RE: به خاطر ناراحتی قلبی اش ترکم کرده
سلام دوستان
حق با شما بود من از اول هم نباید اینقدر بهش دل می بستم درسته که واسم یه تجربه شد ولی واقعا تجربه سنگینی بود بیشتر از هر تجربه و شکستی توی زندگی ام کمرم رو خم کرد طوری که دیکه نمی تونم از جام بلند شم هنوز هم وقتی می بینمش پاهام سست می شه و می خوام بزنم زیر گریه اما نمی تونم
به نظر شما حالا باید جی کار کنم
RE: به خاطر ناراحتی قلبی اش ترکم کرده
سلام jahangard ،:43:
از اسمی که واسه ی خودت انتخاب کردی معلومه که به سفر ، دنیا دیدن و کسب تجربه علاقه داری و این محشره ....
می دونی چرا ؟ چون زندگی یه سفر سراسر تجربه است . یه سفر مهیج و پر از خاطرات خوب و بد که اون رو دوست داشتنی و ما رو بزرگ می کنه ... و باور کن زندگی برای همه همینطوره ... واسه همین هم هست که یه جوون 20 ساله علیرغم شور و انرژی که داره اغلب نمی تونه به اندازه ی یک پیر 70 ساله (که حتی ممکنه به نظر فرتوت بیاد) در مورد زندگی قضاوت بجا و عاقلانه تری داشته باشه ....
می خوام یه حقیقتی رو بهت بگم :
خیلی وقتها بوده که احساس کردم آن چنان زمین خوردم که بلند شدنم غیرممکنه ... اما بعد در کمال ناباوری محکمتر و توانا تر از قبل ازجام بلند شدم
(افتادم و عاقبت چنین بود بی بند ، نگیرد آدمی پند)... ....
و می دونم این فقط من نیستم که چون گاهی سربه هوام یا چون توی تاریکی راه می افتم یا چون راهو درست بلد نیستم یا چون ... زمین می خورم بلکه زمین خوردن و بلند شدن یکی از نقشهای اساسی انسانهاست ...
اصلا می دونی چیه ؟ به نظر من ارزش آدما به زمین خوردن اوناست مشروط بر اینکه وقتی از جاشون بلند می شن خودشونو نبازن و یا اینکه دوباره از یک سوراخ گزیده نشن و یا ....
عزیزم ؛:72:
باید به خودت ببالی که همین حالا فهمیدی باید در روشت تجدید نظر کنی . الان دیگه نوبت اینه که محکم و قوی از جات بلند شی تا ببینی که چقدر بزرگ شدی ... به خودت اعتماد کن ... نترس و مطمئن باش این تجربه سنگین می تونه چراغ راهت باشه برای یک زندگی بهتر... ...
موفق باشی
RE: به خاطر ناراحتی قلبی اش ترکم کرده
سلام
طاهره جان ممنونم که راهنمایی ام کردی
ولی خوب یه مشکلی که من دارم اینه که تحمل ضربه خوردن رو ندارم به همین دلیله که همیشه توی زندگی ام ضربه خوردم خدا خودش به داد من برسه
این اولین تجریه شکست من نبود من توی زندکی ام خیلی شکست خوردم اما تا اونجایی که تونستم از جایم بلند شدم امیدوارم این دفعه هم بتونم
یکی از دوستان من به من پیشنهاد داده بود که سر خودم رو گرم کنم تا بتونم فراموش کنم که چی به سرم اومد
فعلا اینقدر کار سر خودم ریختم که حتی وقت سر خواروندن هم ندارم چه برسه به فکر کردن نمی دونم الان باید نسبت بهش چه حسی داشته باشم هنوز هم نمی تونم بهش احساس نفرت داشته باشم ولی نمی تونمم دوستش دارم مثل قبل
یعنی هنوز هم دوستش دارم اما وقتی به این فکر می کنم که چه بلایی سرم اوردم ازش متنفر می شم اما چند لحظه بعد انگاز دچار عذاب وجدان شده باشم که چرا ازش متنفر شدم هر چی باشه اون دو سال مهمون دل من بوده
الان هم نمی دونم که باید چی کار کنم
شماها به من کمک کتید
RE: به خاطر ناراحتی قلبی اش ترکم کرده
سلام دوستان
امروز بعد از حدود 4 ماه دوباره برگشتم سراغ این پست نمی دونین با چه سختی دوباره توی تالار پیداش کردم چون این دفعه دیگه داشتم دیونه می شدم
امروز وقتی ایمیلم رو باز کردم یه ایمیل ناشناس دیدم وقتی خوندم جا خوردم دیکه داشتم دیونه می شدم بعد از گذشت 4 ماه که تازه داشتم همه چیز رو فراموش می کردم اون برگشته و این ایمیل رو برام زده
سلام
من كسی هستم كه ناراحتی قلبی دارم و 5 سال به كسی علاقه مند بودم كه هیچ چیز در وجودش نبود
ولی بعد ها مدتی گذشت خانمی به من علاقه مند شد. در درون حرفهایش صداقت ومتانت و وقار و... موج میزد. علاقه را در درون چشمانش میشد دید. روزی با خدای خود خلوت كردم. من در مقابل احساس و علاقه او مسئول بودم. از وضعیت قلبی خود نیز آگاهی كامل داشتم. برایم سخت بود اما تصمیم گرفتم از او فاصله بگیرم. میدانی چرا؟ بخاطر علاقه ای كه به او پیدا كرده بودم. مردها وقتی چیزی رو از جون و دل دوست دارم نمیتونن بخاطر خودخواهی خودشون آینده كسی رو تباه كنن. تماس شما اون رو عذاب میده. بخاطر شدش هم كه شده اكه واقعا دوستش داری فراموش كن. بذار بقیه عمرش رو با خدای خوش خلوت كنه و خوش باشه. اینها رو میگم چون میدونم چی میكشه.
خدا نگهدار
وقتی خوندم ناخودآگاه اشک تو چشمام جمع شده بود .
حالا باید چی کار کنم؟
RE: به خاطر ناراحتی قلبی اش ترکم کرده
سلام دوست عزیز
فکر می کنم شما فقط مطالب اولیه این تاپیک رو خوندین و تا آخرش نیومدین
این ماجرا بر می گرده به اوایل بهمن ماه سال گذشته که با کمک دوستان تونستم تا حدودی دلبستگی شدیدی که بهش داشتم رو کم کنم و دیگه کم کم داشتم همه چیز رو فراموش می کردم و بر می گشتم به حالت اولیه
اما اون واسه من یه ایمیل زد که متنش رو می تونید توی قسمت شماره 40 بخونید من نمی دونم حالا باید چی کار کنم؟
RE: به خاطر ناراحتی قلبی اش ترکم کرده
سلام jahangard :72:
امیدوارم بتونی بهترین تصمیم رو بگیری . راستش چیز خاصی واسه گفتن ندارم . فقط می خوام چندتا سوال بپرسم و خواهش کنم روی سوالات من فکر کنی . سوالاتی از این دست کمکت می کنه نگاه واضح تر و روشن تری به این مساله داشته باشی .
- نظر خودت در این مورد چیه ؟
- اگر به این ایمیل توجه کنی چه اتفاقی می افته و اگر توجه نکنی چی؟
- نقاط مثبت جواب دادن به ایمیلش چیه ؟
- نقاط منفی جواب دادن به این ایمیل چیه ؟
- نقاط مثبت جواب ندادن به این ایمیل چیه ؟
- نقاط منفی جواب ندادن به این ایمیل چیه ؟
- اگه بخوای جواب بدی چطوری جواب بدی بهتره ؟
- اگر بخوای بی توجهی کنی باید چیکار کنی ؟
- اگر همه ی ماجرا دوباره تکرار شد تکلیف چیه ؟
- به نظر تو منظورش از این ایمیل چی می تونه باشه ؟
- چطور می شه فهمید دلیل فرستادن این ایمیل چی بوده ؟
- آیا از سر خستگی و دلتنگی این ایمیل نوشته شده ؟ یا از سر عذاب وجدان ؟ یا از سر عشق و علاقه ؟ و یا ...و یا ...
- با فرض صحت هر کدوم از این دلایل جایگاه تو چیه ؟ برخورد تو با این مساله چی باید باشه ؟
- ارزشهای تو چیست ؟ و در ارتباط با این موضوع در چه حالتی احساس با ارزش بودن می کنی ؟
و
.
.
.
موفق باشی .