RE: ترسیده بودم از عشق عاشق تر از همیشه
نقل قول:
نوشته اصلی توسط honarmand
به نظر من شما ادم مغروري هستيد كه نمي خواهيد حالا حالا ها ازدواج كنيد چون هر كسي جاي شما بود و از يك دختر خوشش بياد و او هم از همه نظر خوب باشه خوب مغز خر كه نخورده ( ببخشيد ) مي ره جلو و خواستگاري مي كنه ديگه .
براي چي فكر مي كني كه خانوادتون موافقت نمي كنن كه مي گيد اقاي مدير هم خودشون مي دونن ؟
شما دچار سردرگمي شديد از يك طرف اين دختر را دوست دارين از يك طرف قصد ازدواج ندارين از يك طرف دوست دارين خانواده را بهانه كنيد و از طرفي دوست داريد احساستان را سركوب كنيد
ما فقط مي تونيم بهتون راه نشون بديم كه چي كار كنيد كه احساستون در راه درست پرورش پيدا كنه نه اينكه راه نشون بديم كه سركوفتش كنيم
سركوفت كردن احساس راهي كه براي خود شخص هم سخته چه برسه به اينكه كس ديگه ايي بخواهد راه حل نشون بده
اگه قصد داري كه احساستو از بين ببري بايد خودت راهش و پيدا كني و باخودت بجنگي چون نهايتا ما مي تونيم بگيم ولش كن مسئله اي نيست فراموش مي كني سختيش چند روز يا چند هفته است يا برو به مسافرت براي خودت سرگرمي جور كني يا هزار تا از اين راه حل ها ولي به درد شما نمي خورده و كارساز نيست
در ضمن صورت سوالت هم اشتباه است با اين صورت همه فكر مي كنن كه مي خواي بري جلو نه اينكه عقب بكشي
فکر میکنید من خودم خوشم میاد که اینطور بشه و یا اینطور بگم . وقتی میبینم راهی نیست خب چیکار کنم، خود کشی که نمیکنم طرفم که نمی کشم
باور کنید در مورد خانواده بهانه نیست ،دیدم که میگم ،میدونم که میگم
ولی منم بیکار نمیشینم از دلگرمی همتون ممنونم حتما دست به کار میشم و اول از دختر خانوم شروع میکنم.
RE: ترسیده بودم از عشق عاشق تر از همیشه
آفرین هرگز نامید نشو اول اراده کن بعد توکل کن وبعد شروع به عمل کن بدان خالق تو همراه توست و تورا یاری می کند
RE: ترسیده بودم از عشق عاشق تر از همیشه
خب شما كه مطمئنيد خانوادتون مخالفند علت مخالفت و بنويسيد تا ما هم بدونيم شايد بهتر بتونيم باهاتون همدردي كنيم
چرا نمي نويسي كه علتش چيه ؟ خب يعني چي كه راهي نداري مگه راهي هم امتحان كردي ؟ تو كه هنوز راهي رو امتحان نكردي پس چي مي گي ؟ يك كم گنگ حرف مي زني واضح تر بگو
RE: ترسیده بودم از عشق عاشق تر از همیشه
سلام
چرا یه مدت سعی نمیکنی بهش نزدیک بشی بعد بهش بگی؟
شاید اون هم تو رو دوست داشته باشه
RE: ترسیده بودم از عشق عاشق تر از همیشه
برام عجيبه كه اين تفاوت سني كم اينطور شما را پريشان كرده!
من با همسرم 3 سال و 2 ماه و 2 روز تفاوت سني داريم يعني من بزرگترم.
اما نه از اول مشكل حادي داشتيم نه حالا كه 6 سال مي گذره.
خانواده شما اگر انتخابتان درست باشه و تصميمتان قطعي نبايد مخالفتي داشته باشند.
تنها اشكالي كه تو اين سال ها براي من پيش اومده تكيه زياد همسرم به منه كه گاهي
با شونه خالي كردن از وظايف مهمش اذيتم مي كنه .
ببين دختري كه انتخاب كردي تحمل شنيدن حرف هاي گاه به گاه اطرافيان را داره يا نه؟چون اين مسئله
هنوز تو جامعه ما حل نشده و با سنن ما مغايرت داره .شايد شما در ابتدا مشكل داشته باشيد ولي
همسرتان تا آخرين روز زندگي با شما مشكل خواهد داشت .پس اون بايد شما را قبول كنه و ...
شايد اگر اول با خودش حرف بزني بهتر باشه و بعد با خانواده مطرح كنيد.
قوي باش و محكم . داري شريك يك عمر زندگي را انتخاب مي كني پس محكم تر قدم بردار.
RE: ترسیده بودم از عشق عاشق تر از همیشه
نقل قول:
نوشته اصلی توسط elina
سلام
چرا یه مدت سعی نمیکنی بهش نزدیک بشی بعد بهش بگی؟
شاید اون هم تو رو دوست داشته باشه
نقل قول:
نوشته اصلی توسط تنديس
برام عجيبه كه اين تفاوت سني كم اينطور شما را پريشان كرده!
.......
...........
...................... ...
شايد اگر اول با خودش حرف بزني بهتر باشه و بعد با خانواده مطرح كنيد.
قوي باش و محكم . داري شريك يك عمر زندگي را انتخاب مي كني پس محكم تر قدم بردار.
میخوام همین کارو بکنم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط honarmand
خب شما كه مطمئنيد خانوادتون مخالفند علت مخالفت و بنويسيد تا ما هم بدونيم شايد بهتر بتونيم باهاتون همدردي كنيم
چرا نمي نويسي كه علتش چيه ؟ خب يعني چي كه راهي نداري مگه راهي هم امتحان كردي ؟ تو كه هنوز راهي رو امتحان نكردي پس چي مي گي ؟ يك كم گنگ حرف مي زني واضح تر بگو
نه . تو این مرحله موافق نیستن . اگه مطمئن بشن مشکلی بوجود نمی اد و طرفین موافقن اونام راضی می شن .
RE: ترسیده بودم از عشق عاشق تر از همیشه
با سلام منصورهستم چند وقتی است به دختری که همکار من هستن علاقه مند شدم امابه دلیل اینکه خانواده
آن دختر پول دار هستن و همین طور من ادمی عادی هستم در مقابل آن دختر نمیتونم حرف دلم را بزنم به همین دلیل تصمیم گرفتم فراموشش کنم اما هر کاری کردم نتو نستم چیکار بکنم