وابستگی - علائم - دلایل - درمان
http://www.hamdardi.net/thread-5345.html
نمایش نسخه قابل چاپ
وابستگی - علائم - دلایل - درمان
http://www.hamdardi.net/thread-5345.html
با نکات شما موافقم.نقل قول:
نوشته اصلی توسط reihaneh
در مورد وضعیت او هم می گویم که در رشته ی تربیت بدنی تحصیل می کند و هر از گاهی مدتی را در اردو ها و مسابقات استانی می گذراند. و این اردو ها بهترین فرصت است تا با او از نزدیک دیدار کنم.
واقعا وارد شدن به محل زندگی او مشکل ساز می شود.
وضعیت خانواده و اقوام او هم، بلعکس خانواده من پرجمعیت هستند. خانواده ای که به بهانه ی مناسبت های مختلف گرد هم می آیند و مدتی را در کنار هم با خوشی می گذارنند. (در این مورد همیشه به او حسادت کردم)
فکر نمی کنم خانواده ای منطقی داشته باشند، اعتقادات آنها بر اساس گفتار قدیمی ها پایه گذاری شده.
و به حق می دهم که چنین تفکراتی داشته باشد.
او نه به زبان، بلکه با رفتار از من می خواهد که طبق دستورات او عمل کنم، اما من به او امر و نهی نکنم.
او دومین دختر است، و مادر و پدر او تنها دو فرزند دختر دارند که دختر اول آنها که سن بیشتری دارند نزد مادر و پدرش عزیزتر است.
بارها او به او گفتم که می تواند او عزیزترین باشد، و واقعا اگر بخواهد می تواند.
در هر حال خواهر او بسیار حسود و زبان باز و مرموز و فوزول (جایگزینی به ذهن ام نرسید!) می باشد.
و در کل خواهر او برای این رابطه می تواند مشکل ساز باشد.
بله می دانم، اما او همانطور که می گوید و من احساس می کنم، نسبت به قبل تغییرات زیادی کرده است.نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
او عاشق طبیعت و جمع های دوستانه و خانوادگی شده است، و لذت می برد. حتی گاهی یادش می رود از من حالی بپرسد. این موضوع واقعا من را خوشحال می کند.
من نگفتم او کاملا تغییر کرده است، جای پیشرفت زیادی دارد، اما همین تغییرات هم امید و دلگرمی می دهد.
بله، من هم همین نظر را دارم، این رابطه را باید آرام آرام تمام کنم.
چند هفته ای هست که به این مسئله فکر می کنم، چون واقعا نمی دانم راه درست کدام است.
این جر و بحث ها و دلخوری ها همچنان در رابطه ی ما ادامه دارد و همچنان می تازد.
هراس دارم از روزی که در روز تنها 1 دقیقه را در کنار هم شاد باشیم.
و همچنین تا این لحظه فرصتی به وجود نیامده که هر دو به روانپزشک و مشاور مراجعه کنیم.
و من فکر می کنم حتی با این کار هم دردی دوا نشود، من دارم نا امید می شوم.
برادر عزیز
خود به خوبی دوای درد خود را می دانید ، به زبان عامیانه می گویم که عاقبت این رابطه به ترکستان ختم است ، تصور کن که هنوز شما رسماً و قانوناً به هم تعلق ندارید و جر و بحث ها بینتان زیاده ، و از طرفی تمایل ایشان به تحت امر بودن شما و حتی این که شما مذهبتان را به نفع وی تغییر دهید ، ..... خواهید دید که بعد از ازدواج مشکلات و اختلافات شما و ایشان بسیار زیاد و عمیق خواهد بود ، تازه اینها بدون در نظر گرفتن تفاوتهای فرهنگی و اعتقادی شدید شما دو تاست . و این که با توجه به نظر و نقش خانواده ها ، بعیده این ارتباط به ازدواج ختم بشه ، تصور می کنم ایشان یا در منطقه کرد نشین زندگی می کنند که من با تعصبات خاص آنجا آشنایم و یا در محدوده شمال و شرق کشورند ( با توجه به نوع مذهب ) و بُعد مسافت شما نشان می دهد که جغرافیای شما با هم تفاوت جدی دارد که این روی روحیات هم اثر دارد لذا با وجود این فاصله های فرهنگی و عقیدتی ، فاصله عمیق از نظر روحیه و خلق و خو را که مطمئناً با آن مواجه شده اید را هم تصویر کنید .
تشخیص بنده بر این است که بهترین کار رفته رفته قطع کردن این رابطه و تمرکز بر این مسئله است و بیرون آمدن از تمرکز بر ادامه رابطه و ازدواج
موفق باشید
سلام، روز بخیر.
از راهنمائی های فرشته مهربان و دیگر دوستان متشکرم :72:
مسئله ی دیگری وجود دارد، من مدتی پیش تصمیم داشتم با دوستان ام به سفر نوروزی برویم، و برنامه ریزی ها صورت گرفته بود و دوم فروردین حرکت بود. و او هم در جریان قرار دادم.
اما گذشت و شب قبل سفر حرفی به من زد و از سفر منصرف ام کرد.
او با من معامله کرد، گفت اگر تو به این سفر نری، من و تو با هم به سفر می رویم، همراه هم.
دو ماه پیش یک سفری با دوستان ام (اعم از دختر و پسر) که تعداد زیادی داشتند، رفتم و یک هفته ای در شمال اقامت کردیم.
از آن یک هفته تجربه ای تلخی را دارد، چون در آن یک هفته بی توجهی زیادی به او کردم، ضربه ی بدی به او وارد شده بود.
او حتی به دوستان (دختر) ام هم توهین کرد و تفکرات بدی نسبت به آنها داشت.
در صورتی که کاملا در اشتباه بود، آنها فقط دوستان من بودند.
در هر صورت قرار بر این شده که بعد از تعطیلات به سفر دو نفری بپردازیم و چند شبی با هم در آنجا اقامت کنیم.
این مسئله هم حسابی فکرم را مشغول کرده است، حقیقت را بخواهید کمی هراس دارم که مبادا بعد از سفر جریاناتی پیش آید که...
اگر در اون شب ها حتی به او دست هم نزنم، باز هم جای نگرانی دارد، چون شاهدی موجود نیست.
امیدوارم متوجه ی منظورم شده باشید.
من از خودم مطمئن هستم، اما شاید او دوباره معامله ای با من انجام دهد.
اگر این سفر صورت بگیرد، اولین سفر دو دو نفری ما خواهد بود.
از شرایط و وضعیت رابطه ی ما مطلع هستید، با این شرایط صلاح است که چنین سفری صورت بگیرد یا خیر؟
از شما دوستان عزیز تقاضا دارم تا دیر نشده است راهنمائی ام کنید.
برادر من! اصول دین میپرسید؟:305:
[align=justify]سلام ASHES عزیز:72:
اینطور که پیداست شما خودتون نسبت به اشکالات رابطه تون و اینکه به نظر نمی رسه ازدواج موفقی رو در پی داشته باشه آگاهید. و احتمالا دوستتون هم به این مسئله توجه داره و مشکل فقط وابستگی عاطفی ای هست که بین شما وجود داره.
در این شرایط مسلما بهتره رابطه رو با کمترین هزینه ممکن پایان بدید، هم هزینه های عاطفی و روانی، و هم سایر هزینه ها!
و شما خودتون فهمیده تر از این هستید که اشتباه غیر قابل جبرانی رو انجام بدید.
بنابراین همونطوری که قبلا روی روحیات دوستتون موثر واقع شدید و تونستید از افسردگی درش بیارید، امروز هم سعی کنید با کمترین آسیب روانی، راه درست رو پیش پای ایشون بگذارید و کمکش کنید که پایان رابطه رو بپذیره.
اما یک نکته دیگه اینکه...
ASHES جان به نظر می رسه شما در مورد جایگاه عشقتون و دخترهای دیگری که اطرافتون هستند تا حدودی دچار نقص در مهارت ها هستید.
من پیشنهاد می کنم از این فرصت استفاده کنید و روابطتون رو تعدیل کنید. منظورم اینه که واکنش هایی که این خانم به روابط شما با سایرین نشون می دن، خیلی هاش طبیعی هستند و در آینده از جانب همسرتون هم مشاهده خواهید کرد.
و بعد از ازدواج بسیار سخت ممکنه اعتمادهای از دست رفته بازگردونده بشن. و حس امینیتی که مایلید در قلب همسرتون باشه رو ممکنه با بعضی رفتارها، و نگهداشتن بعضی روابط از دست بدید.
پس این رابطه دوستی می تونه برای شما زمینه ساز ازدواجی موفق تر باشه، اگر به همه ابعادش درست و دقیق توجه نشون بدید و ازش برای تغییرات مثبت استفاده کنید.
بنابراین از امروز روابطتون رو بررسی کنید و ببینید کدوم ها مشکل ساز هستند و باید کلا از زندگیتون حذفشون کنید. خصوصا وقتی رابطه عاطفی نزدیکی با شخص دیگری دارید.
من تا حدودی سربسته گفتم چرا که خودتون می تونید منظورم رو متوجه بشید و نیازی به توضیح خیلی از مسائل نیست.
موفق باشید.:72:[/align]
سلام
دوست عزيز كاملا داريد به بيراهه ميريد !
مي خواي دست اين دختر عزيز رو بگيري بري شمال ؟
بر اساس كدوم منطق و عقل ؟
اين دختر خانوم به خانوادش در رابطه به سفري كه در پيش داره چي گفته ؟
اگه دروغ گفته ، آيا اطميناني هست كه بعدا به شما دروغ هاي ديگه نگه ؟ ( به عنوان همسر )
هرچه سريعتر موضوع رو به خانوادتون در ميون بزاريد .
چون من احساس خطر مي كنم !
موفق باشي ...
اکیداً از چنین سفری پرهیز کنید
به دلایل مختلف :
1 - هیچ تضمینی وجود ندارد که شما دچار خطا نشوید ، فرض که شما به خود مطمئن باشید که بهتره نباشید ، چون مجاورت و خلوت با جنس متفاوت بطور طبیعی برانگیزاننده است ، در ثانی به ایشون و احساساتی بودنش می توانید مطمئن باشید ؟
2 - به احتمالی هم که خود داده اید توجه کنید و جدی بگیرید .
3 - اگر خانواده وی پای بند حدود و اخلاقیات باشند و آنقدر باز نباشند که دخترشان راحت با یک پسر نامحرم سفری چند روزه برود و... پس بدانید حتماً به دورغ متوسل می شود و برای این سفر بهانه دیگری آورده و به گونه ای برای خانواده جا می اندازد که خیالشان راحت باشد . و اگر برای خانواده وی مهم نیست که دخترشان بدون تعهد رسمی همسری ، با پسری سفر برود که این هم یکی از مسائلی است که شما لازمه به آن توجه کنید چون این دختر در خانواده ای با این فرهنگ رشد کرده .
4 - آیا این نمی تواند نکته قابل توجهی باشد که دختری که حاضر است قبل از تعهد رسمی و قانونی با شما سفر آید و خلوت داشته باشد ؟ تصور نکنید چون شمایید اشکال ندارد و به نفس قضیه توجه کنید و این که به جای شما کسی دیگر بود باز هم قابل قبول بود ؟
5 - یک احتمال بدهید که این حرفش دروغ باشد و صرفاً خواسته باشد که شمارا از سفرتان باز دارد .
6 - من توجهتان می دهم به اصل این رفتار و باز داشتن شما از کاری که در آن استقلال دارید و هیچ تعهدی به وی برای انصراف از تصمیمات و برنامه های زندگیتان ندارید که از آنها بنا به خواست وی صرف نظر کنید ، حال تصور کنید اگر شما با هم ازدواج کنید چه وضعیتی پیش خواهد آمد ، آیا ممکن نیست شما استقلال مردانه خود را به عنوان مسئول یک زندگی و خانواده نتوانید حفظ کنید .
7 - از هم اکنون حساسیتها و مخالفت های وی را با روابطتتان با دوستانتان می بینید و از طرفی بنده متوجه شدم شما اهل معاشرت و رفت و آمدهای بخصوص دوستانه هستید و از این نظر تفاوت جدی دارید .
8 - همین رابطه شما و این پیشنهاد و... می گوید آینده شما خوش آیند نیست چون پر از بی اعتمادی و شک نسبت به هم خواهد بود ( پیامد طبیعی )
9 - اگر ایشان صد در صد آماده ازدواج با شماست و تردید شما را می داند ، و شاید مخالفت خانواده خود با چنین وصلتی را هم می داند .یک احتمال حتی شده ضعیف ولی قابل اهمیت را بدهید که بخواهد برنامه ای طراحی کند که شما و خانواده ها را در مقابل عمل انجام شده قرار دهد و به بن بستی که جز به ازدواج ختم نشه بکشاند .
اینها دلایلی بود که به نظر بنده باید شما را به احتیاط بکشاند و باز دارد از پذیرش این پیشنهاد .
بگذریم از این که چنین کاری هیچ توجیح منطقی ندارد و پیشنهاد ایشان نه جایگاه اخلاقی دارد و نه شرعی و عرفی و قانونی ، تن دادن شما یعنی پشت پا زدن به اخلاق و عرف و شرع و قانون .
نهایتاً خود دانید
سلام دوست عزیز:72:نقل قول:
نوشته اصلی توسط philosara
بله، من کاملا از ضعف ها و ایرادات و اشکالات این رابطه اطلاع دارم، و آنها را بارها مورد تحلیل و بررسی قرار داده ام. و به او هم مواردی را گوش زد کردم، اما من را مقصر این اشکالات و اتفاقات می داند.
هیچ وقت از او نشنیده ام که بگوید "من مقصر بودم، ببخش".
حتی اگر عمل خطائی انجام دهد، هیچ وقت قبول نمی کند.
من در این رابطه هزینه های زیادی را متحمل شدم، شاید ارقام آن به میلیون هم رسیده باشد.
تعدادی کار به سبک برنامه های رادیوئی در استدیوئی تهیه کردم، که موضوع آن مربوط به مناسب هائی مثل سالگرد تولد او، و روز ولنتاین بوده است. فکر نمی کنم کسی چنین هدیه ای را به کسی اهدا کند.
و در قالب فایلی صوتی برای او ارسال کردم، گاهی اوقات آنها را با هم گوش می دهیم.
و هدیه های دیگری که گاهی در بسته هائی برای هم ارسال می کنیم.
و چون رابطه ی ما تنها به تلفن بستگی دارد، بنابراین هزینه های ارتباط تلفنی هم می توانید حدس بزنید.
و همچنین اگر بخواهیم هزینه های عاطفی و روانی هم در نظر بگیریم، باز هم در این مورد واقعا متضرر شدم.
وقتی به تمام این کارها فکر می کنم، واقعا نمی دانم چرا این همه ضرر را متحمل شدم که در آخر باید به شکست رابطه ختم شود؟
من هم به دنبال راهی هستم تا با کمترین آسیب از او جدا شوم، اما او واقعا لجباز است.
همیشه به "عشق" احترام گذاشته ام، و می دانم یک عاشق واقعی نیستم، ادعائی ندارم.
شاید احساس من چیزی ما بین "عشق" و "دوست داشتن" باشد.
او را جدائی از دیگران می دانم، و جایگاه او پیش من جایگاه خاصی می باشد.
اما فکر نمی کنم این منطقی باشد که بخاطر او خود را در قفس حبس کنم.
همیشه به روابط ام اهمیت دادم، همیشه به رفتار ها و کارهایم توجه داشته ام تا مبادا خطائی صورت بگیرد.
ولی با این حال گاهی دچاره نقض در روابط ام می شوم، با کمی فکر و صبر و حوصله نقض را برطرف می کنم.
او واقعا خودخواهانه فکر می کند و تصمیم می گیرد، فکر نمی کنم علاقه ای به منطق داشته باشد.
با این حال، در زندگی مشترک مان در این مورد و خیلی از موارد دیگر دچار مشکل خواهیم شد.
راحت تر می گویم که از رفتار های او متوجه شده ام که به این مشکلات و بحث و جدل ها و بهانه های بیجا عادت کرده و علاقه دارد.
البته با صحبت هائی که دیشب در این مورد با او داشتم، مطمئن شدم که واقعا درست حدس زدم.
و بنابراین فکر نمی کنم راه رهائی را در این مسیر تاریک رابطه مان با کمک او بتوانم پیدا کنم.
چون اگر یکی از دو نفر مایل نباشد، چاره ای وجود نخواهد داشت.
از راهنمائی و توجه تان متشکرم philosara عزیز:72:
سبز باشید.
سلام، وقت بخیر.نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
موافق ام و متوجه منظورتان هستم؛ اما رفتاری که او هم با من خواهد داشت مهم و تاثیر گذار واقع می شود.
او دختری هست که به روابط جنسی در این شرایط نظر منفی دارد، او فکر می کند اگر ما نامحرم باشیم چنین حقی نخواهیم داشت.
و باز هم نمی شود بر این جمله ی او تکیه کرد و اطمینان داشت.
بر فرض که ما در آن شب ها خطائی را مرتکب نشویم و به خانه بازگردیم.
تمام نگرانی من جریانات و اتفاقات بعد از سفر می باشد که مبادا بحثی به دروغ پیش آید که...
خانواده ی من هیچ گونه مشکلی در این رابطه ندارند که مدتی را با دختری نامحرم سر کنم.
زیاد پیش آمده که دوستان دختر ام به منزل مان آمده اند و رفت و آمد هائی داشته ایم.
و گاهی هم سفری با تعدادی از دوستان دختر ام داشته ام.
اما در مورد خانواده او اینطور نیست، اصلا فکرش را هم نمی توان کرد.
بله، تصمیم بر این شده است که به دروغ به خانواده اش بگوید که اردوی مسابقاتی دارد و مجبور است چند روزی را در شهر دیگری بگذراند.
و خانواده او در این مورد ایرادی نخواهند گرفت، چون او در میان تعدادی دختر هم باشگاهی و مربی تیم به سفر می پردازد. و به همین دلیل سفر به بعد از تعطیلات موکول شده است.
من اولین عشق و حتی دوست پسر او هستم.
او هیچ زمانی بجز دوست های پسر دانشگاهی اش با هیچ پسر غریبه ای ارتباط نداشته است.
و اگر رابطه ی ما رابطه ای چند ماه بود، هیچ زمانی به من اعتماد نمی کرد که اینطور به سفر بپردازد.
من اعتماد او را جلب کرده ام، اما اعتمادی سست به من دارد که گاهی در مواردی دچار تردید می شود.
او جمله ی مشابه ای را به من گفت که چطور می توانم اطمینان کنم که تو بعد از سفر به من نگوئی دختری هرزه هستم و به راحتی با پسر ها همبستر می شوم؟
در جواب او توضیحاتی دادم و قانع اش کردم و همانطور که اظهار کرد پاسخ اش را گرفت.
من فکر می کنم چون اولین تجربه ی او می باشد، واقعا اتفاق مهمی در زندگی او رخ خواهد داد.
من اینطور فکر نمی کنم، او واقعا به سفر امیدوار است و تمام تلاش اش را به کار گرفته است تا سفر را برنامه ریزی کند.
اما اگر بعد از مدتی با بهانه هائی روبرو شدم، و رفتار هایش مشکوک بود، مشخص خواهد شد.
شاید اشتباه کردم که آن تعهدنامه را نگارش کردم، متاسفانه در آن تعهدنامه مواردی ذکر شده که گاهی برابری می کند و حق را به او می دهم.
اما اینطور نمی باشد که بخاطر او آزادی هایم را از دست بدهم، اما باید در هر شرایطی در کنار هم باشیم.
بله من واقعا به رابطه با دوستان ام اهمیت ویژه ای قائل هستم، و از معاشرت و شرکت در بحث و گفتگو با آنها لذت می برم.
اما احساس می کنم او از این موضوع رنج می برد، شاید از حسادت او باشد، و شاید هراس از مسائل دیگری که ممکن است پیش آید.
در کل او می خواهد که فقط با او باشم و فقط به او فکر کنم. و این برای من به هیچ وجه قابل قبول نیست.
تمام هراس و نگرانی من هم از همین است، که بهانه ی خوبی در دست دارد که برای همیشه من را مال خودش کند. و وقتی به پیشنهاد سفر فکر می کنم واقعا این موضوع سعی می کند از سفر با او منصرف ام کند.
در واقع از ازدواج به این صورت متنفرم، و فکر می کنم در آینده با مشکلات بسیار زیادی روبرو خواهیم شد.
ولی از طرفی خیلی دوست دارم این سفر هر چه زودتر انجام شود و چنین شب هائی را در کنار او بگذرانم.
و من به هیچ وجه از این سفر نیت شومی ندارم، فقط می خواهم این را آزمایش کنم که اگر زمانی وارد زندگی مشترک شدیم، چطور می توانیم در کنار هم زندگی کنیم.
می دانم، و صحیح می فرمائید.
در این مورد هم با هم صحبت هائی داشته ایم.
او فکر می کند اگر قرار باشد در آن شب ها همبستر شویم، بهتر است قبل از آن به هم محرم شویم و صیغه ی محرمیت موقتی بین مان خوانده شود.
این موضوع نگران ام می کند که شاید معامله ی دیگری در راه باشد.
از راهنمائی شما سپاسگذارم.
باز هم شما را نهیب می زنم از این سفر
این طبیعیه که شما مشتاق و کنجکاو باشید و این بیشتر از احساس شما سرچسمه می گیرد و دلیلی که آورده اید قانع کننده نیست ، برای این که از نزدیک بهتر او را بشناسید به زمانی بر می گردد که شما رسماً از او خواستگاری کرده و زیر نظر خانواده ها و با وجود محرمیت فی مابین روزهایی را کنار هم بگذرانید ، نه این گونه که دلایل کافی پیش از نیاز به گذراندن روزهایی با هم برای تردید جدی شما جهت ازدواج وجود دارد .
در ضمن محرمیت شما بدون اذن پدر ایشان باطل خواهد بود .
و وقتی ایشان از همبستری در این حد سخن به میان آورده یعنی در ذهن و تصور ، خود را در این شرایط که اینگونه پیش آید قرار داده .
ضمنناً شما کجا می خواهید به سر برید که قانوناً به شما جا بدهند ؟؟؟؟؟؟؟
یک جای قاچاق ؟؟؟؟؟
آیا اخلاقی است ؟؟؟
اصلاً چرا بخواهید حتماً شبها را با هم بگذرانید ، جز وسوسه که خود باورش ندارید چیز دیگری هست ؟؟؟
برادرم !
من در میان صحبتهای شما مواردی را از ویژگیهای شما در کنار خوبیهایی که خود از اخلاقتان گفته اید می بینم که توجه بدان مهمه . و اون هم بی مبالاتی در روابط با جنس متفاوته ، درسته که بعضی دختران برایشان مسئله ای نیست با شما باشند ، اما باید برای شما هم مهم نباشه که زمینه اشتباه یک دختر را فراهم نکنید با همراهیتان ؟؟؟ چون شما هم در این صورت به سهم خود مسئول خواهید بود .
در نهایت یک درصد احتمال پیامدهای ناگوار هم در میان باشد ، عقل حکم می کند که بپرهیزید . مگر این که بخواهید چشمتان را به روی عقل ببندید .
مواظب باشید ، مواظب باشید ، مواظب باشید ،
بپرهیزید ، بپرهیزید ، بپرهیزید ، بپرهیزید ،
تن دادن به این سفر اشتباه محضه ،