RE: آيا ازدواج كمكي به من خواهد كرد؟
خوب یه مقدار شما مبهم سخن گفتید میشه بگین که با این اقایی که الان هستین عقد هستین یا نامزد رسمی؟اخه وقتی کسی با نام همسر از کسی یاد میکنه دیگه در مورد ازدوواج با اون در شک و ابهام نیست ... و دقیقا بگین که چگونه با ایشون اشنا شدین در دانشگاه ؟چون گاهی و برای عده ای نحوه اشنایی ادم ها در طی مسیر ازدواج گاهی مهم میشه...
و اینکه من فکر میکنم که مشکل شما هیچ ربطی به ازدواج کردن یا نکردن شما ندارد بلکه این یه مشکل روحی هست و به دلیل گذشته شما و ایده ال گرایی خانواده شما و خودتون بوده...
بهترین روش به عقیده من این است که تعادل را در زندگی خودتان ایحاد کنید .
یعنی قبول کنین که شما هم مثه بقیه ادم ها یه خوبی هایی داری و یه بدی ها و عیب هایی و سعی کنی در زندگی مسیر تعادل رو برید و این فشار رو به خودتون نیارین که همیشه از همه بهتر باشین:72:
RE: آيا ازدواج كمكي به من خواهد كرد؟
اين تغيير شخصيت من باعث بوجود آمدن مشكلات زيادي با همسرم شد.بهم مي گفت كه مهسا من الان نمي دونم تو كدوم شخصيتت هستي و نمي دونم الان نسبت به تو چه عكس العملي نشون بدم.خودمم نمي دونستم يك روز يه چيزي مي گفتم و همسرم را ناراحت مي كردم فرداش خودمو به در و ديوار مي زدم كه چطور تونستم همچين حرفي بزنم.
بارها همسرم كمكم كرد راه حل داد حتي تهديد كرد كه شخصيت ترسومو كنار بذارم بارها تصميم گرفتم و قول دادم ولي نتونستم.
من كسي بودم كه هر كاري رو مي خواستم مي تونستم انجام بدم حتي اگه آنكار براي دلخوشي پدر و مادرم بود اما حالا نمي تونم هيچ كاري كنم...هيچ كاري
اينقدر تغيير شخصيت دادم كه خودم هم از خودم خسته شدم. در اين مدت با رنج بسياري درس هاي فوق ليسانسم رو تمام كردم و اينقدر براي هر امتحان مريض شدم وگريه كردم كه خدا مي دونه..براي هر امتحاني چندين ساعت همسرم باهام حرف مي زد كه مهسا به خدا مي توني كاري نداره اينكار براي تو،مهسا يه كم مونده ببين ،ببين خيلي كم مونده يه كممممممم......
ديگه حالا كسي نيست كه براي من هدف تعيين كنه
كسي نيست كه بهم بگه بدو
كسي نيست كه انتظاراتش و آرزوهاشو من براش برآورده كنم
هدفهام تمام شد آرزوهام گم شد
صبح كه بيدار ميشم گريه مي كنم تا شب
مهسا را هنوز هم پيدا نكردم...
بعضي وقت ها نگاه مي كنم كه چقدر تغيير كرده ام و اميدوارم كه با شروع زندگي مشترك بتونم شخصيتم را ثابت كنم و هدف هام و آرزوهام را پيدا كنم
بعضي وقت ها فكر مي كنم كه اگه نتونم چي؟
از شما دوستان عزيزم تقاضا دارم كه نظراتتان را برايم بنويسيد.آيا ازدواج كمكي به من خواهد كرد؟
RE: آيا ازدواج كمكي به من خواهد كرد؟
تا همین جای داستان باید بگم که شما در حال "گذار فاز" هستید ;)
من خودم چنین دورانی رو چندین بار گذروندم. نه دقیقا عین داستان شما. اما تغییر در عمیق ترین نگرش هام که باعث شد دقیقا همین عکس العمل ها را داشته باشم.
انگار تو خلسه بودم. الکی میشستم، می گفتم یک ربع می خوام فکر کنم. وقتی فکر کردنم تموم می شد میدیدم 3-4 ساعت گذشته!!!
یه روز شاد و سرحال یودم. یه روز ناامید.
به این مرحله میگن "گذار فاز". چرا این "گذار فاز" اتفاق می افته؟
چون داری اخلاق یک عمر زندگیت رو میریزی دور و با چیزی بهتر جایگذین می کنی. مغز آدم عکس العمل نشون می ده. کلی نقاط سیاه میاد جلو چشم آدم که وااااااااای امکان داره این همه اتفاقات بد با این اخلاقم بیافته. واااااااای نکنه به این دلایل اصلا مسیری که الان انتخاب کردم اشتباه باشه.
چرا این سوالات و نقاط سیاه ایجاد می شه؟ چون در این مسیر بی تجربه ایم.
اگه با اخلاق قبلیمون زندگی کنیم بلدیم در موقعیت های مختلف چه عکس العملی داشته باشیم. اما با این اخلاق جدید که هنوز هم درست در ما نهادینه نشده، کاملا بی تجربه ایم.
علت دیگه ی این همه ترس هم عکس العمل اطرافیان (به خصوص خانواده) در مورد اخلاق جدید ماست که اگر مقبول نباشه براشون یه سنگ بزرگ برای ما میشه.
این حالت موقعی بدتر می شه که اخلاق قبلی کاملا مورد پسند خانواده بوده باشه و الان ناراحت باشند از این اخلاق جدید. این باعث می شه آدم یه عذاب وجدان هم بگیره که چرا ناراحتشون کرده.
خلاصه، این باعث شده زندگی آرام قبلیمون پر از تلاطم بشه.
ببین. این مسیر سخته ولی ازش نترس چون قابل حله. اول تکلیفت رو با خودت معلوم کن. می خوای برای خودت زندگی کنی با برای بقیه؟
می خوای خودت عمیقا شاد باشی یا این که خودت رو جوری بسازی که هر چی بقیه گفتن بگی چشم و مدام مورد تایید بقیه باشی ولی اونی نباشی که دلت می خواد.
خلاصه کلام؛ قدم اول اینه که خودت با خودت رو راست باشی.فکر هاتو بکن و جواب رو بده.
منطقی فکر کن؛ نه احساسی.
باز هم می گم، این مسیر "تغییر فاز" سخت هست، اما ترس نداره و قابل شدنه.
RE: آيا ازدواج كمكي به من خواهد كرد؟
واييييييييييييييييييييييي ريحانه جون چقدر خوب تحليل كردي واي نمي دوني چقدر با نوشته هات خوشحالم كردي
چندين بار نوشته هاتو خوندم بايد فكر كنم باز هم نوشته هاتو مي خونم بايد حسابي به حرفهات فكر كنم
چقدر خوشخالم كردي كه حرفامو فهميدي واقعا ازت ممنونم واقعاااا
RE: آيا ازدواج كمكي به من خواهد كرد؟
اول مشکلت رو برطرف کن؛ بعدا ازدواج کن. چون با احتمال زباد این اتفاق داره در ضمیر ناخودآگاه تو می افته:
" اگر باهاش ازدواج کنی از این دوشخصیتی بودن راحت میشی و اون تنها کسی یه که می تونه در این تغییر رفتار کمکت کنه، پس بهترین کس برای همراه بودن آدمه (یعنی ازدواج)"
اما وقتی این مشکل تو برطرف شد (نهایتا یک سال دیگه) تازه چشمت باز می شه و بدی هاش رو واقعا می بینی. اما دیگه کار از کار گذشته و اگر اشتباه انتخاب کرده باشی ، تاوان سختی باید پرداخت کنی
RE: آيا ازدواج كمكي به من خواهد كرد؟
بله ريحانه جان دقيقا من همينجا گير كردم
راستش خيلي جلو آمدم براي ساختن شخصيت جديدم ولي نمي دونم چرا تمام نمي شه.چرا با اين همه تمرين و زحمت انگار باز رسيدم همان پله ي اولم.
همش فكر مي كنم كه اگر بعد از ازدواج اين مسئله باهام بمونه چي
RE: آيا ازدواج كمكي به من خواهد كرد؟
سلام mahsa_mhmh .
تا این جا ماجرا را دنبال کردم و چند نکته لازم به ذکر است:
یکم: موفقیت شما در دوران تحصیلی و شخصیتی (در ابتدا) تقریبا وابسته به یک عقده حقارت بوده است.(البته تلاش خودتان بسیار ستودنی است) عقده حقارت چیست؟؟
این عقده وقتی حاصل میشه که ما در مهارتی یا معیاری خود را ناتوان و بد (نا مناسب) ببینیم و هنگامی که نتوانیم آن مهارت و معیار بد را در خود اصلاح کنیم سعی می کنیم مهارت های دیگر و بیشتری در خود برای جبران مهارت اولی ایجاد کنیم.
مانند:: ناراضی بودن از چاقی.... و جبران این ناراضی بودن توسط پیشرفت تحصیلی و شغلی .. که موفق هم شدی.
دوم: تغییر وابستگی:: شما در واقع از وابستگی رها نشده اید بلکه یک نوع تغییر وابستگی داده اید. یعنی وابستگی را به یک محرک بیرونی (وجود همسر ایده آل و راهنما کننده) انتقال داده اید.
حال اگر این محرک(همسر) شما را راهنمایی نکند و یا در برحسب اختلافات روزی سر ناسازگاری با شما داشته باشد ممکن است یک نوع "درماندگی(بی تفاوتی)" در خود احساس کنید.
سوم: شما از محرک های بیرونی بیشتر تاثیر می پذیرید تا محرک های درونی. در مرحله اول بیشتر وابسته به نظرات والدین(پدرو مادر) عمل می کردید و در مرحله دوم (همسر آینده) را جایگزین محرک اولی کردید. در هر صورت شما وابسته به محرک ها شدید. در این صورت موفقیت و شکست خود را به محرک های بیرونی نسبت خواهید داد.
برای همین و بدلیل اینکه ما مسئولیت موفقیت و شکست های خود را قبول کنیم باید پذیرای خویشتن و ارداه خود باشیم... وگرنه اگر به این ترتیب ازدواجی صورت بگیرد آن هنگام که با مشکلی برخورد کردید آن مشکل را ناشی از "ازدواج" و یا به علت وجود فرد دوم "همسر" می دانید.
.................................................. ....
خب پس تکلیف من چیست؟؟
تکلیف شما متعادل ساختن نیروهای درونی و بیرونی است.. به صورتی که از راهنمایی های محرک های بیرونی استفاده کرده اما کنترل امور بدست خودت باشد.
این ها را خوب مطالعه کن........تا بعد
RE: آيا ازدواج كمكي به من خواهد كرد؟
سلام نقاب جان واقعا ازت ممنونم چقدر جالب تحليل كردين و واقعا من رو به فكرهاي عميقي در مورد خودم انداختين.واقعا چقدر خوشحالم كه دوستاني اينقدر دانا مثل شما عزيزان دارم.
ديروز واقعا نا اميد شده بودم و فكر مي كردم كه نمي تونم هيچوقت اين مسئله را حل كنم ولي با خواندن حرف هاي ريحانه جون و شما به نظرم اين مسئله حل شدني است و خيلي اميدوار شدم.:72:
من ديشب حرف هاي خودم و ريحانه جان را براي همسرم فرستادم و ايشون خوندند. با اينكه ما و خانواده هامون براي چند ماه ديگه برنامه ريزي عروسي كرديم ولي همسرم گفت كه تا هر زماني كه من احساس آمادگي كامل داشته باشم مي تونيم اين برنامه را عقب بندازيم.
نقاب جان راستش من هنوز نمي دونم محرك دروني چه چيزي مي تواند باشد.
در مورد عقده حقارت كاملا حرف شما صحيح است گرچه اعتراف به آن واقعا برايم سخت است.
نقاب جان راستش من يه دوره اي(چند سال پيش) خودم را لاغر كردم و در واقع چيزي را كه اذيتم مي كرد حذف كردم.بعدش يك اتفاق خيلي بد تري برايم افتاد.شخصيتم تغيير كرد و تبديل شده بودم به يك دختري كه حالا از همه انتقام مي گيره. خيلي از شخصيت خودم بدم آمد. ديگه چيزي نداشتم كه كسي بكوبه و ديگه هيچ چيزي به عنوان نقطه ضعف من نبود و به همين دليل انتقام هاي بدي از همه مي گرفتم. البته به مرحله ي عمل نرسيد و فقط در حد حرف و متلك و دست گذاشتن رو نقطه ضعف هاي بقيه بود
بدتر از همه اينكه من به نسبت اطرافيانم خيلي باهوش ترم و سريع مي تونم نقطه ضعفي را پيدا كنم كه اون طرف را داغون كند اما...از نظر شخصيتي از اين مدل خودم بدم اومد و همش خودم را سرزنش مي كردم و فهميدم كه با اينكه آن نقطه ضعف را برطرف كردم مشكلم حل نشد
راستش همسر من اولا برايم هدف هايي را تعيين مي كرد اما در واقع اين هدف ها را خودم بهش گقته بودم.مثلا بهش مي گفتم كه من عاشق مسافرت به فلان جا هستم بعدش كه اون موقعيت را برايم فراهم مي كرد مي گفتم نميام و مي ترسيدم. اگر اون پافشاري كرده به خاطر اين بوده كه يك روزي خودم بهش گقتم كه دوست دارم فلان كار را كنم .البته نمي گم كه هيچوقت انتظاري از من نداشته ولي انتظاراتش در حد يك همسر بوده و بيشتر نبوده.
اما حالا مدتي است كه ديگه اون پافشاري رو براي هدف هاي من نمي كنه و ميگه كه خودت ببين چي دوست داري همون كارو كن. و اينجاست كه من گيج شدم و نمي دونم چي دوست دارم .تمام ترسم اينه كه نكنه چيزي را انتخاب كنم كه شخصيت قديميم انتخاب مي كرد و دوباره توي همين پروسه بيفتم.
سام بر ريحانه جان
ديشب خيلي به حرف هات فكر كردم و صبح با كلي ذوق بيدار شدم كه نتيجه ي فكرهامو برات بنويسم.
راستش من درون خودم اون ته ته وجودم يك دختر شادي هستم.عاشق آزاديم و بعضي لحظه ها كه احساس آزادي مي كنم فكر مي كنم كه اگر اينو داشته باشم ديگه چيزي توي اين دنيا نمي خوام.باور كن بعضي وقت ها كه كارهايي رو مي كنم كه خودم دوست دارم اينقدر شادي مي كنم عين بچه ها بالا پايين مي پرم.
نمي خوام براي ديگران زندگي كنم متنفرم از اينكار...همش با خودم گفتم مامانم مشكلات زندگيش زياده بذار من ديگه مشكل ساز نشم براش، بابام مسئوليت هاش و درگيرياش زياده بذارمن ديگه به درگيري هاش اضافه نكنم ولي تا كي؟؟
من دوست دارم اون مهسايي باشم كه خودم دلم مي خواد.مهسايي كه اصلا در قيد هيچ چارجوبي نيست.آزاده.براش مهم نيست كه خونه مرتب باشه.لباساش تميز و اتو كرده باشه و عين مجسمه هميشه لبخند بزنه.براش مهم نيست كه هميشه مورد تاييد همه باشه و ديگران عملي شدن آرزوهايي خودشان را در اون ببينند.براش مهم نيست مدركش چيه و چقدر پول داره....
دوست ندارم معلم اخلاق باشم دوست ندارم خشك باشم.دلم مي خواد به كارهاييم افتخار كنم كه خودم خواستم و كردم دلم مي خواد به كارهاي هيجان انگيز و جالب و متفاوت خودم در زندگيم افتخار كنم نه كارهايي كه ديگران ازم انتظار داشتند. فقط مي خوام خوش باشم و از خودم راضي باشم همين.:72:
سام بر ريحانه جان
ديشب خيلي به حرف هات فكر كردم و صبح با كلي ذوق بيدار شدم كه نتيجه ي فكرهامو برات بنويسم.
راستش من درون خودم اون ته ته وجودم يك دختر شادي هستم.عاشق آزاديم و بعضي لحظه ها كه احساس آزادي مي كنم فكر مي كنم كه اگر اينو داشته باشم ديگه چيزي توي اين دنيا نمي خوام.باور كن بعضي وقت ها كه كارهايي رو مي كنم كه خودم دوست دارم اينقدر شادي مي كنم عين بچه ها بالا پايين مي پرم.
نمي خوام براي ديگران زندگي كنم متنفرم از اينكار...همش با خودم گفتم مامانم مشكلات زندگيش زياده بذار من ديگه مشكل ساز نشم براش، بابام مسئوليت هاش و درگيرياش زياده بذارمن ديگه به درگيري هاش اضافه نكنم ولي تا كي؟؟
من دوست دارم اون مهسايي باشم كه خودم دلم مي خواد.مهسايي كه اصلا در قيد هيچ چارجوبي نيست.آزاده.براش مهم نيست كه خونه مرتب باشه.لباساش تميز و اتو كرده باشه و عين مجسمه هميشه لبخند بزنه.براش مهم نيست كه هميشه مورد تاييد همه باشه و ديگران عملي شدن آرزوهايي خودشان را در اون ببينند.براش مهم نيست مدركش چيه و چقدر پول داره....
دوست ندارم معلم اخلاق باشم دوست ندارم خشك باشم.دلم مي خواد به كارهاييم افتخار كنم كه خودم خواستم و كردم دلم مي خواد به كارهاي هيجان انگيز و جالب و متفاوت خودم در زندگيم افتخار كنم نه كارهايي كه ديگران ازم انتظار داشتند. فقط مي خوام خوش باشم و از خودم راضي باشم همين.:72:
RE: آيا ازدواج كمكي به من خواهد كرد؟
سلام...
دوستی لینک تاپیک شما رو به من داد...
فقط خواستم به شما بگم که من هم دقیقا مشکل شما رو دارم...
تا به حال راه حلی پیدا نکردم...اما من دقیقا نسخه پسرونه شما هستم...
اگرچه فکر میکنم شما الان در دوره ترنزیشن به سر میبرین...
من البته، به نظر خودم تعادل روحی ندارم...گاهی خوشحالم، گاهی غمگین....اگرچه بیشتر غمگینم...تقریبا همیشه...
اما هیچکس نمیتونه اینو تشخیص بده...اگر از کسی در مورد من بپرسین، من رو به عنوان شادترین آدمی که توی عمرش دیده معرفی میکنه...چون همیشه خنده رو لبهام بوده...و البته همیشه نقش تکیه گاه و مشاور رو برای دوستانم بازی کردم...
دیگه نمیدونه من لبخند رو هر روز صبح روی لبهام جراحی میکنم...
دیگه کسی نمیدونه، درون کامران پر از ویرونه هست...پر از ویرونه...
به هر حال، در مورد ازدواج، دوستی به من گفت با ازدواج مشکلم حل میشه...
اما به نظر من، تغییرات بنیادین باید درونی باشه و نه به علت عوامل و محرکهای خارجی...
چون، هیچ گارانتی وجود نداره که این محرکهای خارجی همیشه در کنار ما باشن و مارو تریگر کنن...
بنابرین، من الان فکر میکنم، این راه حل مشکل نیست و نمیخوام زندگی کس دیگری رو هم علاوه بر خودم خراب کنم...
من فکر میکنم، تنها زندگی کردن تو این ویرونه ها، بهتر از اینه که آدم بی گناه دیگری رو وارد زندگی ویرون خودم بکنم...
نه اینکه به دنبال راه حل نباشم، هستم...اگرچه گاهی اوقات ترجیح میدم، صورت مساله رو پاک کنم...
اما ازدواج رو راه حل نمیدونم...
تغییر باید درونی باشه...
اسم اینجا همدردی هست و من فقط میخواستم که بدونی، تنها کسی نیستی که این مشکل رو داری...:72:
کامران
RE: آيا ازدواج كمكي به من خواهد كرد؟
سلام دوست عزیز یه مطلبی به ذهنم رسید که شاید بتونه کمکت کنه
ببین اول جواب سوال شما که ایا الان ازدواج بهت کمک میکنه یا نه باید بگم خیر ازدواج الان هیچ کمکی به شما نمیکنه بلکه شاید شما رو گیجتر هم بکنه.الان تنها نیرویی که بهت کمک میکنه فقط خودت هستی
اما دلیل ان این است که شما هنوز در پی پیدا کردن شخصیت خود هستین و زمان مناسب یه ازدوااج این هست که ما یه شناخت نسبی از خودمون به دست بیازیم .
شما در زندکی خود تا کنون مطابق همون شخصیتی بودین که دیگران براتون ساختن چه والدین و چه(همسر یا نامزد .نگفتین بالاخره عقد کردین یا نه البته مهم نیست) خلاصه انکه نیاز دارین که خودتون رو پیدا کنین و بعدش به ازدواج فکر کنین .
اما راهش این هست که زمان زیادی رو به پیدا کردن خودتون بذارین .
شما همواره شخصیتهایی رو که خودتون سعی کردین که پیدا کنی در یه زمان کوتاه و یه شخصیت مقطعی برا خودتون ساختین در حالی که باید برای این امر مهم زمان خیلی زیادی وقت صرف کرد و به کاوشگری در اعماق روح پرداخت.
و برای اینکار هم نیاز هست که یه مدت از نامزدتون وقت بخوای و براش توضیح بدی که میخوای در سکوت و ارامش خود واقعیت رو پیدا کنی و یه مدت سعی کنی ازش دور شی و به تنهایی رو خودت کار کنی.این کار نیاز به یه زمانی داره و نباید بخوای که سریع به نتیجه برسی بلکه به خودت وقت بده
در این مورد یه کتاب خیلی عالی میشناسم که اگه اهل کتاب خوندن باشی بهت معرفی میکنم این کتاب دقیقا افرادی مثه شما رو میگه که بعد از یه مدتی که مطابق نظر دیگران زندگی کردن حالا میخوان که یه جور دیگه باشن و شخصیتشون رو پیدا کنن...و خیلی اموزنده هست
در پیدا کردن شخصیت خود هم واست مهم این باشه که خودت از خودت جی میخوای البته باید امکاناتت و توانایی هایت رو بسنجی و تعادل رو در نظر بگیری و مهم تر از همه جوری باشی که خودت از خودت رضایت داشته باشی