RE: چطوری با این خواهر و برادر رفتار کنم؟
شادزی عزیز
چرا رفتار بد دیگران باید موجب بشه که شما احساس خفگی بهت دست بده؟؟
این حس رو از خودت دور کن ، شما هیچ مشکلی نداری. در برخورد با این جماعت هم اگه همیشه سکوت کنی برا روحیه شما میشه خودخوری و فشار که این مطلوب نیست.
گاهی اوقات با شوخی و... حرف حق رو بزن ، سعیت این باشه بهشون (به پدر ومادرت) برنخوره. شما ریلکس باش و با مناعت طبع والبته به مرور زمان ، اشتباه بودن طرز فکرشون رو با عمل بهشون نشون بده.
زندگی رو در حد خودش جدی بگیرین ، اشتباه دیگرون نباید رو روحیه شما تاثیر بذاره
RE: چطوری با این خواهر و برادر رفتار کنم؟
سلم عزیزم
ممنونم از کمکت.قبل از اینکه عقد کنیم شوهرم میگفت شیراز زندگی می کنیم و مامان اینا میگفتند نبرتت مرودشت ولی الان شرایط زندگیمون عوض شده و پول کافی برای اجاره خونه تو شیراز نداریم و میخواییم بریم مرودشت برای چندسالی زندگی کنیم تا پول پس انداز کنیم.ولی جرات اینو ندارم که به خانوادم بگم مطمئنم میگن دیدی گفتیم میبرتت مرودشت!دیدی گولت زد! بچت بدبخت شد؟امکانات نداره و حرفهای دیگه.اون قدر میترسم از عکس العملشون چون زندگیم تحت تاثیر میزاره ما نمی خواییم عروسی بگیریم و میخواییم بریم کربلا جرات گفتن اینو هم ندارم.در جواب مبگن خاک بر سرت مثل بیوه ها رفتی خونه شوهر .شوهرم فک میکنه من همه اینارو به خانوادم گفتم برام دعا کنید زودی برم سر زندگیم بدون هیچ ناراحتی و نق و نوقی. راستش هر محبتی و زحمتی که خانوادم برام کشیدن در جریان ازدواجم از دهنم در آوردن.با مامان نمیتونم حرف بزنم چون باهاش عین غریبه ها هستم و مسخرم میکنه و بقیه هم همینطور.تنها کسی که هست خالم که بارفتارشون کاملا مخالف و همش میگه نکنه فک کنی اشتباه کردی،شوهرت آقاست قدرش بدون و به زندگیت بچسب ولی همش نگرانم خیلی نگران شبا خوابم نمیبره.برام دعا کنید
RE: چطوری با این خواهر و برادر رفتار کنم؟
اين ترس شما وقتي حتي ميخواي از حقت و از همسرت هم دفاع كني كاملا مشهوده به همين خاطر خانوادت تورو محكم و مقاوم نميدونن و به خاطر همين ضعفت به خودشون اجازه ميدن هر چي ميخوان بگن....يك بار براي هميشه با اقتدار و محكم جلوشون واستا و بگو من از انتخابم راضي هستم...به شما هم اجازه نميدن توو زندگي من دخالتبيجا بكنين....اگه نصيحتي داشتين كه به زندگيم كمك كنه گوش ميدم اما نق و نوق و متلك هاتون راجع به همسرم رو به هيچ وجه گوش نميدم.....من ميخوام باهاش برم كربلا...به جاي عروسي هم يه مهموني مختصر بگيرم....خئنه من هم همونجايي هست كه همسرم هست..تموم شد..اگه حرفي بود ميشنوم.(يه كوچولو هم صدات بلند باشه:160:)
چرا اينقدر از خانوادت ميترسي؟مگه ميخوان دار بزننت؟؟هر چي توو دلت هست بهشون بگو.....تا اخر عمرت كه نميتوني مراعات كني و بيچاره شوهرت رو عذاب بدي....شوهرت هم اول زندگي هيچي نميگه كم كم كه اين حرفا به گوشش برسه اخلاقش عوض ميشه....اين تويي كه الان بايد يه تصميم اساسي بگيري و زندگي و شوهرتو نجات بدي
عين مامان بزرگا حرف زدما!!!:311:
RE: چطوری با این خواهر و برادر رفتار کنم؟
همون شادزی عزیز شما باید همیشه کنار همسرتون باشید و با احترام گذاشتن به اون کاری کنید که دیگران هم یاد بگیرن با ایشون با احترام برخورد کنند.
در مهمونی های خانوادگی اگه تنها بودند و با کسی حرفی برای صحبت نداشتن کنارش بشینید و نزارید احساس تنهایی کنه.
در مورد خواهر و بردارت هم شما نمی تونید نظرشون راعوض کنی بخصوص تا زمانی که زندگی مستقلی را شروع نکردی و با خانوادت زندگی می کنی. ولی باید سعی کنی از بحث در این گونه موارد جلوگیری کنی و بهشون بفهمونی که ازادی روش زندگیت را خودت انتخاب کنی.
به دیگران اجازه نده توی مسائل زندگیت دخالت کنند ولی با احترام و قدرشناسی با خانواده ات بخصوص پدر و مادرت برخورد کن, مواظب باش از دست دادن حمایت اونها میتونه برات گرون تموم بشه.
ولی یه شبهه ای در پست اخرت وجود داره تغییرات روند زندگی همسر از قبل از ازدواج تا حالا را نشون میده.
تغییر شغل را شما توجیه کردین ولی تغییر محل مورد نظر برای زندگی (باوجود حساسیت زیاد خانوادتون در این مسئله) دلیل خاصی داره.
ایشون قبل از ازدواج از پس انداز خودشون برای گرفتن خونه مطلع نبودن؟!!
ببین عزیزم این خیلی خوبه که تو و همسرت ارزش های مشترکی در زندگی دارید ولی ایا شما واقع بینانه با مسائل روبرو می شید یا صرفا از روی احساسات که الان در اوجه حرف میزنید.
من مقصودم این نیست که همسرتون را تحت فشار بزارید ولی با توجه به پست اخرتون نگرانی خانواده تون را تا حدودی درک میکنم. مسلما اونها نگرانند که نکنه فریب خورده باشند.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط همون شادزی
قبل از اینکه عقد کنیم شوهرم میگفت شیراز زندگی می کنیم و مامان اینا میگفتند نبرتت مرودشت ولی الان شرایط زندگیمون عوض شده و پول کافی برای اجاره خونه تو شیراز نداریم و میخواییم بریم مرودشت برای چندسالی زندگی کنیم تا پول پس انداز کنیم.ولی جرات اینو ندارم که به خانوادم بگم مطمئنم میگن دیدی گفتیم میبرتت مرودشت!دیدی گولت زد! بچت بدبخت شد؟امکانات نداره و حرفهای دیگه راستش هر محبتی و زحمتی که خانوادم برام کشیدن در جریان ازدواجم از دهنم در آوردن.با مامان نمیتونم حرف بزنم چون باهاش عین غریبه ها هستم و مسخرم میکنه و بقیه هم همینطور.تنها کسی که هست خالم که بارفتارشون کاملا مخالف و همش میگه نکنه فک کنی اشتباه کردی،شوهرت آقاست قدرش بدون و به زندگیت بچسب ولی همش نگرانم خیلی نگران شبا خوابم نمیبره.برام دعا کنید
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــ
جملات قرمز دلایل نگرانی خانوادت را نشون میده. حتی اگه اون نگرانی به خاطر تفاوت ارزشهاتون باشه ولی دلایل قابل درکیه.
جمله ابی هم نشون میده رفتارت با خانوادت تغییر کرده. باید بدونی همیشه و در هر مرحله از زندگیت به خانوادت و حمایتشون احتیاج داری حتی اگه متفاوت فکر کنی. شوهر نقش مهمی توی زندگیت داره ولی پدر و مادر جای خودشون را دارن. ضمنا به این راحتی زحمات چندین و چند ساله خانواده ات را نمیشه نادیده گرفت, اون هم به خاطر نگرانی برای خودت. اگه این نگرانی بی دلیل هم باشه باید با صبر و احترام برخورد کنی.
RE: چطوری با این خواهر و برادر رفتار کنم؟
سلام عزیزم
ممنونم از همتون
در جواب ترانه جان باید بگم:
نمیدونم شما متاهل هستید و یا مجرد ولی اگر متاهل باشید می دونید که زندگی فراز و نشیب زیاد داره و خیلی از آقایون یا خانمها قولهایی میدن ولی به خاطر شرایطی که تغییر کرده نمی تونن عملیش کنن و این دلیل بر فریب دادن نیست.من نمی تونم برای 6 یا 3 ماه دور از شوهرم زندگی کنم و واقعا وقتی در کنارم احساس خوبی دارم و ازش خواستم شغلش عوض کنه تا همیشه کنار هم باشیم بنابراین هر چی پول که حدود 16 میلیون بود همه رو دادیم پژو خط و شرایط مثل قبلا نیست.ولی متاسفانه کسی از خانواده من درک نمی کنه.و الان برامون یه وام ازدواج مونده و پس انداز من و خودش که تا جند ماه دیگه جمع میکنه حدودا 6 میلیون میشه.با این پول هم جهاز باید بخریم و هم بریم ماه عسل و هم خونه بگیریم بنابراین عقل حکم میکنه یه جای دیگه که ارزونتر هست خونه بگیریم تا بتونیم پس انداز داشته باشیم و تو شیراز خونه بخریم.ما ازدواج نکردیم که دور هم زندگی کنیم اون رو کشتی و منم واسه خودم.همیشه تنهایی و اصلا هیچ فرقی با دوره مجردیت نمیکنی.
RE: چطوری با این خواهر و برادر رفتار کنم؟
عزیزم من نگفتم همسرت فریبکاره ولی خانواده شما چنین دیدگاهی دارند و برای این نظرشون دلایلی هم دارند.
اگه پست قبلیم را خوب خونده باشی در آغاز بهت گفتم که باید در هر شرایطی شوهرت را همراهی کنی و با محبت بهش ارامش بدی و به خواهر و برادرت اجازه دخالت ندی.
ولی عزیزم پدر و مادرت نگران تو هستند, حتی اگه این نگرانی بی مورد باشه تو باید با صبر و حوصله به اونها ارامش بدی و بگی تو از این شرایط راضی هستی و باهم به توافق رسیدید.
شرایط مالی و محل زندگی در خوشبختی درونی افراد تاثیری نداره و اینکه شما در کنار همسرتون خوشحالید و نیاز به شرط و شروط ندارید شیرینی زندگیتون را نشون میده. ولی باید پدر و مادر را درک کنی و با حوصله برخورد کنی. مشکلی که هست تفاوت در ارزشهای شماست.
باید با احترام و مدارا باهاشون برخورد کنی ولی اجازه ندی کسی در زندگی مشترکت دخالت کنه.
تا وقتی با خانواده زندگی میکنی کم و بیش چنین مشکلاتی را داری ولی وقتی ازشون جدا بشی و اونها رضایت تو را از زندگیت ببینند مشکلاتت کم میشه.
RE: چطوری با این خواهر و برادر رفتار کنم؟
ممنونم عزیزم از راهنماییهات واقعا ممنونم
من تا الان با پدر و مادرم واقعا مدارا بودم و کوچکترین بی احترامی نه من و نه شوهرم بهشون نکردیم و یکی از دلایل نگرانیهام همین که نمیتونم محکم جلوشون وایسم چون دوست ندارم صدام براشون بلند کنم چون دوسشون دارم و براشون احترام قائلم واونا هم خوشبختی من می خوان وچند بار هم گفتم من خوشبختم ولی حرفهای برادرم باعث نگرانی اونا میشه ومتاسفانه تو خانواده پدری من یک مسابقه دو به وجود امده و هر کسی باید از دیگری جلو بزنه و اگه نشه آبروشون رفته اگه برم مرودشت زندگی کنم بابا و مامان فک میکنن تحقیر شدن و از خانواده کم آوردن و دامادشون تحویل نمی گیرن.من فقط نگران بابا و مامانم از طرف دیگه زندگیم نمیتونم نابود کنم و شوهرم بزارم تحت فشار که الا و للا من خونه شیراز می خوام چون باعث میشه تحت فشار باشه و زندگیمون بشه جهنم. نمیدونم چیکار کنم واقعا سر در گم شدم.اگر پدر و مادرم کمی بهتر فکر می کردن و اینقدر خودشون با کسی مقایسه نمیکردن و به سیرت دامادشون افتخار می کردن و نه از بی پولیش خجالت بکشن من این دردسرا رو نداشتم.کاش اونا هم من درک می کردن همونطور که من مراعاتشون می کنم و از گل نازکتر نمیگم.
RE: چطوری با این خواهر و برادر رفتار کنم؟
شادزی عزیز...می خوام به خاطر این طبع بلندی که داری بهت تبریک بگم:72::72:.از اینکه زود تحت تاثیر حرف جماعت قرار نمیگیری..عزیزم..منم یه ساله نامزد کردم...شرایط من با تو خیلی فرق میکنه...ولی باید شوهرت بهت افتخار کنه که اونو به خاطر خودش میخوای...مسلما ادب حکم میکنه در مقابل پدر و مادرت کوتاه بیای ولی اصلا نمی فهمم چرا در مقابل خواهر و برادرت سکوت میکنی و بهشون میدون میدی؟...سکوت تو باعث میشه اونا روز به روز وقیح تر بشن و برای فهموندن حرفشون به تو به زخم زبونای کاری تری متوسل بشن...مطمئنم اونا هیچ دشمنی ندارن فقط یاد نگرفتن که کجا باید اظهار نظر کنن کجا نه.....خیلی مودبانه ازشون بخوا تو مسائلی که بهشون مربوط نمیشه دخالت نکنن...بگو که ارزش شوهرت برا تو بالاتر از این حرفهاس..بعضی وقتا لازمه که محکم وایسیمو حرفمونو بزنیم اینجوری دیگه نیازی به قطع رابطه هم نیس....
RE: چطوری با این خواهر و برادر رفتار کنم؟
charmingعزیز
ممنونم از لطفت
باور کن چندبار بهشون گفتم تو زندگیم دخالت نکنید ولی می دونی در جواب چی بهم میگن: ما دخالت می کنیم چون به ما ربط داره و با ماشین و شغل شوهرت آبروی ما رو پیش دوستان و خانواده میبری و بدتر از اون مرودشت هم میخوای بری.تو طبعت خیلی پایین و از این حرفها. متاسفانه حرف تو کلشون نمیره.ولی دیگه میخوام بی تفاوت بشم به حرفاشون و ازشون دوری کنم.
RE: چطوری با این خواهر و برادر رفتار کنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط همون شادزی
سلم عزیزم
.... راستش هر محبتی و زحمتی که خانوادم برام کشیدن در جریان ازدواجم از دهنم در آوردن.....
سلام شادزی ، چند روزی تو سایت نبودم ،
اما حالا که ارسالهاتو خوندم می خوام بگم که خیلی مراقب باش - جمله بالا - و همینطور که برا زندگی جدیدت داری تلاش می کنی ، نکنه با این نوع نگرش وبا این حرفا ، خدای ناکرده احترام ومحبت به پدر ومادرت رو ضایع کنی .
بشخصه تجربیات ذیقیمتی از برخی از دختر خانوما دارم که با رنجوندن پدر ومادرشون در پروسه ازدواجشون ، زندگی متاهلیشون با سختی زیادی همراه شد.
نسبت به حرفاشون بی تفاوت باش اما ازشون دوری نکن.:72: