RE: کمک براي گرفتن يک تصميم جدي؟؟؟
سلام
ببین می می عزیز
من قبلا هم بهت گفتم الانم میگم که منفعلانه داری برخورد میکنی
شما به واسطه ی این که با همسرت بجث نکنی با دعوا نشه و یا اون روت دست بلند نکنه سر خیلی مسائل کوتاه میآیی و لی از دورن خودت رو سرزنش میکنی که چرا من باید اینجوری باشم چرا باید فلان کارو بکنم چرا باید موتاه بیام و ... یعنی از خودت و بر خوردی که میکنی راضی نیستی و فقط برای ساکت نگه داشتن همسرت این کارو میکنی همین نارضایتی از هودت باعث میشه اول اعتماد به نفست رو ازدست بدی و بعدشم اآرامش روحیتو و وقتی آرامش ندارس نمی تونی آروم زندگی کنی پس این رفتارو بزار کنار اول هودت رو راضی کن بعد همسرت رو
من به شما یکبار گفتم که باید قسمتی از حقوقت رو برای هودت خرج کنی تا احساس استقلال داشته باشی همسر شما نمی تونه همه ی حقوقتونو بابت خرج خوه بخواد لطفا اینو خیلی رک بهش بگو و نترس که مثلا 3 روز قهر کنه و باهات حرف نزنه بزار هر برخوردی میخواد بکنه بکنه مگه تا حالا بهتر بوده شرایط که میترسی آرامش زندگیت از بین بره
بگو من باید قسمتی از حقوقم رو برای خودم خرج کنم من این مدلی بار اومدم و تو باید منو همین جور که هستم بخوای نه اینکه منو تغییر بدی چو منم تورو همون جور مه هستی پذیرفتم و هیچ وقت نخواشتم تغییرت بدم حتی تا حالا بخاطر تو خودم تغییر دادم ولی دیکه نمی تونم نقش بازی کنم لطفا بزار خودم باشم چون اینجوری من آرامش پیدا میکنم و زندگیمون خیلی بهتر میشه
در مورد موارد دیگه هم ازش نظر بخواه تا بدونه مهمه قبل از اینکه بخواد درمورد چیزی بهت دستور بده
انقدر با ترس زندگی نکن
RE: کمک براي گرفتن يک تصميم جدي؟؟؟
ديشب حرف از خرج کردن افتاد و تو تلويزيون بحث هدفمند کردن يارانه ها بود و يه خنمه گفت:به نظر من خانمهاي جامعه مون بيشتر در اين زمينه مديريت داشته باشن و هنر پس انداز رو ياد بگيرن که همين حرف باعث شد تا شوهرم بهم بگه ببين تو هم بايد ياد بگيري پس انداز کني،بهش گفتم:خيلي بي انصافي مگه من نيستم؟اين همه آدم دور و برمه من خيلي کمتر خرج ميکنم،مگه من ولخرجم؟گفت:ببين تو،توي دوران مجرديت با توجه به اينکه شغلش آزاد بود و البته تو کار تجارت بود هر جور خواستي فراهم بود و اينجوري بزرگ شدي منهم البته خدا رو شکر وضع پدرم بد نبود ولي با پس انداز بزرگ شدم مثلا من اگه پول داشته باشم هم بخوام بيرون غذا بخورم اولا سه وعده رو بيرون نميخورم ثانيا بر فرض مرغ با مرغ فرقي نداره که يه جاهايي فقط پول مکان و با کلاس بودنش رو ميگيرن پس ميگردم همون غذا رو تو جاي ارزونتر بخورم ولي شايد تو برات فرقي نکنه و جاي گرون هم بخوري،يا به نظر من وقتي من دو تا کفش دارم چرا سومي رو بخرم حتي اگه خوشم بياد ولي تو ميخري و تو اين زمينه ها کمتر مراعات ميکني تقصيري هم نداريم تو اونجور بزرگ شدي من اينجور،البته من دلم نميخواد برات کم بذارم و مطمئنا به عنوان يه زن تو جايگاهي که هستي در نظر ميگيرم و دوست ندارم کمتر از بقيه باشي،منهم گفتم:خوب بايد اين رو هم در نظر داشته باشي منهم زنم و بيشتر از تو احتياجات دارم گفت:ميدونم و کاملا انها رو ميسنجم و بذار به عهده من(منظورش دخل و خرج) بود.
حالا نميدونم اندزه اي که من ميخوام درسته يا اندازه اي که اون برام مايه ميذاره نميدونم ولي همش احساس کمبود ميکنم و حس ميکنم اونطور که بايد و شايد خواسته هاي ماديم رو برآورده نميکنه و راضيم نميکنه،من آدم ولخرجي نيستم ولي به قول مشاور من از طريق چشم ارضا ميشم يعني اگه برام هديه اي بخره و با عشق بهم بده احساس خوشبختي ميکنم تا يه کلمه محبت آميز خشک و خالي ولي همسرم برعکس منه و دلش ميخواد معمولا هزينه اي نداشته باشه...
پريوش جان سلام:46::43:
خوشحالم شما هم هستيد عزيزم،ببخشيد من ديگه نتونستم بهتون پيغام بدم،بهتون ايميل زدم و در ضمن خيلي نگران حالتون شدم:72:،اميدوارم زودتر خوب بشيد:46:،فکر کنم تو اداره قضيه چت رو فهميدن آخه تو کامپيوترم قسمت چت رو ديگه نمياره و من نميبينم...
مامفرد عزيز سلام دوست خوبم،خيلي خوشحالم به منهم سري زديد ممنون ،:43::46:اگه تو تايپيکهاي قبلي خونده باشيد من نتيجه هاي خوبي هم گرفتم از جمله اينکه حساب بانکي به نام من باز شده و هر چي تا حالا پس انداز شده بود اونجا گذاشتيم اولش شوهرم ناراحت بود ولي بعد وقتي فهميد تنها اون نيست که اينکار رو ميکنه و شاهکار نکرده راضي شد،اوايل ميترسيدم حتي پر کاه تنهايي بخرم و البته الان شايد تغيير خاصي نکرده باشه ولي من بيرون که برم ممکنه تنها باشم و بخوام براي خودم خوراکي بخرم البته مختصر و همچنين تونستم چيزهاي کوچيک و کم هزينه براي خودم بخرم که همسرم داره عادت ميکنه ولي هنوز خيلي راه دارم که بخوام مستقيم بهش بگم من از حقوقم براي خودم ميخوام بردارم چون به نظرش اين خودخواهيه در صورتي که اون البته تا اونجايي که من اطلاع دارم چيزي براي خودش تنهايي خرج نميکنه شايد اينکار رو ميکنه تا منهم خجالت بکشم و تنهايي براي خودم هزينه نکنم،اگه ايني که ميگيد بشه خيلي تو روحيه ام تاثير خوب خواهد گذاشت شايد بگم خيلي از مشکلاتم حل ميشه آخه بيشتر خودخوريهام باز برميگرده به خرج نکردن شوهرم براي من و اينکه چرا من کار کنم و نتونم براي خودم خرج کنم؟
RE: کمک براي گرفتن يک تصميم جدي؟؟؟
مامفرد عزيز ونازنين :43:
ضمن خوش امدگويي بايد بگم خيلي خوشحالم از اين كه دوباره به تالار بازگشته ايد .:46:
بايد بگم من هم با شما موافقم .
دوست خوبم :72:
مي مي عزيز و دوست داشتني :43:
در زير يه چند تا نقل قول از مدير محترم همدردي ميارم .
نقل قول:
شما هم اکنون فشار روانی زیادی از زندگی حس می کنید. درد تنهایی، فشارهای گذشته، فشارهای فعلی و نگرانی از آینده، همچنین فشار کار و ...، همه اینها شما را مستعد افسردگی کرده است. همچنین سابقه زندگی خانوادگی که شما داشته اید هم زمینه را برای هل دادن شما به فشارهای فعلی فراهم کرده است. واقعا باید موقعیت سختی باشد. مخصوصا اگر انسان اشتباها تصور کند که گیر افتاده است و چاره ای ندارد.
دوم:
به نظر می رسد روحیه حساسی هم داشته و دارید که موجب شده است که زیاد آسیب ببینید و هم فعلا احساس فشار زیادی بکنید. مشکل افسردگی شما به خاطر زودرنج بودن و حساسیت بیش از حد شما به مشکلات هست. این بدین معنا نیست که همسر شما و زندگیتون مشکلی ندارد، بلکه به این معنا هست که شما این مشکلات را بیشتر حس می کنید و بیشتر آسیب می بینید.
سوم:
اکنون بزرگترین مشکل شما همسرتون، شغلش و .... اینها نیست!! مهمترین مشکلتون می دانید چیست؟!!
مهمترین مشکل شما ترس هست. وقتی آدم زیاد بترسد زیاد باج می دهد، قدرت تصمیم گیری را از دست می دهد. جسارت خود را از دست می دهد، منفعل میشود، همیشه منتظر هست که کس دیگری کاری کند و موقعیت را عوض کند. خودش فقط تحمل می کند، می سوزد، و ....
تصمیم گیری، مسئولیت پذیری و تغییر نیاز به شجاعت دارد. نیاز دارد که ما پیامد تصمیمات خود را تحمل کنیم. و نترسیم.
.
نقل قول:
شما مستاصل و بیچاره نیستید، شما مجبور نیستید. بلکه شما فقط و فقط ترسیده اید. ترسها موجب شده است که دست به انتخاب نزنید. چون انتخاب های شما ممکن است موجبات طغیان همسرتان را فراهم کند.
يه چند تا نقل قول هم از آني عزيز ميارم .
نقل قول:
تو وقتی خودت را دوست داشته باشی و راه های کسب نوازش خودت را یاد بگیری تا حد زیادی بی نیاز از دیگران می شوی و حاضر نخواهی بود برای دریافت محبت و نوازش و تائید متوصل به دیگرانی بشوی که مثلا به جای " جانم و قربانت بروم " توی سر تو می کوبند و یا فحش می دهند .
فحش دادن و کتک کاری کردن هم نوعی دریافت نوازش است . اما از نوع منفی آن .
چه بهتر که در اطراف ما انسانهای باشعور و فهیمی وجود داشته باشند که این مسائل را درک کنند ولی اگر چنین موجوداتی در اطراف ما وجود نداشتند که صاحب درک و شعور و مهارت لازم باشند . چه باید کرد ؟! وابسته به نوازش منفی باشیم ؟!!!!!
نقل قول:
کافی است تو تعریف درستی از پریوش و خواستها و اهداف کوتاه مدت و دراز مدت پریوش داشته باشی و اساسا پریوش وشعور پریوش را باور داشته باشی و به او و توانایی های او افتخار کنی و بدانی برای بقا زندگی هزاران راه نرفته وجود دارد .
باید ببینی به این روش تا چند سال می توانی به زندگی کردن ادامه بدهی . باید پله ی بعدی این برخوردها و رفتار و اعمال و احساسات خودت و اطرافیانت را ببینی . باید به این نتیجه برسی که تو قادر به تغییر دیگران نیستی و...........هزاران مورد دیگر .
تو باید یاد بگیری که برای صلح کردن و سازش کردن منطق داشته باشی و برای جنگ کردن هم منطق داشته باشی . صلح به معنای سازش و پذیرش و کارت آفرین نیست و جنگ کردن هم به معنای اتفاق و فاجعه غیر قابل جبران نیست .
به هزاران راه نرفته فکرکن که تو توانایی انتخاب و انجام آن را داری .
RE: کمک براي گرفتن يک تصميم جدي؟؟؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
می می جان
عنوان تاپیکت رو خیلی بجا انتخاب کردی . در این شرایط مهمترین کار شما تصمیم گیریه . شما دقیقاً تو این زمینه نیاز داری مهارت کسب کنی و قوی بشی .
بهتره بدور از احساسات و ملاحظات حاشیه ای خوب زندگیت رو تجزیه تحلیل کنی ، خواسته ها و نیازهای خودت و شوهرت و میزان آرامشی که می تونید به هم بدهید و بهداشت روانی در زندگی را بررسی کنی و با آنالیز دقیق وضعیت ، تصمیم بگیری به ادامه یا کات ، و وقتی به طور قاطع و جدی تصمیم گرفتی در عملی کردنش محکم باشی و هزینه های هر جهت تصمیم رو پیش بینی کنی و بپذیری .
بهترین کمی که من می تونم در مسیر تصمیم گیری بهت بکنم اینه که توصیه اکید داشته باشم که لینک زیر رو خوب مطالعه کنی و اگر تونستی کتاب منبعش رو خریداری کنی و بخونی :
بهترین شکل تصمیم گیری
برات موفقیت را آرزو می کنم عزیزم
.
می می عزیز
تا جدی تصمیم گیری نکنی در رابطه با زندگیت ، عملکرد شما دوره ای خواهد بود و هر از گاهی به توصیه هایی عمل می کنی ولی بعد باز می گردی سر خانه اول
بهتره پست نقل قول شده من و تاپیکی که معرفی کردم را یک بار دیگه خوب بخونی .
اول تصمیم قاطعانه بگیر و بعد از دوستان در رابطه با اون راهنمایی بخواه . این تصمیم قاطع هم سریع اتفاق نمی افته ، بلکه به بررسی همه جانبه نیاز داره و زمانبره ، اما قدم اساسی و زیر بنای هر برنامه ای در ادامه زندگی شما هست .
موفق باشی
.
RE: کمک براي گرفتن يک تصميم جدي؟؟؟
دوست شما همه حرفهای گفتنی را گفته بهش عمل کنید ما هم حرف دوستت رو میزنیم.
RE: کمک براي گرفتن يک تصميم جدي؟؟؟
سلام دوستان،ممنون از همتون
راستش من با حرف همون شادزي و دوست خدوم که باهام حرف زد تا حدي موافقم،چون واقعا شوهرم از اون مرداهاييه که با محبت جواب ميده ولي نميخوام اين تبديل به منفعل بودن من و پر رو شدن اون و افزايش سطح توقعاتش بشه،راستش من وقتي اون شاده شادم و وقتي ناراحتي پيش ماد به تمام معني حس ميکنم بدبختم،دوتامون هم نميتونيم راحت با بحران کنار بيايم بخصوص همسر من که من فقط بايد به دوش بکشم و سعي کنم ناراحت و غمگين نشم و تسکين درد اون هم باشم و اين منو ناراحت ميکنه،دوست ميگه صبور باشه قبول دارم و حق با اونه ولي نميشه که تو همه موارد فقط من زير بار فشار باشم.
تو اين دو سه هفته که از سفر اومديم نه اينکه با همسم دعوا نداشتم نه حس ميکنم داره سعي ميکنه به دهنش کمتر فحش بياد يا جوش که مياره دست روم بلند نکنه،آخه رفته بوديم مشهد و ازش خواستم تا اينجا توبه کنه و واقعا سعي کنه که اينو ترک کنه البته اميدوارم ولي وقتي نگاه به روزهاي اول زندگي ميکنم خيلي بهتر شده نه اينکه فحش و بد و بيراه نده نه بهتر شده و حداقل درک ميکنه که با اينکارش رابطمون خراب ميشه و منو به هم ميريزه حتي با وجود اينکه من پا پيش ميذارم و آشتي ميکنيم ولي خوب اينو حس ميکنه که با اينکار لااقل يکي دو روز با هم رابطه خوبي نداريم و منهم از دستش ناراحت ميشم.
الان بزرگترين مشکل همين قهر کردنهاش و هميشه آشتي کردن منه،و به قول شما ترسيه که من دارم که نکنه دست روم بلند کنه،اون حساسه و خيلي سختگير و به همين دليله که مثل بچه ها لج ميکنه قهر ميکنه داد و بيداد ميکنه و فکر ميکنه هر چي گفت بايد همون بشه منهم سعي ميکنم منفعل نباشم ولي اگه ميتونستم بهش بقبولونم که من از حقوقم به دلخواه خودم براي خودم خرج کنم شايد خيلي از مشکلاتم حل ميشد و شادتر بودم...
تصميم دارم برم باز پيش مشاور ولي اون مشاور متاسفانه وقتهاش خيلي پره و وقتهايي هم که ميده خيلي زمانش ناجوره،يه مشاور ديگه تو دورهاي اداره برامون ميومد که فکر کنم خوب باشه ولي آقاست دلم ميخواد نظرات اون رو هم بدونم و از اون هم مشورت بگيم نميدونم فعلا تصميم نگرفتم...
RE: کمک براي گرفتن يک تصميم جدي؟؟؟
سلام می می جان من هم تاپیک قبلی رو دنبال می کردم و هم این تاپیک رو . بی انصافی نکن دوست خوب . :exclamation: دیگه واقعا با اینهمــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــه راه حل و راهکار و دیگه آخریش حرفهای دوستتون و اینکه آروم شدی و سنگ تموم برات گذاشه که تونستی حرفهاشو قبول کنی، یاد بگیری و بنویسی. دیگه آدم راهنمایی نداره به خدا دیگه . فقط و فقط خودت هستی و بس، حالا ما دوستات باید بشینیم و ببینیم شما چقدر حرف گوش کردی . دیگه حرفی نداریم بهت بزنیم چی بگیم آخه آدم حسابی:72:
خوب خدا رو شکر ببخشید من یک کمی دیر ارسال کردم ان شااله که موفق باشی عزیزم همه چیز دیگه دست خودته باید حرفهای دوستاتو دیگه اجرا کنی . موفق باشی:72:
RE: کمک براي گرفتن يک تصميم جدي؟؟؟
ميمي جان بهتر نيست شوهرتوراضي كني با هم پيش مشاور بريد .اگه مشاور باهاش صحبت كنه ومشكلات شخصيتيشو بفهمه شايد بتونه اونو تغيير بده .
RE: کمک براي گرفتن يک تصميم جدي؟؟؟
ممنونم دوستان،منم موافقم چون مطمئنا اگه همسرم هم بياد لااقل ميفهمه کهاون هم بايد منو درک کنه ولي متاسفانه قبول نميکنه و عقيده داره که نبايد حرفاي خصوصيتو به اونها زد و در واقع ميگه بر فرض يکسري چيزها رو گفت تا من و تو نخواييم همش بي فايده ست،الانم ميدونيم و عمل نميکنيم پس براي چي پولمون رو براي ْدمي که اطميناني نيست هدر بديم و ميگه:من به مشاورها اصلا اطمينان ندارم چون روانشناسن اگه روانپزشک بود باز يه چيزي،ميگه:هر کي دو تا کتاب خونده فکر ميکنه با دو تا نصيحت مشکل مردم رو حل کنه و چه بسا ممکنه اشتباهي راهنمايي کنه،منم رو هم تنهايي به همون دلايل نميذاره برم و مجبورم تنهايي اگه شد اونهم پنهاني برم.:163:
از طرف ديگه افتش مياد بره مشاور ميگه من تو محل کار خودم يه جورايي مشاور هم هستم و تو پست مشاوره اي برا همکارام هم هستم حالا تو کار خودم موندم و نميتونم حل کنم!:311:
فقط ميتونم بگم پدر و مادرهاي همچين آدمهايي مقصرن و براشون متاسفم که نتونستن بچه هاشون رو خوب تربيت کنن و فقط بهشون ياد دادن سر زن بايد داد کشيد فرياد زد و با اين کار حرف رو پيش برد.
RE: کمک براي گرفتن يک تصميم جدي؟؟؟
به نظر من بهتر نيست يك كم ترس را بگذاري كنار نياز ه گاهي اوقات با مردها جدي رفتار كرد وبهشون بي توجهي كرد شايد شوهرت احساس ميكنه تو زن ضعيف وبي اعتماد به نفسي هستي به خاطر همين اجازه ميده اينطور باهات رفتار كنه بهتر نيست براي شوهرت خط ونشون بكشي با قدرت در برابر ش بايستي وبهش بگي يا خودتو تغييرميدي يا ديگه باهات زندگي نميكنم .نهايتش اينه كه طلاق ميگيري فكر نكنكم خيلي بدتر از شرايط فعليت باشه.ببخش كه رك گفتم .