اگر یه جوری بزنه که اثرش نمونه پزشک قانونی نمی تونه گواهی بده.
نمایش نسخه قابل چاپ
اگر یه جوری بزنه که اثرش نمونه پزشک قانونی نمی تونه گواهی بده.
سلام دوست عزيزم و دوستان خوب تالاري:46::72:
خوش اومدي:72:
چه خبره!!!! شما که دست به دست هم اين زندگي رو داريد نابود ميکنيد،به نظرتون اين درسته؟اون هم هنوز يه ماه از زندگي مشترک نگذشته؟قبول دارم همسر دوستمون نبايد اين کارا رو بکنه و شما دوست خوبم مثل من بايد بيشتر با خصوصيات همسرت تو دوران آشنايييتون آشنا ميشدي و وقتي هم تو دوران نامزدي فهميدي بايد سبک و سنگين ميکردي که ميتوني با اين آدم زندگي مشترکت رو شروع کني يا نه؟در واقع خوبيهاش به بديهاش غالبه يا نه؟عزيزم ببين منم شرايطم دقيقا مثل شما بود و يکي از بحث هامون تو دعواها همون موارد شما ميشد و البته خيلي بد هم کتک ميزد و البته الان هم ميزنه ولي بهتر از قبل شده،اون موقع ها به هيچ وجه کوتاه نميومد و کاملا حق رو به خودش ميداد ولي الان وقتي به اون دوران برميگرده يه جاهايي حق رو به من ميده که البته اميدوارم بهتر و بهتر هم بشه،زود تصميم نگير و نذار زندگيت به اين سادگي ها بهم بريزه،الان هم که قهر کردي پاش وايسا نه اينکه جدا بشي نه يه جورايي بترسونش تا حواسش رو جمع کنه ولي جدايي و دادگاه نه:327:مطمئنا تو هم بي تقصير نيستي که باعث ميشي اين آدم رو زودتر عصباني کنه و يه جاهايي حرفي يا کاري ميکني که حساسيتش بيشتر بشه،همسر من اوايل زندگيمون تا چيزي ميشد بهم ميگفت خوب از اين خونه برو،گورت رو گم کن و يا زنگ بزن بيان اسبا اثاثيه ات رو ببرن و حتي منو تا پاي تلفن مجبور ميکرد برم،منم يه بار که دعوامون شده بود و کتکم هم زده بود صبحش بهم گفت:ميري ديگه برنميگردي وگرنه جنازت خونه مامانت اينا ميره،منم موقع در اومدن از خونه بهش گفتم:درست صحبت کن منکه حيون نيستم و به قولي پا به فرار گذاشتم بگذريم که چه اتفاقاتي افتاد ولي مامانم نذاشت بابم بفهمه ولي خانوده اون فهميده بودن و وساطتشون فايده نداشت،من يه 10 روز تو خونه مامانم اينا موندم و به بابام گفتم همسرم ماموريت رفته تو اين مدت موبايلم رو خاموش کردم و هرچي زنگ زد و اس.ام.اس فرستاد جوابش رو ندادم،يعني يکي از دوستان که کار مشاور هم ميکنه بهم گفت که کوتاه نيام و اگه کار به جاهاي باريک کشيد خانواده ها بيان جلو،بعد از اون اومد جلوي اداره و گفت که سند ازدواج رو بيارم تا بريم توافقي طلاق بگيريم مشاور بهم گفته بود بهش بگم که من بي کس و کار نيستم همونطور که بابام دستم رو اول تو دست باباش گذاشته تو طلاق هم بزرگترها ميان جلو منم بهش گفتم اولش خيلي قيافه گرفته بود و انگار که ديگه تصميم گرفته و اگه من التماسش نکنم اينکار رو ميکنه:316:،بهش گفتم از کارات از حرفات خسته شدم از اينکه دم به دقيقه ميگي برو و اينطور منو تحقير ميکني و خلاصه با جرات باهاش حرف زدم و همون شد که مسبب آشتي شد و خلاصه من به خونه برگشتم ولي از اون به بعد يکبار هم نشده تو دعواها بهم بگه برو خونتون حتي تو شوخي هاش ولي خوب بد دهني ها و کتک هاش هنوز کاملا رفع نشده و اون هم خوب مطمئنا زمان ميبره و يا بايد با کمک مشاور با پيدا کردن راه حلها و تحمل و گذشت زندگيم رو ادامه بدم و يا ازش جداشم،که من ترجيح ميدم البته نه به هر قيمتي ولي خوب زندگيم رو دوست دارم و ادامه ميدم البته روزنه اميد رو من ديدم که اميدوارتر شدم،شما هم خوب فکر کن و درست تصميم بگير،حتما برو پيش مشاور البته خوب و مطمئن باشه،و اگه تونستي همسرت رو هم ببر،اميدوارم که هر چه زودتر مشکلت حل بشه،اميدوارم تونسته باشم کمکت بکنم :43:اگه دوست داشتي ميتوني به تايپيکهاي من که مشکلاتم رو واضح تر شرح دادم و دوستان هم کمک خوبي کردن سر بزني;نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)و دوميش هم:راه حل چيست؟:72:
مرسی از راهنمایی همتون
دوستان من یه جلسه مشاوره رفتم میگه برگرد خونه!!!! میگه تقصیر توست تو همسر داری بلد نیستی! حالا من کاملا گیج شدم واقعا نمیدونم چیکار کنم؟
راستی کسی یه مرکز مشاوره خوب تو کرج میشناسه؟ اگه میشناسین لطفا تو پیام بهم بگین.