RE: از وقتی آمدم همدردی....
با تشكر از ويداي نازنين براي تاپيك بسيار آموزنده اي كه ايجاد كرده....
همدردي براي من دو حسن بزرگ داشت: اول درسهاي زيادي كه ازش ياد گرفتم(چيزهايي كه قبلا در موردش هيچ ايده يا نظري نداشتم) و دوم چيزهايي كه ميدونستم اما بطن واصلشو به معناي واقعي درك نكرده بودم.
درسهايي كه از همدردي ياد گرفتم:
نه تنها ديگران ويا خودم رو مدام قضاوت نكنم(با ديد خوب يا بد ،سياه يا سفيد) بلكه مسائل ومشكلات رو هم فراتر از ديد قضاوتي نگاه كنم،به دنبال خوب بودن يابد بودن مسائل و آدمها نباشم....
پذيرش رو در خودم بالا ببرم،مدام در انتظار تغيير دادن يا تغيير كردن افراد نباشم.
رفتار جرات مندانه رو ياد گرفتم وتاثيرات مثبتش رو در زندگيم ديدم.
دست از مقايسه خودم،همسرم،زندگي مشتركم ،موفقيتهام وحتي شكستهام با ديگران بردارم،ياد گرفتم كه همه ي همه ي آدمها مشكلات ومسائل مربوط به خودشونو دارن و نميشه فقط براساس ظاهري كه از زندگيشون ميبينم فكر كنيم كه زندگي بهتري از ما دارن!
ياد گرفتم كه چيزي كه من فكر ميكنم درسته الزاما براي همه و حتي براي خودم تحت هر شرابطي ممكنه درست نباشه!
چيزهاي زيادي در مورد تفاوتها ونقش زن ومرد در زندگي ياد گرفتم....
و...
و اما چيزهايي كه ميدونستم اما در همدردي بطن واقعيشونو درك كردم:
توكل به خدا...به مفهوم ديگه اي و به شيوه ي ديگه اي در زندگيم جريان پيدا كرد.
تلاش سازنده هم هم چنين...
اعتماد به نفس،خودباوري،حاضر به اعتمادي نسبت به ديگران همه وهمه رنگ ديگه اي برام پيدا كرد.
ارزش داشته هام ،زندگي مشتركم و همسرم بيش از پيش برام مشخص شد.
چايگاهمو به عنوان يك انسان در دنيا بيشتر درك كردم.
حودآگاهيم بالا رفت...
و صد البته بزرگترين نكته اين كه فهميدم:زندگي فراتر از تصور تنگ وتاريكيه كه ما اغلب براي خودمون معناش كرديم،درست مثل يك پيله كه انگار به دور خودمون تنيديم واز پشتش به جهان نگاه ميكنيم!لازمه كه اين پيله رو پاره كنيم تا جهان رو اون طور كه واقعا هست ببينيم...
RE: از وقتی آمدم همدردی....
سلام،
از وقتی اومدم همدردی با مفاهیم روانشناسی آشنا شدم، و مطالبی رو آموختم که در زندگی روزانه به کمکم می آیند. و فهمیدم که می توانم احساساتم رو بشناسم و کنترل کنم. و خیلی به آرامش رسیدم.
در عین حال فهمیدم که انسان و روابط بین انسانها خیلی پیچیده تر از چیزیست که فکرش رو می کردم و هنوز خیلی باید یاد بگیرم و هنوز اول راهم...
RE: از وقتی آمدم همدردی....
سلام
از وقتي اومدم همدردي يه چيز رو خوب فهميدم
زندگي من اون چيزي نيست كه تنها خودم بايك نگاه دركش ميكنم, زندگي من يه وقتايي بايد با يه نگاه ديگه و از يه زاويه ديگه ديده بشه تا بشه مسيرشو خوب تشخيص داد و گاهي بايد زاويه نگاهمو عوض كنم
اين بزرگترين درس همدردي براي من بود
يه وقتايي زل ميزنيم به روبرو و فكر ميكنيم اين در بسته تنها راه اميدمون بوده اما هيچ وقت نميريم و از دور به خودمون يه نگاه نميندازيم تا بفهميم كجاييم و با يه چرخش كوچيك كلي ميتونيم مسيرمونو عوض كنيم
حالا ياد گرفتم يه وقتايي خودمو از دور نگاه كنم و موقعيتم رو از ديد تازه اي نگاه كنم
هر چند گاهي اين درسا فراموش ميشه اما حداقل ميدونم ميتونم و دليلي بر ناتواني من نيست, فقط جاي خوبي نايستادم
RE: از وقتی آمدم همدردی....
نقل قول:
نوشته اصلی توسط z o h r e h
حالا ياد گرفتم يه وقتايي خودمو از دور نگاه كنم و موقعيتم رو از ديد تازه اي نگاه كنم
:104::104:
میگن کسی که کنار دونفر دارند شطرنج بازی میکنند ایستاده بهتراز اون دونفر میدانه که
کدام مهره را کجا قرار بدهد . زندگی ما هم مانند بازی شطرنجی است آن کسی که بیرون از
زندگی ما هست میداند کجای کار ما مشکل دارد. مانند دوستان و مشاوره .
حتی خود مشاوران به مشکل بر میخورند به یک مشاوره دیگر میروند . مانند آرایشگری که موهای
خود رانمیتواند اصلاح کند.
RE: از وقتی آمدم همدردی....
از وقتی اومدم همدردی یادگرفتم
همیشه نقش یک قربانی رو بازی نکنم
چون اونوقت نیاز به یک ظالم دارم
RE: از وقتی آمدم همدردی....
از وقتی اومدم همدردی بزرگ شدم
فهمیدم که تو زندگیم نباید خط قرمز بذارم و داخل اون خط قرمز زندگی کنم
فهمیدم که هر وقت عصبانی بشم همه چیز و از اون چیزی هست بدتر کردم
یاد گرفتم که تنها با تغییر روال و رفتار خودم می تونم ادمهای مقابلمو وادار به تغییر کنم
که گاهی بشینم و دستمو بذارم زیر چونه ام و از احساس خوشحالی همسرم خوشحال بشم هر چند اگه خوشحالیه همسرم به قیمت بد حالی خودم باشه
از وقتی اومدم همدردی فهمیدم که چه قدر خوشبختم در مقابل خیلی از آدمها..............
و از وقتی اومدم همدردی یه عالمه دوست خوب و مهربون پیدا کردم که برام شدند یه دنیای تازه و گاهی مثل عزیزانم دعاشون می کنم......
RE: از وقتی آمدم همدردی....
از وقتی اومدم همدردی فهمیدم :
با توجه به مشکلات سایر دوستان و ریشه یابی که در تاپیک هاشون شده بود رفتار های به ظاهر ساده ما می تونه چه عواقب وخیمی به بار بیاره.
سر گذشت بسیار سختی از دوستان خوندم که حتی تصورش هم در ذهنم نمی گنجید چه برسد به اینکه بتوان از این مرحله هم گذشت لذا متوجه شدم در سخت ترین شرایط زندگی باز هم یک کلید وجود داره و هیچ وقت خودم را نبازم.
با خوند سر گذشت دوستان به عینه لمس کردم که:
توانایی های یک انسان چقدر زیاده .
از آدم ها بت نسازم و همان جور که هستند دوستشان داشته باشم.
خیری که در خوش بینی هست در بد بینی نست.
ذهن خوانی نکنم.
پیش قضاوت نکنم.
لحظات کوچکی در زندگی هست که به سادگی از کنار حلاوت آنها می گذریم ونمی بینیم و پاس نمی داریم.
همراه با حفظ حقوق دیگران چگونه با رفتار جرات مند خود به حقوق خودم هم احترام بگذارم وبرای خودم هم ارزش قایل باشم.
خودم را دوست داشته باشم .
چگونه بی چشم داشت از محبت کردن لذت ببرم. وبدانم که اولین کسی که از این بابت سود می برد خودم هستم.
عواقب کارهای ناشایستم رو بپذیرم وفرار نکنم با اونها روبه روو شوم و تلاش در رفع معایبم داشته باشم
RE: از وقتی آمدم همدردی....
فهمیدم:
زود قضاوت نکنم
به ویترین زندگی بقیه نگاه نکنم
مقایسه ممنوع باشه
تونستم چندکتاب دانلوود کنم و آگاهیم رو افزایش بدم
همکاری رو یاد گرفتم
فهمیدم زمان خیلی مسائل رو حل میکنه
فهمیدم قبل ازدواج خیلی دقت کن در انتخاب همسرت
و.....
اعتماد به خوم داشته باشم
و...
و هم این که:
واقعا به امضای پایین پست ام ایمان آوردم.
با آرزوی سلامتی و شادی واسه همه
RE: از وقتی آمدم همدردی....
سلام ممنون از ویدا خانوم گل برای ایجاد این تاپیک
:72:
من از خیلی قبل از اینکه بیام همدردی همیشه میخواستم بیام اینجا و عضو بشم ولی وقت نمیکردم و از طرفی میترسیدم به فضاش معتاد بشم ولی اینجوری نشد خدا رو شکر
به خاطر این اومدم همدردی که مشکلاتمو مطرح کنم و راهنمایی بگیرم
به خاطر این اومدم همدردی چون حس میکردم به مشاوره میتونه حال منو بهبود بده
از وقتی که اومدم همدردی دیدم که بعضی وقتا ساعتها وقت میذارم روی یه ایده که بتونم به کسی که مشکل داره ایده بدم تا بتونه مشکلشو رفع کنه ، بعد اون طرف میاد میگه که خب من چی کار کنم یا بهونه تراشی میکنه که نمیشه یا جواب نمیده یا از کنارش رد میشه بعد دیدم که منم خیلی وقتا این مشاوره ها بهم داده شده و از کنارش گذشتم
از وقتی که اومدم همدردی یاد گرفتم که با کسب اطلاعات خودم بهترین مشاور برای خودم خواهم بود
یاد گرفتم که کاری رو که به من مربوطه به کسی نسپرم
از وقتی اومدم همدردی یاد گرفتم که نباید به قیمت کسب توجه به کسی راهکاری بدم چون اون راهکار میتونه زندگیشو نابود کنه
از وقتی اومدم همدردی دردامو خیلی به کسی نگفتم ولی دردام کمتر شده