RE: حرکت از درون گرایی به سمت برون گرایی
نقل قول:
نوشته اصلی توسط صبا_2009
اما در مورد بیان مشکلات با دیگران:
یکم :
شما در فاز اول باید به یک خودآگاهی در مورد مسائلت و اثرات مثبت یا منفی که روی ورانت می گذارند به تشخیص مشخصی برسی.
چه چیزهایی ناراحتت می کنه، از چه چیزهایی متنفری، از چه چیزهایی آسیب می بینی، یا چه چیزهای بهت انرژی می ده، چه چیزهایی شادت می کنه، و چه آرزوها و اهدافی داری.
------فکر میکنم تا حدودی به این خودآگاهی رسیدم ولی کامل و قابل اعتماد نیست .
مثال : مشکلاتی در گذشته وجود داشته که اثر منفی بر روان من داشته و من فکر میکردم گذشت زمان باعث اتمام اثرات اون مساله شده ، در همین حین من با مسائل جدیدی مواجه میشم که با ریشه یابی عمیقش پی میبرم که این مورد وابسته با قضایای گذشته بود که من گمان میکردم بی تاثیر بوده یا تاثیرش تمام شده. در واقع من در حال نمیتونم تشخیص بدم که ماندگاری این موضوع بر روان من تا چه حده و مدام باید در گذشته بدنبال ریشه مسائل باشم.
آیا راهی برای تشخیص بهتر وجود داره یا فقط باید به زمان متوسل شد ؟
صبا بحثی وجود دارد به نام پیش نویس .
هر آنچه که در ما تکرار شود و به نوعی تو دنبال ریشه ی آن در گذشته باشی مربوط به پیش نویس است . طبیعی است که هر فتح و پیروزی و یا مشکلی در انسان یک منشا دارد به آن منشا پیش نویس می گویند و حال هر مسئله ای که در ما تکرار شود و به قول تو به گذشته وصل شود مربوط به پیش نویس است و سرخوردن ما در لحظات فشار در پیش نویس .
کافی است که با کمی دقت و کمک گرفتن کارشناسانه پیش نویس های زندگی ات را در بیاوری .
این در آوردن پیش نویس چه کمکی به تو می کند ؟!
اینکه در لحظات فشار تو در پیش نویس سر نمی خوری و می توانی از جایگاه بالغ تصمیمات دیگری بگیری و اجرایی کنی .
چرا که پیش نویس یک مشق کودکانه است و تو در کودکی آن را نوشتی و لزوما درست و بی غلط نیست . این پیش نویس برای همه ی انسانها وجود دارد و همه ی ما بر حسب میزان فشار با شیب بیشتر به سمت پیش نویس سر می خوریم .
نقل قول:
نوشته اصلی توسط صبا_2009
دوم:
ارزیابی که هدفت از برون ریزی هر کدام چیست.(گاهی افرادی بنا به شخصیتشان و تحمل و ظرفیتشان ، سریع هر احساسی را برون ریزی می کنند بدون توجه، و اکثر اوقات هم پشیمان می شوند و متوجه ناکارآمدی روششان می شوند)، اما شما که می خواهید از روی مهارت و انتخاب این کار را بکنید باید بدانید برای چه می خواهید مسائلی را برون ریزی کنید و به چه میزان؟
سوم:
الف) گاهی برونی ریزی برای کسب راه حل برای مشکلات هست.
لذا هر مشکلی متخصصی دارد و شما نیاز نیست که هرجا نشستید سفره دلتون را باز کنید و مشکلاتتون را ردیف کنید. مثلا مشکلات پزشکی شما هیج ربطی به زن دادشتون نداره که همه را برایش بیان کنی. همینطور درمان افسردگی و اضطراب مسئله تخصصی هست که باید روانشناس مشاوره دهد. یا مشکلات شیر دستشویی شما مربوط به تعمیر کار میشود.
------من تقریبا همینطوری رفتار میکنم . عادت ندارم با کسی که تخصصی در مورد مشکلم نداره موضوع رو مطرح کنم .
ولی گاهی اوقات یه مساله تو یه مقطع زمانی لاینحل هست
مثال جسمانی : من سر درد دارم و مسکن هم استفاده کردم و برای بهبود زمان لازمه ولی اون درد اینقدر به من فشار میاره که من نیاز دارم تا زمان بهبودی با یه نفر دیگه در مورد شدت درد و ... صحبت کنم به نوعی بطور روانی از درد تخلیه بشم ، من اگه این کارو انجام بدم عذاب وجدان میگیرم و خودم رو متهم میکنم به بی صبری و انتقال انرژی منفی و نگران کردن و مکدر کردن خاطر شنونده و اینقدر این کار واسم سخته که همون موقع بغض میکنم و اشک تو چشمام جمع میشه
تو در اصل در چنین شرایطی از جایگاه کودک در پی کسب نوازش هستی اما والد محترم درون تو پابرهنه به عرصه می اید و تو ی سر کودک می زند ! و او را دچار عذاب وجدان و متهم به بی صبری و ...می کند .
اشک و بغض تو در اصل اعتراض کودک است به والد .
چرا که کودک نوازش می خواسته ولی والد مانع آن می خواسته بشود . و زمانی که کودک نوازش و تائید را از بیرون می گیره نمی تواند احساس خوب و رضایت داشته باشد .
برای این والد سرسخت و مستبد منفی باید کاری بکنی
نقل قول:
نوشته اصلی توسط صبا_2009
ب ) اما گاهی هدف کسب راه حل نیست. بلکه ایجاد رابطه و صمیمیمت بیشتر هست.
چون خود افشایی (disclose) یکی از راههای صمیمی سازی هست. لذا در اینجا وقتی مسائل درونی خودت را برون می ریزید، صرفا برای ایجاد ارتباط صمیمی هست. و اینجا قید و محدودیت های جدی دارد.
ما جایی خودافشایی می کنیم که احتمال آسیب تقریبا صفر باشد، سوء استفاده نشود و تحت فشارهای بعدی قرار نگیریم.
-----من اینجا هم مشکل دارم.تمایل دارم که این کارو انجام بدم ولی بطور وسواس گونه ای امتناع میکنم تا زمانیکه مجبور بشم . علتش هم تا حدودی اینه که من خودم با سوال پرسیدن به بقیه نزدیک میشم و معمولا سعی میکنم سوالم رو یک جوری بپرسم که پیشنهادی واسه شروع صحبت باشه .ولی بقیه اینطوری برخورد نمیکنند سوالی پرسیده نمیشه منم ترجیح میدم توضیح بی مورد ندم. مهارت پیشقدم شدن برای خودافشایی رو اکثر اوقات ندارم . راه حل این چیه ؟
توجه کن صبا
تو از دو جایگاه می توانی اقدام به طرح سوال و جواب بکنی که چون ما تو را از نزدیک نمی شناسیم و نوع گویش و طرح سئوال - زبان بدن و میمیک صورت تو را نمی بینیم . شناخت و تشخیص این دو جایگاه کاملا بر عهده ی خود توست .
1- از جایگاه والد اقدام به سئوال و جواب می کنی که اسم آن می شود کنجکاوی و دانستن و در نتیجه حمایت وایجاد صمیمیت والدی
2- از جایگاه کودک اقدام به طرح سئوال و جواب می کنی که اسم آن می شود فضولی و دانستن و در نتیجه از جایگاه کودک ایجاد صمیمیت می کنی
تو از هر جایگاهی که این کار را انجام بدهی چون به کلمه ی " وسواس گونه " اشاره کرده ای در اینجا آلودگی داری که به احتمال زیاد این حالت و این آلودگی کار والد محترم توست که تو را منع می کند .
و در مرحله بعدی تو توقع داری که دیگران به شیوه ی تو عمل کنند و ایجاد رابطه منجر به صمیمیت کنند . به نوعی این مربوط به تمبر طلایی جمع کردن توسط تو است . در حالی که ما همان اندازه که خود اختیار دار افکار و احساس و اعمال خود هستیم دیگران هم چنین اختیاراتی دارند . تو برای خوشحال کردن خودت و به دست آوردن موقعیتی که دوست داری باید خودت اقدام کنی و در نهایت هم مسئولیت عملکرد خود را بپذیری .
کاملا اشاره دارم به همان قسمت از گفته ی اقای سنگ تراشان که
ما جایی خودافشایی می کنیم که احتمال آسیب تقریبا صفر باشد، سوء استفاده نشود و تحت فشارهای بعدی قرار نگیریم.
یعنی تو به نوعی خودت مسئولیت این خود افشایی را دانسته و آگاهانه بپذیری
نقل قول:
نوشته اصلی توسط صبا_2009
-----خودم این باور رو دارم و تو مقاله ای هم که shad عزیز گذاشته بود این مساله عنوان شده بود که صحبت کردن در مورد مشکل باعث میشه بتونیم موضوع رو بهتر بررسی کنیم و در حین صحبت ممکنه راه حل جدیدی به ذهن گوینده برسه .
من از بازگو کردن و تکرار افکار و اتفاقات منفی پیش خودم هم واهمه دارم (حتی حاضر نیستم بنویسم).ترجیح میدم یه اتفاق بد رو هیچوقت تعریف نکنم و دفنش کنم .یه جاهایی این دفن کردن میشه پاک کردن صورت مساله . چطور با این ترس کنار بیام ؟
این حالت مربوط به انکار است . تو در درون خودت ، خودت و افکارت را سانسور می کنی . در حالی که هر فکر و مسئله ای به معنای منفی بودن آن نیست . تو می توانی با استفاده از نیروی توانایی موثر خود و تجسم خلاق شرایط را به نفع خودت تغییر بدهی .
فکر کردن به صورت مسئله ترس ندارد کافی است تو به این باور برسی که هر مسئله ای حداقل یک راه حل دارد و تو هم اختیارات و حوزه ی تصمیم گیری مسئولانه داری و باید بالاخره یک راهی را انتخاب کنی و بروی و خودت را محدود به پاسخ صحیح نکنی . مهم تلاش کردن برای حل مسئله است نه رسیدن به پاسخ درست .
همه ی انسانها در اوج مثبت اندیشی لحظه هایی را نیاز دارند که با کل واقعیت خود رو به رو شوند و آگاهانه اقدام به مثبت اندیشی و موثر بودن بکنند چرا که نیاز است که تو موقعیت خود را درک کنی تا بتوانی نسبت به موقعیت و شرایط تصمیم درستی بگیری .
اگر به جواب درست رسیدی چه بهتر اگر هم نرسیدی دنیا به اخر نرسیده و این به معنای ناتوانی تو نیست .
به هر ترتیب فکر میکنم باید قدری روی زمینه های فکری و باوری خود بیشتر کار کنی . تو در پاره ای از مسائل کودک درون سرخورده ای داری و بسیار تحت کنترل فرامین والد محترم .