سلام برادر محترم:
می تونم حدس بزنم که در چه شرایط سختی به سر می برید..
متاسفانه برخی از جوانان ما حالا چه شما چه همسر محترم شما بر اساس معیارهای غلط و یا با حدس به تغییر طرف مقابل با او ازدواج می کنند..
ببینید دوست من ..اصلا نمی خوام سطر به سطر متن شما رو بررسی کنم ولی اشتباه از خود شما به عنوان یک مرد آغاز شده تا همسر شما به عنوان یک زن کشیده شده است..
اگر ما فرض کنیم که همسر شما کاملا در شرایط ایده آل روانی به شما بله داده اند هیچ زمان کاملا صادقانه اندیشیدده اید که چرا یک دختر در سلامت کامل روانی که 2 سال قبل به شما بله داده اکنون باید خودکشی کند؟
متاسفانه چون در تالار تمام صحبت ها از طریق شما نقل می شود و ما نمی توانیم سخنان همسر محترم شما را بشنویم نمی شود قضاوت عادلانه ای داشت هرچند که ما هم در جایگاه قضاوت نیستیم..
ولی من معتقدم یک زن هیچ زمان خدکشی نمی کند مگر موضوعی به صورت کاملا مزمن روح و جسم ایشان را نابود کرده باشد که یا ماحصل عدم نزدیک شدن شما به ایشان و درک منطقی ایشان است یا حاصل زودرنجی ها ی مکرر ایشان و عدم اقدامشان برای رفع مشکل..به نظر من هر دو طرف رابطه قواعد این بازی را بدرستی رعایت نکرده اند..
من از صحبت های شما در چند جا متعجب شدم:
تک تک صحبت های بالا رو مرور کن..نقل قول:
نوشته اصلی توسط khorshid taban
چرا سکوت اون رو مبنی بر موافقتش برداشت کردی..شما که گذشت ولی من به تمام دوستان تالار می گم هرگز سکوت علامت رضایت نیست..اصلا و ابدا..
خیلی از خانم ها به خاطر خجالت و کم رویی یا اشتباه ذهنی خودشان که طرف رو تغییر میدیم سکوت می کنند این کار آفت مرحله شناخت هست..هرگز در خواستگاری و شناخت سکوت نکنید همه چیز را بگویید ..خودتان را به نمایش بگذارید و بعد از آن سکوت کنید و هرچیز را نگویید..این کار بسیار غلطی است ..همان سکوت های قبل از ازدواج ادامه پیدا کرده تا شب خودکشی که شما ازش توضیح خواستید و او نگفته ..شما خوابیدید....!!!! و بعد گفتید خوابتان را بیشتر از او دوست دارید؟؟؟!!!
کار شما ..برخورد شما با همسرتان می توانست بسیار فهیمانه تر باشد دوست من..
یا در مقوله حجاب ..شما حتما وضع ظاهر ایشان ..مادرشان... را دیده اید اگر من نیز جای همسر شما بودم تازه بردن شما به دم مغازه را توهین به خودم و تفکراتم حساب می کردم اصلا بحث غیر مذهبی و مذهبی نیست برادر من بحث طریقه عمل کردن برای هم راستا کردن است..به قول دوست خخوبمون تغییر به خاطر شما ارزشی ندارد تغییری مهم هست که همسرتان با طیب خاطر بپذیرد..شما با فرض اینکه ایشان درست رفتار خواهد کرد نباید با ایشان ازدواج می کردید ...
و این جمله شما:
فکر میکردم با صحبتهای که باش توی دوران آشنایی میکردم تونستم راه رو بش نشون بدم و اون دیگه یا خودش راه رو میره یا اینکه ازم سوال میکنه و من کمکش میکنم اما......
چرا شما فکر کردید به یک خانم بالغ باید راه رو نشان بدید ..و اون یا درست می ره یا از شما می پرسه؟
پس راه اون دختر خانم چی؟عقاید و تفکرات اون چی؟نمی دونم ولی با این جمله شما برداشت میشه که انگار شما از زن توقع دارید دنبال تفکرات شما بره و یا از شما بپرسه..این تفکر بسیار خشکی در رابطه با زن امروز هست..من فمینیست نیستم ولی وقتی خودمو جای دختر مقابل شما می گذارم ..می لرزم...یا شاید من اشتباه از سخن شما برداشت کردم..لطفا اگر این وره بازترش کنید...زن و مرد کنار هم هستند..راه رو با مشورت هم باز می کنند نه یکی باز کنه اون یکی در اون راه حرکت کنه!!
با تمام تفاسیر ..دوست گرامی من حس می کنم همسر شما حرف های ناگفته بسیار زیادی داره ..اون جمله ای که به مشاور گفتند ..من دوستش ندارم! برای شما تلنگریست..پشت آن پر از حرف بوده..ایا اون حرف ها شنیده شد؟اگر شد چرا به خودکشی ختم شد؟
بهترین کار حضور هردو شما به مشاور مطمئن هست و در کنار اون اتخاذ تصمیم صحیح چون ابهامات امر بسیار زیاده و مطمئنم اون خانم صحبت هایی دارند که مهم هست...
موفق باشید..
:72: