RE: نیاز به راهنمایی دارم.
پونه جان خیلی متاسفم که اینها رو می خونم.
شما به روانپزشک مراجعه کردید یا روانشناس؟ بهتره برید پیش یک روانشناس یا مشاور خانواده.
در ضمن سعی کن روابطت را با خانواده ات سریعتر ترمیم کنی و از سر بگیری. برای اینکه وجودشون و حضورشون حتی اگه از این مسایل چیزی ندونند و دخالت نکنند برات آرامش بخشه. کمکت می کنه که تحملت بیشتر بشه. کمتر بهانه جویی کنی و ... شما هر دو از طرف خانواده خودتون مشکلاتی دارید ( قهر شما و طلاق والدین ایشون ) و خودتون هم در زندگی کم تجربه هستید، به همدیگه گیر می دید و همدیگرو اذیت می کنید و بهانه می گیرید.
اما اگه می خوای از این تالار کمک بگیری، باید موردی بگی تا شاید دوستان بتونن کمک کنند. مثلا دقیق بنویس این کتک خوردن آخری برای چی بود؟ بحث سر چی بود؟ چرا شروع شد؟ چرا ادامه دادین؟
در مورد پیشنهاد مادر همسرتون یک کم صبر کنید، شاید راه بهتری توی تالار پیدا کردیم. بهتره تو این شرایط مخالف میل همسرتون عمل نکنید.
RE: نیاز به راهنمایی دارم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بهشت
پونه جان خیلی متاسفم که اینها رو می خونم.
شما به روانپزشک مراجعه کردید یا روانشناس؟ بهتره برید پیش یک روانشناس یا مشاور خانواده.
در ضمن سعی کن روابطت را با خانواده ات سریعتر ترمیم کنی و از سر بگیری. برای اینکه وجودشون و حضورشون حتی اگه از این مسایل چیزی ندونند و دخالت نکنند برات آرامش بخشه. کمکت می کنه که تحملت بیشتر بشه. کمتر بهانه جویی کنی و ... شما هر دو از طرف خانواده خودتون مشکلاتی دارید ( قهر شما و طلاق والدین ایشون ) و خودتون هم در زندگی کم تجربه هستید، به همدیگه گیر می دید و همدیگرو اذیت می کنید و بهانه می گیرید.
اما اگه می خوای از این تالار کمک بگیری، باید موردی بگی تا شاید دوستان بتونن کمک کنند. مثلا دقیق بنویس این کتک خوردن آخری برای چی بود؟ بحث سر چی بود؟ چرا شروع شد؟ چرا ادامه دادین؟
در مورد پیشنهاد مادر همسرتون یک کم صبر کنید، شاید راه بهتری توی تالار پیدا کردیم. بهتره تو این شرایط مخالف میل همسرتون عمل نکنید.
:72:
به هردو.اما بیشتر روان پزشک.
دیشب واقعا دلم می خواست خواهرم یا مامانم بودن و کمکم می کردن.اما نمی دونم راه دوباره داشتنشون چیه.می ترسم برای اشتی پا پیش بذارم.فکر می کنم هنوز زوده.
دعوای اخر سر این موضوع بود که جمعه دوستای دبیرستانم دعوتم کرده بودن باهاشون برم کوه.به همسرم گفته بودم و بهم گفته بود اشکال نداره بری.اما دیشب گفت دوست ندارم بری.دوستات مجردن و تفریحاتشون باتو فرق می کنه.وقتی هم برگردی دوباره می خوای بهانه گیری کنی و بگی از زود ازدواج کردنت پشیمونی و دلت زمان مجردی می خواد و این حرفای تکراری.در نهایت گقت نباید بری. هفته ی اینده وقت دارم می تونیم با هم بریم هر جا که تو بگی.
ولی من واقعا دوست داشتم برم و می خواستم بادوستام باشم.تازه قبلا هم گفته بود می تونی بری.واسه همین گفتم برام مهم نیست اجازه بدی برم یا نه من در هر صورت میرم.
دیگه همین طوری ادامه دادیم اخرش هم که می دونید چی شد.
RE: نیاز به راهنمایی دارم.
نظر غیر کارشناسی من:
موافقم، درست نبوده شوهرتون حرفشو عوض کنه، اونم وقتی که شما به دوستانتون قول داده بودین.
البته از لحاظ شرعی و عرفی اگه مرد به خانمش بگه جایی نرو نباید بره. مردا دوست ندارن زنشون تو روشون بایستن، دوست دارن زنشون یه زن باشه نه اینکه رفتارای مردونه نشون بده، بهتر بود به جای اینکه لجبازی کنید با سیاست شوهرتونو راضی می کردین که اجازه بده برید که البته همه اینها به دلیل کم تجربه بودن هر دوتون هست.
من به نظرم میاد شما و شوهرتون تو هر بحثی به هم دیگه به چشم یه رقیب نگاه می کنید که هر کدومتون می خواید تو دعوا برنده بشید و حرف خودتون رو به کرسی بشونید نه اینکه مشکلتون رو حل کنید که این خودش آسیب زا هست. شاید با وجود این مسئله پیشنهاد مادر شوهرتون کارامد باشه.
اما در مورد اینکه دست روتون بلند می کنه: شما نباید بهش اجازه بدین که این کار براش تبدیل به یه عادت و راه حل بشه. یعنی اینکه اگه شوهرتون هر دفعه ببینه که با کتک زدن شما می تونه به خواسته هاش برسه و حرف خودشو به کرسی بشونه معلومه که بازم تکرار می کنه. باید بهش بفهمونید که کتک زدن نه تنها چیزیو حل نمی کنه که بدتر هم می کنه. مثلاً تو همین مورد به نظرم اگه با حرف زدن شوهرتون نتونست متقاعدتون کنه که همراه دوستاتون کوه نرید (هر چند باید قبول می کردین) نباید با برخورد فیزیکی هم حرفشو قبول می کردید.
بازم تاکید می کنم نظرات من غیر کارشناسی هست و دوستان دیگه اگه اشکالی تو صحبت هام دیدن حتماً بگن.
RE: نیاز به راهنمایی دارم.
1- شوهرتون نباید زیر قولش می زد. مرده و قولش :46:
اما خب ایشون اولش یه حرفی زده، بعد که راجع بهش فکر کرده دیده اشتباه کرده. به نظر من هم دلایلش در شرایط شما کاملا درسته. مجردی دنیای خاص خودش را داره. شما هم ګویا نمی تونید بین این دو ( دنیای خودتون و دوستان مجردتون ) هماهنګی ایجاد کنید. بهتره فعلا یک کم رفت و آمدتون را با اونها کمتر کنید تا باورتون بشه و براتون جا بیفته که ازدواج کردید و متاهلید و مسوول یک زندګی مشترک.
توی اروپا دخترها و پسرهای مجرد آخرین روز قبل از ازدواجشون معمولا یه مهمونی مجردی می ګیرن و به شیوه ی خودشون خوش می ګذرونن. داماد با پسرها و عروس با دخترها. دو تا مهمونی جدا. بعضا هم راه می افتن تو خیابونها و مسخره بازی و سر و صدا و خلاصه تا می تونن از این آخرین روز استفاده می کنند .... برای خداحافظی با دنیای مجردی و دوستای مجردی. نه اینکه بعدش دیګه دوستی هاشون تمام. اما در واقع یک سمبل و نشانه ی این هست که تو دیګه متاهلی و باید با این جمع و مسخره بازیهاش و بی مسوولیتی هاش و ... خداحافظی کنی. شاید هم یه چیزی شبیه حنابندان خودمون که قبلا رسم بوده و الان کمتر شده که یک شب قبل از عروسی یک مهمانی برای عروس و داماد جدا برګزار می شد و دوستانشون دعوت می شدند و ...
من در مورد اینکه شما باید روابطتون با دوستان مجردتون کمتر بشه، کاملا با شوهرتون موافقم.
می تونید یک کلاس شیرینی پزی، آشپزی، ... چیزی ثبت نام کنید و اونجا با خانمهای متاهل بیشتری آشنا بشید و کلا بیفتید توی جمع متاهلها تا یک کم حال و هوای مجردی از سرتون بیرون بیاد.
حتی برای خودت تفریحات جدیدی پیدا کن. مثلا برو استخر. اما بدون دوستان قبلیت. اونجا با خانمهای جدید آشنا شو. خانمهایی با شرایط خودت. متاهل، جوان و ...
2- فکر کنم شما باید یک تجدید نظری در رفتارتون موقع دعوا ( بحث ) بکنید. جواب دادن و کم نیاوردن و تو روی هم وایسادن و هر حرفی را زدن و ... اصلا عاقبت خوشی نداره. حریمهای بینتون از بین می ره. روتون به هم باز می شه. به حرفهای زشت زدن به همدیګه عادت می کنید. مهر و مجبت بینتون کم می شه. اګه ادامه پیدا کنه زندګیتون خیلی بد می شه. نذار به این یکی به دو کردن هایی که نهایتا حتی به کتک کاری هم منجر می شه عادت کنید. از امروز تصمیم بګیر که یک خانم به تمام معنا برای خودت، زندګیت و شوهرت باشی. خیلی خیلی خانمانه و با سیاست برخورد کن. اصلا نذار هیچ بحثی به کتک یا حتی حرف زشت زدن ختم بشه. بحث را هدایت کن و اګه کم آوردی ادامه نده. عادت کتک زدن را عملا از سر شوهرت بنداز.
3- در مورد خانواده ات هم اصلا سخت نګیر. برای آشتی کردن زود نیست که دیر هم هست. با همسرت یک بهانه ای پیدا کنید و برید خونه مادرتون. مثلا شب یلدا، زنګ بزنید و بګید که می خواید اون شب را با اونها باشید. شیرینی بخرید و برید. لزومی نداره حتما بګید که اومدید آشتی کنید. با رفتارتون این را نشون بدید. این چند روزه تنشهای بین خودتون را کمتر کن. با شوهرت در مورد شب یلدا و برنامه ات صحبت کن و بګو که می خوای از این طریق روابطت را با خانواده ات از سر بګیری. وقتی هر دوتون آروم باشید، توی چهره تون هم مشخصه. بعد با هم برید اونجا. اونها هم کلی خوشحال خواهند شد. سعی کن به خانواده ات هم نشون بدی که زندګی خوبی داری. این باعث خوشحالیشون می شه. با شوهرت جلوی هیچ کس بحث و کل کل نکن. احترامش را داشته باش.
خیلی زیاد شد. اما امیدوارم که ادامه بدی و با کمک دوستان اسمت بره تو لیست موفقیتهای سایت.
وای ............
من فکر کردم اون شکلک لبخنده! می خواستم لبخند بفرستم، شد بوس.
حالا اشکال نداره این بوس برای شما از طرف من، بجای خواهرت که دلت براش تنګ شده.
RE: نیاز به راهنمایی دارم.
ممنون از راهنمایی هاتون و وقتی که گذاشتید:72:
.................................................. ..............
گرین عزیز دیگه نمی تونستم حرفشو قبول نکنم و برم،نه به خاطر رضایتش به خاطر این که گوشه ی لبم زخم شده و مچ دستم هم کبود شده و به هیچ عنوان نمی خوام دوستانم از این اتفاقات چیزی بدونن.
...........................................
بهشت عزیز من رفت و امدم با دوستانم بعد از ازدواج خیلی کمتر شده و جمعه هم بعد از مدت ها می خواستم ببینمشون.
فقط میگم من که به خاطرش از خانوادم چشم پوشی کردم و یکی دیگه از دوست های صمیمیم رو هم به دلیل این که اقا نمی پسندید کنار گذاشتم حق دارم چندوقت یه بار همون دوست های معدود باقی ماندم رو ببینم و یه کم از این جو بدی که توش هستم خارج شم و روحیم یکم تغییر کنه.
3تادوست هم داره همسرم که ازدواج کردن و باهاشون رفت و امد داریم اما من دلم دوستای این جوری نمی خواد.
از وقتی هم که دانشگاهم شروع شده دیگه وقتی برای کلاس های اضافه برام نمونده.
با توجه به این که هم دوستان اینجا و هم روان پزشکم عقیده دارن بهتره با خانوادم اشتی کنم فکر می کنم بهتره بهش به طور جدی فکر کنم ببینم اگر خواستم این کارو کنم چه طوری بهتره پیش قدم شم.
باز هم ممنون
:72::72:
RE: نیاز به راهنمایی دارم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط pooone
با توجه به این که هم دوستان اینجا و هم روان پزشکم عقیده دارن بهتره با خانوادم اشتی کنم فکر می کنم بهتره بهش به طور جدی فکر کنم ببینم اگر خواستم این کارو کنم چه طوری بهتره پیش قدم شم.
:104::104::104:
بهشت روش خوبی برای آشتی کردن گفت.
RE: نیاز به راهنمایی دارم.
بهتر نیست خودم زنگ نزنم.یه نفر دیگه زنگ بزنه.مثلا مادر همسرم؟؟
RE: نیاز به راهنمایی دارم.
پونه جان،
شما باید یک حدی از روابط را با مادر همسرتون و خانواده شون رعایت کنید که بعدا دچار مشکل نشید. امیدوارم که ایشون خانوم خوبی باشند و شما را واقعا مثل دخترشون بدونند و بعدها از این مسایل سواستفاده ای نشه یا برای تحقیر یا توهین به شما استفاده نشه. اما یه کم هم که احتمال بدیم ممکنه اینجور بشه، بهتره که شما از اول شرایطش را فراهم نکنی. که بعدها به شما بګن که حتی خانواده ات هم تو را نمی خواستند و ما واسطه شدیم و ... شما که با مادرتون این حرفها را ندارید. سخت نګیر عزیزم. اما اګه خیلی برای خودت سخته، نهایتا همسرت این کار را بکنه. شما الان دیګه مسوول یک زندګی هستی. بچه نیستی که یک بزرګتر بخواد کارات را انجام بده. مامان همسرت زنګ بزنه بګه پسر من و دخترتون می خوان شب یلدا بیان اونجا ؟؟
من فکر می کنم خودت یا نهایتا همسرت زنګ بزنید و مثلا بپرسید که آیا شب یلدا خونه خودشون هستند یا مثلا قراره برن خونه مادربزرګی کسی ... اینها دیګه به شرایط خانواده ات بستګی داره. تو خودت می دونی که شب یلدا را چه جوری و کجا جشن می ګیرن. براساس اون باهاشون هماهنګ کن.
یادت باشه که باید شاد و مطمعن و آروم برید اونجا. با قیافه ی درب و داغون و ناراحت و ... نرین. از امروز شرایط خونه رو آروم کن و سعی کن هیچ بحثی را ادامه ندید تا اونروز با روحیه ی خوب برید.
اګه باز هم شک داری و دلت می خواد کس دیګه ای زنګ بزنه، بنویس. دلیلت را هم بګو. شاید خانمهای متاهل و با تجربه جوابهای بهتری داشته باشند.
RE: نیاز به راهنمایی دارم.
در مورد مادر همسرم باید بگم که تو این مدت مثل مادر خودم هوام رو داشتن و سر این موضوع که خانوادم با من رابطه ندارن همیشه به همسرم یاداوری می کرد که حالا که پدر و مادرشو ازش گرفتی باید جای خالیشون رو هم خودت براش پر کنی.(چه قدر هم که همسرم رعایت کرد!!!)همون طور که گفتم من دعواهامون رو به ایشون انتقال نمیدم ولی چندباری که فهمیدن خیلی ناراحت شدن از من قول گرفتن اگه همسرم دوباره این کارها رو کرد حتما بهشون اطلاع بدم و این که 1ماه جدا باشیم ازهم.
هرچند همسرم دوباره که نه ده باره همون کارها رو تکرار کرد اما من این مدت به دروغ گفتم که دیگه مشکلی نداریم.
احتمالا خودم زنگ بزنم.البته نه برای شب یلدا یه کم دیرتر که اثر دعواها روی بدنم از بین بره.فقط امیدوارم دیگه تو این مدت درگیری خاصی پیش نیاد.
RE: نیاز به راهنمایی دارم.
سلام پونه جان داستان زندگیتو خوندم خیلی ناراحت شدم سوالی که ازت داشتم این بود که وقتایی که با هم خوبین ازش نمیپرسی که چرا موقع دعوا دست روت بلند میکنه چرا با صحبت کردن مشکلو حل نمیکنه..چرا نمیتونه خودشو کنترل کنه...دوم اینکه فکر نمیکنی موقع دعوا تو هم باهاش بد حرف میزنی و اونو تحریک به زدن میکنی؟