RE: پدر و مادر عزیزم دوستتان دارم
چقدر متن قشنگی بود سارا .
مرسی گلم . :46::72:
دلم برای پدرم تنگ شد . خودکاری که عاشقانه مشق عشق نوشت و دست نوشته هایش تازه تر از دیروز و با هر بار خواندن عمیق تر حرف برای گفتن دارند .
و مادر و مادر بزرگی که هر روز کوچولوتر می شوند درست مثل همان مداد !
همگی در پناه سایه ی خانواده های خوبتان باشید .دستان همه ی پدر ومادرها بوسیدنی است .تا دیر نشده .....خیلی زود دیر می شود :46:
RE: پدر و مادر عزیزم دوستتان دارم
مادرم ........
فرشته اي تو ، مصور با خاكيان
بالاتري به رتبت ، حتي ز عرشيان
جنت عدن را كه به هر كس نميدهند
فردوس خلد را به مثمن نمي دهند
يعني بهشت زير پاي توست .......
مادر .........
حقيقيتي تو به سان فسانه ها
شب تا به صبح .... بر سر گهواره پسر ............. مانند شمع ..... سوختي بي آه و بي نوا ...
مادر ........
عشق از درك وجودي تو قاصر است .... و شاگرد مكتب تو از هر معلمي بالاتر است .....
مادر .......
تو بودي كه به من جان دادي ....... و جانان آموختي ......
تو بسان فرشتگان گهواره ام را پر از نور كردي ....
مادر ........
من بجاي شير ، درس عشق از سينه ات گرفتم و من محبت را از مكتب تو آموخته ام .....
به راستي شاگرد مكتب تو احياگر عشق مي باشد ........
تو به من تفسير عشق را با نگاه زيبايت بازگو كردي .........
به راستي چه نعمتي بالاتر از اين است كه بهشت زير پاي توست ...
پس قدمهايت را بر چشمانم گذار و
مرا بهشتي كن .............
پدرم ......
دستان پينه بسته تو .........
جاي بوسه عشق است ...........
تو بر بال ملائكي ..........
تو فرشته اي اما ...............
مصور به خاكيان ............
تو به رتبت بالاتر از عرشي .............
حتي ز عرشيان ............
و نگاه زيبايت معني گر محبت است .........
پس مرا غرق محبت خود كن .............
دوستت دارم پدرم ..........
RE: پدر و مادر عزیزم دوستتان دارم
فرزند عزیزم:
آن زمان که مرا پیر و از کار افتاده یافتی،
اگر هنگام غذا خوردن لباسهایم را کثیف کردم ویا نتوانستم لباسهایم را بپوشم
اگر صحبت هایم تکراری و خسته کننده است
صبور باش و درکم کن
یادت بیاور وقتی کوچک بودی مجبور میشدم روزی چند بار لباسهایت عوض کنم
برای سرگرمی یا خواباندنت مجبور میشدم بارها و بارها داستانی را برایت تعریف
کنم...
وقتی نمیخواهم به حمام بروم مرا سرزنش و شرمنده نکن
وقتی بی خبر از پیشرفتها و دنیای امروز سوالاتی میکنم،با تمسخر به من ننگر
وقتی برای ادای کلمات یا مطلبی حافظه ام یاری نمیکند،فرصت بده و عصبانی نشو
وقتی پاهایم توان راه رفتن ندارند،دستانت را به من بده...همانگونه که تو اولین
قدمهایت را کنار من برمیداشتی....
زمانی که میگویم دیگر نمیخواهم زنده بمانم و میخواهم بمیرم،عصبانی نشو..روزی
خود میفهمی
از اینکه در کنارت و مزاحم تو هستم،خسته و عصبانی نشو
یاریم کن همانگونه که من یاریت کردم
کمک کن تا با نیرو و شکیبایی تو این راه را به پایان برسانم
فرزند دلبندم، دوستت دارم
RE: پدر و مادر عزیزم دوستتان دارم
[size=large]با درود
تقدیم به تمام مادران و پدران خوب دنیا
زخم های عشق
چند سال پیش در یک روز گرم تابستان پسر کوچکی با عجله لباسهایش را درآورد و خنده کنان داخل دریاچه شیرجه رفت . مادرش از پنجره نگاهش میکرد و از شادی کودکش لذت میبرد .
مادر ناگهان تمساحی را دید که به سوی فرزندش شنا میکند.ا
مادر وحشت زده به سمت دریاچه دوید و با فریاد پسرش را صدا زد.پسر سرش را برگرداند ولی دیگر دیر شده بود.ا
تمساح با یک چرخش پاهای کودک را گرفت تا زیر آب بکشد . مادر از راه رسید و از روی اسکله بازوی پسرش را گرفت
تمساح پسر را با قدرت میکشید ولی عشق مادر به کودکش آنقدر زیاد بود که نمیگذاشت او بچه را رها کند . کشاورزی که در حال عبور از آن حوالی بود , صدای فریاد مادر را شنید , به طرف آنها دوید و با چنگک محکم بر سر تمساح زد و او را کشت
پسر را سریع به بیمارستان رساندند . دو ماه گذشت تا پسر بهبودی مناسب بیابد . پاهایش با آرواره های تمساح سوراخ سوراخ شده بود و روی بازوهایش جای زخم ناخنهای مادرش مانده بود .
خبرنگاری که با کودک مصاحبه میکرد از و خواست تا جای زخمهایش را به او نشان دهد .
پسر شلوارش را کنار زد و با ناراحتی زخم ها را نشان داد , سپس با غرور بازوهایش را نشان داد و گفت : این زخم ها را دوست دارم اینها خراش های عشق مادرم هستن .
[/size]