RE: ++تضاد بین احساس و منطق
سلام،
خواستم بگم منم همدرد شما هستم دوست عزیز و تقریبا" یکماه پیش درگیر ارتباط یک هفته ای شدم که طرفم شروعش کرد البته مثل ارتباط شما محدود بود،که تهش خود طرف که هم دانشگاهیم بوده بهم زد،البته همسن بودیم ظاهرا".
من درکت میکنم و اگه همسن شما بودم صددرصد اولین ارتباطم با این خانم در شب خاستگاری صورت میگرفت،من 2 3 سال از شما کوچیکترم وسال اولی هستم....
به هر حال هرکس یک نظر و ظرفیتی داره،منم نظرم اینه که قدیمها پدر و مادرامون چطوری زندگی میکردن،ازصفر شروع میکردن...مگه قراره وقتی یه زن میاد تو زندگی همه چی رو از بهترین نوعش داشته باشه؟اینا همش نتیجه چشم و هم چشمیهایی هست که به جراءت میتونم بگم 60 درصد از پدر و مادرها نشاءت میگیره......انتظارات بیهوده باعث شده علی رقم اینکه تعداد دخترهای مجرد بیش از پسرهاست،همین تعداد پسر هم خیلیاشون از ازدواج منصرف بشن،شرایط سخت شده و پدر و مادرها روز به روز شرایط رو سختتر میکنن،با این شرایط به شما قول میدم خیلی از خانها در آینده مجرد خواهند موند و همینطور خیلی از پسرها ولی این مسئاله برای خانمها حادتره(ایشالا خدا به مدیر همدردی و تمام عزیزان 120 سال عمر بده تا چیزی که میگم و در دوران فرزندانم رخ میده رو(اگه از ازدواج کردن پشیمون نشم...!!:311:)البته اگر شرایط به همین صورت پیش بره،به چشم مشاهده کنند و یک خدابیامرزی هم نثار ما کنند:311:)
ببخشید اومدم تو تاپیکت دردودل کردم.
--------------------------------------------------------------------
و خدایی که در همین نزدیکی است...
RE: ++تضاد بین احساس و منطق
لینک زیر را به دقت بخوان ، کمک بسیاری به بیرون آمدن از این وضعیت می کند .
http://www.hamdardi.net/thread-18264-post-169095.html#pid169095
RE: ++تضاد بین احساس و منطق
r969 عزیز سلام و صبحت بخیر
از این که انقدر مصمم سر تصمیمت ایستادی جا داره بهت تبریک بگم و مطمئن باش با وجود سختی هاش ضرر نکردی
کاری که شما انجام دادی هم به نفع خودته هم اون خانوم
امیدوارم رشته کار دوباره دستت بیاد و مثه قبل دنبال هدف های خوب زندگیت باشی
برای شما دوست با درایت موفقیت و شادی ارزومندم
RE: ++تضاد بین احساس و منطق
نقل قول:
نوشته اصلی توسط r969
به خاطر خدا ، قبل کاری میخواهید بکنید خوب فکر کنید ، منطقی فکر کنید و تصمیم بگیرید . الان 1 ساله با اون خانوم ارتباطی ندارم . ولی هنوز ته قلبمو میلرزونه . این عشق ، منو از همه چی ، از هر چیزی که تو زندگی بهش دلبسته بودم ، دلکنده کرد .
خیلی خوشحالم که توانستید تصمیمی عاقلانه بگیرید .:227:
خودتون گفتید که قبل از هر کاری خوب فکر کنیم ،چشم،ولی با خودتون بگید چرا این همه تاپیک درباره همین موضوع دختر و پسر ها تو تالار هستش که همه اونها خیلی بهتر از بزرگترها جواب سوالاشونو میدونند ،و میدونند بهترین کار قطع ارتباط های عاطفی است که هیچ منطق و اصولی اونو دنبال نمیکنه قصدم سرزنش کردن شما نیست خیلی ها هستند مثل من وشما که درگیر همین احساسات بودن ولی مهم کنار امدن با اونه،به نظرم من شما میتونستید بدون ایجاد وابستگی به قول اقای مدیرابتدا مراحل اولیه رو طی میکردی بعد مطمئنا چنین احساس دلکنده بودن رو نداشتید به نظرم بایید بگیم تورو خدا اول ببینید شرایط ازدواجو دارید یا نه؟بعد ببینید طرف مقابلتون همونی هست که می خواهید؟بعدم خواستگاری ،خواستگاری من نمیدونم چرا همه نسبت به این خواستگاری حس بدی دارن به خدا قرار نیست خواستگاری هرکی رفتیم با اونم ازدواج کنیم تازه قرار بشناسیم طرف مقابلو
بعدام همون رابطه احساسی قشنگ شما سعی نکنید احساساتتونو سرکوب کنید این حال روحی شما رو بدتر میکنه سعی کنید به این احساساتتون یه جور دیکه نگاه کنید و از این احساساتتون برای ایجاد یک رابطه منطقی و احساسی در اینده استفاده کنید تو جه کردید اول منطق رو اوردم بعداحساس یعنی ابزار احساسات پایه و اساس هر رابطه عقلانی است که به ازدواج ختم میشه.افراد زیادی رو میشناسم به خاطر همین شکست های احساسی قبل از ازدواج نسبت به همسرشون سرد هستند .
موفق باشید وقتی افرادی مثل شما رو میبینم به خودم میبالم.:72:
RE: ++تضاد بین احساس و منطق
البته امیدوارم دردو دلم باعث نشده باشه مشاوره از هدف اصلیش خارج شده باشه،
در ضمن در همین راستا به r969 توصیه میکنم به نظرات من زیاد توجه نکنه(در این مورد بخصوص)
زیرا در حال حاضر خودم هم گرفتار احساسات هستم پس نمیتونم در این مورد درست راهنماییت کنم
از همه سپاسگذارم....
--------------------------------------------------------------------
و خدایی که در همین نزدیکی است...
RE: ++تضاد بین احساس و منطق
سلام . من واقعا از دوستان معضرت میخوام که تاپیک قدیمی اوردم بالا . ولی شاید خیلی مفید باشه که دوستانی که سن کمتری دارن از این قضایا تجربیات بیشتری کسب کنند.
دوستان من تا به امروز این عشق هنوز از وجودم بیرون نرفته بود . چه فشارهای عصبی رو تو این سالا تحمل کردم. تحمل دوریو نداشتم .دست به کارایی زدم که مسیر زندگیمو عوض کرد.
ولی یه اتفاقی که افتاد و دوست دارم برای دوستای جوونم بگم این بود که تو چند روز اخیر چیزایی دیدم و شنیدم که مو به تنم سیخ شد . من عاشق کسی بودم که خیلی کثیف تر از اون چیزی بود فکرشو میکردم . تو تاپیک اول اشاره کردم که به بهم گفته بود
تا به حال شماره ای از هیچ پسری نداشتند و به پسری هم اس ام اس نداده و از پسری هم اس ام اس دریافت نکردن و شماره من رو هم فقط و فقط برای درس گرفته و گفتند که به مادرشون هم گفته که شماره یکی از همکلاسی های پسر رو برای درس گرفتم.
وقتی که شنیدم این یه شگرد بوده و به خیلیای دیگه هم این حرفو زده و رفتارایی انجام میداده که خودشو خیلی پاک نشون بده ، دلم به حال جوونیم سوخت . دلم به حال عشق سوخت . من چون رسما ازش خواستگاری کرده بودم با مامانش که صحبت میکردم مامانش هم قسم میخورد. قسم میخورد که تو پاک بودن دخترم شکی ندارم ولی ما قصد عروس کردن نداریم .
طاقت نیاوردم و زنگ زدم بهش گفتم . جواب وحشتناک بود ! انکار نکرد !
سالای خوب جوونی من به خاطر شوخی یه دختر واسه جلب توجه پسرا تباه شد ...
لازم نیست بگید تقصیره خودت بود ، چون این ارسال واسه مشاوره نیست . واسه کسب تجربه واسه بقیست ...
منظورم از شوخی یه دختر هم این بود که دوست داشته جمع زیادی از پسرارو با حرفا ، حرکات و رفتارای دلبرانه دوره خودش داشته باشه . ولی فکر نکرد که شاید این وسط دلی بیمارش شود ...
یعنی هنوز برام سخته که بخوام ازش متنفر باشم با اون همه حجم دوست داشتن .
RE: ++تضاد بین احساس و منطق
باز زیرخاکی آوردید بالا که :D
نقل قول:
جمعه ۰۵ شهر ۱۳۸۹