RE: آینده ام در حال تباهی است ! کاش فرصت انتخاب داشتم !!
<strike>
برخلاف دوستان من فكر ميكنم بهتره به طلاق فكر بكني...چون وقتي 5 سال از زندگي مشترك گذشته و هنوز علاقه و حسي ايجاد نشده يعني دو نفر به درد هم نميخورن...زور كه نيست...طلاق هم هميشه بدترين و تلخ ترين و ....نيست...با خانوادت صحبت كن متقاعدشون كن كه نميتوني با همسرت ادامه بدي...اگه قانع نشدن چاره اي نداري جز اينكه خودت از همسرت بخواي كار رو يه سره كنيد...همين.</strike>
ویرایش شده توسط مدیر همدردی: اگر کسی آگاهی لازم از ساخت زندگی و بهبود آنرا نداشته باشد در صورت طلاق باز هم در زندگی جدید با مشکلات مشابه همراه خواهد بود.
RE: آینده ام در حال تباهی است ! کاش فرصت انتخاب داشتم !!
حرفت درسته.ولی اول باید ببینیم.پردیس خواسته علاقه ایجاد بشه که نشده؟تو این 5 سالم زیر یه سقف نبودن.
وقتی آدم به کاری تحمیل بشه،مسلما"نتیجه کار درست در نمیاد.
RE: آینده ام در حال تباهی است ! کاش فرصت انتخاب داشتم !!
سلام پردیس عزیز
من خیلی متاسف شدم از خواندن جریان شما و واقعا نمی دونم چرا پدر مادرها بعضی وقت ها از روی علاقه یک کارهای اشتباهی می کنند که یک عمر ما باید نتایج آن را درست کنیم.
پردیس جان به نظر من تو داری از این واقعیت که شما دو نفر الان زن و شوهر هستید فرار می کنی و این باعث میشه که مشکلات تو چندین برابر بشود.
اول از هم باید قبول کنی که که این اتفاق افتاده و اگر عقد کردید دیگه شما نامزد نیستید و زن و شوهر هستید پس نباید هیچ مرد دیگری را در زندگیت راه بدهی چون اینجوری فقط مشکلاتت پیچیده تر و خطرناک تر میشه
من خودم به شخصه آدمی هستم که به عشق و علاقه ی قبل از ازدواج اعتقاد دارم ولی زندگی های زیادی را هم دیدم که بدون عشق شروع کردند ولی بعد عاشق هم شدند.
من فکر می کنم حالا که توی این جریان افتادی چرا از این فرصت استفاده نکنی؟
به نظر من چه امسال طلاق بگیری چه سال دیگه هیچ فرقی نمی کنه در نهایت تو یک زن مطلقه با مشکلات بعد از طلاق میشی و یک سال هیچ فرقی ندارد پس...
و اما در این یکسال 2 کار خیلی مهم انجام بده:
یکی اینکه استقلالت را از خانوادت زیاد کن،اگر درس می خوانی درست را تمام کن،شروع کن به کار کردن و درآمد برای خودت داشته باش تا وابستگی مالی به خانوادت یا شوهرت نداشته باشی و واقعا با همت و پشتکار توانایی هایت را بالا ببر
دوم اینکه به همسرت فرصت بده،ارتباطت را با همسرت نزدیک کن با هم دردو دل کنید و با هم تصمیم بگیرید که اینکار را امتحان می کنید.یک دوره ای هردو تلاش کنید تا به هم نزدیک بشید و احساس علاقه بینتان بوجود بیاید.اگر شد که عالی و اگر نشد چیزی از دست ندادی و حداقل تلاشتان را کرده اید. اگر می بینی که همسرت غیر قابل تحمل نیست بهش فرصت بده و خودت هم تلاش کن.
به نظر من این راه ها کم دردسر ترین راه هایی هستش که می تونی انجام بدی
موفق باشی:72:
RE: آینده ام در حال تباهی است ! کاش فرصت انتخاب داشتم !!
با تشکر از همه شما دوستان عزیز
واقعا فکر می کنید 5 سال الکی گذشت و من سرم و کردم مثل کبک زیر برف ؟؟؟؟ می دونید چقدر مشاوره رفتم می دونید با چند نفر صحبت کردم ؟؟؟؟ من و شوهرم هیچ تفاهم و نقطه مشترکی نداریم که حتی بشینیم راجبش صحبت کنیم تا حالا هزار راه و رفتیم و برگشتیم و به نتیجه نرسیدیم اگر زمان طلاقمون هم اینقدر به تعویق افتاد یک دلیلش خانواده هامون بودند و دلیل دیگش همون موردی که مهسا جان اشاره کردند استقلال مالی بوده و ... یکی از همین چیزایی که خیلی آزارم میده بازم همون حرف مهسا هست که نمی تونم باهاش کنار بیام اینکه هیچ چیزی بین منو آقای ایکس نبوده و من باید اسم شوهر رو براش به زبون بیارم حالا واقعا نمی دونم به یک دختر که تو دوران عقد از همسرش جدا بشه مطلقه گفته می شه یا نه اما عذاب اینه که من بدون هیچ دلیل منطقی و بخاطر اشتباه پدر و مادرم باید وقتی وارد اجتماع می شم از خودم بدم بیاد از حرف مردم فرار کنم ... و یک مشکل دیگه اینکه اگه بخوام دوباره هم ازدواج کنم باز به اجازه پدرم احتیاج دارم !!!!! یعنی باز همون آشو همون کاسه !!!
RE: آینده ام در حال تباهی است ! کاش فرصت انتخاب داشتم !!
پردیس جان منم نظری مشابه نظر فرهنگ عزیز رو دارم....اول از همه بشین یه کم با خودت خلوت کن...به قولی کلاهتو قاضی کن ببین چرا این همه با نامزدت اختلاف داری ؟ریشه اختلافاتت از کجاست؟ از خدت بپرس ...چرا؟ ایا به خاطر این نیست که این ازدواج یه ازدواج اجباری بوده؟ایا به خاطر این نیست که عشقی بینتون نبوده؟ ایا به خاطر این نیست که خانوادت به جای حمایت ازتو مجبورت کردن با این اقا ازدواج کنی؟
اگه ریشه و منشا اختلافت در جواب این سوالاهاست باید بگم داری عجولانه فضاوت و رفتار میکنی....فکر نکن با جداشدن وارد دنیای تازه ای میشی که همه چیز مطابق میلته...دنیایی که توی اون شخصی منتظرته که مردرویاهاته
نه توی زندگی همه مشکلاتی هست و هیچ کس هم نمتونه با کسی ازدواج کنه که 100% مطابق میلشه حتی اگه با عشق با هم ازدواج کنن
تصور من اینه که شما میخوای از اون اقا جدابشی چون دوست نداری درکنارش باشی ....چون نمیخوای اونو درکنار خودت بیینی...چون دوست نداری اون مرد زندگی باشه.... نه به خاطر اینکه باهاش مشکل داری ...اختلاف داری یا توی هیچ چیزی تفاهم نداری....برداشت من از نوشته هات اینه که داری با خودت ...خونوادت و تصمیمشون لجبازی میکنی....حقم داری چون جایی ایستادی که نباید می بودی....اما! این روهم درنظر بگیر یه کم دیر به فکر افتادی ...باید همون 5 ساله پیش راجع به این قضیه با پدر مادرت حرف میزدی...بحث میکردی...وحتی دعوا میکردی تا درنهایت همتون به یه نتیجه ای میرسیدین....اون موقع حالا به هردلیلی کوتاه اومدی و هر روز که گذشته خودت رو بیشتر مورد ظلم قرار گرفته دیدی...هرورز که گذشته از محبتت نسبت به خانوادت کم شده....و به نامزدت به چشم یه مزاحم غیر قابل تحمل نگاه کردی......نمیشه بهت حق نداد اما این روهم بدون که تو الان پر از فکر واحساسات منفی هستی.....فقط داری نقاط منفی رابطه هاتو پررنگ میکنی....هیچ پدر مادری حتی بی سوادترینشون بد بچشونو نمیخوان پس اگه چیزی در وجود اون پسر دیدن که لایق زندگی با چگرگوششون کرده و ازاون مهمتر از نظر بقیه افراد هم اون پسرخوبیه ....باید بگم تو هم زیادی دیگه شمشیرتو از رو بستی...یه کم احساساتتو تعدیل کن
تو تن به یه ازدواج ناخواسته دادی درست! اما این دلیلی نمیشه که جدایی بهترین راه حل باشه...حداقل به فرصتی به خودت و زندگیت بده....بیا و این بار یه جور دیگه به نامزدت نگاه کن...یه طور دیگه باهاش برخورد کن...هرچند ممکنه برات سخت باشه اما این کارو بکن عزیزم....بهت قول میدم پشیمون نمیشی...بهت میگم چرا؟
چون اگه همه چی با نامزدت عوض شدو اختلافاتتون از بین رفت که تازه وارد یه زندگی جدید و دوست داشتنی میشی
ولی اگه چیزی عوض نشد و دیدی اخرین راه یعنی جدایی رو باید انتخاب کنی اونوقت قاطعانه به این نتیچه رسیدی و از تصمیمی که گرفتی هیچ وفت پشیمون نمیشی...
پس اول ازهمه نگاهتو به زندگی کنونیت عوض کن....بعد رفتارتو با نامزدت(حداقل چند ماه به این رویه جدید ادامه بده)....و بعد منتظر بازخورد اطرافیان و زندگیت باش...چند راهکار انتخاب کن و به عواقت هرکدوم خوب فک کن و دراخرتصمیم نهایتو بگیر...اما عجله نکن...
دوست عزیز برای زندگیت بجنگ....زود ناامید نشو....و ازعقل ومنطقت به جای احساسات استفاده کن....به دلخوشیهای نیومده فکر نکن چون تا خودت نخوای وبراش تلاش نکنی اونا به سراغت نمیان ...
موفق باشی
RE: آینده ام در حال تباهی است ! کاش فرصت انتخاب داشتم !!
سلام پردیس
به تالار همدردی خوش آمدید.
قصاری هست که می گوید:
"کسی که می خواهد کاری را انجام داهد راهش را می یابد وکسی که نمی خواهد بهانه اش را"
من به دقت پستهای شما را مورد توجه قرار دادم.
- یک نفر را دوست داشتید
- خانواده مخالف بودند.
- خانواده به اصرار شما را مجاب کردند که آقای دیگری را به همسری انتخاب کنید.
- طی چند سال گذشته از اول این آقا را به شوهری قبول نداشتی و پنهان کرده ای چنان که دیگران تو را مجرد دانسته و باهات طرح دوستی یا ازدواج می ریختند.
- شما به اجبار همسر ایشون شده اید، تصور می کنید احساسی بهشون ندارید، لذا مشکلات زیادی را با هم دارید.
- مشاوره های مختلفی رفتید، ولی تصور می کنید که هیچ نقطه مشترکی ندارید.
- از طلاق می ترسید، همچنین از اینکه باز هم برای ازدواج نیاز به اجازه والدینت داری
همه این مطالب همانطور که اکثر دوستان هم به خوبی متوجه شده اند، یک نتیجه را پیش رو می گذارد و آن اینکه :
شما یک سناریوی خاص رمانتیک در مورد ازدواجتون از دوران هیجان نوجوانی در ذهنتان داشته اید، که صرفا روی آن متمرکز هستید و به خودتان آزادی عمل نمی دهید که خارج از این سناریو اقدام موثری انجام دهید. حتی اگر مشاوری چیزی به شما بگوید، فقط آن قسمتش را عملیاتی می کنید که سناریوی شما تایید و حکم می کند.
در این سناریو، مقاومت شما به خاطر اجبار والدینتان به ازدواج می باشد. و متاسفانه حتی اگر طلاق هم بگیرید سرنوشت مشابهی خواهید داشت.
مسئله این نیست که به این زندگی ادامه دهید یا جدا شوید. شما در هر حالت می توانید خوشبخت شوید. همچنین در هر دو حالت می توانید بدبخت شوید.
اما خوشبختی یا بدبختی شما دست خانواده یا همسرتان نیست. بلکه به سناریویی هست که در ذهنتان می پرورانید.
شما از همه انرژی خود برای تغییر دادن سناریوی ذهنی زندگیتان بهره نمی گیرید.
به خاطر همین است که طی مطرح کردن مشکلت در این تاپیک سناریو خودت را مبنی بر اجبار خانواده و دوست نداشتن همسرتون را مطرح کردید، نه مشکلاتی که با همسرت داری.
شما برای تغییر سناریو بیا این بندها را اضافه کن:
ازدواجت را با همسرت، برای همه همگانی کن.(چرا مخفی کاری)
برای اختلاف نظرها و سلیقه هایت با شوهرت دست به اقدام عملی امیدوارانه بزن.
به مشاوره مراجعه کن نه با سناریوی ترک، بلکه با سناریوی رفع مشکللات با همسرت
با همسرت صحبت کن و بگو اگر دوستت داشته باشم چه میزان تلاش را حاضری برای حفظ زندگیمان انجام دهی.
گاهی آنچه که ممکن است در خیال شما بهترین راهکار باشد، در عمل موجبات شکست و دردسر شما می باشد.
RE: آینده ام در حال تباهی است ! کاش فرصت انتخاب داشتم !!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط پردیس
و یک مشکل دیگه اینکه اگه بخوام دوباره هم ازدواج کنم باز به اجازه پدرم احتیاج دارم !!!!! یعنی باز همون آشو همون کاسه !!!
درست متوجه شدم؟؟؟شما توي 5 سال با هم رابطه جنسي نداشتين؟!؟!؟:303:
مدير عزيز حرف شما كاملا درسته...اما اگه جواب سوال من در پست قبل مثبت باشه و ايشون و همسرشون در طول 5 سالي كه از عقدشون ميگذره رابطه اي با هم نداشته باشن واقعا بايد فكر ديگه اي كرد به نظر شما مردي كه هيچ درخواستي(بابت نيازهاي جنسي اش)از زنش نداشته و نداره كمي عجيب نيست؟
و اين به اين معني نيست كه همسر ايشون هم هنوز مجذوب اين زندگي نشده اند و حسي به زندگي مشتركشون ندارند؟؟
قصد بحث و جنجال ندارم فقط ميخوام موضوع براي خودم روشن بشه چون واقعا شاخ دراوردم از حرف پرديس كه گفتن هنوز هم براي ازدواج به اجازه پدر نياز دارن!!
RE: آینده ام در حال تباهی است ! کاش فرصت انتخاب داشتم !!
به نظر من علاوه بر یک تصویرسازی ذهنی از یک ازدواج عاشقانه و زیبا که عشق و هیجانات دوران نوجوانی (با پسر قبلی) زمینه ساز اصلی اون بوده .
تصور و تمرکزتون روی اجباری بودن این ازدواج به نوعی در شما یک حس لجبازی به وجود آورده مقاومت کردن در برابر خانواده ، نپذیرفتن همسرتون به عنوان یک همسر ، عدم تلاش برای نزدیک شدن و همدل شدن با ایشون بلکه به طور افراطی مخالف نشان دادن خود با ایشون طوری که اینجا میگید هیچ نقطه اشتراکی نداریم ، هیچ تفاهمی نداریم شما اگر این انتظارات و این لجبازی ها رو کنار نگذارید طلاق هم بگیرید در یک زندگی دیگر به مشکل برخواهید خورد . میگید تلاش کردید اما ما نمونه ای از این تلاش ها رو در هیچکدوم از پست های شما ندیدیم فقط شنیدیم اون هم برای فرار از اینکه به شما نگیم تلاش کن . پیش مشاور رفتن خوبه اما بدونید که تا خودتون نخواید تغییری ایجاد بشه بی فایده هست . عمل به گفته های یک مشاور نیاز به خواست حقیقی یک مراجع برای بهبود رابطه داره .
از زندگی و ازدواج یک ایده آل برای خودت نساز و بدون که علاقه لازمه اما کافی نیست بنابراین تو اگر با کسی ازدواج کنی که عاشق و شیدای اون باشی باز هم ممکنه بعد از چند سال زندگی متوجه بشی که کلی مشکل داری با اون و کلی با هم متفاوتین .
RE: آینده ام در حال تباهی است ! کاش فرصت انتخاب داشتم !!
بازهم ممنون مخصوصا از مدیر همدردی عزیز
من آدم رکی هستم از حرفای بعضی از شما ها فهمیدم که واقعا خودتون رو جای من نذاشتید خب آره هر کس یه رویا واسه زندگی آینده اش داره شما باشید از خواهر 18 سالتون انتظار دارید که حالا چون اتفاقیه که پیش اومده پس خواهرم به درک که آرزوهات بر باد رفت و حتی فرصت اینو نداشتی واسه آیتده ات تصمیم بگیری و به ایده آل های خودت برسی !!! چه برسه به رویاهات !!!! می دونید تنفر یعنی چی ؟؟؟؟ فکر کردید من طلاق بگیرم میرم 3 سوته دوباره ازدواج کنم ؟؟؟؟ تو 5 سال دنبال استقلال بودم که دیگه نرم دنبال کسی تا وقتی که حداقل خودم و نیازامو بشناسم ! آره من خیلی حساسیت به خرج دادم رو این اجباری بودن ازدواج آره خیلی لجبازی کردم با خودم و زندگیم اما مال همون سال اول و دوم بود ! این ازدواج بعد 5سال دیگه چیزی ازش باقی نمونده که بخواد درست بشه بین زن و شوهر هیچ وقت نباید حرمت شکسته بشه که شده ....اون روزی که اینجا اومدم ثبت نام کردم نشستم مشکلات بقیه رو هم خوندم بعضی هاشون بعد چند سال زندگی و داشتن بچه مشکلاتی و داشتن که من الان دارم به نظر شما عاقلانه است من هم صبر کنم تا چند سال دیگه با یک بچه به فکر جدایی بیوفتم ..درسته اینجا ننوشتم مشکلاتم چون بحثم این نبود همون اولم گفتم .... شما بگید نه ... من 23 سالم شده و تو این چند سال خیلی چیزا رو فهمیدم ...به همه این چیزا فکر کردم شبانه روزی !!!
بازم ممنونم اما الان مشکلم خانواده ام هست .... من تصیمم رو راجب زندگی ام گرفته ام و واسش 5 سال وقت گذاشتم دیگه فکر کنم کافی باشه !!! اگه می تونید کمکم کنید که با خانواده ام چکار کنم ؟؟؟؟ جالبه اینکه بدونید همسرم بهم پیشنهاد داده مخفیانه بریم طلاق بگیریم و کم کم این مسئله رو بگیم اما من نمی دونم این کار درسته اصلا می شه ؟؟؟ بعدش خانواده ام چه برخوردی می کنند !!! لطفا راجب این موضوع کمکم کنید
RE: آینده ام در حال تباهی است ! کاش فرصت انتخاب داشتم !!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط gh.sana
نقل قول:
نوشته اصلی توسط پردیس
و یک مشکل دیگه اینکه اگه بخوام دوباره هم ازدواج کنم باز به اجازه پدرم احتیاج دارم !!!!! یعنی باز همون آشو همون کاسه !!!
درست متوجه شدم؟؟؟شما توي 5 سال با هم رابطه جنسي نداشتين؟!؟!؟:303:
مدير عزيز حرف شما كاملا درسته...اما اگه جواب سوال من در پست قبل مثبت باشه و ايشون و همسرشون در طول 5 سالي كه از عقدشون ميگذره رابطه اي با هم نداشته باشن واقعا بايد فكر ديگه اي كرد به نظر شما مردي كه هيچ درخواستي(بابت نيازهاي جنسي اش)از زنش نداشته و نداره كمي عجيب نيست؟
و اين به اين معني نيست كه همسر ايشون هم هنوز مجذوب اين زندگي نشده اند و حسي به زندگي مشتركشون ندارند؟؟
قصد بحث و جنجال ندارم فقط ميخوام موضوع براي خودم روشن بشه چون واقعا شاخ دراوردم از حرف پرديس كه گفتن هنوز هم براي ازدواج به اجازه پدر نياز دارن!!
مدير جان فكر ميكنم از نظر همسر ايشون هم راهي براي ادامه زندگي مشترك نيست و چون اين حس از هر دو طرف هست امكان دستيابي به نتيجه خيلي كمتر ميشه...شما اين طور فكر نميكنيد؟