خواستگار منو انقد تحویل میگیری، شما خواهر منی باید منو بیشتر تحویل بگیری یا اونو :311:
شوخی کردم،،آخه اعصابم خیلی خورده واسه همین شوخیم گرفته:227:
اما جدا من واسه اینکه شماها بیشتر بدونید اون چطور آدمیه یه خورده از خصوصیاتش رو گفتم وگرنه من غلط بکنم :302:
خب چکار کنم ؟ امروز 60 بار اومده، یه بار قیچی برده نخ ببره! یه بار تمیز کرده،یه بار چیزی یادش رفته ، یه بار لیوان میخواد ،بابا خودتونو یه لحظه بذارید جای من:316:
و اما در مورد صحبت با برادرم : حتما اینکارو میکنم مطمئن باشید .از قبل هم تصمیمم همین بوده اما منتظر میشم خودش بیاد خونه مون و بگه چرا نمیاین سر بزنین یا بگه ازم دلخورین ؟
اونوقت مستقینا میگم بله دلخورم- ناراحتم و گله مندم چون کارت واقعا بی منطق و بی دلیل و تحخت تاثیر دیگرام بود!!هرچیزی که فکر میکنم منطقیه و باید بهش بگم با احترامی که همیشه براش قائل بودم، میگم ...فقط منتظرم بیاد
فرشته جون حالا با اجازه ات درسی که امروز گرفتم رو به شما استاد عزیزم پس میدم و میگم
خانم معلم عزیزم ببخشید که اینو میگم اما من به خاطر دو پست آخرتون جدا ناراحت شدم چون شخص خودتونو جای من نگذاشتید و قضاوت کردید، با این وجود از درسی که بهم دادید بینهایت ممنونم :46: