نمایش نسخه قابل چاپ
به اینم خیلی فکر کردم، به جان خودم نمی شه!نقل قول:
دوست عزیز یواشکی اون موردایی که آفای مدیر همدردی روشون خط کشیده رو هم بخون، حالا شاید فرجی شد.
من تا ساعت 5 بعد از ظهر تویه یه کارخونه ایی که 2000 تا پرسنل مرد داره و 30 تا پرسنل خانوم توی کادر اداریش داره سره کارم!
پس همکار هیچی!
هم کلاسی هم که دوباره باید کنکور بدم که اون موقع من هم سن باباشون می شم!
بعدم که از سر کار می یام، کجا برم با اون خستگی!:302:
خوب حالا رسیدی به حرف من.
روشت رو عوض کن برای انتخاب همسر، سعی کن زنها و دخترها رو هم ببینی.(شما 31 سالت هست، اگر سنت کمتر بود شاید این توصیه رو بهت نمی کردم.)
این مسئولیت رو خودت به دوش بگیر -لااقل به موازات خانوادت، البته نه اینکه تعداد خواستگاری رفتنت بیشتر شه- ببین اصلا خدا خلق کرده اون موجودی رو که می خوای. :72:
از طرفی شما که از الان می گی خستم، پس فردا که زن و بچه داشتی چی می گی؟!
بیشتر مهمونی برو یا ... نمی دونم هرچی که بنظرت برسه که بتونی ارتباطی با خانمها پیدا کنی. نکنه از اون دست آدمهایی هستی که می شینن پای تلویزیون و زنشون را مطابق هنرپیشه های فیلمها تجسم می کنن؟
بنظر من وقتی آدم سعی می کنه روشش رو عوض کنه، کم کم طرز فکرشم عوض می شه. و سعی کن این عوض شدنها در جهت تکامل یافتن باشه و نه بدتر شدن.
وقتی میبینم برای رسیدن به هدفم به نتیجه نمی رسم خسته می شم، اگه نه که مشکلات همیشه هست و زندگی یعنی همین!نقل قول:
از طرفی شما که از الان می گی خستم، پس فردا که زن و بچه داشتی چی می گی؟!
یه بار من با یه مشاور درباره مشکلم صحبت کردم، می دونین چی گفت؟نقل قول:
روشت رو عوض کن برای انتخاب همسر، سعی کن زنها و دخترها رو هم ببینی.
تهمت ناروا زدو گفت مشکل شما اینه که همش به خانوما نگاه می کنین!!!!!!!!!!(با عرض پوزش، همون چشم چرانی خودمون)
یه مثالی هم که زد این بود که اگه یکی ندونه انگشتر چیه و بخواد با اون مقدار پولی که داره انگشتر بخره، اولین مغازه که رفت و گفت آقا به اندازه ی پوله من انگشتر بدین، تا انگشترو دید خیلی ذوق زده می شه و برق انگشتر می گیردش و می ره و تا آخر عمرم مواظبشه.
اما حالا یکی رو در نظر بگیرین که خیلی انگشتر دیده، پولشم یه مقدار خاصیه، با این پولی که اون داره یه تعداد خاصی از انگشترا رو می تونه بخره، اما چون انگشترای قشنگترو هم دیده دلش دنبال اوناست اما می دونه بش نمی دن و با این پولا نمی تونه اونا رو بخره، برا همین میونه زمین و هوا می مونه!!!!!!نه می تونه قشنگا رو بخره نه اونایی که می تونه بخره به دلش می چسبن!!!!!!!
با این حرفش، من خیلی ناراخت شدم و خیلی بهم برخورد و اصلاً حرفشو قببول ندارم.
چـــــــــــــــــــــــر ا ناراحت شدید؟ چرا بهتون برخورد ؟نقل قول:
اما حالا یکی رو در نظر بگیرین که خیلی انگشتر دیده، پولشم یه مقدار خاصیه، با این پولی که اون داره یه تعداد خاصی از انگشترا رو می تونه بخره، اما چون انگشترای قشنگترو هم دیده دلش دنبال اوناست اما می دونه بش نمی دن و با این پولا نمی تونه اونا رو بخره، برا همین میونه زمین و هوا می مونه!!!!!!نه می تونه قشنگا رو بخره نه اونایی که می تونه بخره به دلش می چسبن!!!!!!!
با این حرفش، من خیلی ناراخت شدم و خیلی بهم برخورد و اصلاً حرفشو قببول ندارم.
یه سوال دیگه شما چهره خاصی تو ذهنتون هست و بقیه رو با اون مقایسه میکنید(بازیگری و نقاشی و خاله ای و مادری و...) ؟ یا نه منتظرید با دیدن چهره ای دلتون تکون بخوره ؟
چه را ناراحت شدم!!!!!!!!!!
قبلش گفتم!
تهمت ناروا زد!!!!!!!!!
معذرت می خوام این جوری می گم وا قعاً شرمنده، اما منظورش این بود که از بس نگاه کردی، خوب رو می تونی از بد تشخیص بدی!!!!!!!!
به شما بر نمی خوره؟البته اگه درست بگه که معلومه بهتون بر نمی خوره، ولی این حرفش در مورد من صدق نمی کرد!
به قول خودتون منتظرم با دیدن چهره ای دلم تکون بخوره!!!!!نقل قول:
یه سوال دیگه شما چهره خاصی تو ذهنتون هست و بقیه رو با اون مقایسه میکنید(بازیگری و نقاشی و خاله ای و مادری و...) ؟ یا نه منتظرید با دیدن چهره ای دلتون تکون بخوره ؟
آقای F_B من فقط از روی تجربه ای که دیدم میگم.
ممکنه یه زمانی برسه که یک نفر دلت رو حسابی تکون داد و اون موقعی باشه که از خواستگاری رفتن و فشار خوانوده و نیازهای خودت به ستوه اومدی.اون موقع فقط مراقب باش معیارهای مهم زندگیت رو فدای اون زیبایی و لرزش دلت نکنی!
برادر خودم نه اینکه فقط زیبایی براش مهم بود اما براش معیار اول بود به قول خودش بگیرتم!!!!
کسی دلش رو لرزوند که یه سری اخلاقهاش با معیارش نمیخورد.یعنی اصلا فراموش کرد.فقط همین یا هیچکس.حرف کسی را نه گوش میکرد نه روش فکر میکرد نه میپذیزفت.ازدواج کرد.نمیدونم الان تو دلش چی میگذره اما روزگار سختی رو داره میگذردنه برای اینکه اون معیارهای نادیده گرفته رو بسازه.آیا بشه آیا نشه...
فقط مراقب باش.
تجربه ها رو همه میبینیم و میشنویم فقط نمیدونم چرا تا خودمون تجربش نکنیم نمیتونیم درک کنیم.
موفق باشین.:72:
این یکی از مواردیه که اکثراً بهم تذکر می دن و واقعاً استرس به من وارد می کنه و حتی باعث شده که در مورد اونایی که در مرحله ی اول انتحاب می شن، وسواس به خرج بدم !!!!!!نقل قول:
کسی دلش رو لرزوند که یه سری اخلاقهاش با معیارش نمیخورد.یعنی اصلا فراموش کرد.فقط همین یا هیچکس.حرف کسی را نه گوش میکرد نه روش فکر میکرد نه میپذیزفت.ازدواج کرد.نمیدونم الان تو دلش چی میگذره اما روزگار سختی رو داره میگذردنه برای اینکه اون معیارهای نادیده گرفته رو بسازه.آیا بشه آیا نشه...
همه ی اینا رو می دونم، اما هیچ کدوم باعث نمی شه من از معیار اولم دست بکشم!!!!!
چی کار کنم؟؟؟؟؟
راستش من هرچه قدر سعی کردم که راه حلی پیدا کنم نتونستم.. فقط اینو میتونم بگم که باید نگرشتون رو عوض کنید یه خونه تکونی اساسی تو معیاراتون حتما نیاز دارید... برای این که معیارتون رو بتونید تغییر بدید باید فکر کنید ببینید چه چیزی از همسر آیندتون باعث میشه شما بیشتر احساس آرامش کنید؟؟؟
یه چیز دیگه ای که میخواستم بگم اینه که اکثر خانومهایی که از نظر زیبایی یه جورایی تک هستن به خاطر تعریفهایی که اطرافیان عموما ازشون میکنن دچار غرور میشن و به نظر من شما برای این که تو آینده تحت تاثیر این غرور اعتماد به نفست رو از دست ندی باید یا خیلی پولدار باشی یا خیلی خوشقیافه( مثل خودش تک باشی)وگرنه بعید میدونم همچین زندگی ای توش آرامش بشه پیدا کرد. مسلما همچین زنی توقعش هم بالا خواهد بود.
سلامنقل قول:
نوشته اصلی توسط F_B
دوست من وقتی شما اینقدر این معیار برات مهمه نباید نادیده اش بگیری . پس حتما بگرد تا اونی که میخوای رو پیدا کنی .
البته نظر من اینه که وقتی با این گونه معیارها دنبال همسر میگردی عواقبی هم خواهد داشت ( عواقب ناخوشایند ) ، و البته اگر این معیار برات مهم هست باید پای عواقبش هم بایستی .
موفق باشی
نمی دونم برداشتی که میشه از این کرد که به دلم بشینه اینه که طرف زیبا باشه یا نه، اما همه از حرف من همین برداشت رو می کنن، در صورتی که خودم فکر نمی کنم درست باشه، چون تا حالا شده من فردی مورد قبولم باشه (در مرحله ی اول) و همه تعجب کنن!!!!!!
خیلی سعی کردم نگرشم رو عوض کنم، مطالعاتم رو افزایش دادم با همه ی دوستان که ازدواج کردن مشورت کردم، اما ......
دوبار به مشاور مراجعه کردم، یکیش رو بالا توضیح دادم و دومی ریتم کارش به این شکل بود که بیشتر به دنبال علت این کار می گشت تا اینکه یه راه درمانی رو پیشنهاد کنه! و در آخرم به این نتیجه رسید که به خاطر شرایط خانواده این مسئله برای من پیش اومده(اینکه من تک پسر هستم و 4 خواهر دارم که همگی در یک رده سنی قرار داریم) !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
و بعدم راه درمانش رو همین تغییر معیارها گفت...