RE: نمی خوام ازش جدا شدم!
koloniعزیز ممنون از توضیحات شما... الان موضوع شفاف شد.
باید بگویم موقعیت ...موقعیت دشواریست من هم قبول دارم... اما می دانی تمام دشواری ها از کجا ناشی می شد؟
از وقتی که شما و همسرتان وارد یک نوع طلاق عاطفی شدید...
koloniبزرگوار شما با پذیرفتن شرط و شروط همسرتان برای اینکه تنها به عنوان هم خانه ی یکدیگر باشید نه شریک زندگی.... یک نوع "طلاق عاطفی" به خود و همسرتان چشاندید.
آنهم در شرایطی که همسرتان بدلیل باردار بودن نیازمند محبت و آغوش گرم همسر بود... حتی جنین (فرزند) شما بیش از مادر به این محبت احتیاج داشت.
koloniگرامی خانم ها در دوران بارداری بدلیل دگرگونی خلق و خو و حالات روحی .... طبیعی است که گاهی خشمگین.... گاهی پر غرور... گاهی نابخشوده... و گاهی لجوج باشند.
شما نمی بایست لجاجت ایشان را برحسب خواسته ی واقعی ایشان می پنداشتید.
البته لازم به ذکر است همسر شما نیز در این بین مقصر بوده است.......
در مواقعی که زوجین بر سر مسائل زناشویی از جمله مسائل جنسی اختلاف دارند... تنها راه مذاکره برای حل آن است نه تعیین شرط و شروط. بهتر بود شما در اولین گام با همسر خویش نزد یک مشاوره خانواده می رفتید و قطعا او با راهنمایی های لازم مشکل را حل می کرد.
"کوتاه نیامدن" از طرف شما و متقابلا همسرتان باعث به وجود آمدن این مشکل شده است.
.......................................
توصیه::
koloniعزیز بهترین راه شکستن غرور و ابراز احساسات واقعی نه تنها با اعمال بلکه به زبان است.
توصیه می کنم بعد از مدت زمانی که همسرتان آرامش خود را بدست آورد به هر طریقی چه با یاری خواستن از اطرافیان و چه مراجعه به یک مشاور خانواده ....همسرتان را همراهی نمایند و پیشش باشید حتی اگر ایشان شما را طرد کرد..
یکبار طرد کرد دوباره تلاش کنید...... با او یک قرار ملاقات بگذارید و در جایی خلوت و با آرامش(بهتر مکانی باشد که اوایل ازدواج بدان جا مراجعه می کردید) ابتدا از او بخاطر تمام کمبودها و نادیده گرفتن ها عذرخواهی کنید...بگویید که می دانم اشتباه از جانب من بود.
بگویید در آن مدتی که از یکدیگر دور بودیم( هم خانه)..... همواره آرزویتان این بود که برای یکبار هم که شده در آغوشش بگیرید و بهش محبت کنید ولی غرور بی جایتان این اجازه را نداده.
به او بگویید که منظوری از گفتن اینکه "برایم جذاب نیستی" نداشتم..... بگویید که دلیل کاهش میلم به روابط جنسی نه ""خود تو"" بلکه ""سلامتی تو و فرزندم"" بود.
بگویید سلامتی او برایتان با ارزش تر از هر چیزی بود.
.................................................. ...................
به هر حال این مشکل حل شدنی است و اصلا جای نگرانی نیست... یکبار دیگر تاکید می کنم برای حل این مشکل یک فرد ثالث لازم است که رابطه ها را نزدیک تر سازد..
این فرد ثالث شامل"" مشاور خانواده"" و یا اطرفیان امین است.
RE: نمی خوام ازش جدا شدم!
اما نقاب گرامی! مشکل اساسی و زیر بنایی که همانا تمایلات جنسی شدید خانم و متعادل تر بودن آقا که ایجاد تعارض میکند سر جایش است. بر فرض که خانم برگشت! اگر تمایلات خانم بیش از حد انتظار یا پذیرش آقا باشد که باز هم مشکل پیش می آید. داشتن رابطه زیاد آنهم هر شب واقعا به جسم و روح صدمه میزند و این آقا هم هر روز و هر شب باید استرس "نه" گفتن داشته باشد. الان در واقع مشکل دوتاست:1. خانم را راضی به برگشت و آشتی کنند 2. حل مشکل رابطه زناشویی
RE: نمی خوام ازش جدا شدم!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط نقاب
در مواقعی که زوجین بر سر مسائل زناشویی از جمله مسائل جنسی اختلاف دارند... تنها راه مذاکره برای حل آن است نه تعیین شرط و شروط. بهتر بود شما در اولین گام با همسر خویش نزد یک مشاوره خانواده می رفتید و قطعا او با راهنمایی های لازم مشکل را حل می کرد.
.................................................. ...................
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بی دل
اما نقاب گرامی! مشکل اساسی و زیر بنایی که همانا تمایلات جنسی شدید خانم و متعادل تر بودن آقا که ایجاد تعارض میکند سر جایش است. بر فرض که خانم برگشت! اگر تمایلات خانم بیش از حد انتظار یا پذیرش آقا باشد که باز هم مشکل پیش می آید. داشتن رابطه زیاد آنهم هر شب واقعا به جسم و روح صدمه میزند و این آقا هم هر روز و هر شب باید استرس "نه" گفتن داشته باشد. الان در واقع مشکل دوتاست:1. خانم را راضی به برگشت و آشتی کنند 2. حل مشکل رابطه زناشویی
...............................
بی دل گرامی در پست قبلی خود درباره این مشکل سخن گفتم... یعنی تاکید کردم ایشان و همسرشان می بایستی برای حل مشکلات جنسی همدیگر به یک مشاور خانواده مراجعه می کردند..
حتی افراد قبل از ازدواج و در مراحل شناخت باید در مورد این گونه مسائل به طور غیرمستقیم حرف زده و از یکدیگر سوالاتی بپرسند.
در این مرحله تاکید باید برای شروع دوباره رابطه زناشویی باشد و سپس درمان قطعی مشکلات....
که اواخر پست خود نیز دوباره اشاره کردم وجود فرد ثالث(مشاور) برای حل این مشکل الزامی است.
RE: نمی خوام ازش جدا شدم!
ممنون که برای من وقت گذاشتین.
اینکه من به زنم گفتم برام جذاب نیستی فقط از روی عصبانیت بود. من هیچ وقت به هیچ کسی جز اون فکر نکردم و با تمام وجودم دوسش دارم. خانم من خیلی خوشگله و از نظر ظاهری کاملا برام جذابه. حتی قبل از ازدواج خیلی ها بهم می گفتن زیبایی زیاد برای زن ممکنه تو زندگیت مشکل ساز بشه. فکر نمی کردم این حرفم را اینقدر جدی بگیره اون خیلی از من سره.
توی این مدت که با هم سرد بودیم هر وقت خواستم برم سمتش منو پس می زد. یه حرف تند میزد که بیشتر عصبی بشم در صورتیکه قبلا باهام این طوری نبود.
قبل از این جریانا اگه قهر می کردیم اون خیلی زود اشتی می کرد. هیچ وقت خونه را ترک نمی کرد و حرف از جدای نمی زد فقط رفتارش باهام سرد می شد که اونم زود تموم می شد.
من خیلی زنم را دوست دارم قبلا که مشکلی پیدا می کردیم وقتی باهام سرد بود انگار شکنجه می شدم بخصوص که اون در حالت عادی خیلی بهم توجه می کرد و مهربون بود.
توی این همه سال زندگی همیشه اسم منو با عزیزم, گلم یا امیرم صدا می کرد. وقتی باهام جور دیگه بود داغون می شدم وقتی اشتی می کردیم بهش می گفتم دیگه باهام قهر نکن من طاقت سردیت را ندارم اونم می گفت وقتی قهریم تازه می فهمم چقدر دوست دارم.
ما یه همچین زندگی داشتیم. من از رفتار گرم و مهربون اون لذت می بردم فقط می خواستم یه تغییراتی توزندگیمون بوجود بیاد.
من قبل از ازدواج عاشق محکم بودن اون توی روابط با اقایون بودم. همیشه حدو حدود دیگران را مشخص می کرد. از نجابت اون خوشم می یومد.
اوایل ازدواجمون اون حتی از ارتباط با من هم خجالت می کشید. روش نمی شد توی چشمام نگاه کنه. من عاشق این چیزاش بودم ولی به مرور که باهام راحت تر شده بود خیلی راحت بدون توجه به اینکه یه زنه راحت برخورد می کرد.
من ادم سردی نیستم ولی اون خیلی تو این مسائل تندرو بود. هر حرفی را یه جوری به روبط زناشویی ربط می داد. از مسافرت گرفته تا تغییر دکوراسیون خونه.
هر وقت ازش می خواستم تعادل را حفظ کنیم می گفت می خوام از باهم بودنمون لذت ببریم. اگه ناراحت بود می گفت با سکس اروم می شم. اگه خوشحال بود که می گفت الان باید انرژیم را تخلیه کنم.
خیلی راحت می گفت چی می خواد و باید چه جوری باشه و تازه بعد از رابطه هم شروع می کرد به تحلیل رابطه.
همیشه احساس می کردم توی روابط زناشویی جامون عوض شده. اشتیاق بیش از حد اون حس بدی بهم می داد.
اصلا جایگاه خودش را به عنوان زن در نظر نمی گرفت.
خانوم من راحت احساس و خواسته هاش را بیان می کنه. بعد از ازدواج چون من شوهرش بودم فکر می کرد در مورد این مسائل هم باید خیلی راحت باشه. خیلی راحت می گفت من عاشق سکسم.
البته کنار همه اینا خوبیای زیادیم داره که می دونم هیچ جای دیگه نمی تونم پیدا کنم.
وقتی مشکلی داشتم سنگ صبورم بود. خیلی از دوستام وقتی مشکلی دارن از خونه فرارین و می خوان خانومشون مشکلو ندونه تا غر نزنه. ولی من هر مشکلی داشتم هر اشتباهی کرده بودم فقط ارومم می کرد بعدش هم از اون مسئله حرفی نمی زد. از نظر اقتصادی خیلی خوب همه چیزو اداره می کرد. من قبل از ازدواج فقط یه ماشین داشتم ولی الان همه چیزدارم. اون خودشم سرکار می رفت و درامد بالایی داشت ولی بدون هیچ منتی همه درامدشو برای زندگیمون خرج میکرد.
خونه زندگیم همیشه مرتب بود با برنامه ریزی همه کارا را درست می کرد. تو خونه همیشه بهترین لباسو می پوشید. به سر و وضعش می رسید. رفتارش با خانوادم و بزرگترا خیلی خوب بود. همه فامیل من دوسش دارن. مادر من دوتا عروس دیگه هم داره ولی زن منو یه جور دیگه دوست داره.
بخدا حاضرم تموم اون مشکلاتو به جون بخرم ولی اون پیشم باشه.
می دونم اشتباهات زیادی کردم ولی الان حاضرم هر کاری کنم تا دوباره بدستش بیارم.
مشکل اینه که مشکلات ما را نمیشه پیش کسی گفت. خانواده هامون هنوز نمی دونن دقیقا مشکلمون سر چیه. پدرش هنوز فکر می کنه سقط شدن بچه تقصیر منه ولی زنم به کسی چیزی نمی گه.
از اول گفت رابطه ما جلوی دیگران باید عادی باشه. اگه این حرفا را پیش کسی بزنم غرورش می شکنه و دیگه هیچ شانسی برای برگشتش ندارم.اون اصلا خوشش نمی یومد مسائل زندگیمون را پیش دیگران بگیم.
توی این یک ماه سر کار نرفته. از خونه بیرون نمی یاد. خونه مادرش هم که می رم نمی زاره ببینمش. خیلیا واسطه شدن ولی می گه هر وقت قبول کردم توافقی بریم برا طلاق منو می بینه. میگه نه مهریه می خوام نه هیچی دیگه فقط طلاقم بده.
حاضرم هرچی دارمو ندارمو بهش بدم ولی اون برگرده.
5 شنبه پیش مشاور رفتم ولی گفت اولین قدم اینه که با خانومت صحبت کنی تا بگی ببخشتت. ولی اون حاضر نیست حرفام را گوش بده. موبایلش را جواب نمی ده. اس ام اس و ایمیل می دم ولی نمی دونم اصلا می خونه یا نه.
دیروز با مادرش حرف زدم. مادرش گفت الان خیلی ضعیف شده. نمی تونه درست غذا بخوره معده درد داره صبر کنم وضعیتش که بهتر شد شاید از دنده لج بلند شه.
اما این قضیه بیشتر نگرانم کرد. خانوم من هر وقت از نظر روحی ناراحت بود و فشار عصبی روش زیاد بود معده درد می گرفت. حتی خودمم نمی تونمم خودمو ببخشم من باعث این همه ناراحتی براش شدم. الان نگران سلامتیش هم هستم.
سایتی را که معرفی کردین براش میل کردم قبلا هر شب میلشو چک می کرد حالا را نمی دونم.
در مورد طلاق عاطفی هم باید بگم توی این دوران که با هم سرد بودیم هنوزم دوسش داشتم. فکر می کردم همه چیز گذراست و این سختیا را باید تحمل کنم تا اون متعادل تر بشه.با اینکه از بی توجهیش ناراحت بودم از اینکه دوباره غرور زنانشو بدست اورده لذت می بردم. نمی دونم طلاق عاطفی دقیقا چیه. اگه منظورتون قطع شدن روابط زناشویی درست می گین ولی از نظر احساسی هیچ وقت از عشقی که بهش دارم کم نشد.
نمی دونم چه جوری راضیش کنم که منو ببینه.
RE: نمی خوام ازش جدا شدم!
koloni محترم سلام
متاسفانه شما همسر خودتان را له کرده اید و از دیدگاه یک زن این مسئله راعرض می کنم و درکی که نسبت به شرایط ایجاد شده برای همسرتان اتفاق افتاده و به لحاظ هم جنس بودن برای من قابل فهم است . این حرف نه راهنمایی روانشناسانه است و نه تعیین قاصر و مقصر و جایگاه داوری .
با این تعاریفی که شما از همسرتان و میزان توانایی های وی و زیبایی و مدیریت و...وی کرده اید آیا حق این زن برای درخواست تمایلات جنسی چنین حرفی است ؟!
هر چند شما منظوری نداشته اید و حرفی از سر عصبانیت زده اید اما همان حرف کار تخریبی خود را روی همسرتان انجام داده و مضاف بر اینکه بعد از شنیدن این حرف از دهان شما ، همسرتان شروطی تعیین می کند تا غرور جریحه دار شده ی خود را التیام دهد و شاید برآوردی هم شما را کرده باشد و شما با تغییر جای خواب و...( به طور کلی پذیرش شرایط ایشان ) کاملا نشان داده اید که آن حرف کاملا صحت دارد و.... و با توجه به شرایط بارداری و ...( که نقاب بخوبی برای شما شرح داد ) شما تیر خلاص را به این خانم زده اید . امروز هم راهش دلجویی است . سعی نکنید در شرایط فعلی او را ببینید اما حمایت و مهر خود را دریغ نکنید . به طور غیر مستقیم به وی توجه کنید . به نوعی که متوجه باشد که به او فکر می کنید و از وی حمایت می کنید تا زمان از خشم و غم و سرخوردگی های او کم کند . شاید با مرور زمان و کمک گیری از زمان و صبوری و فاکتور فراموشی بتوان عملکرد دیگری داشته باشید .
متاسفانه گاهی حرف مخرب تر از آن چیزی است که به زبان می اید . شنیده ای که می گویند زبان سرخ سر سبز می دهد بر باد . البته انشالله مشگل شما با گذشت زمان حل خواهد شد . اما ا ز حمایت نامحسوس همسرتان در بستر زمان غافل نشوید . موفق باشید .
متن زیر هم توضیحی است بر طلاق عاطفی که فرموده اید نمی دانید دقیقا یعنی چه ؟!
طلاق در لغت به معني گشودن گره و رها کردن است و در زندگي زناشويي طلاق يعني از هم پاشيده شدن زندگي يا از بين رفتن تعادل در زندگي و پديدار شدن رنج و عذاب براي فرزندان.
تبعات طلاق منحصربه خانواده نيست بلکه باعث متزلزل شدن جامعه نيز مي شود. امروز ما شاهد روند روبه رشد اين معضل اجتماعي هستيم و خانواده که اصلي ترين نهاد اجتماعي است در معرض پيامدهاي ناگوار پديده طلاق قرار دارد.
يکي از مهمترين انواع طلاق، طلاق عاطفي است که در هيچ کجا به ثبت نمي رسد و نمود عيني ندارد اما مهمترين نوع طلاق است که کودکان زيادي از آن رنج مي برند. در چنين خانواده هايي يک تشنج رواني حکم فرماست.
اين مورد مربوط به خانواده هايي است که به علت مسائل سنتي و عرفي که حاکم بر عقايد آنهاست يا برخي باورهاي نادرست و نگرش هاي منفي جامعه نسبت به زنان مطلقه، ترس و نگراني از تنهايي، از دست دادن فرزندان و يا ناتواني در تامين نيازهاي زندگي تصميم مي گيرند که به اجبار زير يک سقف زندگي کنند. در چنين اوضاع نابساماني، زن انزوا طلبي اختيار کرده و خود را شريک زندگي نمي داند و تنها به دليل شرايط اجتماعي، خانوادگي و فرهنگي به زندگي ادامه مي دهد.
بسياري از زوج ها با هم زندگي مي کنند ولي از وجود و درون هم خبري ندارند، اين قطع روابط عاطفي عوامل پنهان و ناگفته هاي بسيار دارد.
اين طلاق هاي عاطفي که در خيلي از خانواده ها وجود دارد را نبايد دست کم گرفت. بسياري از خانواده ها مشکلات زندگي زناشويي را به دست گذر زمان مي دهند که به گفته خودشان بعدا درست مي شود، بعدا با آمدن فرزند بهبود پيدا مي کند، اما بي اهميت جلوه دادن مشکلات و مسائل و موکول کردن آنها به گذشت زمان مي تواند سايه مشکلات را گسترده تر کند. طبق آمار به ثبت رسيده در سازمان ثبت احوال، در 9 ماهه اول امسال 81033 مورد طلاق و در همان زمان 712488 مورد ازدواج گزارش شده است. در استان هايي مثل کهکيلويه و بويراحمد 480 مورد طلاق، در شهرستان قم که شهر مذهبي است 1420 مورد و در سيستان بلوچستان 929 مورد طلاق گزارش شده است. اين آمار نشان مي دهد که طلاق به صورت امر عادي در همه قوميت ها نفوذ پيدا کرده است. در جامعه امروز تعهد به زندگي براي زنان به همان شکل که براي خيلي از زنان قديمي تر که داراي قداست و ارزش بود، همچنان قداست و ارزشمند است و اغلب زنان امروز به هيچ طريق حاضر نيستند کانون خانواده را رها کنند. در اين شرايط بيشترين آسيب به روح و روان کودک وارد مي شود و اوست که بايد اين شرايط راتحمل کند.
در اين اوضاع نابسامان کودک قرباني تسويه حساب هاي والدين مي شود.
کودکان طلاق اگر در ظاهر سالم بمانند و به معضلات اجتماعي از قبيل جرايم و جنايات، مواد مخدر و الکل و غيره کشيده نشوند باز شادي و سرزندگي خود را از دست مي دهند و مسلما نمي توانند پدر و مادراني بهتر از پدر و مادران خود براي فرزندانشان باشند.
اين کودکان در شرايط پيش آمده زندگي خود احساس تنهايي، سرخوردگي و بي پشتوانگي مي کنند.
ز - 23 ساله مدت 7 ماه است که ازدواج کرده است مي گويد، اصلا از زندگي خود راضي نيستم و کسي که براي رسيدن به من پاشنه در خانه ما را از جا درآورده بود حالا که زير يک سقف با هم هستيم انگار من براي او وجود ندارم. او فقط خواسته من را به دست آورد اما حالا من ديگر براي او جذابيتي ندارم. بين من و او ديگرهيچ احترامي نمانده است، بسيار مرا دوست دارد اما با اين حال با هم دعوا داريم و من نمي خواهم به هيچ عنوان تن به طلاق بدهم چون مي ترسم. از حرف هاي فاميل وحشت دارم از وارد شدن به جامعه و روبه رو شدن با برخوردهاي مردم در محيط هاي کار و هر جاي ديگر نگرانم چون چنين مسائلي را خود به چشم در مورد کساني که طلاق گرفته اند ديده ام به خاطر همين است که به اين زندگي نکبت بار ادامه مي دهم. من و همسرم ديگر براي هم نيستيم و از هم طلاق گرفته ايم اما نه به صورت قانوني، به صورت عاطفي و پنهاني و سندي وجود ندارد اميدوارم خدا هميشه کمکم کند.
م - 40 ساله مي گويد داراي دو فرزند هستم. نزديک پانزده سال است که از همسرم جدا شده ام. اما جدايي که در هيچ کجا ثبت نشده است و از خدا مي خواهم طلاق من را در آسمان ها ثبت کرده باشد. فقط به خاطر فرزندانم که اسم بچه هاي طلاق را با خود يدک نکشند به اين زندگي که سگ بهتر از من زندگي مي کند ادامه مي دهم. اي کاش هيچ وقت به دنيا نمي آمدم، اي کاش هيچ وقت ازدواج نمي کردم. در اوايل طلاق نگرفتم چون از وارد شدن به جامعه به عنوان يک زن مطلقه ترس داشتم، مي ترسيدم که وقتي سقفي بالاي سرم نباشد چگونه بايد خرج زندگي را تامين کنم و سقفي را بسازم، چگونه مي توانم حرف اطرافيان را تحمل کنم، چگونه مي توانم با متلک پراني هاي مردم در هر کجا آرام و خونسرد باشم و بتوانم تحمل کنم. حالا که داراي دو فرزند هستم پيش خود مي گويم اي کاش همان موقع ترس را کنار گذاشته بودم و طلاق مي گرفتم.
س - 25 ساله مي گويد داراي يک فرزند يک ساله هستم. مي دانم که همسرم در بيرون از خانه با ديگران ارتباط دارد اما به رويش نمي آورم. در ابتداي ازدواج همه به من مي گفتند اين مرد تيکه خانواده ما نيست، اما انگار کر و کور شده بودم، حالا مي فهمم که بزرگترين اشتباه را در زندگي کرده ام که به حرف خانواده ام گوش نکردم، آنها بيرون گود بودند و نظاره گر و من داخل گود و هيچ چيز را نمي ديدم. نمي توانم طلاق بگيرم چون نمي دانم چگونه بايد با اين مخارج سنگين کنار بيايم و خرج خود و فرزندم را تامين کنم، نمي دانم کجا مي توانم سقفي ديگر براي زندگي خود پيدا کنم. در جامعه ما وقتي بدانند زني به هر دليلي شوهر ندارد مردم به چشمي ديگر به او نگاه مي کنند و بعضي فقط به دنبال اذيت و سو»استفاده براي او هستند من از ورود به اين جامعه به عنوان يک زن مطلقه ترس دارم. با اين حال اگر فرزند نداشتم شايد تن به طلاق مي دادم چون مي توانسم راحت تر زندگي کنم. زندگي خوبي ندارم ولي مجبورم اين زندگي را به خاطر فرزندم و تربيت مناسب براي او حفظ کنم و به خاطر از دست ندادن سقفش با تمام ويرانگي اش تحمل مي کنم. حالا من طلاق گرفتم طلاقي در پيشگاه خدا و از او خواسته ام اين طلاق را پيش خودش ثبت کنم و طلاق ما يک طلاق عاطفي و پنهان است و همينطور به طور رسمي ثبت نشده است.
ن - 41 ساله مي گويد داراي يک فرزند هستم. در زماني که عقد کرده بودم ديگران زياد به من مي گفتند زندگي پر از آشوبي داري و بهتر است ادامه ندهيد، اما فکر مي کردم وقتي وارد زندگي شوم مي توانم زندگي ام را بهتر کنم. بعد گفتم شايد با وجود يک فرزند در زندگي به آرامش بهتري دست يابم و آن بچه زندگي من شود و با وجود او محبت براي هر سه ما ايجاد شود چون اصلا نمي خواستم به طلاق فکر کنم. طلاق گرفتن ترس دارد براي يک زن سخت است وارد جامعه اي شود که بسيار مشکلات سر راه او قرار دارند حالا هم من از همسرم طلاق گرفتم اما يک طلاق پنهان. هيچ کس نمي داند و در هيچ کجا هم مدرکي وجود ندارد.
اين موارد در جامعه ما بسيار ديده مي شود، شايد بتوان گفت اين موارد ذکر شده قطره اي در يک درياست. به هرحال بايد توجه داشت که جلوگيري از طلاق، شايد غيرممکن باشد اما حداقل مي توان راهکارهايي جست تا به وسيله آنها بتوان از مضرات اين معضل کاست. در واقع مي توان اينگونه بيان کرد که ما بايد بيش از هر چيز به فکر بازخواني فرهنگ طلاق در جامعه باشيم، بايد سازمان هايي شکل گيرند که بتوانند به خوبي انگيزه هاي طلا ق در خانواده ها را بررسي کنند و بتوانند آنها را از اين کار بازدارند و نيز بتوانند به درستي ارزيابي کنند که کداميک از والدين شايستگي قبول و نگهداري فرزند خود را مي توانند داشته باشد تا حدودي با اين کار بتوان از دغدغه ها و دل نگراني هاي جامعه کم کرد.
به اميد روزي که در مطبوعات ديگر شاهد تيترهايي مثل "به ازاي هر 4 ازدواج يک طلا ق رخ مي دهد"، "افزايش 20 درصدي طلاق" و "درصد افزايش بالاي طلاق در ازدواج هاي دانشجويي"، نباشيم.
RE: نمی خوام ازش جدا شدم!
سلام
شاید من اینجا نباید نظر بدم...
اما راستش من مشکل پیدا کردم، دچار تناقض شدم...:325:
همه ما انسانیم، و قاعدتاً یه سری نیازهایی داریم...
جنسی، عاطفی، خوراک، پوشاک ،....
راستش با خوندن تاپیک شما متاسف شدم،
چون گناه این خانوم رو درک نمیکنم...
همسر شما با این همه مشخصه خوب که بر شمردین و خودتون هم بهش اذعان داشتین، یه همسر نمونه بوده...
بیشتر مردها، خانمها رو متهم میکنن به اینکه حرفشون رو نمیفهمن، یا نمیتونن ذهنشون رو بخونن یا ...در حالیکه خانمها انتظار ذهن خوانی دارن و ...،
در حالیکه همسر شما،
--------------
خانوم من راحت احساس و خواسته هاش را بیان می کنه
-------------
من نمیدونم، فکر میکنم الان همه خانومهای این تالار دچار سرگیجه شدن، بالاخره یه زن باید با مردش راحت باشه یا باید همه چیز رو غیر مستقیم و با کنایه بیان کنه؟!!!
و این جمله رو دیگه واقعا نمیفهمم،
------------------
اصلا جایگاه خودش را به عنوان زن در نظر نمی گرفت.
------------------------------------------
اینکه تمایلات جنسیشون رو از همسر شرعی و قانونیش طلب کنه، یعنی جایگاهش رو به عنوان یه زن در نظر نگرفته؟
مگه یه زن انسان نیست؟
نمیدونم تا کی باید چوب این فرهنگ غلط رو بخوریم که از کودکی میکنن تو مغز ما...:300:
همسر شما، نه تنها قبل از ازدواج، بلکه مطمئناً همین حالا هم نجیب بوده!:
------------------
من قبل از ازدواج عاشق محکم بودن اون توی روابط با اقایون بودم. همیشه حدو حدود دیگران را مشخص می کرد. از نجابت اون خوشم می یومد.
----------------------------------
میشه برامون نجابت رو تعریف کنی؟
این یعنی میخواستی تو روابط با تو هم محکم باشه؟
فکر نمیکنی، برا این خانوم بین تو و بقیه کلی فرق بوده؟
اینهارو ننوشتم که درد دلت رو تازه کنم،
فقط میخوام یه مقدار بیشتر فکر کنی...
K
RE: نمی خوام ازش جدا شدم!
به هر حال کامران مشگلی پیش آمده و آنچه که گذشته که گذشته .
باید برای آسیبهای حال و رویدادهای آینده فکر کنیم و دقیقا دوست ما هم تا به این لحظه متوجه شده است که چه اشتباه بزرگی کرده و نتایج عملکرد و بی مهارتی و عدم آگاهی و ....دیروز خود را به عین می بیند .
از اینجا به بعد را باید چه کرد ؟! چیزی به ذهن تو می رسد که می تواند در جهت سازندگی زندگی این دوست جوان و همسر آزرده خاطرش و البته از جنس لت و پار شده کمک باشد ؟!!
من هم با تو موافق هستم اگر زن از مرد تمکین نکند که حکایت وی در بوق و کرنا می رود که آهای مردم زن تمکین نکرد اگر هم مثل این خانم تمنای وجودی خویش را از همسرش بکند به بهانه ی بارداری می شود این حکایت و داستان !!!حال چه باید کرد ؟!
RE: نمی خوام ازش جدا شدم!
سلام koloni و دوستان.
koloniعزیز بسیار خرسند شدم که در اولین گام به مشاور مراجعه کردید..
اما موارد ناگفته ای در موضوع این تاپیک بود که باید به آن اشاره شود..
افراط و تفریط در هیچ چیزی خوب نیست....
یکی از اهداف و اصول اولیه زندگی زناشویی...""توافق زوجین"" بر سر حل اختلاف نظرها و مشکلات هست.
هر کدام از دو طرف (زن و مرد) حق دارند در مورد روابط زناشویی به اظهار نظر بپردازند.. بخصوص در روابط جنسی. این حق یک مرد و زن است که با دلایل منطقی خواستار کاهش رابطه جنسی یا افزایش آن باشد.
لذا افراط در روابط جنسی نیز عواقب جبران ناپذیری از جمله مشکلات جنسی و روحی بدنبال دارد.
اما چیزی که مهم است نحوی بیان مشکلات است نه خود مشکلات.... بهتر است هنگامی که زوجین نتوانستند در این روابط(جنسی) به توافق نظر برسند به همراه یکدیگر به یک مشاور خانواده مراجعه نمایند.
اما توصیه ها برای حل مشکل فعلی جیست؟
یکم:پذیرش اشتباه از سوی هر دو طرف بخصوص از سوی koloni عزیز و سعی در جبران (که ایشان هم هم اکنون این کار می کنند)
دوم:تلاش مجدد برای برقراری ارتباط و شکستن غرور بی جا برای آشتی دوباره... این کار زمان می برد
سوم:پیگیری فعالانه وضعیت روحی و جسمی همسرتان....اگر او پاسخگوی شما نیست حتما با خانواده او ارتباط برقرار کنید .... تلاش در این زمینه حرف اول را می زند.
چهارم:بعد از اینکه با ایشان(همسرتان) ارتباط برقرار کردید حتما جلساتی را برای درمان و حل اختلاف خود با مشاور خانواده اختصاص دهید
پنجم: درک وضعیت روحی و جسمی همسرتان و فرصت دادن به ایشان برای تغییر
RE: نمی خوام ازش جدا شدم!
قدم اول:
به نظر من اول از همه این دوستمون باید قبول کنه اشتباهش رو...
باید این رو درک کنه که اگه همسرش چنین درخواستی ازش داشته، به معنای نجیب نبودنش نبوده...
اینکه تمایلات جنسیش رو در همسرش دنبال میکرده، گناه نبوده...یه حق بوده...
وقتی این رو قبول کرد، که تفکرش در این مورد اشتباه بوده...
اگر واقعا
-----------------------------
الان حاضرم هر کاری کنم تا دوباره بدستش بیارم.
خوبیای زیادیم داره که می دونم هیچ جای دیگه نمی تونم پیدا کنم.
-----------------------------
یه مقدار از غرورش مایه بذاره...
تا وقتی هنوز فرصت داره و این فاصله بیشتر نشده، تا وقتی کار به جای باریکتر نکشیده...
شاید کمی بچگانه به نظر برسه ولی اگر من جای ایشون بودم این کار رو میکردم،
اگر واقعا این زن انقدر براش ارزش داره، یه دسته گلٔ و شیرینی بگیره، بره خونه مادر خانومش...اگر همسرش نمیخواد ببینتش،
انقدر اونجا بست بشینه، تا بالاخره راضی بشه ببینتش...
حتی اگر شده، به این بهانه که طلاق رو پذیرفته به این شرط که حاضر بشه حرفهاش رو بشنوه...یک ساعت خصوصی با خانومش بتونه صحبت کنه...
و تو این یک ساعت چیزهایی رو که برا ما نوشته اینجا، به خانومش بگه...
بگه چقدر براش ارزش داره، و از احساساتش بگه...
حتی این رو بگه که
----------------------------
من به زنم گفتم برام جذاب نیستی فقط از روی عصبانیت بود
-----------------------------
و بگه تو زندگیش زنی جذاب تر از این خانوم رو نتونسته متصور بشه...:316:
من فکر میکنم، این خانوم، هنوز هم به ایشون علاقه داره...و وقتی ببینه این مرد هنوز واقعا بهش علاقه داره، نرم میشه دلش...
این قدم البته برای جلوگیری از رخداد فاجعه هست،
قدم دوم:
بد که وضعیت سبز شد و هوا آفتابی،
برای تمایلات شدید و تند همسرشون که با ایشون همخوانی نداره، توصیه نقاب بهترین توصیه هست...
------------------
نقاب نوشته شده: در مواقعی که زوجین بر سر مسائل زناشویی از جمله مسائل جنسی اختلاف دارند... تنها راه مذاکره برای حل آن است نه تعیین شرط و شروط. بهتر بود شما در اولین گام با همسر خویش نزد یک مشاوره خانواده می رفتید و قطعا او با راهنمایی های لازم مشکل را حل می کرد.
-----------------------------------
این نظر شخصی من هست...
K
RE: نمی خوام ازش جدا شدم!
جدا لذت بردم و راهنمایی های نقاب و کامران حرف نداشت . :324::72::104:
koloni محترم
می بینید چه دوستان دانایی در این تالار پیدا کرده اید ؟! دوستانی که به لحاظ سنی از شما کوچکتر هستند اما میزان آگاهی و مهارت و توانایی و مدیریت بحث و راهنمایی و....آن ها واقعا ستودنی است .
من از طرف خودم از آنها تشکر میکنم و به واقع آموختم و لذت بردم .
انشالله شاهد روند رو به بهبود وضعیت روحی جسمی و روحی همسر محترم شما و همچنین شرایط زندگی شما باشیم و ما را از روند رو به رشد موفقیت خود بی اطلاع نگذارید .
پاینده باشید همسر وفادار و صبور :72:
منتظر خبرهای خوب بعدی هستیم .