اما من یه کم به موضوع مهریه مشکوکم. نمی دونم تا چه حد درست باشه ولی حس می کنم ایشون می خواد کاری کنه که شما خانوادت رو تحت فشار بذاری که رقم مهریه رو پایین بیاری!
نمایش نسخه قابل چاپ
اما من یه کم به موضوع مهریه مشکوکم. نمی دونم تا چه حد درست باشه ولی حس می کنم ایشون می خواد کاری کنه که شما خانوادت رو تحت فشار بذاری که رقم مهریه رو پایین بیاری!
سلام دوست عزیز
به نظر من پسری که می داند با دختری ازدواج می کند . می داند که داشتن رابطه ی جنسی برای آن دختر خطرناک است هرگز با او رابطه ی جنسی آنهم به زور بر قرار نمی کنه.
کسی که نتونه خودشو در برابر زنی که بعدا قراره همسرش بشه و همیشه فرصت خواهد داشت کنترل کنه چطوری بهش اعتماد داری که بعد از ازدواج بتونه خودشو در برابر زن های دیگه کنترل کنه؟
همچنین کسی که شرایط تو را در نظر نگیرد و آبروی تو برایش مهم نباشد هم بسیار جای تامل و فکر دارد در حالی که حتی یک درصد هم اگر شما دو نفر با هم ازدواج نکنید برای او اصلا بد نمی شود ولی با زندگی و آبروی تو کاملا بازی می شود.
اول اینکه به هیچ عنوان دیگه با اون جایی تنها نرو(خانه ی خودش ،خانه ی دوستش، مسافرت تنها...) ببین یک دفعه شانس آوردی دفعه ی دیگه شانس نمیاری.
و حالا یک مدت فکر کن.آیا واقعا کسی رو که تورو تحقیر می کنه، به اجبار وادار به کاری می کنه که دوست نداری ،کنترل می کنه،به خاطرتو مقابل خانوادش نمی ایسته و در موقعیت های مختلف بی محلی بهت می کنه
می تونی به عنوان همسر انتخاب کنی؟
این مرحله دقیقا زمانی هستش که ایشان خودشو داره نشون میده و رفتارها و عادت های خوب و بدشو تا قسمتی به تو نشون میده پس باید خیلی دقت کنی.
به نظر من درگیر احساسات نشو و منطقی فکر کن.اگر الان خوب فکر کنی و شناخت پیدا کنی خیلی بهتر از این است که بعدا از انتخابت پشیمان بشی.
موفق باشی:72:
سلام
این دوتا لینک رو سر فرصت و با دقت بخون . جواب خیلی از سوالاتت رو میگیری :
http://www.hamdardi.net/thread-4990.html
http://www.hamdardi.net/thread-6376.html
نقل قول:
نوشته اصلی توسط HADI F
سلام از اینکه پیگیر مشکلم هستین و کمکم می کنین واقعا متشکرم
آره منم فکر می کنم در مورد مهریه قصد داره بطور غیرمستقیم ازم بخواد تا ی جوری کمش کنم چون اولشم پدرم گفتن اگه مهریه رو کم بگیرن ردش می کنم ولی من به خاطر ایشون که گفتن: مهریه برام مهم نیست هرچی تو بگی قبول دارم ولی الان نمی خوام به خاطر این موضوع تو رو از دست بدم. با خانوادت صحبت کن تا یک کمی پایین بیان. من تو زندگی جبران می کنم و ... با پدرم صحبت کردم و پدرم دو سه بار بعدش هم از من پرسیدن تو با این مهریه قبولش داری؟ به نظر تو ارزششو داره؟ ببین فردا نگی مهریه دختر دایی و دختر عمه اینقدره و مهریه من ...؟ آخرین بارم بابام اومدن در اتاقم ازم خواستن که بشینیم رسمی صحبت کنیم و به من گفتن : تو خواستگار بهتر از این هم داشتی. هنوزم داری. از انتخابت مطمئنی؟ و من گفتم بله. پدرم گفتن من با این مهریه مخالفم ولی چون نمی خوام بخاطر این موضوع ناراحت باشی حرفی ندارم.
ولی الان دیگه نمی تونم به پدرم بگم بیاین مهریه رو از اینم کمترش کنین. آخرین باری هم که در مورد مهریه حرف زد بهش گفتم اگه یک بار دیگه بگی مهریه زیاده بابام ردت می کنه و منم رو حرف بابام حرفی نمی زنم.
در مورد علاقه هم واقعا مرددم. از پریشب که با هم آشتی کردیم مدام اس ام اس میده. حالمو می پرسه. دیروز عصر هم که با هم رفتیم بیرون اصلا دست به گوشیم نزد!! ازم پرسید هنوز از دستم ناراحتی؟ گفتم نه. گفت: من شرایط تو رو می فهمم ولی به خدا شرایط من از تو سخت تره تو فقط منتظر جواب خانوادمی ولی من هم نگران رفتار خانودام با تو هستم و دلم نمی خواد وقتی ازدواج کردیم همه باهات دشمنی کنند و هم نگران از دست دادنت و عوض شدن دید خانودات در مورد خودم. من دارم دو طرفه تلاش می کنم.
ازش پرسیدم کم محلی های قبلیت بخاطر چی بود؟ گفت پس هنوز ناراحتی؟ رک بهت بگم میخواستم که دلبستگیمون بیشتر از این نشه تا اگه خدای نکرده این قضیه درست نشد زیاد اذیت نشیم. ولی می بینم دیگه بیشتر از این که امکان نداره. من هر وقت بهتون کم محلی می کردم اون روز اصلا حس و حال هیچ کاری رو نداشتم. حتی باشگاه نمی رفتم. بعضی وقتا از خونه می زدم بیرون و الکی تو شهر دور می زدم تا اینکه شب بشه و برگردم خونه. انگار یک چیزی رو گم کرده باشم. وقتی هم که دیدیم ازم ناراحتین دیگه نتونستم تحمل کنم و گفتم هنوز که اتفاقی نیفتاده پس واسه چی از حالا خودمونو اذیت کنیم. بزار هر وقت اتفاق افتاد یک فکری می کنیم. ولی به خدا قسم من تمام تلاشمو می کنم چون بهتون علاقه دارم و فکرشم نمی کردم با همچین دختری بخوام ازدواج کنم. من اخلاقتونو خیلی دوست دارم. و ....
دیروز رفتارش مثل اوایل خوب و مردونه و با متانت بود. همون آدمی که اولین بار باهاش حرف زده بودم. من از این رفتارش خوشم اومد. از مردونه و نجیب بودنش.
دیروز دوباره بهش گفتم هرچی زودتر تکلیفمو روشن کن والا خانوادم جوابت می کنن. گفت تو بگو من چی بگم؟ و من هیچی به فکرم نمی رسید و واقعیتش اگه می رسید هم نمی گفتم واسه اینکه فردا نگه آره. تو راه پیش پام میزاشتی تا بگیرمت!!!!
نمیدونم دارم کار درستی می کنم یا نه. از طرفی دلم واسش می سوزه و از طرفی نمی خوام احساساتی بشم و ضعف نشون بدم.
می ترسم از اینکه در مورد احساسش راستشو گفته باشه ولی من باهاش بد کرده باشم.
در مورد هدیه هم تولدم که اول دی ماهه. ولی واسم یک عطر گرون گرفته. من هنوز بهش هیچ هدیه ام ندادم.
شاید زیادی دارم محافظه کاری می کنم. واقعا نمی دونم درست و غلط چیه.
سلام
بازم از همتون تشکر می کنم.
در جواب hadif باید بگم حق با شماست ولی منظور من از رابطه جنسی خود اون عمل نهایی (...) نیست چون درواقع تمامی اعمالی که موجب تحریک جنسی فردی بشه در دامنه رابطه جنسی قرار می گیره و لاز نیست حتما به ... ختم بشه تا عنوان رابطه جنسی صدق کنه. مثلا ایشون به زور به من نزدیک شد، دستمو گرفت و . ... و اینکه موفق به انجام اون عمل نشد مقاومت من بود. خدا رو شکر چند ماهی کلاس جودو رفتم و از نظر قدرت بدنی در وضعیت مناسبی هستم.
خوب حالا میخوام امتحانش کنم ببینم اصلا دلش واسم تنگ میشه؟
اما نمی دونم چطور اینو بفهمم آخه هر روز اس ام اس میده یا زنگ میزنه و یا میخواد با هم بریم بیرون. اگه گوشیمو خاموش کنم یا جوابشو ندم که فکر می کنم خیلی تابلوئه. میخوام یک جوری کاری کنم که مدتی ازم بی خبر باشه ببینم چه واکنشی داره؟
لطفا راهنماییم کنین. مرسی:72:
سلام دوست عزیزنقل قول:
نوشته اصلی توسط snow
ببین این فرد قرار است شوهرت بشود نه یک فردی که هرلحظه احتمال بدهی که بهت حمله کند تا تکنیک های جودو رو روی اون پیاده کنی
خیلی بیشتر به این انتخابت فکر کن به نظر من انتخاب خوبی نیست
سلام
به نظر من هم امتحان خوبی نیست
اینجور که از اوضاع و احوالت تعریف کردی تو یه آدم متعهد نشون دادی خودتو و خواستگار های خوبی هم داشتی ولی فداکاری کردی و به یه آدم که از هر لحاظ از تو پایین تره حتی تا مرز وابستگی هم پیش رفتی (که خودت گفتی هنوز نشدی)
همون طور که یکی از اعضا گفته بود با دو سه روز حرف زدن که شناختی بدست نمیاد
و تو وارد فاز احساسی شدی و ادامه یافته و .......و تو نتونستی بشناسیش
حالا از کجا مطمئنی که اونم مثل توه(من فکر می کنم اگه تو به جاش ارشد می خوندی و اون تو لیسانس میموند و تو ارشد واست موقعیت های بهتری پیش میومد تو باز هم وفادار میموندی).
شاید تو دانشگاه فکر می کنه الان یه موقعیت بهتر گیرش میاد؟ امتحانش کردی؟(منظورم این نیست که فردا یه دختر بفرستی سراغش تا ببینی شماره میده یا نه.....)
ضمنا پسرا با کسی که سکس می کنن نمی ازدواجند معمولا
نقل قول:
حالا با قبول شدن تو آزمون کارشناسی ارشد میگه خانوادم با این ازدواج مخالفن و من دارم تلاش میکنم راضی شون کنم و ... به نظر من داره بهونه میاره. قبلا مدام میگفت دوست دارم. بدون تو میمیرم. میخوام ببینمت و ... حالا اگه من بهش اس ام اس ندم اون که اصلا انگار نه انگار
به نظرم اگه وقت کردی نامه مدیر همدردی به دختراشم بخوننقل قول:
هیچوقت به اینکه از من پایین تره فکر نکردم حتی الانم دوست ندام در موردش صحبت کنم ولی باور کنین خیلی اذیتم میکنه. از من چیزی رو میخواد که نمی تونم براش فراهم کنم. من نگران آبروم هستم ولی ایشون میگه ... اصلا ولش کن دیگه دارم دیوونه میشم. اگه اس ام اس ندم یا بهش زنگ نزنم میگه من برات مهم نیستم. مدام گوشیمو چک میکنه و می پرسه این کیه بهت زنگ زده؟ این کیه بهت اس اماس داده ؟ وقتی هم که بهش زنگ میزنم یا اس ام اس میدم جواب نمیده یا جواب سر بالا میده.
ببخشید من پستام طبقه طبقه شده
دختر خوب اگه دلیل دوری اون این بود که امکان میده خونوادش راضی نباشند(خودش اینو میگه) و .... به قول خودش میگه نمی خواد بشکنی و ..... دیگه چرا ازت هی سکس می خواد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟سکسی که تو اصلا راضی نیستی
اگه می خواد ازت دوری کنه چرا گلایه می کنه؟ که برات مهم نیست؟نقل قول:
اگه اس ام اس ندم یا بهش زنگ نزنم میگه من برات مهم نیستم.
عزیزم
خانواده شما و این آقا هنوز به تفاهم نرسیده، شما دو نفر وارد فاز بعدی شدید ،البته با اجبار از جانب ایشون!
به نظر فرد مناسبی نمیان با توجه به خواسته هایی که از شما دارن، دید شما که ایشون رو پایین تر از خود می بینید، رفتارهای شکاک گونه ، بهانه گیریهای بی دلیل و ....
الان وظیفه ایشونه که بتونه خانواده اش رو راضی کنه چون شما به قدر کافی کوتاه اومدید، پس ارتباطتون رو قطع کنید، تا زمانی که خانواده این آقا راضی بشن و مجدداً رسماً اقدام کنن. بعد مراحل شناخت به صورت
منطقی .
:72: :72: :72:
من هم با نظر بقیه ی دوستان کاملا موافقم؛ ایشون باید برای به دست آوردن شما تلاششون رو انجام بدن اگر واقعا شما رو دوست دارن. خیلی منطقی بهشون بگید که دوست دارید در صورتی که هر دو خانواده راضی بودن با ایشون وارد فاز شناخت بشید و بهتره در مورد مساله ی مهریه خانواده ها و خصوصا ایشون با پدر شما صحبت کنند و پدرتون هم بتونن شناختی از این آقا پسر بدست بیارن که خیلی میتونه این شناخت روی تصمیم گیری شما هم تاثیر داشته باشه؛ البته من این حرف رو بخاطر روحیه و شناختی که پدرتون نسبت به شما و دخترش داره دارم میگم.
به هر حال بهتره شما یکم غرور و شخصیت خودتون رو بیشتر حفظ کنید و منتظر تلاش های خواستگارتون بمونید.