-
RE: فردا جمعه است
می ترسم باز هم ازت دور بشم ...
الهی من گدای روسیاهم ، خریداری ندارم ، بی پناهم
مهربان من ، این روزها بیشتر از همیشه خود را محتاج به تو می یابم .
جانان من ، حس نیاز ، قوی تر از همیشه در سینه تاریک و غبار گرفته ام به جوشش در امده ...
پروردگار من ، می ترسم که از این سرمستی ها و این احوالات دور شوم و باز هم گرفتار آفات زمانه شوم .
مولای من ، می ترسم که باز هم فراموش کنم که چه قدر ضعیف و بیچاره و نیازمند توام .
خدای من ، چون فقیری بیمار و خسته از کثرت گناهان در پیشگاه و حریم اسمانی ات به خاک افتاده ام.
عزیز من ، هر چند هیچ بهایی برای جلب محبت و رحمت تو ندارم ولی باز هم چون گدایی دست به اسمان بر می دارم .
طبیب من ، مرا به بهانه سرکشی و غفلت و ابتلا به بیماری نفس ، از خود مران ...
حبیب من ، از من مرا جدا کن و از خود جدا مکن ...
ای ذکر همیشگی من ، می دونم که تو صاحب جمال و دلبری ، و من یک عاشق دل شکسته که غصه اش اینه که هیچ امیدی به داشته های خودش نداره که به واسطه اون نگاه معشوق را به خود جلب کنه .
مونس من ، ما فقرا مگه دل نداریم ..
سلطان من ، چی می شه با همه نداری و کریه المنظری منم دل خوش به این باشم که تو هم به من توجه داری و در کنارم می مونی و مراقبم هستی که مبادا ازت دور بشم .
حجت من ، می دونم که شایسته این نیستم تو به من نگاه کنی و صدای من بشنوی ، ولی به بزرگی و رحمتت امید دارم که نگاهم از خود نگیری و اجازه بدی که تا وقتی عمر دارم با همه بدی ها و گناه هام فراموشت نکنم و اجازه بدی صدات کنم .
نظر کن بر من آلوده من یا رب
-
RE: فردا جمعه است
دست تو باز مىكند، پنجرههاى بسته را
هم تو سلام مىكنى، رهگذران خسته را
دوباره پاك كردم و به روى رف گذاشتم
آینه قدیمى غبار غم نشسته را
پنجره بى قرار تو، كوچه در انتظار تو
تا كه كند نثار تو، لاله دسته دسته را
شب به سحر رساندهام، دیده به ره نشاندهام
گوش به زنگ ماندهام، جمعه عهد بسته را
این دل صاف، كم كمك شدهست سطحى از ترك
آه! شكستهتر مخواه آینه شكسته را
اللهم عجل لولیک الفرج واقض حوائجه
-
RE: فردا جمعه است
ای گل نرگس :72::72:
برای آمدنت، فضای خانه دلم را با عطر یاست، معطر ساختهام. هوای چشمانم را ابری کردهام، تا با حالتی نزار به امید دیدارت بگرید.
شمعدانیهای وجودم را سرتا سر خانة قلبم گذاشتهام و شمع جانم را در آن نهادهام، تا بیایی و با نور جلالت، آن را روشن کنى.
ای مونس و غمگسار، در جمع عاشقان موعود مینشینم و در زمزمة دعای اللهمّ عجل لولیک الفرجشان سهیم میشوم و همراهشان از تاریکی شبهای ظلمانی به روشنی آسمان پاک نگاهت پناه میبرم. میخوانیم و میخوانیم:
این المنصور علی من اعتدی علیه وافترى؟ این المضطرالذی یجاب إذا دعى؟ این صدرالخلائق ذوالبرّ والتقوى؟
و هنوز تو نیامدی و ما میمانیم و آغاز جمعهای دیگر و تو همچنان در غیبت و ما اینچنین در هجران.
ای سرور زمان، جمعههای بی تو، سوت و کورند و دلگیر. بیا و زنده کن شور زندگی را.
دل خسته است و بیقرار و آن یار با درد آشنا، پنهان.
سالها، روزها، ثانیهها، کوچهها، گلستانها، آسمان و زمین، همه در حسرت دیدار چشمانت رو به پایانند.
گوش کن صدای العطش خاک را، صدای دلهای خسته را.
کویر تشنه است و عاشقانه چشم به راه
نه تنها کویر که روزگار تشنه است
ای ربیع ، ای باران بهاری ببار.
-
1 فایل پیوست