RE: شو هر م میگه دوستم نداره، اما من عاشقشم
سلام
دلیل اینکه جواب به حرفت داده نمیشه دو حالت بیشتر نداره . یکی اینکه اعضای سایت از مطلب بازدید نکردن و مهمان های تالار این مطلب رو خوندن و دوم اینکه راه خاصی به ذهن هیچکس نمیرسه و نمیتونن شرایط رو تصور کنن و پاسخ مناسب به مشکلت بدن . لطفا ناراحت نشو دوست خوبم .
به نظرم همسرتون با زندگی در لندن مخالف هست و نمیتونه بدون مادرش و بستگانش زندگی کنه و با این کار میخواد شما رو برا همیشه بیاره ایران . نظر دادن راجب مشکلتون یکم سخته . شایدم از ازدواج باهاتون پشیمونه . قبل ازدواج چقدر آشنایی بهم داشتید ؟ این مساله مهمه . شاید عشق خارج بوده باهاتون ازدواج کرده و پشیمون شده و میخواد ایران باشه . دلای زیادی میتونه باعث این رفتار همسرتون باشه . از خودش پرسیدید چرا این رفتار رو میکنه ؟
سلام مجدد
مشکلی و اشتباهی که میخواهید حل کنید و جبران کنید چی هست ؟
چرا از خودشون نمیخواهید دلایل این رفتارش رو بگه ؟
یا اگه جواب داده بنویسید دلایل اینکارش چه چیزی هست .
RE: شو هر م میگه دوستم نداره، اما من عاشقشم
ممنون بالهای صداقت
همسرم از فامیل هستن، من قبلان چند بار دیده بودمشون. تا اینکه یک سال میرم ایران و تو یه عروسی منو میبینه و خواستگاری میکنن، من از چند سال قبل از اینکه ببینمش دوسش داشتم (شاید مسخره به نظر برسه) عشق شخصیتی که داشت شده بودم، همه ازش تعریف میکردن. اون سال انگار به بزرگترین آرزوی خودم رسیده بودم. اما الان بزرگترین آرزوم این هست که همسرم واقعا دوستم داشته باشه ..
دوران نامزدیمون ۷ماه طول کشید، و عقدمون۳ ماه.
کارای که خوشش نمیاد... ۱.ازش سوال کنم فرزاد دوستم داری؟ ۲. موبایلشو چک نکنم. ۳. دنبال حرف مردم رو نگیرم، یعنی اگر مثلا کسی گفت آزاده زن خوبی نیست، من به روی خودم نعیارم..
اینا رو میدونم اشتباه کردم که انجام میدادم، اما حالا که دیگه انجام نمیدم، دارم سعی میکنم همونی بشم که فرزاد میخواد ...
[اینکه میگید عشق به خارج بوده، پس باید بگم متاسفم برای جامعه که همسر من پزشک اون جامعه هست.!! درسته، مادر همسرم شدیدا این پسرشو دوست داره به دلیل اینکه کمک مالی بهشون میکنه.
اینکه میگید من بکشونه ایران، خوب من خودم راضی هستم که برگردم ایران،خودم بهش گفتم که تابستون بر میگردم ایران برای همیشه..
بعضی وقتا میگه اگر دوست ادشتم که دوباره بر نمیگشتم بهت.. میگه چون یه خورده دوستت داشتم برگشتم... هرچند منم خیلی اصرار کردم.. به خدا دوسش دارم به هیچ عنوان نمیتونم فکر کنم یه روز از دستش میدم
اینکه میخوام جبران کأم اینه که، دیگه کاری به کارش نداشته باشم، (موبایلشو چک نکنم، دم به دقیقه زنگ نزنم بهش --> که این موضوع گفتنش برام راحته اما نمیتونم خودم رو کنترل کنم)
دلایلش هر چند وقتی عوض میشه،، یه روز میگه دوستت ندارم.. یه روز میگه گیر بهم میدی میخوام اوست دختر بگیرم، یه روز......... هر روز یه چیزی میگی
من هل نکردم، نگران هستم. این جریان ۶-۷ ماه هست که اتفاق افتاده. به خدا من و شهرم هیچ بحثی نداشتیم، به محض اینکه برگشت ایران زنگ زد خیلی خوب باهم صحبت کردیم و ابراز علاقه کردیم،گفت فردا میرم خونه مادرم، ازش پرسیدم بهم زنگ میزنی؟ گفت اگر شد آره اگر نه که پسفردا صبح بهت زنگ میزنم.خداحافظی کردیم و من منتظر شدم تا ۳-۴ روز بعدش،خبری نشد ازش،فکر کردم اتفاقی براش افتاده. که ۲۸ روز ازا هیچ خبری نبود که از طریقه یکی از دوستاش تونستم باهاش صحبت کنم، و اینکه یک ایمیل به من داده بود که خلتین حرفا رو زده،، برو با خاله جونت..
منم سعی کردم خودم واو کنترل کنم.اصلا طرف خالم رو نگرفتم،همش حق دادم بهش،..
اینکه میگم خانوادش دوستم دارن، اینو از زبون خودشون میشنوم، اما همینکه با پسرشون همکاری کردن و هیچ اطلاعی به من ندادن نهایت ۲ شخصیت بودنشن رو نشون میده.
پردیس جان، خالم و مادر همسرم بحثشون میشه، و توی بحث اسم من و همسرم میاد وسط، مادر همسرم یه چیزز میگه خالم هم یه چیز میگه..!! اینجوری میشه که بحثشون میشی و به ضرر من تموم میشه
یه راهنمای بکنید، من میدونم که هیچ کاری با عجله انجام نمیشه، اما همینکه بگید آروم آروم چیکار کنم بسیار سپاسگزار میشم از همتون
RE: شو هر م رو دوست دارم، اما اون....
ایمان جان
جواب رو در قسمت اختلافات زن و شو هر نوشتم.
RE: شو هر م میگه دوستم نداره، اما من عاشقشم
معلوم شد که خیلی از مشکلات به خاله ب می گرده. بگو تو اون دعوای خاله و مادرشوهر چی رد و بدل شد. کی چی گفت؟ خاله چی گفت؟ تو چی گفتی؟ شوهرت چی گفت؟
RE: شو هر م میگه دوستم نداره، اما من عاشقشم
سلام:43:
آزاده جون ۳ ماه پیش که ایران بودی رفتار همسرت چطوری بود ؟
باز از این حرفا میزد یا فقط از پشت تلفن اینطوریه ؟
خانواده شوهرت چی گفتند ؟ الان با اونا تماسی داری ؟
RE: شو هر م میگه دوستم نداره، اما من عاشقشم
پردیس جان، اول اینو بگم که همسرم بعضی روزها شیفت داشتن تو بیمارستان. بخاطر همین در هفته ۳-۴ روز میومد پیشم (منم خونه برادرش بودم)
۳ماه پیش که ایران بودم، حرف که میزد داغونم میکرد، اما کارای که میکرد امیدوارم میکرد. مثلا میگفت زن میگیرم، ۲-۳ ساعت بعدش بدون اینکه به من بگه میرفت بیرون برام بستنیٔ میخردی به زور میگفت باید بخوری. یا اینکه یه روز زنگ زدم گفتم میای شیراز؟؟ با عصبانیت گفت نه ، مگه بیکارم...!! منم عصبانی شدم و دیگه بهش زنگ نزدم، ۵-۶ ساعت بعدش زنگ زد گفت دارم میام پیشت..، یا مثلا رفتیم پارتی.. همهٔ دوستاش دعوت بودن، جلوی همه بغلم میکرد... آخرش هم که ناخواسته باردار شدم، اولش شک شد ولی بعد رفتارش خیلی خوب شد، تا اینکه ۲ماهگی بچّم رو از دست دادم.
خانوادش : رفتم باهاشون صحبت کردم، خیلی جدی! یه مدت باهاشون قهر بودم،چون من خیلی احترام میذاشتم، اینسری که رفتم ایران اصلا خونه مدرسه نرفتم تا اینکه مدرسه اومد پیشم. منم رفتم....
الان دیگه خواهرش که با من اصلا خوب نبود، خیلیی خوب شده، مادر ش همش قربان و صدقه میره....
یه بر از فرزاد سوال کردم، بعضی وقتا که ناراحتم میکنی چه حالی داری، گفت پشیمون میشم...
به نظرتون ته دل این مرد چی که من نمیتونم بفهمم.
[quote='azadehh_mm' pid=.
خانوادش : رفتم باهاشون صحبت کردم، خیلی جدی! یه مدت باهاشون قهر بودم،چون من خیلی احترام میذاشتم، اینسری که رفتم ایران اصلا خونه مدرسه نرفتم تا اینکه مدرسه اومد پیشم. منم رفتم....
غلط املای
مدرسه= مادر ش
RE: شو هر م میگه دوستم نداره، اما من عاشقشم
سلام دوست عزیز:72:
یه کم مبهم حرف می زنی. شما توی زندگی و رفتار با همسرتون هم این قدر هول و نگران عمل می کنید؟
بهتره با ذکر شماره به این سوالا در نهایت ارامش جواب بدی:
1- بین خاله و شوهر و مادر همسر شما چی گذشت که همسرتون این قدر سرد شد؟
2- چرا می گه می رم دوست دختر می گیرم؟
3- وقتی او این حرف و می زنه عکس العمل شما چیه؟
چیزایی که به ذهن من می رسه و اشتباهات شماس:
مردا دوست دارن عشق و محبت و شکار کنن و براش زحمت بکشن در حالی که شما عشقتون و دو دستی تقدیم شوهرتون می کنید.
2- در مقابل رفتارهای اشتباه همسرتون بهش جایزه می دید وقتی می گه زن یا دوست دختر می گیرم شما بیشتر بهش ابراز علاقه می کنید تا نره.
3- درگیر شدن با خانواده همسر از همه چی بدتره حتی اگه اشتباه کنن شما باید صعه صدر داشته باشید و با ارامش رفتار کنید.
همسرتون قطعا دوستتون داره و فقط دلگیره که برمی گرده به حرفای خالتون, گیر دادنای زیاد شما ,گرفتن ازادی که تا حدی حق هر زن و مرد حتی متاهل هست.
موفق باشید:72:
RE: شو هر م رو دوست دارم، اما اون....
سلام
عزیزم آزاده جون خوبه که می خوای تلاشتو بکنی واسه نگه داشتن زندگیت :104::104::104:
به نظر من نگرانی خانواده ایشون از اینکه شاید اونجا موندگار بشه (پسرشون)باعث این مشکلات شده....
بهتره شما با ایشون ارتباطتو قطع نکنی.. نمی گم دم دم بهش زنگ بزنی نه ولی بی خبر ازش نباشی..
رابطت از قبل وحالا با خانواده شوهرت چه جوری بوده ؟ اونها خیلی می تونن رو پسرشون تاثیر داشته باشن ...
بهتره تو یه موقعیت مناسب که ایشون دغدغه ای نداشته باشن باهاش صحبت کنی خیلی صمیمانه .... بگی که واقعا دلت واسه ایشون وخانوادش تنگ شده واگه واقعا قصدت اونجا موندن نیست اعتماد ایشون رو جلب کنی ...
بذار اون هم حرف دلشو بزنه ....... بگو شما از این شرایطی که واستون پیش اومده ناراحتی و تحملش سخته نباید از خانوادش گله کنی می دونم هر چند اونها هم تو این مسئله دخالت داشتن ولی حالا که اونها پیش پسرشون هستن بیشتر روش تاثیر دارن [color=#9400D3]توصیه می کنم وقتی با شوهرت حرف زدی با مادر شوهرت یا وخانودش هم صحبت کنی نمی دونم یه جورایی اعتماد اونها رو باید جلب کنی خیلی تاثیر داره............. [/color]خوب حالا بهتر که امسال ان شاء الله می خوای درستو تموم کنی بیای اینجا ...
ان شاءالله دوستان بتونن بیشتر راهنمائیت کنن
RE: شو هر م میگه دوستم نداره، اما من عاشقشم
۱.والا، وقتی که خاله و مادر همسرم باهم بحث کردن من و همسرم ایران نبودیم. درست نمیدونم چه اتفاقی افتاده. وقتی همسرم رفت ایران رفتارشو سرد شد، خود همسرم به من گفت که خالت اومده اینجا حرف منو زده و مادرم حالش بد شده. (مامانش کلا اینجوری توضیح داده بود به همسرم). خالم میگه به خدا من چیزی نگفتم،فقط از تو بد گفتن که من جواب دادم آزاده از سرتون هم زیاد هست.. این حرف خالم بود..!
۲.دلیل اینکه میگه میرم دوست دختر میگیرم رو نمیدونم خودم هم.. از خودم تعریف نمیکنم، اما زن زشتی نیستم..تاحالا هرکی مارو باهم دیده، میگن فرزاد سلیقت رو تحسین میکنیم.. (به گفته خود همسرم: میگه من دوست ندارم دیگه.میخوام دوست دختر بگیرم تورو هم دارم)
۳.مشخص دیگه، وقتی میگه دوست دختر میگیرم، رنگ و روم عوض میشه،عصبانی میشم،گریه زاری میکنم... راست میگین شما، بیشتر بهش ابراز علاقه میکنم، خودم هم نمیدونم دوست داره محبت بهش بکنم یا نه؟
به قول همسرم میگفت اولش خوب التماس میکردن که من و تو باهم ازدواج کنیم، اما حالا افتادن به چنگ واو دندون که از هم جدامن بکنن (اینو قبل از اینکه بره ایران میگفت---> منظورش به خانوادش بود)
من خیلیی وابسته به همسرم هستم. یککم عجول هستم، اما قول میدم با کامل عامش به راهنما یتون گوش بدم..
RE: شو هر م رو دوست دارم، اما اون....
ثمین عزیزم ممنون واسه راهنمای
رفتارم با خانوادش خیلیی خوب بود، من کلا اخلاقم جوری هست که دوست ندارم کسی از دستم ناراحت باشه یا به قولی قهر باشم با کسی.
کیلی باهاشون خوب بودم، هرچند بعضی وقتا خواهرش حرفای میزدن که ناراحتم میکردن،منم جواب میدادم بهشون اما منطقی، نه جوری که ناراحت بشن. وقتی این اتفاق افتاد سعی کردم دیگه اون اخلاق رو نداشته باشم.. حالا بیشتر از اون موقع بهم احترام میذارن (البته فقط مامانش، باباش، خواهرش) اما بردار بزرگش نه!! (ایشون هم بخاطر حرفای خاله زنک خانمش اینجوری شده)
درست میگین شما، فقط میخواستن که پسرش اینجا نمونه، همین. حالا که با مادر ش صحبت میکنم، با لحن بچگانه میگم خدا رو خوش میاد همسرم رو ازم گرفتید،،، اونم میخنده میگه خوب دلم واسه پسرم تنگ میشد،،،(گفتم منم دلم برای همسرم تنگ میشه)
همسرم هارو شنوی زیادی از برادر بزرگش و مادر ش داره. حالا هم که داره درس میخونه، خونه برادرش هست. سر راه من یک نفر ۲ نفر نیستن.
به مادر همسرم میگم با برادر بزرگش صحبت کنید که یکم فرزاد کوته بیاد، اینجوری کینه گرفته. فکر میکنید مادر ش چی گفت به من وقتی ایران بودم؟؟؟ میگه برو دستشو ببوس، سرتو بذار رو زانوش بگو داداش بزرگ اگر من کاری کردم منو ببخشید، تا که هرکاری بگی بکنه. من نمیدونم آخه این پیر زن از این حرفش خجالت نمیکشه؟؟ منو خدا باید ببخشه نه این مرد بی چشم و رو که سلام رو هم جواب نمیده!!! :(( منم حاضر نشدم اینکار رو بکنم. هرگز حاضر نمیشم..!
خلاصه که تماس میگیرم با همسرم، با خانوادش صحبت میکنم...
راستی ثمین عزیزم، من تو قسمت اختلافات زن و شهر همین موضوع رو نوشتم، اونجا هم بچها دارن راهنمای میکنن، اگر میش صبر به اونجا هم بزن...که همهٔ داستان رو بدونی .
ممنون از لطف چندنت که وقتت رو صرف کمک کردن به من میکنی!!:46: