RE: همسرم كمالگراست و هنگام عصبانيت حمله ميكند
مریم جان نوشتی با عشق ازدواج کردم
دو تا بچه به دنیا آوردی
ده سال با همسرت زندګی کردی
ده سال از همسن و سالهات جوونتر به نظر می رسی ( شرایط خوب زندګی درش بی تاثیر نیست )
برامون بګو چی شده که این همه مثبت به تدریج به این همه منفی رسید؟؟؟
فکر نمی کنی یه مسیری را اشتباه رفتی و به تدریج به اینجا رسیدی؟
RE: همسرم كمالگراست و هنگام عصبانيت حمله ميكند
با سلام مجدد خواهر عزیزم
ببنید خواهرم شوهر شما نیاز صد در صد به کمک مشاوره داره ایشون باید ریشه خشونتش پیدا بشه بعد با کمک یک مشاور نسبت به درمانش اقدام بشه
خواهرم شما که استاد دانشگاه و استاد بنده هستید نگید که مشاوره فایده نداره من بارها رفتم و.....
ببینید خواهرم مشکلی در این حد به هیچ وجه توسط شما به تنهایی قابل حل نخواهد بود اگر شما قبلا پیش مشاور رفتید و جواب نگرفتید مطمئن باشید راهو اشتباه رفتید یعنی به جای اینکه ایشون از مشاور کمک بگیرن شما گرفتید این یعنی راه غلط
همسر محترمتون مطمئنا به کمک مشاور نیاز دارن در این مسئله شک نکنید البته در کنار ایشون شما هم باید از مشاور کمک بگیرید ولی بازم میگم اول و حتما ایشون باید کمک بگیرن
اما در مورد سکوت که فرمودین نه باور بفرمایید اصلا این طور نیست استاد بزرگوار شما اگر سکوت میکنید شعور خود را نشان میدهید حرفی از گاندی را برای شما نقل میکنم: اگر کسی بر یک سو ی صرتم سیلی زد طرف دیگر صورتم را تقدیمش میکنم
نقلی از پیغمبر خدا: هرگز جواب بدی را با بدی ندهید
استاد عزیز خواهشا با شناختی که از همسرتون دارید ایشون را راضی به امدن پیش مشاور نمایید
موفق و پیروز باشید:72::72::72:
RE: همسرم كمالگراست و هنگام عصبانيت حمله ميكند
دوستاي عزيزم.
اينكه گفتم از همسن هاي خودم جوانتر به نظر ميرسم شايد به خاطر اينه كه در خانواده اي تربيت شدم كه در طول مدتي كه در آن بودم دو يا سه دفعه مشاجره پدر و مادرم را ديدم .آنها هنوز عاشقانه همديگر را دوست دارند. براي درس بچه ها و مشكلاتشون سختگيري نميكردند. و ما را به اين سمت سوق ميدادند كه مشكلاتمون را با آرامش حل كنيم.من وقتي ازدواج كردم همين طور فكر ميكردم اما همسرم مدام ميگفت تو بيخيالي . در حاليكه اين بيخيالي نبود بلكه آرامش بود . او نميتونست درك كنه كه بدون ايجاد استرس در اطرافيان هم ميشه مشكلات را حل كرد.خانواده او خانواده خيلي سخت گيري هستند. مادرش زندگي را خيلي سخت ميگيره و اين رفتار به صورت بزرگنمايي شده در همسر من وجود داره .من اكنون هم در محيط كار و دانشگاه آرام هستمطوريكه همه تصور ميكنند چقدر در زندگي من همه چيز روي رواله. اگر حلقه ازدواج نداشته باشم در محيطهاي جديد فكر ميكنند ازدواج نكرده ام و خيلي ها از شنيدن اينكه من بچه هم دارم تعجب ميكنند و گاهي باور نميكنند و در نهايت ميگويند حتما در سن پايين ازدواج كرده اي . همسر من اوايل اينقدر كمالگرا نبود ولي اين بيماري رفته رفته باعث شد كه ستون زندگي ما سست شود.
درباره شركت در جلسات مشاوره گفتيد من خودم گرچه روانشناسي و مشاوره نخوندم ولي هميشه به مباحثش علاقمند بوده و هستم و معتقدم كه بسياري از ريشه هاي ناهنجاريهاي رفتاري در روان و گذشته افراد ريشه دارد چند روز پيش كه دوباره مسئله مشاوره را مطرح كردم او گفت ما نيازي به مشاوره نداريم و اصلا ما مشكلي نداريم . تو توي مسائلي كه به من مربوطه دخالت نكن و اقتدار من را زير سوال نبر ،مشكلي وجود نداره .بعد از چند روز به من گفت تو همه اش با كنايه با من حرف ميزني ،بهش گفتم چون از دستت ناراحتم ،تو وانمود ميكني مشكلي توي زندگيمون وجود نداره و در مقابل رفتارت با من حتي يك معذرت خواهي نميكني ،گفت من هيچ وقت از تو معذرت نميخوام ،بازهم اگر بخواي پاتو از گليمت دراز تر كني همين برنامه است.موضوع اينه كه ايشون كمال گرايي بيمارگونه اش را اختلال نميدونه، فكر ميكنه من براي تربيت و درس بچه ها كوتاهي ميكنم در حاليكه دختر من در مدرسه جزء شاگردهاي خوبست ولي در امتحان پيشرفت تحصيلي كه به صورت تستي برگزار شد ،با نمره 75 درصدميانه كلاس شد و ايشون آنقدر دادو هوار راه انداخت و به من و فرزندم توهين كرد كه دارم از دست شما ميميرم .اين زندگي نكبت وار....
نميدونم چطور بايد او را راضي كنم كه به روانپزشك و مشاوره مراجعه كند. دفعه قبل خودش احساس بيماري كرده بود و پيش روانپزشك رفته بود و روانپزشك هم بهش قرصهايي داده بود كه خواب آلوده اش ميكرد به خاطر همين يك دوره استفاده كرد و سرخود قطع كرد و ميگفت درجايي خوانده است كه اين داروها باعث سرطان ميشود.
او بسيار لجوج است.نميدانم چطور بايد او را راضي كنم پيش روانپزشك و مشاوره برود.
اكنون مدتي است كه روابطمون خيلي محدود شده و زياد با هم حرف نميزنيم.
نميدانم چه كاري بايد انجام دهم .آيا سردي روابط باعث ميشود كه در افكارش بازنگري كند؟
يا اگر نه و وضع را بدتر ميكند چه كاري ميتوانم انجام دهم؟
RE: همسرم كمالگراست و هنگام عصبانيت حمله ميكند
مریم جان سلام،
نکته هایی که از حرفهای شما به نظرم رسید اینهاست.
همه اش با كنايه با من حرف ميزني
اقتدار من را زير سوال نبر
همسر من اوايل اينقدر كمالگرا نبود
آيا سردي روابط باعث ميشود كه در افكارش بازنگري كند؟
خیر. ایشون مصمم هستند که اقتدار و احترامشون را در منزل برګردونن و شما متوجه نیستی. حتی با کتک زدن می خواد ثابت کنه که ببین، من زورم بیشتره، من می تونم، من به تو مسلطم ...
شاید لازم باشه شما در افکارتون و رفتارتون با ایشون تجدید نظر کنید.
به نظر می رسه سر بچه ها خیلی دعواتون می شه و انګار شما جلوی بچه ها اقتدار ایشون را زیر سوال می برین. مثلا ایشون به بچه می ګه چرا میانګین نمره را ګرفته، شما همونجا برمی ګردی می ګی خیلی هم خوبه، یا ...
خودتون تا حالا مشاوره رفتین؟ پيګیر و جدی؟
RE: همسرم كمالگراست و هنگام عصبانيت حمله ميكند
بهشت عزيز سلام
من هم دوست ندارم اقتدارش را زير سوال ببرم و وقتي داره با بچه ها دعوا ميكنه دخالت كنم اما گاهي اوقات رفتارهايش فراتر از حد تحمل است مثلا يك روز صداي گريه پسر دوساله ام را شنيدم كه پدرش دعواش ميكرد سريع رفتم توي حمام كه صدايش رانشنوم كه صداي استفراغش راشنيدم با سرعت دويدم ديدم ظاهرا غذا نميخورده كه او را گرفته بود و با زور غذا توي حلقش ميكرد او هم بالا مياورد و دوباره غدا توي حلق او ميكرد .به نظر شما آيا يك مادر ميتواند بيتفاوت باشد و اين رفتار را با بچه دوساله اش ببيند تا اقتدار پدر زير سوال نرود.
در يكي از كتابهاي بارابارا دي آنجلس خواندم كه يك مادر به خاطر ترس از پدر باعث خودكشي پسرش شده بود .پسر كه شديدا مصر بود در رشته هنر تحصيل كند و پدر به او ميگفت كه بايد پزشكي بخواند و مادر فقط سكوت كرده بود تا پسرش خودكشي كند!
بهشت عزيز به نظر شما ،مادر يعني چه و مادري چه معنايي دارد؟!
آيا مادر يعني كسي كه در يك سلسله مراتبي قرار دارد كه بايد تمام دستورات مافوقش را اجرا كند و كژيهاي او را نبيندتا اقتدار مافوقش به هر قيمتي زير سوال نرود؟
بهاي اين مسئله تا چه حد ميتواند باشد؟!!!
مگر زندگي خانوادگي ،خدمت در ارتش است كه شعار اصلي ارتش اينست كه اينجا فكر كردن معنايي ندارد هرچه هست اطاعت تام است!!!
بهشت عزيز من نميدانم شما خانم هستيد يا نه و اگر خانم هستيد آيا مادر هستيد يا نه و اگر هر دو اينها هستيد آيا تا به حال شده است كه احساس كنيد تمام زحماتتان آرزوهايتان عقايدتان دارد به باد ميرود!!!
درست است من به مشاوره نياز دارم و بارها هم مراجعه كرده ام .اما به نظر من اين مردان ما هستند كه قبل از هر چيز به مشاوره نياز دارند.مرداني كه در خانواده هايي تربيت شده اند كه زن و فرزند را دارايي خود ميپندارند و همه اركان جامعه جز به جز اين باور را در آنها تقويت ميكند.
RE: همسرم كمالگراست و هنگام عصبانيت حمله ميكند
مریم عزیز؛ من می خوام یه چیزی رو برات بگم که شدیدا به اون اعتقاد دارم و بارها و بارها تجربه اش کردم و لمش کردم و اون چیزی نیست جز نزدیکی به همسر از هر لحاظ؛ یعنی محبتی، عاطفی، بار عشقی، جنسی و ارزشی!
شاید توی این شرایط زمانی درکش یه کم سخت باشه، اما واقعا فکر کردن بهش ارزشش رو داره؛ میدونی من این حرف رو از زبون یه مشاوره با تجربه که در بحرانی ترین شرایط این حرف رو بهم زد یاد گرفتم؛ شاید اون روزها دقیقا من به علت یابی رفتارهای همسرم، روابط منطقی و عقلانی و هزاران مورد دیگه فکر می کردم و همه ی علت رو می خواستم که تنها با روابط دقیق علمی و منطقی حلشون کنم؛ اما غافل از اینکه همسرم نه دانشجوی من بود، نه استادم، نه همکارم و نه حتی پدر و مادرم، بلکه اون فقط همسر من بود که امده بود توی این زندگی تا در کنار هم آرامش و عشق رو تجربه کنیم، من باید می تونستم نیازهای عاطفی اون رو قبل از هر اقدام دیگه ای تامین کنم تا بتونم روی روابط دیگمون از جمله احترام و شخصیت و هزاران فاکتور دیگه ای که شاید برام خیلی خیلی مهم بود کار کنم و برنامه بریزم!
من احساس می کنم یه فاصله ی عمیق بین شما و همسرتون افتاده که باعث شده که خودرایی و مستبد بودن در زندگی تون شکل بگیره و یه سری رفتارهای هر دوی شما به این خودرایی دامن زده؛ پس بهتره شما اول یه محیط آرامش بخش و عاطفی در منزلتون به وجود بیارید و قبل از هر چیزی به همسرتون ثابت کنید که شخصیت و احترام همسرتون در زندگی تون ارزش بالایی براتون داره، بعد به تقسیم بعضی از وظایف و مسئولیت ها بپردازید، یعنی اول باید شما اطمینان همسرتون رو بتونید جلب کنید بعد به ابعاد دیگه ای از زندگی بپردازید!
:72:
RE: همسرم كمالگراست و هنگام عصبانيت حمله ميكند
سلام مریم خانوم.
من اصلا نمیگم جدا شین اما میخوام بدونم با این اوصافی که گفتید دلایلتون چیه واسه اینکه تا حالا ادامه دادین؟ آیا از عاقبتش میترسین؟ خودتون که شاغلید درامد کافی دارین؟ میترسید بچه ها رو ازتون بگیره؟
لطفا دلایلتونو واسه ادامه زندگی بنویسید که ببینیم می ارزه به ادامه دادن یا نه؟
RE: همسرم كمالگراست و هنگام عصبانيت حمله ميكند
منم با حرف مینا چ موافقم.ضمن اینکه شما نباید از جدایی بترسین خصوصا بخاطر بچه ها.اگه با راهنمایی های دوستان به نتیجه نرسیدین و تصمیم قطعی برای جدایی گرفتین که بچه ها را از چنین محیطی که بسیار بهشون آسیب میزنه جدا کنین بدونین با راهکارهایی حق حضانت بچه ها با شما میتونه باشه.نگران نباشید.شما مدام این در ذهنتون هست که زن استثمار میشه.هیچ کاریم نمی تونه بکنه.درحالیکه اینطور نیست.شما حتی همین الان اگه بخواید با همسرتون برخورد کنید راحت می تونید ایشون رو بندازید زندان و حتی تقاضای دیه کنید و این اصلا سخت نیست.حتی دادگاه میتونه همسر شما رو ارجاع بده به روانشناس که این ها همه در گام های نهایی است که شما به هیچ وجه خودتون نتونستید این مشکل رو حل کنید.شما میگین دارید بخاطر فرزندان این وضع رو تحمل می کنید و یه جورایی باهاش کنار اومدین که همسرتون درست بشو نیست.اما بدونین کنار اومدن با این مسئله در درجه اول ظلم به فرزندانتونه که تو این محیط دارن بزرگ میشن و آسیب روحی و روانیش زندگی اونا رو تحت تاثیر میزاره.شما باید برای اصلاح همسر و رفتار مناسب تر خودتون تلاش کنید که اگه موفق نشدین بجنگین برای رهایی فرزندانتون از این محیط.
1 آمار بهتون می دم:روانشناسان معاصرو پزشکان بیماری روانی مدعی شده اند 88درصد از اطفالی که مرتکب گناه می شوند از خانواده های گسسته هستند این دانشمند با تحقیق های خودنشان می دهد80الی90درصد از فرزندانی منصرف یا مجرم از خانواده هایی هستند که وضعی مغشوش و نابسامانی داشته اند و شیرازه زندگی آنان از هم گسیخته شده است . . نقص بدنی ، نازپروری جوانان ونوجوانان که بر اثر جدایی پدر و مادر از یکدیگر یا بر اثر غفلت نسبت به قربیت آنان از تشویق محروم مانده اند، مفاهیم نادرستی از جهان می یابند و در بزرگسالی دشمن اجتماع می شوند شیوه ی زندگی آنان سلطه پذیری به همراه نیاز به انتقام جویی است.
من تو پست بدیم 1 مقاله میزارم.دوست داشتی بخون گلم.امیدوارم مشکل شما هم حل بشه.
این رو برای این گذاشتم چون میگین بخاطر بچه هام تحمل می کنم...من به شما توصیه می کنم که بجنگی برای زندگی بهتر چه با همسر چه بدون اون که اولویت با وجود همسرتون هست...
:72::72::72:
[align=justify]خشونت خانگي علاوه بر آن كه عرصه زندگي را براي زن و شوهر تنگ ميكند، اثرهاي
گوناگون و قابل توجهي بر كودكان و نوجوانان شاهد اين خشونت به جاي ميگذارد كه
نه تنها زندگي حال و آينده آنان، بلكه جامعه را نيز به مخاطره ميافكند.
شمار قربانيان خشونت خانگي پيوسته رو به افزايش بوده و از اين رو در اغلب
كشورهاي جهان راهكارهايي به منظور مقابله با پيامدهاي اين پديده انديشيده شده
است.
اگر چه اين واقعيت قابل انكار نميباشد كه زمينه خشونت در جامعه ما بيش از آنكه
به اختلالات رواني برگردد ناشي از شرايط عاطفي، احساسي، اجتماعي و تربيتي
خانواده با والدين ميباشد اما درصدي از اين موارد بصورت بروز خشونت در قالب
شكايت كودك آزاري به سازمان پزشكي قانوني منتهي مي شود. تشخيص صحت و سقم كودك
آزاري براساس تعاريف بينالمللي و شرايط اجتماعي جامعه و نيز تشخيص ابتلاي پدر
و مادر به اختلالات رواني- عاطفي برعهده كارشناسان پزشكي قانوني خواهد بود كه
با مداخله خود به عنوان كارشناس زمينه فعاليت دادگاه را براي مداخله در جهت
كاهش ميزان خشونت خانوادگي و مضرات و عوارض آن بر كودكان فراهم خواهند نمود.
در كشور ما نيز مداخله نهادهاي مختلف از جمله آموزش و پرورش، نيروي انتظامي و
قوه قضاييه براي كاهش ميزان تاثير خشونت خانگي بر فرزندان بسيار ضروري
مينمايد.
هدف از اين مداخله، حمايت از كودكان يا نوجوانان شاهد خشونت خانگي از طريق
درمان فرد خشن و با برخورد مناسب قانوني با وي خواهد بود.
خشونت خانگي واقعيتي است آزاردهنده در دنياي امروزه در جهاني كه محيط خانه
ميبايد پناهگاهي باشد تا ساكنانش در آن بياسايند و خستگيها و رنجهاي ناشي از
دشواريهاي محيط بيرون خانه را به فراموشي بسپارند، متاسفانه براي بسياري از
مردم خانه به جهنمي ميماند كه آتش دشمني، خشم، خشونت، كينه، و انتقام در آن هر
لحظه شعله ورتر ميگردد. خشونت خانگي مخصوص جامعه يا طبقه خاصي نيست.
اكنون همه كشورهاي دنيا و طبقات اجتماعي مختلف با آن دست به گريبانند. تغيير و
تحولات اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي نيز نه تنها سبب كاهش آن نگرديده بلكه در
بسياري از موارد بر دامنه آن افزوده است. اهميت موضوع تا بدان حد است كه شمار
زيادي از سازمانها و موسسات بينالمللي به ويژه سازمان ملل متحد در زمينه
پيشگيري و مهار اين پديده، مقررات و دستورالعملهاي متعددي را وضع نموده يا به
اجرا نهادهاند. جاي تاسف است كه بگوييم براساس آمارهاي موجود هنوز اين اقدامها
هيچ نتيجه قابل ملاحظهاي به بار نياورده، اما با توجه به گستره اقدامهاي ملي و
بينالمللي كه پيوسته رو به فزوني است ميتوان اميدوار بود در آيندهاي نزديك اين
پديده و پيامدهاي آن كاهش يابد.
اما خشونت خانگي تنها زنان و مردان سازگار را تحت تاثير قرار نميدهد. بلكه به
جرات ميتوان گفت كه بيشترين اثر را بر كودكاني دارد كه پيوسته يا به تناوب
شاهد اين خشونتاند. اين اثرگذاري چنان كه خواهيم ديد، نسبت به ميزان تاثير آن
بر خود واليدن داراي اهميت بيشتري است.
3- خشونت خانگي چيست؟
پيش از بررسي اثرهاي خشونت خانگي، ناگزير از تعريف آن هستيم. جامعترين تعريف
از خشونت خانگي ميتواند چنين باشد: كنترل ساير اعضاي خانواده يا به كارگيري
زور و اعمال رفتارهايي كه از نظر زور و اعمال رفتارهايي كه از نظر جسمي، جنسي
و رواني خشونت آميز هستند.
معناي خشونت در اين تعريف اعم است از خشونتي كه به جراحت يا صدمه جسماني منتهي
بشود و خشونتي كه فقط اثر رواني يا جسمي غيرقابل مشاهده (مثلا كاهش اشتها) به
بار بياورد. به اين ترتيب اعمالي از قبيل لگدزدن، گازگرفتن، حمله كردن، مشت
زدن، ضربه زدن و با استفاده از سلاح گرم يا سرد، سيلي زدن، هل دادن، تكان
دادن، به زور گرفتن، پرتاب اشيا به سوي يكديگر، فحاشي و بكاربردن الفاظ زشت
در اين تعريف جاي ميگيرد.
4- واقعيتهاي آماري:
آمارها نشان ميدهد كه در آمريكا دست كم شش ميليون زن يك يا چند بار در سال در
معرض خشونت خانگي قرار ميگيرند كه از اين تعداد 1/8 ميليون زن تحت خشونت شديد
و سخت هستند. در اين كشور 70 تا 80 درصد كودكان بطور مستقيم شاهد خشونت بين
پدر و مادر و نتايج آنند. 30 تا 40 درصد آنان نيز همزمان با مشاهده خشونت، خود
نيز مورد خشونت قرار ميگيرند. در آلمان سالانه بيش از هزار كودك به دست والدين
خود مضروب و مجروح ميشوند كه شمار قابل توجهي از آنان در حين نزاع پدر و مادر
خود آسيب ميبينند. در انگلستان نيز سالانه 300 هزار كودك در اثر خشونت و
بدرفتاري پدر و مادر جان ميبازند. در ايران آمار رسمي در اين زمينه مشاهده
نشده اما از آنجا كه طبق آمار غيررسمي از هر ده زن هشت زن مورد خشونت واقع
ميشوند ميتوان تخمين زد كه بين 60 تا 70 درصد كودكان ايراني شاهد اين خشونت
باشند. اين آمارها به خوبي اهميت بحث را نمايان ميسازند بد نيست اشاره كنيم كه
اعمال زور كه از ويژگيهاي خشونت خانگي است در بسياري از اوقات از طريق سوء
رفتار با فرزندان صورت ميپذيرد. چرا كه تهديد به اعمال خنشونت عليه فرزند يا
اقدام به آن غالبا ابزاري قدرتمند براي مجبور نمودن قرباني خشونت خانگي
(معمولا زن) به فرمانبرداري در برابر خشونت جسماني و يا جسمي است كه از جانب
فرد خشن (معمولا مرد) اعمال ميگردد.
5- تاثيرات اجتماعي:
(1-5) آيا كودكان شاهد خشونت در آينده پدر و مادري خشن خواهند بود؟
در سال 1975 سه تن از پژوهشگران آمريكايي به نامهاي استراوس، ولس و اشتاين
ميتز، به تشريح نظريهاي پرداختند كه آن را وراثت اجتماعي خشونت خانگي نام
نهاده بودند. معناي اين نظريه در عبارتي كوتاه چنين بود: آموختن خشونت در
خانواده اصلي. اين پژوهشگران شوهراني را كه والدينشان نسبت به هم خشن نبودند
با شوهراني كه دست كم به يك مورد خشونت ميان پدر و مادر خود اشاره كرده بودند،
مقايسه نمودند. در مرداني كه شاهد خشونت والدين خود بودند ميزان كتكزدن زن سه
برابر بيش از آناني بود كه چنين چيزي را مشاهده نكرده بودند. در واقع از هر سه
مرد در گروه اول يك مرد (35%) همسرش را مورد ضرب و شتم قرار داده، در حالي كه
در گروه دوم از هر ده مرد يك مرد (10/7 درصد) مرتكب چنين عملي شده بود. از
ديگر سو زناني كه والدين خشني داشتند، ميزان خشونت آنان نسبت به شوهرانشان
بسيار بيشتر از زناني بود كه پدر و مادرشان نسبت به هم خشن نبودند. (26/7 درصد
در مقابل 8/9 درصد). پژوهش ديگري نشان ميدهد پسرهايي كه والدين خشن دارند،
1000 درصد بيش از پسرهايي كه والدين آنان غيرخشن هستند در آينده زن خود را
مورد ضرب و شتم قرار ميدهند و از طرف ديگر دخترهايي كه پدر و مادر خشن دارند
در آينده 600 درصد بيش از ساير دختران با شوهر خود بدرفتاري ميكنند.
خانواده نخستين و مهمترين پايگاه تربيت فرزندان است و فرزندان بيش از آنكه از
حرفهاي پدر و مادر بياموزند، رفتار آنان را الگوي خود قرار ميدهند.
احساس و عاطفه افراد ابتدا در خانواده جهت مييابد و شكل ميگيرد. اما متاسفانه
براي بسياري از كودكان و نوجوانان اين نخستين پايگاه به آموزشگاه خشونت مبدل
ميگردد چرا كه خشونت ميان والدين و خشونت عليه فرزندان آموزههايي براي ايشان
به همراه دارد از جمله اينكه:
1- كساني كه به فرد عشق ميورزند يا او آنها را بسيار دوست دارد همانهايي هستند
كه يكديگر را و يا حتي خود او را مورد خشونت قرار ميدهند.
2- رفتار خشن با اعضاي خانواده از نظر اخلاقي امري خالي از اشكال و پذيرفته
شده است.
3- وقتي راه حلهاي ديگر به نتيجه نميرسد، خشونت مجاز و بهترين راه حل است.
اگر خشونت پدر- مادر با كودك آزاري از جانب يكي يا هر دوي آنها همراه و همزمان
شود، تاثير آن در زندگي آينده فرزندان به طور قابل توجهي افزايش مييابد.
پژوهشها نشان ميدهد كه كساني كه چنين وضعي داشتهاند و هر دو نوع خشونت را
تجربه كردهاند 5 تا 9 برابر كساني كه شخصا مورد بدرفتاري واقع نشدهاند به
افرادي خشن در خانواده آينده خود مبدل گرديدهاند. بايد افزود مرداني كه به
هنگام مشاجره با همسرشان از خود حالت خشن و عصبي زيادي بروز ميدهند غالبا
كساني هستند كه در دوران كودكي خويش مورد بدرفتاري كلامي يا جسماني مادر خود
واقع شدهاند. اين دسته از مادران به هنگامي كه از جانب شوهر خود مورد خشونت
قرار ميگيرند و نيازها و عواطف خود را سركوب شده ميبينند، عصبانيت و نارضايتي
خود را به سوي نزديكترين فرد مذكور در خانواده نشانه ميروند يعني پسرشان كه
اينان نيز در آينده با رفتار خشن نسبت به زن خود عقدههاي سركوب شده ناشي از
رفتار مادر را بروز ميدهند.
نكته مهم ديگر آن است كه خشونت بين والدين لزوما سبب افزايش رفتار خشن در
فرزندي نميشود كه با فرد خشن خانواده همجنس است. به اين معنا كه اگر پدر خشن
بود، خشونت او فقط بر فرزند پسر تاثير نميگذارد، بلكه فرزندان دختر را هم
متاثر ميسازد. به همين نحو در صورتي كه زن به خشونت شوهر تن داده باشد و از
خود در برابر آن انفعال نشان دهد بدان معنا نيست كه دختر خانواده نيز در آينده
به زني منفعل تبديل خواهد شد و خشونت را با خشونت پاسخ نخواهد داد.
(2-5 فرار از خانه:
اين نتيجه خشونت خانگي به ويژه از آن جهت كه بر امنيت اجتماعي و افزايش
بزهكاري تاثير ميگذارد. قابل تامل است. محيط ناامن و پر خشونت خانه فرزندان
خانواده را از خود بيزار ميكند و سبب ميشود آنان در پي يافتن محيطي آرامتر يا
صرفا به خاطر دورشدن از جار و جنجال و نابساماني خانه آن را ترك كنند.
در اين هنگام يا به خانه دوستان، اقوام و آشنايان پناه ميبرند كه در اين صورت
(واگر پناهدهندگان افراد صالحي باشند) احتمال انحراف كودك يا نوجوان فراري
كمتر خواهد بود و ميتوان انتظار داشت كه با بهبود شرايط مجددا به خانه و زندگي
اجتماعي عادي خود باز گردد اما اگر چنين نشود يعني قرباني خشونت خانگي در كوچه
و خيابان سرگردان و در نهايت گرفتار افراد ناصالح و گروههاي بزهكاري بسيار
زياد خواهد بود. واقع امر اين است كه گروههاي بزهكاري غالبا منتظر چنين
فرصتهايي براي جلب اعضاي جديد هستند. بيشتر فعاليتهاي غير قانوني كه قربانيان
خشونت خانگي پس از فرار از خانه بدان دست مييابند عبارتند از:كفزني، سرقت
اتومبيل، سرقت از فروشگاهها، كيف قاپي، سرقت منازل، جرايم مرتبط با موادمخدر
(نقل و انتقال، فروش، توزيع و ...)، جرايم جنسي، تكدي، ولگردي و ...
شمار زيادي از آنان نيز در دام گروههاي كوچك و بزرگ تبهكاري بينالمللي كه در
زمينه تجارت اعضاي بدن، تجارت زنان و كودكان و قاچاق مواد مخدر فعاليت دارند،
گرفتار ميشوند. متاسفانه در جامعه كنوني ما فرار از خانه به ويژه در بين
دختران رو به فزوني گذارده است.
(3-5) فرار از مدرسه:
ممكن است در نظر اول فرار كودكان و نوجوانان از مدرسه با خشونت خانگي بيارتباط
به نظر آيد اما مطالعات و گفتگوهاي شخصي نگارنده با مرتكبين چنين كاري وجود
اين ارتباط را تاييد ميكند. محيط ناآرام خانه مانع از آن ميشود كه فرزند حواس
و فكر خود را به طور شايسته متوجه درس نمايد.
در واقع، اضطراب و نگراني ناشي از بدرفتاري والدين با يكديگر و مشاجره ها و
نزاعهاي آنان به فرزندان اجازه چنين كاري نميدهند. در نتيجه اين كودكان و
نوجوانان دچار افت تحصيلي ميشوند. در محيط مدرسه برخي معلمان و مربيان به علت
عدم آشنايي با اين شيوه برخورد صحيح با اين دانشآموزان آنان را مورد سرزنش يا
حتي تنبيه قرار ميدهند.
اين رفتار به ويژه اگر با تمسخر و سوءرفتار همسالان نيز همراه شود، سبب خواهد
شد كه قرباني خشونت خانگي از مدرسه نيز گريزان گردد. مواردي ديده شده است كه
كودك يا نوجوان يكي از معلمان خود را به جاي پدر و مادر خود فرض ميكند در دل
به او عشق ميورزد. در اصل آنچه را كه محيط خشن خانه و رفتار خشونت آميز پدر و
مادر واقعياش مانع از ابرازش شده، نثار معلم خود مينمايد. اما با افت تحصيلي
او، معلم مورد علاقهاش رفتار نامناسبي با او پيش ميگيرد و او را سرزنش يا
تنبيه ميكند بيآنكه از احوالش خبر داشته باشد. در اين هنگام قرباني خشونت
خانگي بار ديگر همه آنچه را كه در ذهن ساخته ويرانهاي ميبيند و درمييابد كه
باز آن كسي كه صميمانه دوستش دارد و شايد ميخواهد همه آنچه را در خانه بر او
ميگذرد برايش بازگو كند. با او با خشونت رفتار ميكند. آنگاه به تدريج از رفتن
به مدرسه و بودن در چنان محيطي خسته و دلسرد ميشود و با خيال رها شدن، از
مدرسه فرار ميكند. اينجاست كه اهميت نقش معلمان و مسوولان مدرسه در برخورد با
چنين دانش آموزاني بيش از پيش معلوم ميگردد. چرا كه عواقب فرار از مدرسه
همانند فرار از خانه براي فرد و جامعه بسيار خطرناك است.
(4-5) خشونت درون و بيرون محيط مدرسه (خشونت خياباني):
دو مورد فوق نتيجه مستقيم يادگيري خشونت از والدين و انتقال آن به محيط مدرسه
يا بيرون از آن است كه بيشتر در پسران به چشم ميخورد. مثلا به هنگام تعطيل شدن
مدارس ميتوان پسر بچههاي بين 8 تا 15 سال را مشاهده كرد كه به شوخي يا جدي به
جان هم افتاده و يكديگر را به شدت مورد ضرب و شتم قرار ميدهند. برخي از آنان
در اين هنگام دقيقا از الگوي رفتاري والدين خود پيروي ميكنند.
6- تاثيرات جسمي-رواني:
1- اختلالات در خوردن غذا و خوابيدن (زياد خوردن، زياد خوابيدن، بياشتهايي و
بيخوابي)
2- ناهنجاري دماغي مانند افسردگي و وابستگيهاي افراطي و نامتعارف عاطفي
3- فرمانبرداري و مطيع بودن بيش از حد
4- گوشه گيري، انزوا، ساختن زندگي خانوادگي مطلوب در وهم و خيال
5- شكايت از سردرد، معده درد، پا درد و ... در حالي كه اين دردها واقعي
نيستند.
6- گازگرفتن انگشت يا ناخن، بيقراري، لكنت زبان (غيرمادرزادي)
7- خيال پردازي درباره خودكشي
8- خشونت كلامي (فحاشي، استعمال الفاظ ناشايست)
9- جهت دادن تهاجم و خشونت به سوي مادر
10- سرزنش خود
11- احساس اضطراب و ترس[/align]