دوستان عزيز سلام
از اين ورا كه رد ميشين (نگين نميشين، از آمار مشاهده ها معلومه) يه چايي هم با ما بخوريد و بريد :82:
بد نميگذره. درسته دانشجوييه. ولي حداقل يه مزيت داره كه دل يه بينوا رو شاد كردين.
پوسيديم از تنهايي
مرسي:72:
نمایش نسخه قابل چاپ
دوستان عزيز سلام
از اين ورا كه رد ميشين (نگين نميشين، از آمار مشاهده ها معلومه) يه چايي هم با ما بخوريد و بريد :82:
بد نميگذره. درسته دانشجوييه. ولي حداقل يه مزيت داره كه دل يه بينوا رو شاد كردين.
پوسيديم از تنهايي
مرسي:72:
سلام fnh63
سال نو مبارک
راهنمایی مشاور شما کاملا صحیح و به جاست، اگر دقت کنید پاسخ قبلی من هم تلویحا متضمن این موضوع بود که شما اکنون معیارهای اساسی تصمیم گیری در ازدواج را ندارید، یعنی مسئولیت پذیری، تعهد، انعطاف پذیری و ....
در ضمن ازدواج نیازهایی را که شما پاسخ گرفته اید در درون خود دارد، به علاوه مسائل اساسی تری که من در پاسخ قبلی هم تاکید کردم، اما وقتی به خاطر نیازهای موقت ازدواج شکل می گیرد، بعد از ازدواج مشکل به وجود می آورد. چون معیارهای دیگر نادیده گرفته شده است.
می بینی من هم که اینجا اصلا وقت ندارم و اصلا دوست ندارم بحث شما کش پیدا کنه بازم ، همان توصیه قبلی خود را دارم که مشاورتان نیز به شما گفته است.نقل قول:
نوشته اصلی توسط fnh63
در ضمن اگر احساس می کنید مشکلتون تا کنون کاملا حل نشده است به خاطر این دیدگاهتون هست.
توصیه می کنم پاسخ قبلی مرا مجددا مطالعه کنی، و این بار با دقت. و حتما باید به کار بگیری...نقل قول:
نوشته اصلی توسط fnh63
براي هميشه (البته به پيشنهاد من) باهاش قطع رابطه كردم. التماسم كرد ولي قبول نكردم.
به نظرتون كار درستي كردم؟
من که خیلی ناراحت شدم اگه اشتباهی بوده تنها اون مقصر نیست شما هم مقصر بودی و نباید یکطرفه به این نتیجه میرسیدی حده اقل صحبتاشو گوش میکردی شاید با یه خاطره بهتر میتونستین از هم جدا بشین .
طفلكي طرف مقابل شما....البته شايد اين تاوان اعتماد بيش از حد است و خارج شدن از شرعيات...نميدونم؟!!!
شک دارم که کار درستی کردم یا نه؟!
سلام. من خیلی ناراحتم . نه به خاطر شما بلکه به خاطر دل شکسته و قامت خمیده دختری که زندگی آینده اش رو به خاطر اعتماد به حمایت و عشق دائمی یه پسر خراب کرد و خودش رو با تمام وجود در اختیار کسی قرار داد که فکر می کرد همه کسش خواهد شد. نمی تونم بگم کار درستی کرده اید ولی مطمئنم کار اشتباهی انجام دادین و نتیجه اش رو در آینده خواهید دید. من خیلی ناراحتم نه از دست اون دختر بلکه از دست شما که اوایل پستتون گمان می کردم به شدت به عشقتون و اون دختر پایبندین. شاید من هم مثل اون دختر فریب حرفهای شما رو خورده بودم. خدا نکنه که همه پسرها این جوری باشن وگرنه دخترها باید برای همیشه محبت و اعتماد رو به خاک بسپارند. آیا شما فکر نکردین اون دختر با این کاری که شما باهاش کردین چه سرنوشتی خواهد داشت و چه محنتهایی رو باید تحمل کنه. جداً به عشق شک کردم . و به بی شیله پیله بودن خودمون افسوس می خورم.
اون به من خيانت كرده بود وگرنه من هيچوقت اين كارو نميكردم
خيانت؟منظورتون چيه؟
به عنوان آخرين پستم ناگفته ها رو ميگم و گم ميشم!
اون دختر به مدت يك ماه با قبل از من با همخونه ايم دوست بود، و به پيشنهاد خودش (يعني اون دختره) پاش به خونه ما (خونه دانشجويي) باز شد، كه اكثر اوقات توي جمع پسرها بود تا تنها با همخونه ايم. با اون مشكل پيدا كرد و بعد به من پيشنهاد داد، منم نديد بديد بودم نه سكس رو تجربه كرده بودم نه داشتن دوست دختر رو.
به مرور زمان تلفنهاي مشكوكي بهش ميشد، "مرتضي" ، "محمد" و ... كه با دروغهاي مختلفي همشونو توجيه ميكرد و جالب اينجا كه به من اصلا اجازه نميداد كه با اون پسرها (به قول خودش مزاحم تلفني) صحبت كنم چه بعنوان نامزدش چه بعنوان برادرش.
يه راننده آژانسي بود كه به قول خودش دوست باباش بود، و اونو ميبرد و مياورد آخه توي اون شهرستان محل تحصيلمون در يكي از روستاهاي اطراف خونه مادربزرگش زندگي ميكرد كه تا اون شهر 1 ساعت راه بود. بارها ديده بودم كه با اون راننده همديگرو به اسم كوچيك صدا ميزنند. و حتي بارها شده بود منو به اسم محمد (اسم همون راننده) صدا ميزد. اون راننده يه بار از دوستي منو اون با خبر شد و به من زنگ زد و با يه حس مالكيتي هر چي از دهنش در اومد بهم گفت. (حس مالكيت هميشه از يك رابطه منشا ميگيره)
توي عيد 4 تا شارژ ايرانسل براش خريدم و مصرف شد (به مدت دو هفته) اين در حالي بود كه بطور ميانگين به من روزي 10 تا اس ام اس ميداد اگر زنگي هم زده ميشد از طرف من بود. اين شارژ كجا مصرف شده؟!
يه دوستي داشت به اسم S كه دختر خرابي بود بهش گفتم باهاش قطع رابطه كن. اونم كرد. يه روزي موبايلش زنگ خورد و اسم "محمود" روي موبايلش افتاد، گفتم اين كيه؟ بهم گفت: "پسرخاله خانوم S هستش، زنگ زده منو با S آشتي بده!"
آخرين بار هم همين يكشنبه اي كه گذشت قرار شد با هم بريم دانشگاه، ترمينال جنوب با هم قرار گذاشتيم و به من گفت بايد جدا بشينيم چون راننده دوست بابامه. منم گفتم باشه. وقتي سوار شديم يه پسر اومد نشست كنارش. (اين در حالي بود كه 10 تا صندلي توي اتوبوس خالي بود.) بعد از پياده شدن به من گفت اون پسر با دختر سمت چپي دوست بوده. ي كم بعد از حركت به من اس ام اس داد كه ناراحتي اين پسر پهلوي من نشسته؟ منم با عصبانيت براش نوشتم نه خوشحالم اونم نوشت يعني چي؟ منم پيش خودم گفتم يه كم باسياست برخورد كنم نه احساسي. براش نوشتم شوخي كردم خواستم اذيتت كنم. يه كم كه گذشت ديدم توي چشم هم زل زدن و گل مگن و گل ميشنون. ديگه اين به اون آجيل تعارف ميكرد، اون به اين موز ميداد. ديگه آْخرا فقط داشتن دوتايي ميخنديدن. اونم چه خنده اي. دختره ميخندين و قش ميكرد توي ميز جلو.
وقتي پياده شديم همه چي رو باهاش تموم كردم.
حالا اون چه به سرش مياد؟ يه خر ديگه پيدا ميكنه؟
چي براي من موند؟
دوستاي چهار ساله دانشگاهمو از دست دادم. ديگه خودمم بكشم اون روابط سابق رو با خونواده نخواهم داشت. 2 ميليون تومن توي اين 10 ماه خرجش كردم. ديگه اون طراوت قديم رو ندارم. اعصابمو نميتونم كنترل كنم. ديگه به خترا نميتونم اعتماد كنم.
حالا آتنا خانوم! اين همون اخطارهاي فيلم عشقي نيست؟ (با توجه به كتاب محبوبتون "آيا تو آن گمشده ام هستي؟")
من نميدونم چرا من بدبخت بايد محكوم بشم. من اگه قصدم دوستي معمولي هم بودم هيچوقت اون خانوم رو توي خونم نمياوردم.
شايد حق با آتناست يا يسنامها كه منو آدم لجني ميدونه.
خواستم خوشحالتون كنم كه ديگه من پامو توي اين سايت نميذارم كه مبادا سايتتون به لجن كشيده بشه!
شايد اون هرزه اي كه 10 ماه با زندگيم بازي كرد دختر بي شيله و پيله اي بوده، هيچوقت نميبخشمش و تا آخر عمر نفرينش ميكنم.
حلالم كنيد خدافظ براي هميشه:72::72::72: