RE: نسبت به همه چیز بی تفاوت هستم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط reihaneh
سوال من اینه: شما از لحاظ اعتقادی و منطقی به این نتیجه رسیدید که کلا هیچ جیزی مهم نیست؟
یا اینکه صرفا فقط حال انجام کار و تغییر در وضعیت رو نداری؟
مثلا وقتی موفقیت یک آدم رو میبینی چی می گی؟ می گی خوب که چی؟ یا می گی آفرین به این همتش؟
از لحاظ اعتقادی و منطقی به این نتیجه نرسیدم. اما نمی تونیمم بگیم حال انجام کار یا تغییر وضعیت را ندارم، چون وقتی اهمیت نداره برام، چی رو تغییر بدم!!! خودمم اوایل فکر می کردم دچار اهمال کاری شدم و تویه این زمینه مطالعه می کردم ولی اینم نیست!
موفقیت هیچ فردی برام چشم گیر نیست، اما الانم نمی دونم وقتی یه فرد موفق رو می بینم چی می گم!
شاید بگم موفق شد که چی بشه؟
شایدم بگم این کاری نداره!
پرواز جان، مرسی از جوابت،
اما من معتاد نیستم، من تمام کارم با کامپیوتره و در واقعه مجبورم.
راستی یه چیزه دیگه،
این هایی که من گفتم بی اهمیتن چه جوری به این نتیجه رسیدم؟
چند مورد به ذهنم خطور می کنه که نشون می ده اهمیت یه مسئله کم شده و همون لحظه موارد نقض رو یادم نمی یاد، بنابراین فکر می کنم اهمیت این مسئله یا به طور کامل از بین رفته یا خیلی کم شده.
اما بعدش که یه کم فکر می کنم موارد نقض رو می یابم.
به طور کلی بخوایم در نظر بگیریم نسبت به خیلی چیزا بی تفاوت شدم.
RE: نسبت به همه چیز بی تفاوت هستم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط IVI195
هیچ چیز برام اهمیت نداره، مثلاً فرض کنین فردا امتحان داشته باشم، به زور از 100 صفحه 5 صفحه می خونم و اصلاً برام مهم نیست چی می شه، می گن مشروط می شی، می گم بشم.( یه بارم نرفتم امتحان بدم و صفر شدم)
نمی دونم چه جوری بگم، مثلاً یه کاری انجام می دم، می گن این عواقب رو داره، می گم داره که داره،
اصلاً به ظاهرم دیگه اهمیت نمی دم، با هر لباسی می رم بیرون،
یا مثلاً چند وقت پیش، یه چشن بود، می خواستیم بریم، من ده دقیقه قبلش رسیدم خونه و می خواستم با همین لباسا برم،
دیگه هم خیلی وقته خرید نمی کنم و جوری شده که خونواده برام می خرن می گن اینو بپوش،
خونواده می گن اینو بخور،
دوست عزیز اینهایی رو که گفتی به چشم وظیفه بهشون نگاه کن. یک وظیفه رو باید حتما انجام بدی حالا چه اهمیت داشته باشه، چه نداشته باشه!
درس خوندن، مشروط نشدن، خرید کردن، در حد معقول به ظاهر رسیدن همه وظایف شماست که باید و باید انجامشون بدی.
در کتابی که تو پست پیش بهت معرفی کردم، این وظایف به قورباغه تشبیه شده و انجامشون به خوردن قورباغه. (مطمئنا این کارها از خوردن یک قورباغه زشت که سخت تر نیست!)
کتاب جالبی است، حتما بخون.
هیچ وقت از روی تنبلی یا بی انگیزگی وظایفی که امروز باید انجامشون بدی رو پشت گوش نیانداز که شاید فردا برای پی بردن به اشتباهت دیر باشد.
شما هر روزت را به قول "برایان تریسی" با خوردن بزرگترین و زشت ترین قورباغه که همان کهکترین وظیفه ات می باشد، شروع کن و در عین حال هم به خودت کمک کن تا روحیه ات بهتر شود.
انشاءا.. هر وقت درمان شدی و از این حس درآمدی دیگر به وظایفت به چشم قورباغه نگاه نمی کنی و در ضمن حسرت اینرا هم نمی خوری که از انجام وظایف و زندگیت عقب افتاده ای و چه بسا بعضی قابل برگشت و جبران هم نباشند.
موفق باشی
RE: نسبت به همه چیز بی تفاوت هستم
دوست عزيزم IVI195 :72:
يه وقتهايي ما ادمها اونقدر لابلاي مشكلاتمون حل مي شيم و خودمون رو ناتوان از حل اونها مي بينيم بعد از يه مدت از انكار واسه سبك كردن بار اونها استفاده مي كنيم . ما كلا منكر همه مشكلات مي شيم تا بتونيم با فراغ بال به زندگيمون برسيم .
احتمالا درگيريهاي زندگي ما در حال حاضر انقدر زياد هست كه به ما اين اجازه رو نده تا به مشكلات و مسائل زندگيمون دقيق بشيم و مسئولانه راجع بهشون فكر كنيم .
ببين دوست عزيز در اينجا دو مورد هست كه مطرحه يكي انكار و نديدن مسائل هست يكي بي انگيزگي به دليل ناكامي هاي مداوم هست . بايد اول از همه تشخيص بديد دليل اين بي تفاوتي كدام مورد مي تونه باشه .
شما بايد ببينيد قبلا هم اين طور نسبت به مسائلتون بي تفاوت بوده ايد يا خير . يا شايد اين تغييرات به مرور زمان و در جريان مشكلات مداوم كه به نظر غير قابل حل ميايند بوجود امده باشد.
كه در اين صورت بايه تغيير نگرش نسبت به جريانات زندگي مي تونيم مسائل رو موشكافي كرده و انها را دسته بندي نمائيد . .
RE: نسبت به همه چیز بی تفاوت هستم
باشه آسمان، حتماً می خونمش.
پریوش جونم، فکر می کنم وقتی به نتیجه رسیدم می گم.
RE: نسبت به همه چیز بی تفاوت هستم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط پريوش
دوست عزيزم IVI195 :72:
يه وقتهايي ما ادمها اونقدر لابلاي مشكلاتمون حل مي شيم و خودمون رو ناتوان از حل اونها مي بينيم بعد از يه مدت از انكار واسه سبك كردن بار اونها استفاده مي كنيم . ما كلا منكر همه مشكلات مي شيم تا بتونيم با فراغ بال به زندگيمون برسيم .
احتمالا درگيريهاي زندگي ما در حال حاضر انقدر زياد هست كه به ما اين اجازه رو نده تا به مشكلات و مسائل زندگيمون دقيق بشيم و مسئولانه راجع بهشون فكر كنيم .
ببين دوست عزيز در اينجا دو مورد هست كه مطرحه يكي انكار و نديدن مسائل هست يكي بي انگيزگي به دليل ناكامي هاي مداوم هست . بايد اول از همه تشخيص بديد دليل اين بي تفاوتي كدام مورد مي تونه باشه .
شما بايد ببينيد قبلا هم اين طور نسبت به مسائلتون بي تفاوت بوده ايد يا خير . يا شايد اين تغييرات به مرور زمان و در جريان مشكلات مداوم كه به نظر غير قابل حل ميايند بوجود امده باشد.
كه در اين صورت بايه تغيير نگرش نسبت به جريانات زندگي مي تونيم مسائل رو موشكافي كرده و انها را دسته بندي نمائيد . .
- ببین پریوش جان، در گذشته، چند تا فشار عصبی همزمان به من وارد شد، منم کم کم ضعیف شدم، نمی دونستم چه اتفاقی داره برام می افته، تا اینکه خیلی خیلی وضم وخیم شد و رفتم پیش مشاور و تازه فهمیدم افسرده شدم و جلوش رو نگرفتم تا بدتر شد.
- در حال حاضر هیچ مشکلی ندارم و همه ی اون فشارها بر طرف شده.
- هیچ وقت نسبت به مسائل زندگیم بی اهمیت نبودم حتی دوره ی افسردگیم.
- هیچ وقت هیچ ناکامی و شکستی تویه زندگیم نبوده و همه جا موفق بودم.
امروز رفتم نوبت گرفتم، شنبه ساعت 2.30 نوبت داد.
با یه مشاور دیگه هم مکاتبه داشتم، اون نظرش اینه که تأثیر اون فشارها هنوز هست و نتونستی ریشه کنشون کنی و الآن با یه نقاب دیگه خودش رو ظاهر کرده (البته کامل براش تعریف نکردم و بیشترش رو خودش حدس زد از حرفام و جالبه که درست حدس زد)
RE: نسبت به همه چیز بی تفاوت هستم
سلام.
بیاین پایه ای تر بررسی کنیم.
الان هدفت از زندگی چیه؟
چیزهای کوچیک رو بگو. مثلا فرض کن گرفتن نمره 20 در درس زبان. حتی تا این حد کوچیک.
یا اگر چیز کوچیک نداری، بزرگ هاش رو بگو.
RE: نسبت به همه چیز بی تفاوت هستم
سلام ریحانه،
ببین هدف از زندگی و این حرفا اصلاً برام معنی نداره (در حال حاضر)،
الآن تنها هدفم اینه که خوب شم، روحم حالش بده، خیلی بش فشار آوردم، در حقش کوتاهی کردم،
فقط می خوام مثل اولش بشه،
حاضرم قید خیلی چیزا رو بزنم اما دوباره روحم خوب بشه!
اگه اون حالش بد باشه به هیچ جا نمی رسم، می خوام تمام انرژیم رو بزارم برا این کار اما نمی دونم چه جوری. همین.
RE: نسبت به همه چیز بی تفاوت هستم
IVI195 عزیز
تصورم اینه که مشکل شما ممکنه منشاء جسمی داشته باشه .
در اسرع وقت یه چکاپ خون بدید ، بخصوص موضوع کم خونی رو پی گیری کنید ، اگر مشکلی از این بعد نداشتید به روانشناس بالینی مراجعه کنید و سعی کنید به توصیه روانشناس بالینی یا روانپزشک دارو درمانی و مشاوره را با هم پی گیری کنید .
اگر دارای علائمی مثل احساس خستگی مستمر ، خواب رفتگی دست و پا ، رنگ پریدگی لب و داخل پلکها و تپش قلب و گاهی کم آوردن نفس و ... می شوید احتمال کم خونی در شما می رود ، در هر حال مراجعه به پزشک عمومی و در خواست تجویز چکآپ خون می تونه در مشخص شدن علت از نظر بالینی ، ابتدا از لحاظ جسمی و بعد روحی اولین و مهمترین گامیه که شما باید بردارید .
( سابقه کم خونی در خانواده ندارید ؟ )
.
RE: نسبت به همه چیز بی تفاوت هستم
سلام فرشته جان،
اون اوایل خودم فکر می کردم همین مشکل رو دارم، به پزشک مراجعه کردم و یه آزمایش خون دادم، خدا رو شکر، از نظر جسمی، سالمه سالم هستم.
آلانم که گفتم، به مشاور بالینی مراجعه کردم و ایشون گفتن اول به روان پزشک مراجعه کن، بهت دارو می ده، بعد در کناره دارو باهم کار می کنیم تا تأثیرش بهتر باشه.
اما خیلی خستم، خودم متوجه می شم دیگه، روحم خسته شده،
اون اوایل که نمی دونستم این مشکل روحیه، خوابم رو بیشتر کردم اما از خوابم که بیدار می شدم بازم خسته بودم، همیشه می گفتم خوش به حال اصحابه کهف.
الانم ریتم خوابم به صورته پیوسته و در یه زمان خاص نیست، به ازای هر چند ساعت بیداری، چند ساعت خواب. چون واقعاً نمی کشم.
RE: نسبت به همه چیز بی تفاوت هستم
ا
خب خدا را شکر که از نظر کم خونی مشکل ندارید
حالا سئوالم اینه که :
از نظر هورمونی هم چکآپ شدید ؟
چون بعضی از اختلالات هورمونی هم چنین عوارضی دارد