RE: آینده این رابطه رو شما کمک کنید
تسوکه عزیز خیلیی ممنون که وقت گذاشتی.
خدا کنه بتوننم این جوری باهاش برخورد کنم. اخه میدونید من یک عمر بله قربان گوی او بودم و الان خیلی برام سخته که بخوام حتی دوستانه با نظراتش مخالفت کنم. بعضی رفتاراش خیلی رو مخمه.
مثلا اینکه نمیاد خونه ما نمیاد وقتیم میاد یهو چند روز می مونه. این در حالی که خونشون با خونه ما همش نیم ساعت راهه.
یا مثلا واسه ادم تعین و تکلیف می کنه که فلان جا بریم با فلانی این طوری برخورد کنید و .... و خدا نکنه که طبق نظرش عمل نشه. بیچاره بابام چقدر تو این موارد سختی کشید:302:
به هر حال ممنونم:72:
RE: آینده این رابطه رو شما کمک کنید
سلام به همه دوستان بويژه به سيسيلي
نوشته هاي شما رو اگر چه خيلي طولاني هم بود خوندم و اونچه رو كه به شما گذشته درمورد فوت پدر ومادرتون به شما تسليت ميگم
به نظر من اگر رابطه شما با اون ادامه پيدا كنه با توجه به اينكه از شما انتظار محبت داره و از شما درخواست كرده
براي شما بهتره و خدا هم از اين عمل انساني خوشنود ميشه
پس تا جايي كه زندگي شما با همسرتون رو تحت تاثير قرار نميده رابطتون رو با اون ادامه بديد
و نه گفتن يا پاسخ مثبت دادن و تاييد كردن ديگران به مهارت ارتباطي خودتون بستگي داره
وارتباطي با اين موضوع نداره
غرور خودتون رو حفظ كنيد وجايي كه لازم بود بدون ترس و واهمه و رودربايستي نه بگوييد
با ارزوي شادكامي و موفقيت براي خواهرم سيسيلي
RE: آینده این رابطه رو شما کمک کنید
:104:سلام سیسیلی جان
خدا پدرتونو رحمت کنه منم ناپدری دارم اما همیشه احترامشو نگه داشتم اگه مادرم دعوایی باهاش میکرد حق و به ناپدریم میدادم البته مادر من اخلاقش یه طوریه عصبی که بشه میزنه به سیم اخر منم خیلی دلم واسش میسوخت خب بگذریم به نظر من بهتره ببخشی تا بخشیده بشی یکی از خصوصیت انسانها اینه که زود دل میبندن و زود هم فراموش میکنن اونم به مرور زمان خاطرات پدرتونو فراموش میکنه فقط شما الان بزرگواری کنید و تنهاش نذارید بلاخره از دید خدا پنهون نیست شما برای رضای خدا جواب بدیهاشو با خوبی بدید ضمنن اینو هم باید در نظر گرفت که اگه بدی داشت خوبی های زیادی هم داره خب شما با توکل به خدا ببخشیدش و باهاش باشید اجازه بدید تا زمانه خودش همه چیزو حل کنه
RE: آینده این رابطه رو شما کمک کنید
خدا کنه بتونم دیگه چه حرفیه. چرا نتونی. نکنه فکر کردی قراره از خواب بیدار شی و همه چیز درست شه. :323:
حالا از امروز به طور عملی با هم وارد کار میشیم:
اگه یه دفعه در مقابلش تغییر چهره بدی، بد میشه. باید اونو آروم آروم با رفتار جدیدت آشنا کنی. یه دفعه در مقابل تمام رفتاراش تغییر وضعیت نده.
مثلا از الان قراره تا ماه دیگه در مقابل این که میگه با فلانی چطور رفتار کنید عکس العمل جدیدی نشان دهی. هر وقت گفت با فلانی این جوری رفتار کنید، بگو نه به نظرم بهتره این جوری رفتار کنیم. نه این که: من خودم میدونم چطوری رفتار کنم.:311: این را بگی باز مقصر خودت میشی و همه میگن چه دختر قدرنشناسی، با مادرش چطور رفتار کرد. پس از الان تا ماه دیگه قراره sisili در مقابل تعیین تکلیف مامانش در مورد این که با کی چطور برخورد کنه، وایسه، اما محترمانه.
در ضمن هر موردی را که مخالفت از خودت نشون دادی، میای تو همین تاپیک به ما گزارش میدی تا ما بر روند بهبود رفتارت نظارت کنیم.
گرفتی؟
از حالا شروع می کنیم و شما هم گزارش میدی که چی کار کردی.:303:
یادت باشه تو ماه اول قراره فقط در مقابل همبن حرکتش واکنش نشان دهی و نه بقیه. بقیه باشه برای ماه های آینده. اگه این هفته میاد چند روز خونتون میمونه اشکالی ناره. تحمل کن. چون این ماه فقط برای یکی از رفتاراش برنامه داریم.
یادت باشه اگه نتونستی درست عکس العمل نشون بدی، هم همین جا گزارش میدی.
در ضمن من هر شب میام و گزارش را می خوانم و نظر میدم. :322:
علافمون نکنی ها و بری و گزارش ندی.:311:
RE: آینده این رابطه رو شما کمک کنید
سلام تسوکه جان معرکه ای با این نحوه راهنماییت و البته عالی و مفید.:72:
چشم میام و گزارش می دم.
دیروز بهم گفت باید خونه تک تک ادمایی که اومدن چهلم بابا بریم.
البته خودمم اینو می دونم و محبتاشون و تو این 40 روز فراموش نکردم اما بی مهریاشونم تو این 17 سال فراموش نکردم. ما الان دقیقا 2 سال بود که پا خونه هیچ کدوم نذاشتیم و الان این اواخر بابا هم به طرفداری از ما خونه هیچ کدوم از خواهر و برادرای مامانم نمی رفت. رفتنش یه کم سخته اما می رم منتها فقط می خوام خونه خاله و داییها برم. اما اون می گه خونه بچه هاشون و عمه های منم باید بریم
با توجه به برنامه ای که واسم ریختی تسوکه جان باید محترمانه بگم نمیام اما اون که قبول نمی کنه:311: و نه تنها اخرش باید بریم در ذهنش یه ادم بدون درک و شعور در مورد رفت و امد هم جا میفتم:227:
منتظر نظرات عالیتون هستم:72:
RE: آینده این رابطه رو شما کمک کنید
خب برای شروع خوبه. همین گزارش دادن را میگم که برای شروع خوبه.:104:
اما در مورد این مسئله خب باید ببینی که عرف چی میگه. یعنی توی خانواده ی شما الان درست اینه که چی کار کنی. بهتره بری یا نه. البته خب اونها توی مراسم اومدن و نمی دونم اگه نرین بد میشه یا نه. شاید بد بشه که نرین.
حالا مامانتونو بی خیال. اگه اصرارهای مامانتون نبود، و شما خودتون می خواستین انتخاب کنین، می رفتین یانه.
مثلا من هم اقوام دوری دارم اما اگه توی همچین مراسمی بیان، خب من لازم نمی دونم که حتما خونه ی اونها برم. اما اگه بعدا یه همچین مراسمی برای اونها هم پیش اومد و مثلا عروسی یا عزا و ... دعوت کردن، خب میرم و این به تلافی و البته برای احترام به اونها.
حالا توی خانواده ی شما رسم چیه؟
یعنی رسم است که باید به خونه ی تک تک برین یا نه؟ اصلا برای چی خانه ی دایی هاتون باید برین. من هنوز نمی دونم که این رفتن بعد از این مراسم رسم است یا اجبار یا ...؟
میشه بگین عرف خانواده ی شما چیه؟ یعنی اگه از دست اون اقوامتون ناراحت نبودین، بعد از این مراسم می رفتین خونه شون یا نه؟ یا در رسومات شما باید به اقوام با این درجه ی آشناییت هم بعد از مراسم رفت یا نه؟
نمی دونم متوجه سوال من شدید یا نه؟:302:
کلا منظورم اینه که خودتون اگه از دست اونها ناراحت نبودین لازم می دونستین که برین یا نه؟ اگه نرین فقط مادرتون شما را بدون درک و شعور در مورد رفت و آمد میدونه یا بقیه همهمین نظر را دارن. آخیش بالاخره حرفم تمام شد.:103:
RE: آینده این رابطه رو شما کمک کنید
سلام.
متاسفانه هنوز زیاد نگذشته مساله اصلی را فراموش کردی.داری به بیراهه میری.
بیا بخاطر پدرت که این همه برات زحمت کشیده به مسائل جور دیگری نگاه کن.
مردگان یه سری حقوقی به گردن بازماندگانشان دارند.خصوصا پدر شما بخاطر مرگ ناگهانی ان هم تو این سن.
احتمال زیاد پیش بینی چنین چیزی را نمی کرده.نه وصیت نامه داشته.نه حسابهاش را با اطرافیانش صاف کرده.
نه وقتی داشته که از اطرافیان حلالیت بگیره.ممکنه حتی 1 ریال الان به کسی مقروض باشه و فرصت پرداختش را پیدا نکرده باشه وبخاطر همین چیزهای به ظاهر کم ارزش در عذاب باشه و .......
فکرت را روی وظایفت در قبال پدر متمرکز کن.با توجا به شناختی که از پدر داشتی حداقل از پول های خودش پول بده براش نماز و روزه برای n سال بجا بیارن.(احکام اینها را می تونی از امام جماعت مسجد بپرسی)
سعی کن از فرصت های پیش امده استفاده کنی.قطعا بی حکمت نیست.من اگه جای تو بودم وقتی با مادرم به خانه های این اشخاص میرفتم سعی میکردم از همشون برا ی پدرم حلالیت بگیرم.بابا ادم یه مکه هم میره زنگ میزنه از اطرافیان حلالیت میگیره. 1% احتمال بده روح پدرت شاد میشه.ارزشش را نداره.
پيامبرـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: روزي حضرت عيسي ـ عليه السّلام ـ از كنار قبري گذشت كه صاحب آن در عذاب بود، سال بعد نيز گذر كرد ولي از عذاب صاحب قبر خبري نبود، سبب را از خداوند پرسيد، وحي آمد كه از اين ميّت فرزندي صالحي به بلوغ رسيد و براي مردم راهي درست كرد و يتمي را پناه داد به بركت آن از پدر گذشتيم. (محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، ج 6، ص 220، حديث 15، بحق اليقين مجلسي، ص 489.)
پیامبر اکرم (ص) فرمودند: برای مردگان خود هدیه بفرستید. پرسیدند:هدیه برای مردگان چیست؟ فرمود:صدقه و دعا. و فرمود: ارواح مؤمنان هر شب جمعه به آسمان دنیا میآیند و مقابل خانههای خود میایستند و با صدای محزون و گریه میگویند:ای اهل من!ای اولاد من! ای پدر و مادر من! ای خویشان من! خدا شما را رحمت کند! بر ما مهربانی کنید با چیزی که الان عذاب و حسابش با ما و نفع و بهره آن برای غیرماست. بر ما به درهمی یا قرص نانی یا لباسی مهربانی کنید... (جامع الاخبار)
از امام صادق منقول است: كه بسا باشد كه ميّت در تنگي و شدّتي بوده باشد و حق تعالي به او وسعت دهد و تنگي را از او بردارد پس به او گويند كه اين فرح كه تو را روي داد به سبب نمازي است كه فلان برادر مؤمن براي تو كرد. (منازل الآخره، شيخ عباس قمي، ص 50، به نقل از زاد المعني)
امام صادق علیهالسلام فرمود: هرگاه شخصي به نيّت ميتي صدقه دهد، خداوند جبرئيل را فرمان مي دهد كه اين هديه را به قبر او برساند. (شيخ عباس قمي، منازل الآخره، ص 28)
RE: آینده این رابطه رو شما کمک کنید
سلام دوستان خوب و همدل. tesoke و kashmar عزیز واقعا ازتون ممنونم که وقت می گذارید.
kashmarعزیز پدرم مرد نازنینی بود این و من چون پدرم بود نمی گم بلکه تا امروز کسی به بدی ازش یاد نکرده و یه ملت هنوز شوکه هستن از مرگ ناگهانی او. بله شما راست می گویید و البته 100% درست. خوشبختانه بابا وارث بد نداره هنوز هفتم بابا نشده بود که من لیست بدهی هاش و در اوردم خوشبختانه یا متاسفانه خیلی ملک و املاک تو دنیا نداشت یه ویلا تو شمال در حال ساخت داشت که این مسافرت اخر به همین خاطر بود که اونجا رو بهمون نشون بده. هفته پیش 1 روزه رفتم شمال تا حساباش و با اون اقا صاف کنم که گفت الان لیست و ندارم هفته دیگه بیا.
حتی از ترسم بهش نگفتم بابا این طوری شده که نکنه تو حسابا دست ببره. اما خودش همه رو نوشته که چقدر تا حالا داده برای ساخت و چقدر دیگه مونده.
کاراری انحصار وراثت رو هم سریع دادم به یکی از داییهام انجام بده کلی هم با خواهر و مامانم حرف زدم که هر چی ته مالش موند اول خمس و بعد قرض هاش و بعدم براش نماز و روزه و ... بدیم و تا همین الانم کلی من و مامانم براش خیرات و افطاری روز عرفه و غیره دادیم.
با این حال از تذکر به جای شما کاشمر عزیز یک دنیا ممنون:72:
اما تسوکه جان در خانواده ما عرف اینه که وقتی مراسم عزایی تمام شد صاحب عزا باید منزل نزدیکانی که مراسم چهلم و اومدن و برن. پس من هم باید برم. و می رم حتی با دلخوریهای اخیر. حتی با اینکه می دونم پدرم ناراضی ازشون از این دنیا رفت. ولی حرف من اینه که مامانم اصرار داره که باید همه رو بریم و من تنها می خوام نزدیکانی مثل داییها و خاله و پدر بزرگ و مادر بزرگ و برم.
مشکلات من یکی دو تا نیست. برای انجام هر کاری باید دل 3 نفر و بدست بیارم (مامان خواهر و همسرم) چون اینا هر کدوم ساز خودشون و می زنن و حاضر نیستن به خاطر اون یکی کوتاه بیان اما من از اول این جوری یاد گرفتم که به خاطر همه باید کوتاه بیام.:302: الان 4 روزه نمی دونم به چه جرمی خواهرم جواب تلفنام و نمی ده و قبلشم هر چی گفتم بیا خونمون قبول نکرد. به همین جرم انجام نداده با پدرم هم 1 سال رابطه نداشت و اخرش بابای بیچارم فقط به خاطر دخترش یه کادوی سنگین خرید و رفت از دل شوهرش دراورد. شوهرش فاجعس.:302:
چقدر نوشتم قرار باشه این طوری بنویسم دیگه هیچ کس جوابام و نمی ده ببخشید:43::72:
RE: آینده این رابطه رو شما کمک کنید
خب پس رسم اینه که برین، اما نه همه را و نزدیکان را. درست فهمیدم؟
ببین بر اساس رسم و رسوم باید عمل کنید و هر کی را که خودت لازم می دانی برو. اگه رسم شما این جوری میگه که خانه ی x بری و خونه ی y لازم نیست بری، خب دیگه خونه ی y نرو. اما مشکل اینه که مامانت اصرار داره که خانه ی y بری در حالی که خودت لازم نمی دانی. :163:
این جا همون گام اول و آزمایش اول است. این جاست که شما نباید زیر بار بری وگرنه باز همون sisili حرف گوش کن میشی. (البته حرف گوش کن بودن خوبه، ولی نه افراطی) اما چطور نباید زیر بار بری؟ به هر روشی که می تونی. حالا مثلا بگو شوهرم گفته لازم نیست. یا مثلا فردا باید برم فلان جا. یا مثلا با شوهرم صحبت کردم و گفته لازم نیست خونه ی فلانی بریم. شما می تونی از شوهرت برای مخالفت با مادرت استفاده کنی. اما نه این جور که مادرت نسبت به شوهرت بدبین بشه. یه جوری که مثلا شوهرم گفته فعلا لازم نیست و ما بعدا در مراسم اونها جبران می کنیم. حتی بهتره از جانب خودت حرف بزنی تا به خودت ثابت کنی که می خوای خودت تصمیم بگیری. مثلا بگی مادرم من خودم فکر می کنم لازم نیست که خونه ی فلانی بریم و فعلا نمی تونم بیام. اما بعدا در مراسم اونها جبران می کنم. :104:
نمی دونم چطور می تونی با مادرت مخالفت کنی، اما باید این کار را بکنی. :305:حواست باشه درست مخالفت کردن خیلی مهمه. یه جور که ناراحت نشه و البته خودت هم کیف کنی که بالاخره مستقل تصمیم گرفتی.
امیدوارم این آزمایش اول را خوب پشت سر بگذاری تا برای ادامه ی راه مطمئن تر قدم برداری. :323:
باز هم تا بتونم کمکتون می کنم.
راستی در مورد مخالفت با مادر با روش مخالفت با خواهر و شوهر فرق داره هان، این راه حل برای مادر است و مشکلت را با شوهرت و خواهرت را دوباره مفصل بگو تا حل کنیم.:303:
RE: آینده این رابطه رو شما کمک کنید
تسوکه جان واقعا ممنونم که وقت می گذاری.
می دونی من گاهی ( خیلی کم ) :302: با دیگران مخالفت کردم و سعی کردم نظر خودم و بگم اما بعدش چنان عذاب وجدان گرفتم که نکنه اون فرد ازم ناراحت و رنجیده بشه که دوباره برگشتم و همون کار اونا رو انجام دادم و در جوابشونم گفتم حس کردم ناراحت شدی و همین باعث شده خیلی زور می شنوم. [size=medium]من می ترسم با دیگران مخالفت کنم ازم دلخور بشن:302:.
الانم مخالفت می کنم و مطمئنم هستم که موفق می شم و خونه اونایی که نمی خوام برم نمی رم اما عذاب وجدان ارومم نمی ذاره و می ترسم دل مامانم بشکنه.
در مورد همسرم هم همین طوره وقتی می خواد فلان مقدار پول خرج خانوادش کنه یا می خواد اونا رو مسافرت ببره و من امادگی ندارم اولش مخالفت می کنم کلی هم می جنگیم اخرشم واسه این که دل همسرم نشکنه خودم هولش می دم که بره همون کاری که باعث عذاب منه انجام بده. مثلا 2-3 ماه پیش می خواست با دوستاش جایی بره و من کلی باهاش بحث کردم که نمی خواد بری مگه ما ادم نیستیم اونم با کلی قیافه اومدن قبول کرد که نره بعدش از پنجشنبه شب تا صبح جمعه که روز حرکتشون بود اونقدر رفتم رو مخش تا راضیش کردم که بره.:311::302:
خیلی بده نه ؟واقعا تو این مورد همیشه گند زدم.[/size]
نمی تونم بگم نه:302::324: