به نظر من اين خانم به درد زندگي شما نميخوره !!! وقتت رو بيهوده تلف نكن
نمایش نسخه قابل چاپ
به نظر من اين خانم به درد زندگي شما نميخوره !!! وقتت رو بيهوده تلف نكن
سلام به همگي،
ببخشيد كه مدتي نبودم كه به نظرهايتان جواب بدم، دارم درون خودم غرق ميشم. رابطه من با آن خانم مدتي است كه به جاهاي باريك كشيده شده، به طوري كه او موبايلش را خاموش ميكند كه من بهش زنگ نزنم. جالب اينجاست كه بعضي وقتها كه باهاش حرف ميزنم و ازش ميپرسم كه آيا من را نميخواهي؟ آيا از من بدت مي آيد؟ سكوت ميكند و حرفي نميزند، و فقط ميگويد كه قصد ازدواج ندارد، كه من اين حرف را نميتوانم بپذيرم، چون واقعا اگر اينطور بود از همان اول ميگفت. بهتر است به شماها بگويم كه اشتباهي كه من انجام دادم در اين رابطه، اين بود كه او را تحت فشار گذاشتم براي جواب دادن به من، و از همه مهمتر اينكه من تا چند وقت ديگر عازم انگلستان هستم، يعني به آنجا بر ميگردم، حدود 1 سال و 6 ماه هست كه به ايران بازگشتم، چون كارهاي شروع زندگي ام را در آنجا انجام داده بودم و به دنبال همسر مناسب بودم كه با مشورت خانواده به ايران آمدم تا اين كار را انجام دهم، كه با اين خانم به اسم مينا آشنا شدم. خيلي به هم علاقه داشتيم، و اين براي هر دوي ما اثبات شده بود كه همديگر را ميخواهيم. اما من عجول بودم و چون خيلي دوستش داشتم بهش فشار مي آوردم كه تكليف من را مشخص كند. و يه مقداري هم مغرورانه رفتار كردم. خودم فهميدم. اما هر چه از او معذرت خواهي كردم كه به من فرصت دوباره بدهد، قبول نكرد. به من گفت كه براي مدتي تنهايش بگذارم، اين كار را كردم، اما فقط 3 روز. بعد از آن همان جواب را به من داد، كه قصد ازدواج ندارم. من كه اصلا باور نميكنم كه اين همان مينا قبلي باشد. در آخر بايد بگويم كه قبل از مينا با دختر ديگري به مدت 20 روز آشنا شده بودم كه تا بهش گفتم كه من در انگلستان زندگي ميكنم در ارز 3 روز آنچنان رفتاري از خودش نشان داد كه انگار 20 سال است كه با من زندگي ميكند، كه من از اين رفتارش بدم آمد چون كاملا معلوم بود كه قصد سو استفاده دارد، و با او بهم زدم، در ارتباط با مينا از وضعيت زندگيم به طور كامل شرح ندادم، حتي بهش نگفتم كه دقيقا چقدر درآمد دارم. چون ميترسيدم كه از دستش بدم، به اين دليل كه واقعا دوستش داشتم، اما وقتي ديدم كه كار دارد خراب مي شود، مجبور شدم كه واقعيت را بگويم، اما او عكس العمل خاصي از خودش نشان نداد.
به همين دليل هم تصميم گرفتم كه برگردم به همان جايي كه بودم، به مينا هم همين را گفتم، و در كمال نا باوري برايم sms زد كه "" خداحافظ، با آرزوي موفقيت "".
از همه شما كمك دارم، كه من را راهنمايي كنيد.
سلام،
شما اگر واقعا تصمیم جدی دارید،
چرا مستقیما با خانواده برای خواستگاری رسمی به منزل این خانوم نمیرید؟:303:
اگر قرار است، جواب منفی بشنوید، به نظرم بهتر هست، صریح و رسمی بشنوید،
تکلیف زندگیتون اینطوری کاملا روشن میشه...
البته، من شرایط خانوادگی دو طرف را نمیدانم،
فقط به نظرم رسید، چرا همه این خواستگاری باید با تلفن، اساماس و غیر رسمی باشد!
به نظرم، نباید از یک رابطه غیر رسمی بیش از این انتظار داشته باشید:300:
موفق باشی،:72:
کامران
بچه ها كجا هستيد شماها؟
من به كمك شما احتياج دارم.
سلام
همانطور که دوستان جوابهای بسیار سنجیده ای به شما دادند، و تاکید دارم که حتما برگردید و جواب دوستان را مطالعه کنید.
شما گرفتار یک احساس نسبت به او شده اید.
شما مثلا گفته اید:
اولا که این معیارهای ازدواج که گفتید بسیار کلی هست. و شما باید بیشتر با فرایند ازدواج، مهارتهای ازدواج و ... آشنا شوید. اما اگر فرض خودتون را هم بپذیریم. کدامیک از این مسائل که توقع از همسر آینده اتون دارید ایشون دارد؟؟!!!نقل قول:
نوشته اصلی توسط ghanavat
فعلا که ایشون نه عاشقته
نه براش مهم هستی
نه بهتون اعتماد داره
نه همین جوری که هستید می خواهدتون.
نه او آرامشتون میده....
اما چی شد که فکر می کردید ایشون همه این شرایط را دارد. به خاطر اینکه معیارهای اصیل و اساسی ازدواج را بلد نیستید.
این کلیات هم که شما بگویید هروقت که ما چشممون یک دختر جذاب را بگیره و او اظهار علاقه کنه، همه این احساسات لطیف در ما شعله می کشه....
و بعد مشکلات آن شروع می شود.
خلاصه:
1 - فشار زیادی الان دارید که به خاطر وابستگی چند ماهه ایجاد شده است و شکستن این رابطه روان شما را آزرده است. توصیه می کنم اینجا را کلیک فرمائید و مقاله « ترمیم و التیام شکست عاطفی» را مطالعه فرمائید.
2 - برای ازدواج روشها و مهارتهای زیادی لازم هست و جهت انتخاب همسر شما باید به آنها مسلح شوید ، بهتر هست مقالات بخش ازدواج و خواستگاری همدردی را به دقت و با صبوری مطالعه فرمایید.
3 - یادم رفت بگویم خدا را شکر کنید، که قبل از عقد طلاق گرفت:163:
بسيار از توجه شما ممنونم،
اما من اصلا فكر نميكنم كه ايشون، عاشق من نباشد، و به من اعتماد نداشته باشند و بقيه چيزها، چون تا 15 روز پيش همه چيز عالي پيش ميرفت و ما هيچ مشكلي نداشتيم، و اين رابطه گرم باعث شد كه من بيشتر بهش علاقه مند بشم. بله شما درست مي فرماييد، معيارهايي كه من براي ازدواج به كار بردم كلي بود، اما من ناشي نيستم و متوجه مناسب بودن او شده بودم، اما هر چه فكر ميكنم نميتوانم دليل كاري كه با من كرد را بفهمم. شايد به خاطر شرايطي كه داشتم و فشاري كه بهش آوردم، نياز به آرامش و مدتي تنهايي دارد. شايد در حال پس دادن امتحان ديگري هستم. باز هم ميگويم، رابطه اي كه با وي داشتم در اين 6 ماه، به هيچ عنوان عدم اعتماد، عدم علاقه و ... را نشان نميداد. اين دليل انفجار دروني من هست. چرا تا چند روز پيش همه چيز عالي بود اما در يك آن به اينجا كشيده شد؟؟؟؟
ما حتي با هم به پيش مشاور هم رفته ايم، روز آخري كه با هم پيش مشاور بوديم، بعد از حدود 1 ساعت صحبت، قرار بر اين شد كه 3 روز ديگر قرار ديگري با دكتر مشاور بگذاريم كه به ما راهنمايي كند، و با هم بعد از صحبت با مشاور به نتايج خوبي هم رسيده بوديم، اگر او به من علاقه، اعتماد و ... نداشت هيچ وقت به سراغ مشاور ميرفت؟؟؟؟
خلاصه بعد از اينكه تصميم بر اين شد كه 3 روز ديگر به پيش مشاور برگرديم، بعد از آن روز همه چيز خراب شد و من تا الان هر چه سعي كردم موفق نشدم.
تصميم گرفتم كه مدتي تنهايش بگذارم شايد بهتر شد و سپس به پيش مشاور برگرديم. من مقاله هاي ازدواج را در اين سايت كامل خوانده ام و ميدانم كه چه ميخواهم آن دختر ميتواند همسر مورد نظر من باشد و اين رفتارهاي او را نميتوانم بپذيرم كه واقعي باشد.
كمك....
سلامی دوباره
داداشی من خودم تو این سایت دنبال راه حل بودمو هستم شما 6 ماهه آشنایی با این خانم من 6 ساله با یک نفر هستم داداش بعد 6 سال میگه ازم متنفره میگه با اخلاقم کنار نمیاد میگه زندگی باهاش در آیندرو حتی بهش فکر نکنم کسی که همه دنیام بود 6 سال همه کسم بود وابستش بودمو هستم میگه ازم متنفره جدیدا جولو هرکس میرسیم کوچیکم میکنه با حرفاش :302:
درکت میکنم داداشه گلم یک نصیحت میکنم شما بسترشو داری(سفر به انگلستان) ازین بستر برای فراموشی استفاده کن تا ضربه بیشتر نخوردی این پیشنهاد من هست:305: