RE: افکار مزاحم و مشکلات من
سلام مهتاب خانوم
به نظرم یه خورده زیادی داری به آینده فکر می کنی! هنوز که اتفاقی نیافتاده... شما خبر داری که پدر همسرت تا کی زنده خواهد بود؟.... انشاءالله که حالا حالاها هست و تا دختر و پسرش رو نفرستاده خونه ی بخت مهمون شماست....:227:
در ضمن خواهرشوهرت رو از کجا میدونی تا یکی دوسال دیگه ازدواج نمیکنه؟....چون خواستگار نداره؟...چون رفتارش بچه گانه ست؟.... خیلی ها هستن که با خواستگار اولشون جور میشه ازدواج کنن... خیلی ها هم اسم آنچه که شما بهش می گید رفتار بچه گانه می ذارن شور و نشاط جوانی:311:
پس خیلی غصه نخور... به خدا توکل کن... هیچ کس از آینده خبر نداره!.... زیاد هم در درونت با اونا نجنگ...
البته من به شما حق میدم که تا حدی نگران باشی اما فعلا اتفاقاتی که می گی نیافتاده ...پس خدا رو شکر کن و از خودش کمک بخواه!
راستی در مورد اضطراب شوهرت اقدام درمانی کردی؟...
RE: افکار مزاحم و مشکلات من
ممنون عزیزم
درمورد فکر آینده،اگه به آینده هم فکر نکنم،بیماری پدرش و مشکلات خانواده ش الان هم خیلی گریبانگیر ما شدن.من الان هم مشکل دارم
درمورد خواهرش،علاوه بر اینکه رفتارهاش زیادی بچه گانه س،جسه و ظاهرش هم کوچولو و ضعیفه نسبت به سنش.من خودم اول فکر میکردم مقطع راهنمایی یا دبیرستانه.حالا شرایط خانواده ش به کنار که هر کسی جور در نمیاد با این اوضاع،چه داماد چه عروس.داماد بزرگشون هم خیلی ازشون دلخوره و با اینکه چندین ساله دامادشونه خیلی باهاشون رسمی برخورد میکنه و زیاد قاطیشون نمیشه.مثل غریبه.که اینم حاصل کارای خودشونه.و چون اون داماده راحت تر میتونه هر طور دلش خواست باهاشون رفتار کنه،بی احترامی کنه و اونا هم نتونن جز احترام کاری بکنن.اما عروس مجبوره همیشه کوتاه بیاد.
و همسرم،نه هنوز اقدامی نکردیم.البته الان دیگه وضع من از اون خرابتره اما به روی خودم نمیارم پیش بقیه.فقط میخوام یه مشاور درست و حسابی پیدا کنم در اولین فرصت میریم پیشش.
:72:
RE: افکار مزاحم و مشکلات من
مهتاب جونم با اينكه كاملا ميفهمم چه حالي داري اما ازت ميخوام يه لحظه خودتو بذار جاي شوهرت...تصور كن يه همسر مهربون داري به اسم مهتاب...يه پدر مريض و بازنشسته و يه مادر پير...وقتي وضعيت جسمي پدرت داره بدتر ميشه از مهتاب چه انتظاري داري؟
مسلمه....تو انتظار داري باهات همكاري و سازش كنه تا توي اين موقيت بتوني به پدرت برسي...مگه وظيفه فرزندي چيزي غير از اينه گلم؟
يه عمر زحمت بكش بچه بزرگ كن كه وقتي ازدواج كرد بره پي زندگي اش و بگه تورو به خير و مارو به سلامت؟؟
ميدونم رسيدگي به خانواده همسرت براي تو كار سختيه(نمونش رو در خانواده خودم دارم...مخصوصا اگه يكي از اونها هم بيمار باشن!!)اما چرا فكر ميكني همسرت از انجام كارهاي خانوادش خسته ميشه؟؟
اين حسي هست كه تو داري اما همسرت قطعا به عنوان فرزند اين خانواده احساس خوشايندي از خدمت و دادن سرويس به پدر و مادر پيرش داره...
ازت ميخوام كمي صبور باشي پيري و بيماري و...شتريه كه در خونه همه ميخوابه...تصور كن خدايي نكرده يه روزي پدر خودت بيمار شد اگه همسرت بهت اجازه نده براي رسيدگي بهشون سر بزني يا اخم و تخم كنه و ناسازگاري كنه....چه حالي بهت دست ميده؟؟
چند سالي برو جلوتر فرض كن خودت بچه دار شدي و بهشون نياز داري اما دامادت يا عروست اجازه كمك بهشون نميده اون وقته كه ياد اين روزا ميفتي...
يه شعري از مولوي يادم افتاد خدا بيامرزدش ...
اي كاش همه ما اين شعر رو هر روز بخونيم و اويزه گوشمون بكنيم...
ای دریــده پوستیــن یوسـفــان
گرگ بر خیزی از این خواب گران
گشتـه گرگان یك به یك خوهای تو
مـیدرانند از غضب اعضــای تـو
زانچـه میبافی همـــه روزه بپـوش
زانچه میكاری همه سالـه بپــوش
گـر زخاری خستـهای ،خود كشته ای
ور حـریر و قز دری ،خود رشته ای
چـون ز دستت زخم بر مظلوم رست
آن درختی گشت وزآن زقوم رست
این سخن های چــو مار و كژدمت
مـار و كـژدم گردد و گیـرد دمت
RE: افکار مزاحم و مشکلات من
ممنون عزیزم
غزاله جان من مستقیما بروی همسرم نمیارم و سعی میکنم بهش دلداری بدم و بگم کنارش هستم .مخصوصا الان.
غزاله جان خودم خیلی فکر کردم به چیزایی که گفتی.به اینکه این روزا برای منم هست و اینکه خودم از فرزندم چه انتظاری خواهم داشت.تو دلم میگم اینا هم پدر و مادرن و حساب پدر و مادر جدا از بقیه افراده گاهی موفق میشم.اما عزیزم،گاهی وقتی میبینم در مقابل دلسوزی های من و همسرم چه رفتاری دارن پشیمون میشم.اونا دلشون به حال ما نمیسوزه.با اینکه همه میدونن یه زوج جوون با چه مشکلاتی دست و پنجه نرم میکنن،اینا بدتر همش از ما توقع دارن و زیر پای ما رو میکشن.
خداییش کدوماتون دلتون رضا میده به کسی که طبیعتا مسئولیت پشتیبانی از شما رو داره ولی برعکس همیشه چشمشو دوخته ببینه تا شما براش چکار میکنین و اذیتتون میکنه اگه نکنین،صمیمانه کمک کنین و در مقابل این لطفتون انجام وظیفه به حساب بیاد و طرف مقابل متوقع تر بشه؟
حتما میخواین بگین تو نیکی میکن و در دجله انداز...
بابا ما که معصوم نیستیم.آدمیزاد هر کاری که میکنه یه انگیزه زمینی هم کنارش لازم داره تا تشویق بشه.
منم تا وقتی تو شرایط قرار نگرفته بودم از دور به اینجور چیزا صرفا از دید ماورائی نگاه میکردم.همیشه به مامانم درس اخلاق میدادم.اما ادم وقتی تو شرایط قرار میگیره اوضاع فرق میکنه.مگه اینکه واقعا انسان وارسته ای باشی که کم پیدا میشه.
اونروز به همسرم میگفتم،انگار دو تا آدم تو وجود من هست.یکی بد:97: و یکی خیلی مهربون و خوب:43:.این دوتا همیشه در حال جنگ و دعوا هستن:103:.خیلی ناراحت میشم وقتی بده پیروز میشه.اما انجام کاری که خوبه میگه هم سخته.
گاهی آدم خوبه خیلی قوی میشه،همینجوری دید ماورائی من به مسائل بیشتر میشه.اونموقع ست که من تو اوجم.اون بالا بالاها.همش میخوام کارای خوب بدون چشمداشت انجام بدم و میدم.حالم خوبه و خوشحالم.اما زودی فروکش میکنه.گاهی این بدجنسه نمیذاره به عمل هم برسه.بمیره الهی از شرش خلاص بشم من...:321:
اصلا نمیدونم چمه...!:162:
حداقل بذارین گاهی بیام اینجا دل پرمو خالی کنم از دست این دوتا:72:
RE: افکار مزاحم و مشکلات من
مهتاب عزیز
گفتنی ها رو دوستان گفتن (غزاله و چشم بارانی) و شما خودتون هم اشاره خوبی داشتید که اگه بدون چشمداشت محبت کنید و کدورتی تو دلتون نباشه اون بالا بالاهائید.
بایستی سعی کنید این حالات خوب رو بیشتر کنید و حالات بد رو کمتر تا آروم آروم عادت کنید به کارهای خوب ، خصوصا کارهائی که موافق طبع آدم هم نیست - مثل مریض داری - اما همیناست که بیشتر روح ادمو جلا میده.
یادمه اواخری که بابام مریض بود و من برا رسیدگی می رفتم پیشش ، اون لحظاتی که همسرم باهام همراهی میکرد و حتی تو کارهای نظافت پدر پیرم بهم کمک میکرد بهترین لحظات زندگیم بود و شدت محبت و علاقه ام به همسرم وبا خودم عهد کردم که تا حدی که در توانم هست به خانواده همسرم رسیدگی کنم.
تو این جور مواقعه که همسران همدیگه رو محک میزنن و می بینن که چقدر همراهن. وگرنه تو مواقع خوشی و خرمی قربونت برم خیلی ارزشمند نیست.
RE: افکار مزاحم و مشکلات من
به نظرم باید ببینی که همسرت تو را خانواده اش می دونه یا پدر و مادر و خواهرش را خانواده خودت می دونه اگر تو را خانواده خودش می دونه وقتی که تو خرج رو دستش بزاری دیگه نه وقتی پیدا می کنه نه پولی پیدا می شه که باید خرج پدر و مادر و خواهرش بکنه زیاد پیگیر مسائل خانواده همسرت نباش هرچه پیگیر باشی اونها هم بیشتر فشار می آرند با خانواده همسرت همانطور باش که با تو هستند اگر همسرت احساس مسئولیت برای خانواده اش می کنه خوب تو هم احساس مسئولیت برای پدر و مادر خودت بکن به همسرت بگو که من ناراحتم از اوضاع خانواده ات ولی من و تو یک خانواده را تشکیل دادیم و فقط نسبت به هم مسئول هستیم دیگه خانواده ات در درجه دوم هستند سر همسرت را به مسائل مربوط به خودت بکن ولی نزار که همسرت از احساس تو نسبت به پدر و مادرش پی ببرد که اینطوری همسرت را انداختی تو دامن پدر و مادرش . اصلاً بد پدر و مادرشو به اون نگو برعکس خودتو در ظاهر دلسوز اونها نشون بده فقط و فقط در ظاهر پیدا کردن یک شغل مناسب کمک می کنه که کمتر درگیر خانواده همسرت باشی مرور زمان کمکت می کنه به همسرت محبت کن .
RE: افکار مزاحم و مشکلات من
متشکرم دوستان عزیزم
آقای بی بی
من خودم خیلی دوست دارم همیشه یا حداقل اکثرا اون حس خوب وارستگی رو داشته باشم
اما مشکل همینجاست که گهگاهی اون حس بهم دست میده اما بعدا با دیدن و یاداوری ازارها، زخم زبون ها و زرنگ بازیهای خانواده ش برمیگردم حالت قبلی.یعنی این حس بیش از چند دقیقه در من دوام نمیاره.
وقتی یادم میفته دلمو چجوری سوزوندن نمیتونم بهشون خوبی کنم.
میشه بچه ها کمک کنین این آدم خوبه درونم رو تقویت کنم؟
من ادم مذهبی هستم(نه افراطی) و از این راه هم سعی میکنم افکارمو اصلاح کنم اما درونی سازی این عقائد برام مشکله.
کسی میتونه کمکم کنه تو این راه؟:325:
RE: افکار مزاحم و مشکلات من
با مصداقی از زندگی خودم شروع میکنم: مهتاب جان منهم یک دورانی یکی از والدین همسرم پیر و بیمار شده بود و هیچ کس نمیتونست نگهداری درستی از ایشون بکنه حتی همسرم که تمام فکر و ذکرش شده بود ایشون. به پیشنهاد خودم پرستاری از ایشان را شروع کردم و واقعا سخت بود. یکی میگفت: " چرا این کار را میکنی؟ به تو چه؟ میخوای خودت رو عزیز کنی با این کارا؟" یکی هم ( از جمله مادر خودم) میگفت: "هر چی به این بنده خدا خوبی کنی خدا عوضشو بهت میده"
اما من با اینکه از دور و بریهای همسرم خیری هم ندیده بودم با تمام وجود و با انگیزه رضای خدا و از طرفی برداشتن باری از دوش همسرم، با هر جان کندنی بود وظیفه ام را به بهترین نحو انجام دادم و وضعیت ایشان بسیار بهتر از قبل شد و همسرم در پوست خودش نمیگنجید و فوق العاده از من راضی،پس از آن بود که ایشان را فرستادیم و...
اما! اتفاقی پیش آمد که هنوز که هنوزه گاهی اذیتم میکنه:
در ایامی که حال آن بنده خدا بهتر شده بود و رفته بود سر خونه و زندگی خودش اما شخصی گمارده شده بود برای مراقبت از ایشان. از قضا یکی از اعیاد بود و من پس از مدتها فرصتی پیدا کردم که با همسرم باشم. همه اهل فامیل ( فرزندان و ...) دسته دسته یا به تنهایی رفته بودند مسافرت و هیچکس کاری به کار این بنده خدا نداشت. پرستار ایشان هم اونروز میگفت من میخوام برم عروسی. همسرم به من گفت امروز...ام را بیاوریم اینجا! نمیدانید چقدر حالم بد شد. به همسرم گفتم بابا جان یکروز هم که ما میخوایم با هم باشیم نمیشه! خوب بسپرش به اونای دیگه! بذار برای یه نصف روز هم که شده خواهر برادر های دیگه ات هم یه خورده از ...شون مراقبت کنند. اما همسرم کسی رو پیدا نکرد تا اینکه گفت باشه نمیارمش اینجا و خودش رفت چند ساعتی اونجا موند. خلاصه عید ما خراب شد. و خدا لعنت کنه اوبچه هاش و عروس دامادهای دیگه اش که اصلا زحمتی برای ایشان به خودشان ندادند.
خلاصه این بنده خدا سه چهار روز بعدش فوت شد! و من توی بیمارستان عذاب وجدانی گرفته بودم برای اون یک اتفاق که بیا و ببین! آنهمه زحمت کشیدم با این یک کار خودم را خراب کردم. اونقدر از خودم بدم آمده بود که نگو! دیگه فرصتی پیش نیامد که برایش جبران کنم.:302:
خلاصه مهتاب جان! خداوند اینطوری آدمها را به محک آزمایش میگذارد. گاهی اینطوری پیش میاید که ما از کمک هایی که میکنیم اصلا بازخوردهای خوب هم نمیگیریم یا دیگران انگیزه ها را در ما میکشند اما مم این است که این حس را در خودمون پرورش بدیم که مستقل از فکر و نظرات و برخوردهای دیگران آنچه که وظیفه انسانی و شرعی و اخلاقی ماست به انجام برسونیم که هم خدا و هم خودمون را از خودمون راضی نگه داریم.
توصیه من به شما در اینجا برگرفته از کلمات گهر بار مدیر محترم است:
مهم 1: دانستن این مسائل نیست كه مشكلات شما را حل می كند، بلكه دقت، تمركز، فهم و به كارگیری تدریجی آنهاست.
مهم2: بعضی مهارتها جهت تغییر تدریجی وضعیت زندگی هست(مبتنی بر تغییر واقعیت ها)، بعضی مهارتها هم جهت سازگاری با وضعیت زندگی هست( مبتنی بر تغییر نگرش ها)
منفعل از آنها نباش. خود برانگیخته و مسئولانه رفتار كن (تغییر تدریجی واقعیت ها).
وقتی شما بر اساس اشتباهات یا رفتار آنها تحریك می شوی. یعنی منعل از آنهایی. اگر با شما خوب رفتار كنند در شما احساس خوب ایجاد می كند،وقتی رفتار به ظاهر مناسبی با شما ندارند ( ترجیح دادن داماد و دخترشان به شما، عدم سپاسگذاری و...) در شما احساس ناخوشایند بر می انگیزد. این یعنی شما منفعل هستید.
باید این روش را عوض كنید. شما باید خودتون فاعل باشید. نه تحت تاثیر آنها . لذا برای خود یك استراتژی بریز و براساس آن عمل كن.
مهم 3: گسترش دیدگاه و اهداف خود(مهارت تغییر نگرش)
یك راه لذت بردن از زندگی ، داشتن آرامش و احساس خوشبختی بر می گرده به این كه زندگی ما از چه چیزی پر شده باشه. اگر زندگی شما مثل یك فنجان باشه و از یك نوشیدنی تلخ پر شده باشه، شما احساس بدبختی می كنید. اما اگر وسعت زندگی شما به اندازه یك دریا باشه ،هرگز با تلخی یك فنجان آب ، دریا تلخ نمی شود.
یعنی اینكه وقتی گستره زندگی شما وسیع می شود،تلخی های رفتارهای خانواده همسرتان موجب بدبختی شما نمی شود.
اگر دنیای شما= همسرتون و خانواده شان
آنگاه خوشبختی شما به آنها وابسته است. و اگر اشتباه كنند زندگی شما خراب می شه.
اما:
اگر دنیای شما= همسرتون، خانواده اش + مادرت، پدرت، دوستانت ، فامیلت، تفریحاتت،سرگرمی هایت، مطالعاتت ، ارزشهایت، توانمندی هایت، آرزوهایت ، هنرهایت، تحصیلاتت، شغلت، برنام هایت، فعالیت هایت ، و بی نهایت ........
آنگاه در این معجون فوق ، نقش تخریب همسرت و خانواده اش روز به روز كم می شود(حتی اگر خوب نشوند).
دنیای من و شما به عنوان انسان بی نهایت هست.
آسمانهایمان پرستاره است.
ریه هایمان پراكسیژن.
وجودمان رو پاست
افكارمان سالم
دلهایمان پر خواهش
و نگاههایمان گرم
و به غیر از همسرمان در قبال میلیونها آدم مسئولیت داریم. می توانیم با لبخندمان دیگران را شاد كنیم. و لبخند دیگران شاد بشویم بدون آنكه آن انسان به ما تعلق داشته باشد.
مطالعه وسیع و كمك كردن به دیگران دنیای ما را وسیع می كند.
مهم 4:
سم مهلك: مقایسه كردن زندگیتان با دیگران است. این قیاس ناخودآگاه هست. و هر مدت یكبار به ذهنتان می آید. آدمها و زندگی ها و ... متفاوتند و اصلا مقایسه آنها كاری صحیح نمی باشد.
اگر مقایسه می كنید ، محكوم رنج دیدن و آشفتگی هستید. مقایسه را رها كن لذت را به آغوش خواهی كشید. :104::104::104:
RE: افکار مزاحم و مشکلات من
بی دل عزیز
واقعا از بابت وقتی که برام گذاشتی و به مشکلم توجه کردی ممنونم
همچنین بقیه دوستان
از همتون ممنونم
میشه بازم در اینمورد باهام صحبت کنین؟
تشویقم کنین؟
بقیه دوستان هم میتونن با گفتن تجربیات و تلقینهای مثبت به من کمک کنن؟
فرشته مهربان،آنی،بالهای صداقت،گل مریم،غزاله،باران،کامران و همه دوستانی که حرفی برای گفتن دارن و میتونن کمکم کنن،باور کنید خیلی نیاز دارم به شنیدن حرفاتون.
RE: افکار مزاحم و مشکلات من
مهتاب عزیز سلام:72:
شمامی توانی برای بهبود دو حوزه متمرکز بشی :
1- شناخت و نگرش(درونی )
2- اعمال و شرایط(بیرونی)
اگر تمرکزتان را برروی بهبود شناخت و نگرشتان بگذارید موثرتر است و اعمالتان هم اصلاح می شود و شرایط بیرونی نمی تواند شما را تحت تاثیر قرار دهد .
اگر تمرکزتان بر روی اعمال و شرایط باشد ولی در حوزه شناخت تغییری ندهید چیز زیادی عائدتان نمی شود
مهمترین کار شما تمرکز برای بهبود شناختتان است .برای این کار چند پیشنهاد دارم :
1- پیدا کردن نکات مثبت در زندگی خودتان و در ارتباط با خانواده همسرتان و تمرکز روی آن ها و فراهم آوردن موقعیت تشکر از آن ها حداقل به صورت درونی .اگر دنبال نکات مثبت باشی حتما پیدا خواهی کرد و آرامش می گیری .و حتی ایجادش می کنی .ستاره تصویر جالبی دراین باره گذاشته .
2- دیدگاه ماورایی داشتن :
گفته بودی :
نقل قول:
منم تا وقتی تو شرایط قرار نگرفته بودم از دور به اینجور چیزا صرفا از دید ماورائی نگاه میکردم.همیشه به مامانم درس اخلاق میدادم.اما ادم وقتی تو شرایط قرار میگیره اوضاع فرق میکنه.مگه اینکه واقعا انسان وارسته ای باشی که کم پیدا میشه.
اونروز به همسرم میگفتم،انگار دو تا آدم تو وجود من هست.یکی بد و یکی خیلی مهربون و خوب .این دوتا همیشه در حال جنگ و دعوا هستن .خیلی ناراحت میشم وقتی بده پیروز میشه.اما انجام کاری که خوبه میگه هم سخته.
گاهی آدم خوبه خیلی قوی میشه،همینجوری دید ماورائی من به مسائل بیشتر میشه.اونموقع ست که من تو اوجم.اون بالا بالاها.
در جوابت باید بگویم همان جنگی که گفتی بین خوب و بد در درونت وجود دارد حاصل همان دیدگاه ماورایی ست .هرگاه هم خوبی ها پیروز می شوند باز حاصل همان دیدگاه ماورایی ست .پس سعی کن دیدگاه ماوراییت را تقویت کنی .هرچند وقتی درون گود هستی عمل سخت است اما ممکن است .پس به تلاش خود ادامه دهید .هر مقدار که موفق شوید غنیمت است .همه ما دائما با همین جنگ روبه رو هستیم هرکس به نحوی!
ما باید سعی کنیم میزان پیروزی های خوبی هارا به حداکثر برسانیم .
ان شاءلله اگر فرصتی پیش بیاید بعدا چند مورد از دیدگاه های ماورایی را که می تواند به کمکت بیاید مطرح خواهم کرد .
3- استمرار در مبارزه با افکار زائد:این گونه افکار خاصیت چسبندگی دارند به این معنی که وقتی برای ترک آن ها تلاش می کنی باز برمی گردند برای پیروز شدن باید آنقدر به مبارزه برای ترک آن ها ادامه دهی تا بالاخره از بین بروند .
4- دعاوتمرین برای بالا رفتن صبر و تحمل خودتان (دعا تاثیر زیادی در به دست آوردن آرامش دارد )
5- توکل و رهایی ,یعنی همه چیز را به خدا بسپاری و ایمان داشته باشی هرچه پیش بیاید طبق حکمت الهی و به صلاحتان بوده و خیر است .پس به افکار نگران کننده به دید افکار شیطانی نگاه کن و تسلیم آنها نشو!
6- کم کردن سطح توقعات [/b][/b] .(سطح توقع تا کجا؟)