تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
ه ه بده بابا !!
نمایش نسخه قابل چاپ
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
ه ه بده بابا !!
هوا خواه توام جانا ومیدانم که میدانی
که هم نادیده می بینی و هم ننوشته میخوانی
یا علی جز غم نمی گیرد سراغ خانه ام
جغد ماتم آشیان بگرفته در ویرانه ام
میم بده بیاد ..........
ما راکه درد عشق و بلای خمارهست
یا وصال دوست یا می صافی دوا کند
دل من نه مرد آن است که با غمش بر آید
مگسی کجا تواند که بیفکند عقابی؟؟
یاران به مرافقت چو دیدار کنید
شاید ز دوست یاد بسیار کنید
چون باده خوش گوار نوشید به هم
نوبت چو به ما رسد نگون سار کنید
دامن کشان همی شد در شرب زر کشیده
صد ماه روز رشکش حبیب قصب دریده
هه هه
هر کسی بد ما به خلق گوید
ما چهره به غم نمی خراشیم
ما خوبی او به خلق گوییم
تا هر دو دروغ گفته باشیم
من از آنجا دیدم
که چه اندازه دلم غفلت کرد.
آب را گل کردند
و دگر هیچکسی راست نگفت
تو نبودی سهراب!
آب را گل کردند.
دیشب از شانه هفت آیینه بالا رفتم
ماه در سطل زباله پی چیزی می گشت