تن آدمی شربف است به جان ادمیت---نه همین لباس زیباست نشان ادمیت
نمایش نسخه قابل چاپ
تن آدمی شربف است به جان ادمیت---نه همین لباس زیباست نشان ادمیت
توی که فقط دلواپس هر شب و روز منی
مادر,چراغ خونه منی,من بشکنم تو نشکنی
گل گل خونه دلم ,الهی قربونت برم
محرم راز دل شیدای خود
کس نمی بینم ز خاص و عام را
الف
از خوش بپرسیدم:ای خواجه چه نامی تو؟
گفتا :من لایعقل این رمز نمی دانم
من به دنبال گلیمی ساده,سقفی از چوب و حصیر,سر دری افتاده
من به دنبال هوای خنک آزادی
و دری پنجره ای به یک آبادی
روزهاست می گردم تا از اینجا بروم
میچرخم ومیرقصم و مینوشم از این جام
بی خود شده از خویش و گردش عیار
ما عاشق و رند و مست و عالمسوزیم---باما منشین وگرنه بدنام شوی
یارب از ابر هدایت برسان بارانی
پیشتر زانکه چو گردی زمیان برخیزم
من مست و تو دیوانه
ما را که برد خانه
هه هه
هوای خانه چه دلگیر میشود گاهی
از این زمانه دلم سیر میشود گاهی