RE: ارتباط شوهرم و دوستش به زندگیمون لطمه میزنه
بالهای صداقت عزیز:
خیلی خوبه که تصمیم گرفتی اینقدر حساس با این قضیه برخورد نکنی. درسته الان همسر شما بخاطر ارتباط مالی با اون آقا به اصطلاح مدیونشه اما بنظر من عدم توجه شما و ادامه زندگی قشنگتون به همون روالی که در پیش گرفته بودید خیلی میتونه موثر باشه. همسر من هم اوایل قبول نمی کرد و نظرش این بود که چون ما در شهر محل سکونتمون کسی رو نداریم باید با خانواده مورد نظر رفت و آمد کنیم اما خب بعد از مدتی وقتی مدام من از تلخی رابطه ناسالم با اونها می رنجیدم چند بار اونم تو دام این برخوردها افتاد و خداراشکر خودش به این نتیجه رسید البته من با راهنماییهای اون موقع نقاب عزیز، آنی گرامی و فرشته مهربان سعی کردم اصلا مقابله به مثل نکنم حتی زمانی جلوی افرادی که خیلی برام محترم بودند خانم مورد نظر گفت اینها بچه شان را خوب تربیت نکرده اند مادرش همه اش سرش توی درس و کتابه اگه از اول تربیتشو به من سپرده بودند بلد بودم چکارش کنم اما من یادم به تالار و رهنمودهاش افتاد و با متانت فقط لبخند زدم. از اون روز به بعدش همه جا شوهرم میگه که خانم من با احترام با اینها برخورد کرد اما من خودم (شوهرم)باهاشون مشکل دارم و نمیتونم تحملشون بکنم. بنابراین: با توجه به اینکه خداراشکر زندگیتان به سمت بازسازی بسیار خوبی پیش رفت در درجه اول کاهش شدید حساسیت را در پیش بگیرید. حتی اگه شوهرتون راضی به قطع رابطه نشده با فواصل طولانی رفت و آمد کنید و تو اون شرایط خودتونو به اغفال بزنید (اینو از فرشته مهربان یاد گرفتم و بسیار به دردم خورده)بیخیال باشید بحث را به انحراف بکشونید و در برابر صحبتهاشون لبخند بزنید و فقط توی صورتشون نگاه عاقل اندرسفیه بیندازید.
خواهشا موضوع رو برای همسرتون هم حساس جلوه ندید. مشکلات زندگی اونها هم به خودشون مربوط میشه چند بار که برای شما و همسرتون تعریف کردند و جوابی نگرفتند خودشون دست بر میدارند
شما نمیتونید نظر همسرتونو تغییر بدید اون باید خودش به این نتیجه برسه اما فعلا رو خودتون کار کنید من که خیلی این روش به دردم خورده
موفق باشید
بنظر من هرچی از شوهرتون بخواهید که باهاشون برخورد سرد داشته باشه فعلا نتیجه منفی می گیرید چون خودش هنوز این تجربه را کسب نکرده پس بهتره اصلا در موردشون باهاش صحبت مثبت یا منفی نکنید
RE: ارتباط شوهرم و دوستش به زندگیمون لطمه میزنه
:72:سلام:72:
تا اونجایی که من متوجه شدم و خودتون هم گفتید ریشه این روابط آزار دهنده حسادت هست .یعنی خانم و آقای "م" به روابط حسنه شما و همسرتون حسادت میورزند .
من با دوستان موافقم که حساسیتتون رو در این مساله کاهش بدید و سعی کنید از طرف شما اسم این خانواده اصلا توی خونه اورده نشه.
یه پیشنهاد دیگه هم داشتم که از کاملا نظر شخصیه و ممکنه اصلا صحیح نباشه .
شما میتونید از حسادت این خانم و آقا استفاده کنید و مثلا یه جوری به اون خانم بفهمونید که وقتی که شما باهاشون در ارتباط نیستید روابط شما و همسرتون به این زیبایی نیست و زندگی خانم و اقای م الگوی معکوسی واسه همسرتون تا قدر شما رو بیشتر بدونه و بالعکس واسه شما و این درد و دل کردنها پیش شما و همسرتون فقط تاثیر منفی رو روایط خودشون داره .
میتونید این رو هم متذکر بشید که وقتی رابطشون با شما کم بوده از نظر مالی خیلی پیشرفت داشتند و این ویژگی مثبت واسه ارتباط نداشتن با شماست .
و اینکه اگه اقای م با شوهر شما روابط حسنه داشته باشه در واقع مامن امنی برای فرار از منزل داره .پس نبود روابط حسنه بهتره .
هدف تفهیم این هست که نبود شما به نفع اونهاست و برانگیختن حس حسادت خانم که قطعا به آقا هم منتقل میشه.
بازم تاکید میکنم که نمیدونم که این راهکار واسه این زوج و همچنین شرایط شما عملی و صحیح باشه ولی فکر کردن در موردش ضرری نداره .
شاد و پیروز باشید:72:
RE: ارتباط شوهرم و دوستش به زندگیمون لطمه میزنه
ممنونم صبای عزیزم :72::72::72:
چقدر قشنگ حرف دلم رو فهمیدی
من دارم روی خودم کار می کنم که حساسیتم رو کم کنم
هرچند به نظرم رفتارهای اقای "م" خیلی داره از حد می گذره
آقای "م" اس ام اس هایی رو که برای شوهرم میفرستم بدون اطلاع شوهرم می خونه و اصلا به شوهرم نمیگه
وقتی شوهرم میاد خونه و بهش می گم فلان چیز رو نخریدی
می گه تو نگفتی که
بهش می گم بهت اس ام اس دادم ... خود شوهرم وقتی متوجه شد که دوستش خونده و برایش یقین هم حاصل شد .... برای حل این مشکل به من میگه دیگه اس ام اس نده به موبایلم !!!!!!!!!!!!!!!
راستی که نباید حساس شد نه؟! :311:
موبایل شوهرم که عمری مال خودش بوده ، که تلفن شخصی نیست که..... تلفن اشتراکی اقای "م" و شوهرم هست مگه نه؟:58:
خداییش اگر بالهای صداقت پارسال بودم منفجر می شدم :320:
ولی الان به شوهرم گفتم باشه ... چشم آقا :310:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ویونا
بالهای صداقت عزیز:
بنظر من هرچی از شوهرتون بخواهید که باهاشون برخورد سرد داشته باشه فعلا نتیجه منفی می گیرید چون خودش هنوز این تجربه را کسب نکرده پس بهتره اصلا در موردشون باهاش صحبت مثبت یا منفی نکنید
:104::104::104::104:
حتما ویونای عزیز :72::72:
Re: ارتباط شوهرم و دوستش به زندگیمون لطمه میزنه
نقل قول:
به خاطر اون قرضی که اون اقا داده و این پول فقط توی حساب شرکت هست و جایی هزینه نشده
عملا شوهرم گوش به فرمان اقای "م" هست
مثلا میگه ناهار نمی خواد بری خونه ... با هم ساندویچ می خوریم
اوایل شوهرم می گفت نه خانومم منتظره
و حتی به "م" هم می گفت تو هم برو خونه برای زنها این چیزهای کوچیک مهم هست
اما الان عملا به حرف "م" گوش می کنه و صبح میره شب میاد
به خاطر "م" با من دعوا می کنه
نقل قول:
متاسفانه شوهر من تا کنون نتونسته مدیریتی صحیح بر این رابطه داشته باشه و تاثیر منفی ای که رابطه خانم و اقای "م" روی زندگی ما می گذارند روز به روز داره بیشتر میشه
من به سهم خودم رابطه ام را با خانم و اقای "م" کم کردم
از 10 تا تلفن این خانم یکی رو جواب مید
نقل قول:
مشکل من اینه
حتی با کم کردن و به صفر رسوندن رابطه ی خودم با اون خانواده چون شوهرم ارتباطش رو کم نمی کنه این تاثیر منفی روی زندگیمون هست... وقتی من رابطه ام را با خانوم "م" بینهایت کم کردم ... این خانم با موبایل شوهرم تماس می گیره و درد و دل می کنه ... اینجاست که مشکلات اونها روی زندگیمون تاثیر میذاره
سلام،
خیلی خلاصه بگم،
مشکل شما چیزی نیست که فکر میکنین،
مشکل شما این هست:
متاسفانه با رفتارهای اشتباه و موضع گیریهاتون با توجه به پیش زمینهای که همسرتون از شما در ذهن داره، باعث شدین این احساس به همسرتون دست بده که داره توسط شما کنترل میشه،
و روابطش توسط شما مدیریت میشه، این رو با توجه به سخنان خودتون که نقل قول کردم میشه متوجه شد،
بنابرین، همسرتون در مقابل این احساس داره واکنش نشون میده!
راه حل:
بیخیال بشین، زندگی خودتون رو بکنین،
تماسهای خانوم `م` رو پاسخ بدین اما به صحبت هاش توجه نشون ندین، دنبال نکنین، پیگیری نکنین،
فکر کنین دارین به رادیو گوش میدین،:311::311::311:
نتیجه در قدم اول این هست که دیگر با همسر شما تماس نمیگیرد، در قدم دوم اینکه، بعد از مدتی ناخودآگاه متوجه رفتار سرد و عدم تمایل برای شنیدن صحبتهاشون توسط شما میشن و دیگه تماس نمیگیرن یا اگر بگیرن در این زمینه با شما صحبت نمیکنن،
در مورد همسرتون، زمانی که میدونین سر کار هستن یا با دوستشون، دیگه به ایشون نه اساماس بزنین نه زنگ!
اگر پرسیدن چرا تماسهاتون کم شده، کمتر زنگ میزنین یا اساماس نمیزنین،
پاسخ بدین: نمیخواهین ایشون جلوی دوستشون معذّب بشن یا خودتون راحت نیستین!
اما حساسیت نشون ندین! حتی یک کلمه در مورد دوستشون، اینکه اساماس هاش رو چک میکنه یا ... صحبت نکنین، بد نگین، جبهه نگیرین!:300:
بالهای صداقت، تنها راه حل مشکل شما صبر هست،
شک نکنین با صبر و رفتار مناسب، بعد از مدتی احساس کنترل شدن توسط شما از ذهن همسرتون حذف میشه و از ساندویچ خوردن با این دوست خسته میشن!:163:
موفق باشین،:72:
کامران
RE: ارتباط شوهرم و دوستش به زندگیمون لطمه میزنه
بالهای صداقت عزیز
با توجه به مطالبی که گفتی بنظر من ارتباطت رو با خانم م کلا قطع نکن چون اونوقت مشکلاتش رو به شوهرت میگه و خیلی جالب نیست. براش شنونده باش و اجازه بده هرچی دلش می خواد برات حرف بزنه و تو همون لحظه باهاش همدردی هم بکن ولی بعد از قطع تلفن دیگه به حرفاش فکر نکن و اجازه نده فکرت رو مشغول کنه.
اما در مورد آقای م، خوب از اونجاییکه روابط کاری باهم پیدا کردند، امکان قطع ارتباطشون به این راحتی ها نیست. شما مراقب باش ببین کجا همسرت از روابط این خانم و آقا تاثیر گرفتنه، بهش گوشزد کن که چنانچه روبط کاری و خانوادگی با هم تداخل پیدا کنند، به نفع کار و زندگی نیست و ممکن است در اینده و در کارت مسائلی پیش بیاید که در روبایستی خانواده قرار بگیری و مجبور بشی خلاف میلت و منفعت کاریت تصمیم بگیری.
با تکیه به همین دلیل می توانی رفت و آمدها و مسافرتها را با آن خانواده به حداقل برسانی. و همچنین بهانه های موردی هم بیاوری که این معاشرت ها به حداقل برسد. اما در کل برای شوهرت روشن کن که کار و روابط خانوادگی بهتر است حداکثر فاصله را از هم داشته باشند تا با هم تداخل نکنند و روی هم تاثیر نگدارند.
در مورد وقت زیادی که همسرت با آقای م صرف می کند، بنظرم اصلا روی این شخص حساسیت نشان نده و بعد اینکه اعتماد همسرت رو جلب کردی که قصد مداخله در کارش را نداری، اظهار نگرانی کن که مدتی است وقت زیادی برای کارش صرف می کند و اگر مشکل و مساله خاصی ندارد و اگر دارد بعد از حل شدن آن، کمی هم وقت بیشتری برای همسر و بچه اش بگذارد. بهش بگو از اینکه در کارش پیشرفت کند، خوشحالی ولی نگرانی که مبادا غرق شدن در کار باعث غفلت از فرزند و خانواده ش شود و ریسمان محبت بین خانواده و شوهرت کم رنگ شود.
خلاصه که شما سعی کن این رابطه را دورادور مدیریت کنی که فقط در حد روابط کاری بماند و نوع رفتار این خانواده در منزلشان روی رفتار شما و همسرتان تاثیر نگذارد. باز هم تاکید می کنم که ارتباط تلفنی با خانم م را حفظ کن ولی معاشرت نکن. حسن این ارتباز تلفنی هم در این است که دیگر با شوهرت مستقیم صحبت نمی کند و هم اینکه می توانی متوجه بشی که آیا شوهرت از رفتار آنها در زندگی خودش تاثیر پذیرفته است یا نه. اما بیشتر از این برای خانم م و صحبتهایش وقت و انرژی نگذار.
RE: ارتباط شوهرم و دوستش به زندگیمون لطمه میزنه
دوستان اینقددر خوب بیان میکنند که من هم به نوبه خودم دارم یاد میگیرم ...
و بسی صبر و تحمل هم اضافه میکنم ...همیشه بذار تو انجام کاراهای گفتنی اتیش فکری که درگیری باهاش بخوابه بعد بگو ...
( که خودمم باید همیشه اینو به خودم گوشزد کنم ...ولی کار از کار گذشته متاسفانه ) ..
امیدوارم بتونی ردیفش کنی ..همه پشتتن ..
روبه جلو ...
خانوم واقای ''م'' >>> پخ
Re: ارتباط شوهرم و دوستش به زندگیمون لطمه میزنه
سلام بالهای صداقت عزیزم:
وقتی تاپیکت رو خوندم ناراحت شدم که باز مشکلی پیش اومده ولی مطمئنم شما دوست خوبم با توکل به خدا و صبوری این مشکل رو حل خواهی کرد..
خوشبختانه زندگی شما دارای محاسنی ست که همان محاسن سال گذشته موجب بازگشت شما به زندگی مشترک شد پس باید اون محاسن رو که کسب کردی الان در بحران های زندگی خودت به کار ببری..
همه دوستان خیلی زیبا راهنمایی کردند و واقعا جای سخنی نمانده است ..من هم با ویونا و کامران خیلی خیلی موافقم..شما داری کاملا رابطه رو مدیریت می کنی..
عزیزم تو باید بپذیری که 10 سال جوری زندگی کردی که بالاخره عاداتی در همسرت ایجاد شده و الان در طی یکسال نمی تونی همه اونها رو تغییر بدی..تاپیک های قبلی رو به یاد بیار عزیزم..
مهمترین آیگون در حل هر مشکلی صبر و توکل به خداست عزیزم...
صــــــــــــــــــــــــ ــــــــبر............
مهمترین ویژگی زندگی شما اینه که همسرت شما و مو طلایی رو خیلی دوست داره و این عشق هم یک عشق حقیقیه که برای شما به اثبات رسیده پس سعی کن از این عشق به نفع خودت خوب استفاده کنی..
بالهای صداقت عزیزم از حساسیتت روی موضوع کم کن..این خانم و همسرشان باید بدانند که حق ندارند مشکلات زندگی خود را وارد حریم زندگی شما کنند و الان بهترین فرصت هست با درایت خود به همسرتون بفهمانید که نه تنها نمی ترسید بلکه توان مقابله و ایستادگی هم دارید..
همسر شما رو عشق و علاقه شما به خودش خیلی حساسه دوست من..شما تنها زن رویاهاش هستی و این یک ویژگی خیلی مهمه که آقای م و همه قوم و قبیلش امکان نداره بتونن اونو خدشه دار کنن ...
شما بی اهمیت باش و همسرت رو در فاز دفاع از دوستش نبر..اون الان فکر می کنه همان طور که کامران گفت شما داری کنترلش می کنی و کنترلش می کنی چون می ترسی؟!
بالهای صداقت عزیزم به عمق قلبت نگاه کن..آیا نمی ترسی؟
من احساس می کنم می ترسی ..می ترسی مشکلات قبلی برگردد....می ترسی تنهات بذاره و عادت کنه دیر بیاد..می ترسی باز مسئولیت هاشو انجام نده..
عزیزم ترس رو باید از خودت دور کنی تا بتونی رفتار عادی داشته باشی و اون از این موضوع به عنوان حربه برای به زانو در آوردن شما استفاده نکنه..گو اینکه می گه میرم آدم قبلی می شم...ببخشید خوب بشه..!! شما که نمی ترسی ..قرار نیست تا چیزی بر وفق مرادش نبود شما رو تهدید کنه که میرم ...درسته؟اون نباید بفهمه شما می ترسید و از این حربه می تونه برای امتیاز گرفتن از شما استفاده کنه..
یادته قبلا گفته بود طلاق ..شما گفتی باشه قبول...چطور ترسیده بود..چون دید شما نمی ترسی و داری ترکش می کنی ..اینه که بازگشت..چون دیگه تو شما ترس از نبودنش نبود..
شما به همسرت اعتماد کن ..روابطت با این خانم رو همان طور که دوستان گفتن از یک گوش بشنو از یک گوش در کن..حتی به شوهرت نقل نکن..جواب اس ام اس های تحریکی اونو نده...متاسفانه بعضی ها از فرط حسادت و برای اینکه خودشونو خالی کنن با زندگی مردم بدجور خواسته یا ناخواسته بازی می کنن عزیزم..تو نباید وارد بازی اونها بشی..حتی توجیه هم نیار..به نظر من با شجاعت بگو..نه....نمی خوام ..
خودت باش ..نترس..
صبر رو پیشه کن..همسرت رو علیه خودت نکن..تو با این کارت دای فراریش میدی ..اتفاقا برعکس به نظر من تو باید الان جوری رفتار کنی که اون تو و محیط زندگیشو به آقای م ترجیح بده و اونو براش بی اهمیت بشن..تو داخل دنیای دو نفره اون و دوستش نیستی ..شاید حتی آقای م اینچیزها رو یادش میده...نذار اون اقا زمام زندگی تو و همسرت رو از دستت بگیره ....تو باید این زندگی به جایی برسونی که همسرت با سر بدوه و دوستشو به خاطر شما رها کنه ....باید به این نقطه برسی ..
از عشقت درست استفاده کن..تو دور لجبازی با هم اصلا نیافت که هیچ ثمری نداره..
راستی هیچ راهی نداره این 60 ملیونو بهش پس بدید؟
نمی دونم حرفام صحیحه یا نه ولی بی خبرمون نذار..این نیز بگذرد..مطمئنم.:43:
RE: ارتباط شوهرم و دوستش به زندگیمون لطمه میزنه
سلام
بیان ریز مسائل ، یعنی ریز بین شدن رو این مسئله ( چون نیاز نبود جزییات را بیان کنی ).
شما مسئولیت مراقبت از همسرتان را ندارید او خود باید از خود مراقبت کند ، این هم نوعی ساپورت است که از آن باید پرهیز کنی .
شما سهم خودت را ادا کن ، اونم همین رفته رفته کاهش و سپس قطع ارتباط با خانم م است . در این رابطه دیگه شما مسئولیتی نداری حتی اگر مطمئن هستی عاقبت بغرنجی در پی است ( برای همسرت ) . فقط با بیانی مهربانانه و به دور از تحکم و حس کنترل گری به همسرت بگو و نشون بده نمی خواهی دخالت کنی ، اما چون دوستش داری نیاز می بینی پیامدی که احتمال میدهی و آرزو داری پیش نیاد را بیان کنی فقفط همین .
و بعد دیگه شما هیچ کاری نداشته باش و فقط به خودت و فرزندت و همسرت و زندگیت برس و شاد باش .
موفق باشی .
RE: ارتباط شوهرم و دوستش به زندگیمون لطمه میزنه
بالهای صداقت عزیز: فکر کنم الان با راهنماییهایی که همه دوستان بهتون کردند تقریبا بتونید با این مورد کنار بیایید حالا بعدا سر فرصت برامون از روشهایی که بکار بردید بنویسید مطمئنا برای بقیه هم موثر و کارساز خواهد بود. البته اینم به بحثهام اضافه کنم که باید منتظر عکس العمل آن خانواده هم در قبال این کاهش حساسیت باشید یعنی اونها به این راحتی ممکنه دست از سرتون بر ندارند(مثل موارد من که هنوز هم آماج انواع بد و بیراهه ها هستم) اما باز هم باید با صبر و صبر و صبر پیروز این میدان باشید.
به امید روزهای خوب و بی دغدغه برای شما و موطلایی عزیز و همسر گرامی تان.:43:
Re: ارتباط شوهرم و دوستش به زندگیمون لطمه میزنه
سلام
وای که چقدر شما دوستان منو شرمنده کردید
چقدر من این محیط رو دوست دارم می تونم با خیال راحت بدون ترس حرف دلم رو بزنم
چقدر راهنمایی های شما دوستان بهم کمک می کنه
چقدر قشنگ زاویه دیدهای متفاوت و کارساز دارید
از همگینون ممنونم
خوب بنابراین
یکم)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ویونا
شما نمیتونید نظر همسرتونو تغییر بدید اون باید خودش به این نتیجه برسه اما فعلا رو خودتون کار کنید من که خیلی این روش به دردم خورده
دوم)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط kamran2007
مشکل شما این هست:
متاسفانه با رفتارهای اشتباه و موضع گیریهاتون با توجه به پیش زمینهای که همسرتون از شما در ذهن داره، باعث شدین این احساس به همسرتون دست بده که داره توسط شما کنترل میشه،
و روابطش توسط شما مدیریت میشه
بنابرین، همسرتون در مقابل این احساس داره واکنش نشون میده!
سوم)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط blue sky
اصلا روی این شخص حساسیت نشان نده
و بعد اینکه اعتماد همسرت رو جلب کردی که قصد مداخله در کارش را نداری،
اظهار نگرانی کن که مدتی است وقت زیادی برای کارش صرف می کند و اگر مشکل و مساله خاصی ندارد و اگر دارد بعد از حل شدن آن، کمی هم وقت بیشتری برای همسر و بچه اش بگذارد.
بهش بگو از اینکه در کارش پیشرفت کند، خوشحالی ولی نگرانی که مبادا غرق شدن در کار باعث غفلت از فرزند و خانواده ش شود و ریسمان محبت بین خانواده و شوهرت کم رنگ شود.
چهارم)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط سارا بانو
این خانم و همسرشان باید بدانند که حق ندارند مشکلات زندگی خود را وارد حریم زندگی شما کنند
الان بهترین فرصت هست با درایت خود به همسرتون بفهمانید که نه تنها نمی ترسید بلکه توان مقابله و ایستادگی هم دارید..
من احساس می کنم می ترسی ..
عزیزم ترس رو باید از خودت دور کنی تا بتونی رفتار عادی داشته باشی و اون از این موضوع به عنوان حربه برای به زانو در آوردن شما استفاده نکنه..
اون نباید بفهمه شما می ترسید و از این حربه می تونه برای امتیاز گرفتن از شما استفاده کنه..
.به نظر من با شجاعت بگو..نه....نمی خوام ..
خودت باش ..نترس..
تو باید این زندگی به جایی برسونی که همسرت با سر بدوه و دوستشو به خاطر شما رها کنه ....باید به این نقطه برسی ..
همیشه تلاشم این بوده که برای همسرم بهترین باشم
اون هشت ماه دوری با مرور زندگی ام
از خدا یه فرصت می خواستم تا نکته هایی رو که آموختم رو برای حفظ زندگی ام بکار ببندم
من توی این مدت تلاشم رو کردم
می خواستم زندگیمون رو دوتایی بسازیم...پا به پای همدیگه
انگار تلاشهای من بیهوده بوده
انگیزه ام رو برای تلاش گم کردم
.
.
نه ! تلاشم بیهوده نبوده
من خودم رو پیدا کردم و همسرم را با چشم واقع بینانه با همه ی خوبی ها و بدی هایش دیدم
دیگه نمی خوام تغییری ایجاد کنم
شوهرم را همین طوری که هست پذیرفتم
.
.
از همین لحظه می خوام زندگی کنم
همون زندگی که واقعا دوست دارم
دیگه هم تمایلی ندارم به حالت قبل برگردم ..این رو واقعا مطمئنم
رابطه ای که الان با همسرم دارم عالیه
تحت هیچ شرایی نمی خواهم آرامشی رو که الان دارم و شور و نشاط خودم رو خراب کنم
من کلی هدف دارم
می خوام مدرک دکترا مو بگیرم
من عاشق تدریسم .. دلم می خواد در کنار پیشرفت شغلی در کارم در دانشگاه تدریس هم داشته باشم
دلم می خواد همیشه جوان بمونم و پر نشاط
می خوام همون دختر خندانی بشم که همیشه بودم
همه ی دنیا رو هم بگردم
من نمی خوام دیگه بترسم .. بهتر بگم دیگه نمی ترسم ...همه ی مسئولیت زندگی که با من نیست ...فقط من مسئول نجات این زندگی نیستم ... هم من و هم شوهرم هرکدوممون مسئول کارها و رفتارهایی هست که انجام می دیدم
سارا
یکبار توی همسرم غرق شدم و نتیجه اش رو هم دیدم
الان هم داشتم ناخودآگاه توی زندگی غرق می شدم و خودم رو فراموش می کردم