RE: همفکری فوری فوری-داریم بدبخت میشیم
معلومه که پدر از ناحیه مادر خلاء عاطفی داشته ، که حرفها و بیان عواطف از جانب اون خانم روی اون اثر گذاشته ، این که راحت بیانات اون خانم را میگه نشونه اینه که کودک درونش متأثر از نوازشهای اون خانم هست .
شما احترام و محبتتون را از پدر دریغ نکنید که در درجه اول وظیفه است و بعد از وظیفه ، خود همین برای پدر اتمام حجتی است در مقابل حرفهای اون خانم ( مبنی بر این که فرزندانت قدر ترا ندارند ) ، اتفاقاً چه بهتر مادرتون هم برای او هدیه بگیرد ، و به او نه از موضع ضعف که از موضع اعتماد به نفس و محبت تقدیم کند .
کاملاً پیداست عدم آگاهی و مهارت زندگی پدر و مادر شما را به این سمت کشونده ، حال با مهارت و آگاهی قدم برداشته شود اگر منفعت نداشته باشه ( که دارد و حدااقل منفعتش رضایت درونی و وجدان راحت برای مادر و شما فرزندان است ) ضرر نخواهد داشت . مادر را تقویت کنید که با پدر مهربان باشه ( و البته گله مندی ای عاشقانه )
سعی کنید مادر را نزد یک مشاور به طور حضوری ببرید تا مهارتهای لازم را بیاموزد و به کار ببندد شاید بتواند تعارض درون پدر را نسبت به عملکردش پررنگ تر کند و ان شاء الله که به نفع همسر و خانواده تعارضها را حل کند . حتی می توانید مادر را تشویق کنید که پدر را هم دعوت به رفتن نزد مشاور کند .
موفق باشید .
RE: همفکری فوری فوری-داریم بدبخت میشیم
بنظر من ابتدا مادرتون پیشنهاد کنه که یک آپارتمان بنام خود مادرتون براش بخره.
بعد نظرات "فرشته مهربان" و "رهایش" را به موازات هم بکار ببرید. (نه کاملا به پدرتان امیدوار شوید و نه کاملا ناامید)
یک نظر هم خود من دارم؛ به نحوی با آن خانم آشنا شوید و بسته به شخصیتش با برانگیخته کردن احساساتش نسبت به مادرتان (زنها کلا احساساتی هستند) و یا تهدید کاری کنید که او خودش را از زندگی پدرتان بیرون بکشد و در صورت همکاری، پدرتان را نسبت بخودش سرد کند.
بگویید؛
که هیچ کس در سایه بدبخت کردن دیگری به خوشبختی نمی رسد.
عاشق متعلقات دیگران شدن گناه محض هست.
اصلا شاید با آشنایی با او و هم کلام شدن با او به نیت واقعی اش پی ببرید. بالاخره او هم انسان است و درک دارد. اگر هم نداشت تهدیدش کنید. البته چه بهتر که به اینجا نرسد.
RE: همفکری فوری فوری-داریم بدبخت میشیم
دوست عزیز اگه تهدیدش کنیم بابام پدرمونو در میاره.و اگه هم پیشش بریم مستقیم کف دست بابام میذاره.ضمن این که ما اصلا نمیشناسیمش.
نقل قول:
بنظر من ابتدا مادرتون پیشنهاد کنه که یک آپارتمان بنام خود مادرتون براش بخره.
بابام از این پولها نمیده.فقط در صورتی آپارتمان میخره که مامانم بخواد بره.
حتی مامانم میگه این خونه ای که الان توش هستیم رو به نام من کن من همینجا زندگی کنم بابام میگه نه این واست زیاده!!یه آپارتمان کوچیکتر
RE: همفکری فوری فوری-داریم بدبخت میشیم
خوب مشکل شما اینه که اصلا نمی شناسیدش...
هرکاری سختی و زحمت داره. سعی کنید شناسایی اش کنید. اول از طریق خودتون یا یک آشنای معتمد، باهاش ارتباط برقرار کنید، ببینید چطور آدمی هست.
8 سال حرف این خانم تو زندگی شما بوده است و آنوقت غیر از پدرتان هیچکس او را نمی شناسد؟
شاید کلا زنی باشد که در مقابل مرد ضعیف باشد. آنگاه می توانید او را بوسیله مرد دیگری در وسوسه قرار دهید و بعد در زمان مناسب به پدرتان نشان دهید.
شاید هم کلا زن با شخصیتی باشد و پدرتان دروغهایی به او گفته و وابسته اش کرده است.
در وهله آخر تهدید و آنهم آبروریزی در محل کار یا زندگی آن مرد و حتی پدرتان. بالاتر از سیاهی که رنگی نیست.
بعد هم به هر روشی شده مادرتان تقاضای خانه بکند. حتی شده شرط طلاق را این بگذارد، بعد که موقع طلافق رسید بهانه بیاورد. جواب نامردی را با مردانگی نمی دهند.
اصلا همین شرط به نام زدن خانه، فکر پدرتان را مشغول مسائل مالی می کند و به شما وقت می دهد که آن زن را شناسایی کنید.
با یک وکیل هم مشورت کنید، علاوه بر مهریه فکر می کنم نصف اموال هم به مادرتان برسد. اصلا ببینید حق و حقوق مادرتان این وسط چی هست.
تمام راهها را بررسی کنید تا بتوانید بهترین راه را انتخاب کنید.
RE: همفکری فوری فوری-داریم بدبخت میشیم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط blue sky
یک نظر هم خود من دارم؛ به نحوی با آن خانم آشنا شوید و بسته به شخصیتش با برانگیخته کردن احساساتش نسبت به مادرتان (زنها کلا احساساتی هستند) و یا تهدید کاری کنید که او خودش را از زندگی پدرتان بیرون بکشد و در صورت همکاری، پدرتان را نسبت بخودش سرد کند.
بگویید؛
که هیچ کس در سایه بدبخت کردن دیگری به خوشبختی نمی رسد.
عاشق متعلقات دیگران شدن گناه محض هست.
اصلا شاید با آشنایی با او و هم کلام شدن با او به نیت واقعی اش پی ببرید. بالاخره او هم انسان است و درک دارد. اگر هم نداشت تهدیدش کنید. البته چه بهتر که به اینجا نرسد.
با سلام
متاسفانه اين دست اقدامات موثر واقع نمي شود
در فاز اول اگر بخواهيد به حال خانواده اتان مفيد باشيد، بايد بي طرف باشيد.
براي اين كار نبايد دست به قضاوت ارزشي بين اقدامات پدر يا مادرتان بكنيد.
نبايد شيفته يكي از طرفين و متنفر از يكي ديگر طرفين باشيد.
نبايد احساسات خودتون كه جريجه دار شده را وارد قضيه كنيد.
اگر واقعا نتوانيد بي خيال احساسات آسيب ديده خودتون بشويد، هيچ اقدامي نكنيد بيشتر به نفع خانواده خواهد بود.
در اين گونه موارد بهترين كار مشاوره تخصصي يكي يا دو طرف به صورت حضوري هست. وارد شدن فرزندان به حريم والديني معمولا تشكيل ائتلاف ها و مثلث هايي را مي دهد كه حل مشكل را سخت تر مي كند. لذا عدم دخالت مستقيم و رودرو شما بسيار مي تواند موثر تر باشد.
اما اگر مستقيما با اين احساسات وارد شويد، مشكل مادر و پدرتون حل نمي شود، بلكه شما هم دچار مشكل مي شويد.
الويت جهت تغيير وضعيت فعلي محدود كردن مشكل به خود والدين هست.
RE: همفکری فوری فوری-داریم بدبخت میشیم
اگر شرایط مالی پدرتان خوب باشد در این سن و سال صیغه کردن اون خانم دیگه مشکلی پیش نمی آورد. نگران مسائل مثل آبرو و این حرفها هم نباشید نه کار خلاف شرع می خواهد انجام بدهد نه خلاف قانون پس دلیلی ندارد شما احساس سرشکستگی بکنید. فقط به مادرتان محبت کنید و دلداریش بدید.
RE: همفکری فوری فوری-داریم بدبخت میشیم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط blue sky
خوب مشکل شما اینه که اصلا نمی شناسیدش...
هرکاری سختی و زحمت داره. سعی کنید شناسایی اش کنید. اول از طریق خودتون یا یک آشنای معتمد، باهاش ارتباط برقرار کنید، ببینید چطور آدمی هست.
8 سال حرف این خانم تو زندگی شما بوده است و آنوقت غیر از پدرتان هیچکس او را نمی شناسد؟
شاید کلا زنی باشد که در مقابل مرد ضعیف باشد. آنگاه می توانید او را بوسیله مرد دیگری در وسوسه قرار دهید و بعد در زمان مناسب به پدرتان نشان دهید.
شاید هم کلا زن با شخصیتی باشد و پدرتان دروغهایی به او گفته و وابسته اش کرده است.
در وهله آخر تهدید و آنهم آبروریزی در محل کار یا زندگی آن مرد و حتی پدرتان. بالاتر از سیاهی که رنگی نیست.
بعد هم به هر روشی شده مادرتان تقاضای خانه بکند. حتی شده شرط طلاق را این بگذارد، بعد که موقع طلافق رسید بهانه بیاورد. جواب نامردی را با مردانگی نمی دهند.
اصلا همین شرط به نام زدن خانه، فکر پدرتان را مشغول مسائل مالی می کند و به شما وقت می دهد که آن زن را شناسایی کنید.
با یک وکیل هم مشورت کنید، علاوه بر مهریه فکر می کنم نصف اموال هم به مادرتان برسد. اصلا ببینید حق و حقوق مادرتان این وسط چی هست.
تمام راهها را بررسی کنید تا بتوانید بهترین راه را انتخاب کنید.
سلام blue sky گرامي
لطفا كمي آرامتر...
مسئوليت راهنمايي مراجعان بسيار سنگين هست.
به همين سادگي نمي توانيم با اطلاعات چند صفحه اي راهكارهايي به اين قطعي ارائه دهيم.
به غير از اين مراجع گرامي، شايد دهها نفر كه مشكل به ظاهر مشابه (و در واقع با دلايل و شرايط مختلف دارند) ممكن است اقدام به بعضي اين راهكارها بكنند در حاليكه جوانب بعضي اين راهها كاملا سنجيده نباشد.
نياز به بررسي حضوري و جزئي تر و دقيق تر دارد.
لطفا تاپيك « آفت هاي احتمالي مشاوره » را به دقت مطالعه فرمائيد.
RE: همفکری فوری فوری-داریم بدبخت میشیم
به مامانت روحیه بده و حتی از الکی موضوع خیلی عادی جلوه بده تا از ناراحتیش کم بشه. بهش بگو خیلی ها این طورین و خیلی هم خوشبختن آسمون به زمین نیومده بهش بگو تو خدارو داری چه غم داری؟؟؟؟ خدا خودش همه چیز درست میکنه .
اگه اون زن بدی کنه به شما خدا سرش میاره مطمئن باش
RE: همفکری فوری فوری-داریم بدبخت میشیم
نقل قول:
شما احترام و محبتتون را از پدر دریغ نکنید که در درجه اول وظیفه است و بعد از وظیفه ، خود همین برای پدر اتمام حجتی است در مقابل حرفهای اون خانم ( مبنی بر این که فرزندانت قدر ترا ندارند ) ، اتفاقاً چه بهتر مادرتون هم برای او هدیه بگیرد ، و به او نه از موضع ضعف که از موضع اعتماد به نفس و محبت تقدیم کند .
ممنون از راهنماییتون.
مامانم رو راضی کردم و رفتیم برای بابام هدیه گرفت وداد به بابام.بابام هم کلی تشکر کرد.اینطوری بهتر شد حداقل فکر نکنه ما اصلا به فکرش نیستیم.ما هم قرار شد هدیه بخریم و فردا بهش بدیم.گرچه اصلا راضی نیستم!
بابام با خودش تکلیفش مشخص نیست.
راستی اینم بگم اون زنه به بابام گفت فقط زنت سر راهمونه ؟ و نمیدونم چه چیزای دیگه ای گفت که بابام به مامانم نمیگه فقط اینکه احتمال داد مامانم رو بکشه!!!!!واسه همینم بابام تلفنشو قطع کرد که مثلا عشقشو تنبیه کنه.الان دو روزه که تلفن بابام قطعه.البته جای امید واری نیست چون قبلا هم از این کارا کرده.اگه قرار بود ول بشه تو این 8 سال ول میشد.
بابام 5 سال جدایی تحمل کرد ولی باز نتونست.به گفته بابام ، همدیگه رو تو پمپ بنزین دیدن و سلام علیک کردن و دوباره دوستیشون شروع شد و بابام اینو کار خدا میدونه.میگه خدا میخواست من دوباره اونو ببینم و رابطمونو از سر بگیرم!!!
اون زنه دست نمیکشه و بابام رو به سمت خودش میکشونه.خیلی وارده که چی بگه.
بابام میگه تا الان ختما خودکشی کرده که باز تلفنشو جواب نمیدم.
2 ماه پیش بابام یه تصادف جزیی کرده بود و پاش زخم شده بود.بعد دیروز به مامانم گفته بود که 2 ماه پیش که تصادف کردم و پام زخم شد اون تا صبح به خاطر من گریه کرد.مامانم گفت تو مگه دیدی تا صبح گریه میکرد؟بابام هم گفت از چشماش معلوم بود!!!میبینین تروخدا اون زنه چطوری بابامو خام میکنه و بابام هم اصلا نمیفهمه؟؟؟؟
RE: همفکری فوری فوری-داریم بدبخت میشیم
با سلام آندیاباران گرامي
در 20 پستي كه گذشت ، عليرغم راهنمايي ها و نظرات اعضاء ، صرفا 2 پاسخ تشكر را در پاي خودش دارد. آيا ساير پستها را مطالعه نكرده ايد؟ يا به نظرتان ارزش تشكر را نداشته؟!
جمله بالا را گفتم كه متوجه شويد ناخودآگاه شما تحت احساسات شديدي هستيد كه همه واقعيات و انعكاسات را نمي توانيد به طور يكسان جذب كنيد و ممكن است اين مسئله در برداشتهاي شما از خانواده و مسائل پيش آمده هم منجر به خطابيني بعضي مسائل درون خانواده شود.
شما بايد ابتدا همانطور كه قبلا مورد تاكيد قرار دادم، بر احساسات آسيب ديده خود كنترل پيدا كنيد. تا همه چيز را هم خوب ببينيد و هم خوب بتوانيد بر واكنش احتمالي خود مسلط باشيد.
پست قبلي تون نشان ميدهد كه در حال برداشتن قدمهاي مفيدي هستيد اگرچه اميد زيادي به آنها نداريد.
براي بازسازي ارتباط والدينتان ، نياز به انرژي مثبت، اميدوارانه ، مستمر و بيشتر منطقي هست.
به نظر مي رسد پدرتان نياز به تائيد،احترام، و هم حسي زيادي از طريق خانواده دارد مخصوصا از طرف مادرتون.
او شايد متوجه اشتباهاتش شده باشد اما هم به خاطر ضعف نفسش و هم اينكه در پيش شما شكسته شده و خود را طرد شده مي بيند،انگيزه و توان براي بازسازي در خودش نمي بيند.
خانواده اگر تمايل داشت بايد با چشم پوشي، چنين فرصتهايي را با مثبت انديشي به او بدهد.