RE: تقاضای ازدواج دختر از پسر؟؟؟؟
از لطف و توجه همه ی دوستان تشکر می کنم....
بله فکر میکنم صحیح تر این بود که بگم چطور جذب بنده بشن....
فکر می کردم از حوصله ی عزیزان خارج باشه که کاملا توضیح بدم....
دوستیمون به خواست ایشون شروع شد.... و نه به عنوان یه دوستی احساسی... چون ایشون اطلاع داشتن من با پسرهایی دوست هستم که خیلی ساده و بی هیچ احساسی هر از گاهی با هم حرف می زنیم یا در حدی که فقط تولد و عیدی به هم تبریک بگیم.... و بعد اینکه می دونستن هم که به هیچ وجه با پسری تنها نمیرم بیرون به خاطر اینکه کاری رو که نتونم به خونوادم بگه قاعدتا اشتباهه -- حتی اگه از نظر خودم درست باشه---
ایشون 2سال قبل از دوستی با من عاشق دختری بودن و واسه من درد دل می کردن و من راهنمایی شون می کردم و می گفتم که نباید تلاشتو تموم کنی و دست رو دست بذاری و ... دوستی ِ عادی این جوری شروع شد... تا روز ولنتاین من یه بار به خودم اجازه ندادم به ایشون بگم دوست دارم-- با اینکه ایشون ابراز احساسات می کرد-- چون می گفتم کسی رو دوست داره و خیانت به عشقی که داره....
ولنتاین هم خود ایشون صبح ساعت 6 تبریک گفتن.... و من فکر کردم شاید واقعا اونو فراموش کردن و به من دل بستن..... چوم مهم ترین چیزی رو که دیدم آقایون خوششون میاد خلاقیته تو هدیه است... با اینکه اصلا کار دخترونه بلد نبودم D: خودم واسشون عروسک درست کردم....
هم دیگر و می دیدیم ولی واسه مشکلات مالی به اینکه تو اتوبوس واحد بشینیم یه مسیری رو با هم باشیم راضی بودیم... یا اس ام اس هم نمی زدیم و فقط زمانی که نت بودیم تک زنگ می زدیم که با هم چت کنیم اینا رو گفتم که بدونین تقریبا مثل دو نامزد که مجبورن واسه ازدواج سختی هایی رو تحمل کنن ... تقریبا همش این سختی ها رو تحمل کردیم.... که من تو هیچ gf bf های اطرافم ندیدم چون اگه قصد یه دوستی دو روزه باشه دلیی نداره همون دو روز هم به سختی بگذره.....
قبل عید باز صحبت از عشق قدیمیشون شد و من متوجه شدم اونو فراموش نکرده پس نباید قاعدتا الان هم به فکر ازدواج باشه... من هم به ایشون گفتم واسه ازدواج... ایشون هم گفتن نه و ما تو عید تموم کردیم..... و من راحت فراموششون کردم و اصلا علاقه ی آنچنانی هنوز بشون پیدا نکرده بودم... ولی بعد عید باز ایشون به عنوان همون دوست عادی اولیه رابطه رو ادامه دادن تا اینکه برای من مشکلی پیش اومد که تقریا یه ماه تِموم هر شب خواب آشفته می دیدم و می پریدم از خواب چند بار در شب...... ولی با اینکه ایشون قاعدتا هیچ مسئولیتی در قبال من نداشتن هر شب همه دفعات از خواب بیداشون می کردم بام حرف می زدن تا آروم شم و یه بارم نه شکایت کردن بعلاوه بیش تر از قبل واسشون مهم شده بودم....
تو اون مدت از لحاظ روحی هم انقدر بد بودم که با هیچ کی نمی تونستم حتی یه کلمه حرف بزنم و انقدر ایشون جالب منو از اون حالت روحی خارج کردن که خودم هنوز نفهمیدم چطور تموم شد.... ولی خب بعدش به من گفتن باید دیگه رو پا خودت وایسی و الان دیگه حالت خوبه و نباید ضعف از خودت نشون بدی و این بار ایشون گفتن تموم کنیم که دیگه رو پا خودت وایسی.... و من هم چون می دونستم قصد ازدواج ندارن قبول کردم..... الته این بار به خواست من اون دوستی عادی اولیه رو ادامه ندادیم....
واسه مسئولیت پذیری بالا و درک بالاشون از موقعیت ها و از خود گذشتگیشون دوست دارم با ایشون ازدواج کنم.... هر چند بگم که کلا شخصیتشون اینه و مطمئنم واسه gf بعدی هم دقیقا همینجوری رفتار میکنه....
به تمام معنا خسته نباشین....
همگی شاداب باشید
RE: تقاضای ازدواج دختر از پسر؟؟؟؟
نمیخوام بگم لزوما اینطوری هستن ایشون.... ولی امان از پسرای جذاب و با اعتماد به نفس و باگوش و حرف خوب زن:311:
بخصوص وقتی استعدادشونو بدونن اونوقت غریزه فطری تنوع طلبی گل میکنه:310: هیچ قضاوتی ندارم ولی طبق تجربه من:305: پسرای این تیپی این خصلت رو هم دارن : مثل ماهی سر میخورن:305: و هرچه بیشتر سرمیخورن به خاطر تجاربی که کسب میکنن بیشتر و راحتتر لیز میخورن:311:
اما یه نکته که اینو واقعا تجربه کردم حدود 1.5 بار (الان که فکرشو میکنم میبینم نه 3 بار بوده یکی هم موقع بچگی : راهنمائی) و اون اینکه:
عاشق میشی.....فکر میکنی خودشه.....بدون اون حتی نفس کشیدن هم سخته.....به گلوت فشار میاد.......ولی وقتی راهی برای رسیدن نیست یا یه مدت میگذره...........وقتی به عقب نگاه میکنی....میبینی رها شدی:310: .... به قول معتادا: پاک پاکی:82:
در مورد خود من راجع به عشق اولیم..... (توی آشناها بود یه جورائی یه فامیل دور) .... حالا میبینم که ازش متنفرم:311: عمرا طرف همچون تیپ زنی برم.....
در مورد عشق دومی که اصولا مطرح نشد و نیومده رفت.... میبینم که کاملا رها شدم ازش .... دیگه بهش فکر نمیکنم....هرچند هنوز به نظرم دختر خوبی بود و براش بهترینا رو آرزو میکنم.....جالب اینکه سومی از خیلی جهات عکس دومی بود:
مثلا دومی یه نمه تریپ دپرس بود: خیلی شاد نبود.....بلند قد بود.....احساساتشو زیاد بروز نمیداد......درسخون بود.....راحت تحت تاثیر قرار نمیگرفت....
حالا سومی: شاد و شنگول.............قد متوسط............آخر حس زنانگی وبروز احساسات......نه چندان درسخون: در واقع تریپ خرخون.......و تاثیرپذیر.......
نمیدونم شاید خودم تغییر کردم (انسان پویاست).... با این سومی هم بالا پائین داشتم............اوایل جدی نبود........بعد یه کم جدی شد...........بعد تعطیلات عید و مشغولیتاش کمک کرد فراموشش کنم..........اواسط بهار دوباره عشقش برگشت.......و الان تقریبا دیگه رها هستم.....
اینارو واسه این گفتم که فارغ از اینکه جذبش کنین یا نکنین باید از خودتون لذت ببرین و 100 درصد مطمئن باشین معشوقتون بهترین نیست و لزوما آخریش نیست....100 درصد مطمئن باشید.
من این شعر سیاوش کسرائی رو خیلی دوست دارم:
زندگی زیباست...
زندگی آتشگهی دیرینه پابرجاست....
گر بیفروزیش رقص شعله اش در هر کران پیداست....
ورنه خاموش است و خاموشی گناه ماست!
راجع به قانون جذب: متاسفانه من با جزئیات این قانون که سروصدای زیادی به پا کرد مخالفم...کلیاتش شاید درست باشه ولی من فهمیدم که اگر به چیزی خیلی زیاد فکر کنم...نتیجه عکس میده .... مهمترین چیز تمرکز روی پروسه است ... هدف فقط یکبار و در ابتدا یا به تناوب چک میشه....سعی کنید از پروسه (که بخش مهمیش شامل خودتون میشه) لذت ببرین
موفق باشین.:72:
RE: تقاضای ازدواج دختر از پسر؟؟؟؟
ممنون از راهنماییتون... منم که عاشقش نیستم به خدا..... می گم زیادی توجه می کنه و درک می کنه اخلاق زن ها رو...... آخه دیدم مردا اکثرا متوجه نمی شن اخلاق و روحیاتشونو...... البته خیلی ها به من گفتن این واسه اینه که احتمالا این آقا قبلا باخیلی ها ارتباط داشته... ولی حقیقتا اگه بدونم شوهرم قبلا با کسایی در ارتباط بوده ولی الان فقط با خودمه و از اونا درس گرفته که واسه زندگیمون به کار می بره؛کلی تشویقش می کنم که بره با 100 نفر دوست شه قبل ازدواج...D: D: D:
امتحانام از دیروز شروع شدن.... تا دو هفته ی دیگه به احتمال زیاد نمیام .... واسم دعا کنید...
شاداب باشید
RE: تقاضای ازدواج دختر از پسر؟؟؟؟
بله این آقایون به خاطر تجربیاتی که کسب کردن برخلاف خیلی از اقایون که میگن هیچوقت زنها رو نشناختم...میگن زنا خیلی ساده اند و زود....
مشکل اینه که هرچی ازین جهت باتجربه تر میشیم:
1)راضی کردنمون سختتره
2)تحملمون در مقابل کاستی ها کمتره چون این بیرون ماهی های زیادی توی اقیانوس هست و ماهیگیر ماهر هم....
سختی کار اینه که بتونیم طرفمون (چه زن و چه مرد) رو خوب بشناسیم و تمیز بدیم: یعنی با بصیرت جلو بریم.....