RE: ريشه اختلافات با خانواده ي همسر كجاست؟
به نظر من بعضی از دلخوری هایی که توی اوایل دوران نامزدی یا حتی اوایل ازدواج و بعضا تا بعد از چند سال زندگی مشترک به دلیل عدم آگاهی ها پیش میاد، باعث میشه که عروس یا داماد و احتمالا پدر و مادر دو نفر همیشه با احساسات بد با همدیگر برخورد کنن، و البته باز هم شاید ریشه ی این دلخوریها هم از اون باور قدیمی شکل میگیره که هیچ مادرشوهر یا مادرخانمی خیر داماد یا عروسش رو نمی خواد.
و البته میشه به بعضی از عدم مهارت ها در بزرگترها و نداشتن شناخت از نسل جدید و روابط و رفتارها و منش و برخوردها هم اشاره کرد.
که در مورد موضوع اول خودم رو مثال میزنم، اینکه مادرشوهرم همیشه توی دوران نامزدی بخاطر دخترش مانع میشد از اینکه من و همسرم در یه اتاق بخوابیم و شاید 70 درصد مشکلات کوچیک و بزرگ بین من و همسرم دخالت ها و حساسیت های ایشون بود و با اینکه امروز 20 ماه از زندگی مشترک من و همسرم میگذره و مادرشوهرم مثل یه دختر با من برخورد میکنه و شاید خیلی هم خوب باشه اما من نمی تونم هیچ وقت ببخشمش و اون رو مثل یه مادر برای خودم بدونم چون احساس می کنم ظلم بزرگی در حق من و همسرم روا داشتند.
در مورد موضوع دوم هم باید خواهرشوهرم رو مثال بزنم که مادرشوهرشون چون دختر ندارند از عروسها انتظار دارند که همیشه تمام و کمال کارها و خونه تکونی ها و آشپزیهاشون رو عروسهاشون انجام بدن و در صورت نادیده گرفتن این موضوع از طرف عروسها به شکل دلخوری و خودخوری و بعضا حتی تیکه و بحث هم پیش میروند.
RE: ريشه اختلافات با خانواده ي همسر كجاست؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط del
. . . اما من نمی تونم هیچ وقت ببخشمش و اون رو مثل یه مادر برای خودم بدونم چون احساس می کنم ظلم بزرگی در حق من و همسرم روا داشتند.
. . .
به نكته ي مهمي اشاره كرديد. به نظرم يكي از كشدار شدن اختلافات همين "نبخشيدن" و ظاهرا "غير ممكن بودن" اونه.
RE: ريشه اختلافات با خانواده ي همسر كجاست؟
درسته نبخشیدن باعث خیلی از کدورتها میشه... با اینکه درحال حاضر رابطه ام با خانواده همسرم خوبه، اما هنوز نتونستم پدر همسرم رو ببخشم، نه اینکه نتونم، فعلا نمیخوام، نمیدونم چرا اما دوست ندارم اونو ببخشم..
این خیلی مهمه که زن و مرد در هر شرایطی پشت هم رو داشته باشن، این باعث میشه که خانواده ها حد و مرز رو نگه دارن و با عروس یا دامادشون با احترام برخورد کنن.
بله چشم بارانی عزیز، متاسفانه حدود 10 ماهی میشه که این اتفاق افتاده..
:72:
RE: ريشه اختلافات با خانواده ي همسر كجاست؟
به نظر من یکی از دلایل اختلاف چگونگی برخورد دختر یا پسر با خانوداه خودش در حضور همسرش هست. بارها دیدم آقایونی و خانوم هایی رو که حتی بعد از سال ها زندگی مشترک وقتی خانواده خودشون رو می بینند اصلا یادشون میره همسری هم دارند. خب مسلمه که اغلب همسرشون هم نمی تونه این رفتار و بی محلی رو تحمل بکنه و ناخوداگاه کینه خانواده همسرش رو به دل میگیره و دلش می خواد کمتر اون ها رو ببینه.
RE: ريشه اختلافات با خانواده ي همسر كجاست؟
ببخشید من چون به شخصه با هیچ یک از افراد خانواده ی همسرم مشگل ندارم ( آنها را نمی دانم و اگر هم بدانم ، نمی توانم برای تغییر دیدگاه شان کاری بیش از آنچه انجام داده و می دهم انجام دهم ) پس با تعاریف خودم هر یک از آنها را به نوعی دوست دارم و ........به همین دلیل از جایگاه بی مشگلی و دلائل بی مشگلی به موضوع تاپیک نگاه کرده و پاسخ داده ام .
بسیاری از ارتباطات و اختلافات در نتیجه ی تمبر جمع کردن و توقع داشتن است . اگر دست از این دو کار مخرب برداریم زندگی تا حد زیادی شیرین می شود و این بحث محدود به خانواده ی همسر و غیر همسر و خودی و نخودی :311: و...نمی شود .
من به شخصه یاد گرفته ام که
احترام و حفظ آن در هر رابطه ای حرف اول را می زند .
من یاد گرفته ام که
جایگاه خود را در هر رابطه ای کاملا شناسایی کنم . یعنی من به عنوان یک عروس و یا زن برادر و مادر خوانده در رابطه با خانواده ای تعریف می شوم که یک سوی آن پسر و برادر و پدر خانواده است در نتیجه جایگاه و نوع رابطه کاملا شناسایی شده است .
یعنی من خودم را دختر خانواده و یا خواهر و یا مادر واقعی این افراد نمی دانم در نتیجه توقع پذیرفته شدن با جایگاه دیگر را ندارم .
مسائل این خانواده به من ارتباط ندارد اما اگر در جایی نیاز به کمک و هم فکری من داشته باشند به دلیل امتیاز گرفتن بیشتر نیت و قصد شهادت نمی کنم .
بلکه موقعیت را کاملا شناسایی می کنم و نسبت به موقعیت و شرایط و به دلیل اینکه خودم در صورت پذیرش یا عدم پذیرش راحت تر و خوشحال تر هستم اقدام می کنم .
فهمیده ام و یاد گرفته ام قضاوت دیگران برای من مهم نباشد . چرا که هر قضاوتی دلیل بر درست و صالح بودن و یا نادرست بودن وناصالح بودن من نیست و برچسب های دیگران برایم حائز اهمیت نیست و خودم هم اهل برچسب زدن نیستم و هر روز در این رابطه تمرین بیشتری می کنم که از قضاوت و انتخاب برچسب پرهیز کنم .
یاد گرفته ام که از جایگاه و شرایط دیگران به مسائل نگاه کنم و حق و حقوقی که باید داشته باشند را برای آنها در نظر بگیرم و به حق و حقوق طرف مقابل با هر جایگاهی احترام بگذارم .
یاد گرفته ام الزام دوست داشتن و علاقه ی همسرم دلیل بر اپیدمی علاقه خانوادگی آنها نسبت به من نیست . آنها حق دارند بر مبنای دلائل و نوع دیدگاه خود از من خوششان نیاید همانطور که من ممکن است بعضی از آنها را دوست نداشته باشم اما همیشه دلیلی برای یک ارتباط محترم و حدو مرز دار وجود دارد و آن حضور همسرم در کنار من است .
فهمید ه ام که نباید خودم را با همسرم در مورد مسائل و مشکلات خانواده اش هماهنگ کنم . شاید همسر من دوست داشته باشد به فردی از اعضا خانواده اش بیش از اندازه امتیاز بده و یا از فردی از افراد خانواده اش امتیاز های بسیاری را سلب کند و حتی دست به قطع رابطه بزند . اما منطق من از یک سیستم متعادل و چهار فصل پیروی می کند پس خودم را در شرایط نامتعادل و غیر متعارف همسرم و خانواده اش قرار نمی دهم و همان اعتدال همیشگی را برای روابط خود حفظ می کنم .
یاد گرفته ام هر چه در گذشته اتفاق افتاده را به دست فراموشی بسپارم و تنها ما حصل و نتیجه و نتایج درسی را با خودم به آینده راه بدهم . در نتیجه اشتباهات انسانها را ببخشم نه به دلیل آنکه آنها لایق بخشش هستند بلکه به این دلیل که خودم لایق آرام هستم . پس در هیچ رابطه ای سعی نمی کنم لیاقتهای خودم را فراموش کنم و بیش از لیاقتهای دیگران به لیاقتهای خودم در نوع فکر ،عمل و احساس توجه می کنم .
زندگی شیرین است .
و در یک جمله ی خلاصه
اگر بفهمیم که با علم و مهارت و مواد ماکارونی نمی توان آش درست کرد و احساس کرد که فسنجان خورده ایم . همه چیز حل است :311:
RE: ريشه اختلافات با خانواده ي همسر كجاست؟
چقدر این پستهای خانم آنی آموزنده و زیباست واقعا قبطه میخورم که چرا من مثل شما فکر نمی کنم.
اما بنظر من ریشه برخی اختلافات با خانواده همسر به روابط خانوادگی خود آنها هم بستگی دارد. ببینید در خانواده من با اینکه همه از همدیگر رضایت 100 درصد ندارند و گاهی اختلافهای اساسی هم دارند اما رفتار مادر بزرگ و پدربزرگم بعنوان بزرگان فامیل مانع هر گونه برخورد مستقیم و لفظی و بقول معروف جنگ و جدل می شود برای همین هم تمامی فامیل من همیشه در طول تاریخ :311:بایکدیگر رفت و آمد داشته اند و هیچگاه قطع ارتباطی بینشان بوجود نیامده مثلا حتی وقتی شوهرخاله من بدلیل فوت خاله ام ازدواج مجدد کرد هنوز که هنوزه با آن خانم در جمع ماست البته مادربزرگم گریه های پنهانی زیادی می کند اما تاکنون به اونها بی احترامی که نکرده هیچ مانند خاله ام با او رفتار میکند.
اما در مورد قوم شوهرم:160:از زمانی که شوهر من حدود 35سال قبل که بدنیا اومده اونها با خواهر و برادرهاشون قهرهای طولانی مدت بر سر ارث و میراث داشته اند. از 8 سال پیش من و شوهرم هم به این جو وارد شده ایم بنظر من گذشته یک خانواده و عدم وجود ریش سفیدها و بزرگان مفید در فامیل باعث میشه تا مثلا مادر شوهر و پدرشوهر من با شوهرم که بچه شان است هم قهر کنند چه برسه به عروس.:302:
یکبار شنیدم مادربزرگ شوهرم به مادرشوهرم می گفت نگران نباش منم با پسرم و دخترم قهر هستم بیخیال باش. اشکالی نداره آدم با بچه هاش قهر باشه.
بنابراین نتیجه:
گاهی اختلاف با خانواده شوهر یا زن ربطی به زن یا شوهر نداره بلکه مرام خانواده حکم می کنه اینجور قطع رابطه ها صورت بگیره
و اونوقت خدا به دادمون برسه:311:
متاسفانه من با خواهرهای شوهرم رابطه خوبی داشتم اما از عید نحص پارسال که فحشهای پدرشوهرم راشنیدم اونها هم به این میراث خانوادگی پشت نکردند و اونها هم با منو شوهرم قهر کردند چندین بار هم ما باهاشون تماس گرفتیم اما قهره قهراند درست عین بچه ها:163:
پس گاهی قهر و اختلافهای ارثی هم پیش میاد و مقصر عروس یا داماد نیست تقصیر ژنهای معیوبه که به ارث میرسه:310:
RE: ريشه اختلافات با خانواده ي همسر كجاست؟
[align=justify]سلام آقا مصطفی:72:
اولا خوشحالم که باز هم دارید از تالار همدردی نهایت استفاده رو جهت شیرین تر شدن لحظات زندگیتون می برید.
سلام ما رو هم خدمت همسر محترمتون برسونید. البته اگر خودشون این تاپیک رو می خونن (چون همچین چیزی یادم هست که یکبار اشاره کردید ایشون هم به تالار سر می زنن) مستقیما بهشون سلام می کنم و بابت داشتن همچین همسری که تا این حد مسائل ریز و درشت زندگی مشترک رو پیگیری و تحلیل می کنند، بهشون تبریک می گم.
و تولد فرزندتون رو هم تبریک می گم. مطمئنا الان دیگه حسابی شیرین و خوردنی شده!!:43: و با شیطنت هاش دوری از خانواده و فامیل رو برای هردوتون قابل تحمل تر کرده.:72:
و اما در مورد موضوع این تاپیک:
بهتر نیست به جای بررسی کلی مسئله، بیشتر پیرامون شرایط خودتون توضیح بدید؟ چرا که با توجه به ویژگی های فرهنگی و تربیتی و شخصیتی و ... ریشه اختلافات در هر خانواده ای متفاوته. و مسلما با سوال کلی ای که شما پرسیده اید، ما هم دچار کلی گویی خواهیم شد و احتمالا نتیجه منسجم و قابل اتکایی از تاپیک گرفته نشه.
بنابراین من منتظر می مونم تا اگر صلاح می دونید بیشتر توضیح بدید و بتونیم مسئله رو دقیق تر بررسی کنیم. :72:
[/align]
RE: ريشه اختلافات با خانواده ي همسر كجاست؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ویونا
متاسفانه من با خواهرهای شوهرم رابطه خوبی داشتم اما از عید نحص پارسال که فحشهای پدرشوهرم راشنیدم
تمبر و برچسب ؟! خودت به جمله ای که نوشتی توجه کن !
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ویونا
اونها هم به این میراث خانوادگی پشت نکردند و اونها هم با منو شوهرم قهر کردند چندین بار هم ما باهاشون تماس گرفتیم اما قهره قهراند درست عین بچه ها:163:[
وقتی باور داشته باشی که آنها از یک میراث خانوادگی پیروی می کنند ،،خوب می کنند دیگر . اینها باورهای توست که اتفاق می افتد . جای تعجب نداره که در روند ایجاد رابطه با آنها دچار مشگل باشی .
قهر کار کودک است پس تو باید آنتی تز آن را یاد بگیری تا ثابت کنی که مانند آنها بچه و کودک نیستی .
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ویونا
پس گاهی قهر و اختلافهای ارثی هم پیش میاد و مقصر عروس یا داماد نیست تقصیر ژنهای معیوبه که به ارث میرسه:310:
اگر یک خانواده ای آلودگی والدی دارد من و تو چرا باید خودمان را درگیر آلودگی های آنها بکنیم؟! شاید قرار است یک روز تو هم مثل مادر بزرگ شوهر ت بی خیال قهر با فرزندت و یا عروس و دامادت شوی و...؟!
RE: ريشه اختلافات با خانواده ي همسر كجاست؟
خانم آنی:
من و شوهرم بعد از عید بسیار زیبای پارسال :311:که حسابی سورپرایز شدیم:227:رابطه مون رو با خواهرهاش حفظ کردیم چون یکی از خواهرها و شوهرش زمانیکه این حادثه زیبا:311:رخ داد خانه مادرش بود اومد دم در و از من عذرخواهی کرد (بابت حرفهای :311:زیبای پدر بزرگوارشون)!بعدش هم تابستان شد .به همین دلیل بعد از امتحانات بچه هاشون حتی بدون اینکه بپرسند من کاری دارم یا نه(اون زمان مشغول انجام پایان نامه ارشد و نمونه برداری هام بودم) خودشون تشریف آوردند و ما هم تا حد ممکن در 80متر خانه همه 8 نفرشان را به هر طریقی بود پذیرایی کردیم!!هفته بعدش برای تشکر تماس گرفتند و بیان کردند که خیلی به آنها خوش گذشته اما این تماس رفت تا امروز!!!!!!!!!!با یکی از خواهرهای شوهرم 2 بار تماس گرفتیم خیلی عادی برخورد کرد اما آن یکی اصلا محل نمیداد. البته برچسب نمیزنم اما جهت آشنایی بیشتر باید بگم قبض تلفنشون همیشه فقط آبونمانش میاد:163: یعنی حتی 1 تماس هم با کسی نمیگیره در هر صورت به ما هم پاسخی نداد. آنتی تز من از راه دور فقط همین می تونست باشه نمیدونم به همه گفته اند ما از پدر اجازه نداریم با برادرمان رابطه داشته باشیم:160: منم دلیل دیگری جز این تز ژن معیوب پیدا نکردم.
باور کنید این ژن ارثی است. اگه باور ندارید از خانم دکتر تالار بپرسید:311:
البته برادرشوهرم خارج از کشور زندگی می کند و دوری مسیر باعث شده اون توی این شرایط رابطه اش را با ما حفظ کنه گرچه بابت این کار اون هم حرفهای زیبایی شنیده:43: اما رابطه اش را همچنان حفظ کرده.:72:
در هر صورت از همه خواهرا . برادرها و پدرها و مادر ها می خواهم مستقل فکر کنند.
یعنی نتیجه گیری من از اینهمه پرگویی اینه که :
- گاهی عدم راهنمایی صحیح بزرگترها و هیزم گذاشتن اونها میتونه روابط همسر و خانواده اش را دچار مخاطره کنه.
- عدم استقلال فکری توسط افراد و ترس از مقامات بالا (مانند پدر شوهر من:300::300:) هم میتونه ارتباطها رو کم رنگتر کنه
و اما پیروز این کشمکشها کسی است که بتونه راه خودشو جدا کنه و به زندگی اش بپردازه.
به امید روزی که دیگه توی تالار هیچ بحثی از روابط تیره بین زن و شوهرها و خانواده ها نباشه و فقط از تجارب زیبامون برای هم بنویسیم. به امید آنروز:323:
RE: ريشه اختلافات با خانواده ي همسر كجاست؟
با تشكر از همگي
نقل قول:
نوشته اصلی توسط philosara
[align=justify]
. . . و اما در مورد موضوع این تاپیک:
بهتر نیست به جای بررسی کلی مسئله، بیشتر پیرامون شرایط خودتون توضیح بدید؟ چرا که با توجه به ویژگی های فرهنگی و تربیتی و شخصیتی و ... ریشه اختلافات در هر خانواده ای متفاوته. و مسلما با سوال کلی ای که شما پرسیده اید، ما هم دچار کلی گویی خواهیم شد و احتمالا نتیجه منسجم و قابل اتکایی از تاپیک گرفته نشه.
بنابراین من منتظر می مونم تا اگر صلاح می دونید بیشتر توضیح بدید و بتونیم مسئله رو دقیق تر بررسی کنیم. :72:
[/align]
اتفاقا من هم دنبال همين كلي گويي هام. در واقع من هم گرفتار نوعي از همين اختلافات هستم. منتها هر دوطرف (مادر من، همسرم و مادرش) معتقدند كه اين قبيل اختلافات بين همه هست. خوب تاحالا اين نكته ي خوب ماجراست. اما قسمت ناخوشايندش اينه كه با وجود اينكه قبول دارن اين اختلافات ناگزيره، اجازه مي دن كه توي زندگي تاثير بذاره.
حالا من دنبال اينم كه ببينم واقعا اين اختلاف (شامل دخالت كردن، اختلاف سليقه، طعنه و كنايه و ...) اصولا ناگزيره و جزو لاينفك همه ي زندگيهاست؟ اگه اينطوره چطور بايد با اون كنار اومد؟
نمي خواستم بحث خصوصي بشه، اما يه مثال از خودم مي زنم:
يكماه بعد از تولد دخترم (:43:) ما به زادگاهمون برگشتيم. ظاهرا اونجا همسرم از طرف مادرم اونجور كه مي بايد (!؟) مورد توجه قرار نگرفته (مثلا براش جگر نخريدن به سيخ بكشن) يا يه همچين مواردي (در حالي كه از نظر من رفتارشون كاملا عادي و خوب بود، تاجايي كه مثلا مادرم با دست خودش براش آبميوه مي گرفت).
اين شده به عنوان يه مساله برامون كه تقريبا هر وقت راجع به خانواده هامون صحبت مي كنيم، دوباره مطرح ميشه.
سوال من اينجاست:
آيا اين طرز نگرش طبيعي هست و من فقط بايد اونو مديريت كنم؟ يا اينكه بايد به فكر چاره اي براش باشم؟
هر چند من مورد خاصي رو مطرح كردم، اما دوست دارم كماكان به صورت عمومي به اين بحث پرداخته بشه.