RE: چرا هر به هر دری میزنم برم سر زندگیم نمیشه؟
سلام مرسی از راهنمایی های خوبتون
راستش من واقعا با بچه مشکلی ندارم اتفاقا این قضیه تاثیری توی رابطه ما نداره چون خودم و جای اون بچه میذارم و میبینم بی گناه ترین اونه بخدا من هیچ مشکلی هم ندارم اگه این آقا تا زمانی که قضیه ما قطعی نشده پشیمون بشه و بره خانم سابقشو برگردونه و مطمئنم خدای منم بزرگه و در ضمن من از ترس مجرد موندن نمیخوام با این آقا یا هرکس دیگه ای ازدو.اج کنم بلکه من فکر میکنم این آقا آدم مناسبی باشه برای من
در ضمن حق باشماست خیلی عصبی و حساس شده ولی هم خودش و هم خانواده اش میگن بخاطر دوری از بچه اشه و نمیتونه تحمل کنه
من هم بهش حق میدم و خودم هم پیشنهاد دادم که بچه رو بیاریم
اما من الان مشکل بزرگتری دارم و اون اینه که صبرش خیلی پایینه تحمل کوچکترین اشتباه منو نداره و این باعث میشه من دستپاچه بشم و گاهی اشتباه کنم
سوء تفاهم بین ما اینه که [color=#FF0000]من چندروز پیش یه ایمیل به یکی از همکارام زدم البته خواهرم هم تو سی سی بود . از اونجا که من عضو یه سایت هستم این ایمیلو اون سایت برای من فرستاده بود که الان اینجا میذارم متاسفانه نمیتونم آپلود کنم ولی مفهموش یه موشه که داره به یه موشه دیگه گل میده همین و در ضمن چون من واقعا بی قصد و غرض بودم همونو برای خودش فوروارد کردم ولی اون میگه نه تو نباید منو با اون تو یه رده بذاری هر چی میگم بخدا اینطور نیست فقط یه عکسه .همکار من 10 سال از من کوچکتر و رابطه ما خیلی با احترامه و تو مدتی که من اینجا کار میکنم هیچ حرف و یا نگاه و یا حتی جمله ای که مفهمش دال بر دوستی بین دختر و پسر و یا ایجاد رابطه باشه وجود نداشته حتی ما همیشه توی شرکت همدیگرو با پیشوند خانم ...و یا آقا...صدا میزنیم
حالا این آدم با اینکه خودش داره چندجا فعالیت میکنه با مردم در ارتباط تنگاتنگه به دلیل کار و روابط اجتماعی قوی به من میگه تو منظور نداشتی ولی اون ازین عکس میتونه منظور برداشت کنه و تو اصلا حق نداشتی به اون ایمیل بزنی
واقعا کلافه ام کرده هرچی بیشتر توضیح میدم بیشتر عصبانی میشه نمیدونم چطور باهاش برخورد کنم کمکم کنید
RE: چرا هر به هر دری میزنم برم سر زندگیم نمیشه؟
دوست عزیز بدبینی و تعصب اونم زمانی که شما هنوز نسبتی با هم ندارید،خیلی جای تامل د تفکر داره!
البته باید از اینکه اون این خوصصیتش رو همین حالا بهت نشون داده خدا رو شکر کنی چون معمولا تو این دوره خیلیها سعی میکنن اگه خصوصیتی دارن که میدونن طرف مقابل ممکنه ناراحت بشه بروز نمیدن و پنهان میکنن اما اینکه ایشون هین حالا میگه روی این مسائل حساسیت و تعصب داره باز خیلی خوبه.
تو زندگی مشترک خیلی خیلی از این موقعیتها پیش میاد که چنین افرادی رو تحریک میکنه و مشکلاتی پیش میاره.
از همین حالا تو این مورد خیلی وقت بذارین و صحبت کنید که اگه الان حل نشه و به تفاهم نرسیدادامه دار و
مشکل ساز میشه
مثلا در مورد این مسائل نظرش رو بپرس و مطمئن شو:
دست دادن با نامحرم(هم شما هم خودش)
نوع پوشش و حدود حجابی که مد نظرش هست
رفت و آمد با فامیل و بستگان و خونواده هاتون
و یه نکته بسیار مهم : ملاقات بچه اش با مادرش:305:
حقوق و درآمد خودت
مهریه زنش سابقش
زمان بچه دار شدن با توجه به وجود یه بچه دیگه
رفتارتون با همکاران
و موارد دیگه...:72:
RE: چرا هر به هر دری میزنم برم سر زندگیم نمیشه؟
در مورد نحوه پوشش : ما از خانواده اونا پوشیده تریم و البته پوشش توی خانواده هر دوی ما به نوعی است که راضی کننده هست و هیچکدام تعصبی روی این قضیه نداریم
رفت و آمد با فامیل : فوق العاده مردمیه حتی من میگم بیش از حد
خانمش مهریه رو بخشیده و بچه رو برده
میگه هر وقت دلت خواست بچه بیار اتفاقا اون بیشتر دوست داره میگه این حق طبیعیته و من نمیتونم این حق و ازت بگیرم خودششم میخواد
با کار و درآمد من کاری نداره میگه واسه خودته ولی باید به من و خونه برسی آخه ما یجوراییبا هم کار مکنیم
اصلا بد دل نبود و نیست من خیلی راحتم خودش میگه زن اجتماعی دوست داره
بخدا موندم چرا الان اینجوری شده مرد خوبیه بخدا مسئولیت پذیر دلسوز مهربون کاردان کاردرست قوی ولی خودخواهی داره عصبی شده (البته به قضیه بچه برمیگرده میگه بچه امو میخوام)
RE: چرا هر به هر دری میزنم برم سر زندگیم نمیشه؟
با سلام
جدا از اينكه اين آقا چه مشكلاتي با همسرش داشته و اينكه چرا خانمش با بخشيدن مهريه طلاق گرفته و اينكه تكليف فرزند و مادر فرزندش چيست؟! و ....، هر كدام جلسات حضوري مشاوره مي طلبه تا دقيقا ارزيابي شود.
اما با كلياتي كه از مشخصات او گفتيد به نظر نمي رسد تناسبي با هم داشته باشيد.
صرفا موضوع احساسي هست كه شما با عقلاني سازي سعي مي كنيد به نوعي اين مورد را براي خود بزرگ كنيد. فقط همين.
با توجه به جنبه هاي مختلف اين انتخاب،حتما و لزوما بايد جلسات مشاوره حضوري داشته باشيد. حتي اگر او نيايد، شما بايد تنهايي با يك مشاور خانواده به صورت حضوري جلسه داشته باشيد.
خيلي مواظب باش. واقعيت اينست كه احساساتت بر منطقت پيشي گرفته.(اما ظاهر كار اينست كه شما عقلاني عمل مي كنيد! )
RE: چرا هر به هر دری میزنم برم سر زندگیم نمیشه؟
مرسی حتما جواب شما خیلی بنظرم منطقی و روشن بود حتما اینکارو الان انجام میدم که مجبور نشم 10 سال بعد مشاوره برم برای جدایی :316:
RE: چرا هر به هر دری میزنم برم سر زندگیم نمیشه؟
الان 2 روزه اصلا باهاش تماس نگرفتم با هم حرفمون شده میخوام فراموش کنم اول توکلم بخداست ولی شما هم برای من دعا کنید . البته نمیتونم نبینمش چون کار ما یه جورایی آخر بعضی هفته ها بهم مربوط میشه دعا کنید فردا که میبینمش عصبی نشم و بتونم جلوی احساسات خوب و بدموو بگیرم حقیقتش سخته ... چون تقریبا توی این دیدارهای آخر هفته با اینکه به کار هم میگذشت ولی خیلی خاطره داریم و خیلی خوش میگذشت .دعا کنید تصمیمم اشتباه نباشه نمیخوام یه روز افسوس بخورم واسه اونم دعا کنید خیلی گرفتاره ولی حقش نیست بخدا:323::323::302::302:
RE: چرا هر به هر دری میزنم برم سر زندگیم نمیشه؟
خانمش مهریه اش را بخشیده و بچه را هم برده !!!
بیشتر دقت کن!
RE: چرا هر به هر دری میزنم برم سر زندگیم نمیشه؟
سلام تداعی جون
دوستان خوب تالار خیلی راه های خوبی رو ارائه دادند ، من فکر میکنم که باید بیشتر روی خصوصیات اخلاقی خواستگارت تحقیق کنی شاید تندی اخلاق و بی حوصلگیش دلیل اصلی جداییش بوده اگه که این آقا تو زندگی ناموفق قبلیش مقصر نبوده خانواده اش اصرار به رجوع خانم قبلیش نداشتند در ضمن به دلبستگی که الان بین شما به وجود آمده با وجود اینکه میدونم خیلی سخت چند روزی مرخصی بده و با عقل تصمیم بگیر همه جوانب رو در نظر بگیر نمی خوام بترسونمت اما باید خیلی احتیاط کنی تو سنت هنوز واسه ازدواج بالا نرفته موقعیت اجتماعی خوبی داری کمی اعتماد به نفست رو بالا ببر و خوب فکر کن الان مسئله تو انتخاب همسر به تنهایی نیست بلکه پای یک بچه معصوم در میون و تو باید زودتر از زمانی که خدا مقدر کرده برای داشتن حس مادرانه ات، این حس رو در خودت به وجود بیاری و دیگه اینکه باید نظر خانواده ها رو بدونی و از خانوادت کمک بگیری شرایطی که در پیش رو داری کمی سخت ولی من مطمئنم که تو بهترین تصمیم رو می گیری و این رو بدون که باید در کنار تمام تلاشهای عاقلانه ات خدا را فراموش نکن وحتما به مشاوره قبل از ازدواج برو هم تنهایی هم با خواستگارتون .ما رو هم در جریان اقدامات خوبت قرار بده برات بهترین آرزوها رو دارم.
RE: چرا هر به هر دری میزنم برم سر زندگیم نمیشه؟
مرسی واقعا مرسی فعلا اوضاع آرومه و من در این مورد دارم به دقت فکر میکنم در ضمن خانواده اش فقط بخاطر بچه اصرار به برگشت اون دارن و خودشون هم قبول دارن که این دو نفر زوج مناسبی نیستن در ضمن من هم اشکالات این آقا رو قبول دارم و هم سایر مشکلاتشو ولی هر کس قلقی داره در ضمن من نمیخوام بزور ازدواج کنم و به هر قیمتی ولی باید دقیق تر بسنجم حتی برای نپذیرفتن هم باید دلیل قانع کننده برای خودم داشته باشم
مطمئینم همه قبول دارید که صبر بهترین راه حله البته من در کنار صبر به زندگی عادی هم ادامه میدم تا خدا چی بخواددر ضمن اگر این آقا واقعا توی زندگی آدم وحشتناکی بوده چرا اون خانوم انقدر اصرار داره برگرده من خودم به عینه شاهد اصرارش هستم ولی خوب دلیل اینم که نمیخواد برگردونش قانع کننده است (جالبه شدم مشاور ایشون برای برگردوندن همسرش!!!!!!)ایشون مگن زندگیم تو این 5 سال وحشتناک بوده دیگه نمیخوام به روزایی برگردم که دوباره جنگ اعصاب باشه و تنهایی و خستگی !میگه 4 سال ازین 5 سال رو بخاطر بچه کوتاه اومدم دیگه نمیتونم .البته الان هنوز بهش رسیدگی میکنه هم از نظر مالی و هم از نظر احساسی مدامدر ارتباط با بچه هست.
فقط اینو بگم وضعیت زندگیشون طوری بوده که بچه فوق العاده عصبی شده بوده از درگیریهای مداوم پدر و مادرش روزی 2 تا 3 بار شب و روز!
خانومش مهریه رو یک روز بعا از عروسی بخشیده بوده ولی این آقا توی دادگاه گفته که مهریه داشته و حاضر به پرداخت هست منتهی خانوم گفته بجای مهریه بچه باشه در ضمن تا زمانی که خانوم ازدواج کنه بچه پیشش میمونه !بهش گفته اگه هروقت ازدواج کردی بچه رو بده مزاحم زندگیت نباشه چون کمتر مردی زنی میگیره که بچه هم داشته باشه
RE: چرا هر به هر دری میزنم برم سر زندگیم نمیشه؟
تداعی جون اگه خانمش اصرار داره برگرده ، تو خیلی خیلی باید احتیاط کنی عزیزم:305:
ممکنه به خاطر بچه و خونواد ش که اونها هم با برگشتش موافق هستن ، حتی اگه شده به اجبار برش گردونه و اونوقت خدای نکرده تو آسیب می بینی.
اون بچه هم اگه پدرش با تو ازدواج کنه بعدها اگه خودش متوجه نشه کلاغها براش خبر میارن که مادرت خیلی اصرار داشت برگرده اما پدرت نخواست و لابد چون میخواست زن دیگه ای بگیره!!
اونوقت بازم تویی که ضرر میکنی
در مورد برادرم و زنش که گفتم، برادرم به خاطر بچه اش انقد صبر کرد تا اول زنش رفت ازدواج کرد بعد خودش ازدواج کرد که بعدا بچه اش نگه : تو چرا به مادرم فرصت ندادی شاید میخواست برگرده!
پس خیلی فکر کن و مواظب باش