<img src="http://www.hamdardi.net/imgup/6468/1283595419_6468_bd75418db5.jpg" />
<img src="http://www.hamdardi.net/imgup/6468/1283595475_6468_bf425ee82d.jpg" />
نمایش نسخه قابل چاپ
<img src="http://www.hamdardi.net/imgup/6468/1283595419_6468_bd75418db5.jpg" />
<img src="http://www.hamdardi.net/imgup/6468/1283595475_6468_bf425ee82d.jpg" />
زن وشوهری بیش از ۶۰ سال با یکدیگر زندگی مشترک داشتند. آنها همه
چیز را به طور مساوی بین خود تقسیم کرده بودند. در مورد همه چیز با هم
صحبت می کردند و هیچ چیز را از یکدیگر مخفی نمیکردند مگر یک چیز:یک
جعبه کفش در بالای کمد پیرزن بود که از شوهرش خواسته بود هرگز آن را
باز نکند و در مورد آن هم چیزی نپرسد.در همه ی این سالها پیرمرد آن را
نادیده گرفته بود و در مورد جعبه فکر نمی کرد. اما بالاخره یکروز پیرزن به
بستر بیماری افتاد و پزشکان از او قطع امید کردند.
در حالی که با یکدیگر امور باقی را رفع رجوع می کردند پیرمرد جعبه کفش
را از بالای کمد آورد و نزد همسرش برد. پیرزن تصدیق کرد که وقت آن
رسیده که همه چیز را در مورد آن جعبه به شوهرش بگوید. واز او خواست
تا در جعه را باز کند. وقتی پیرمرد در جعبه را باز کرد دو عروسک بافتنی و
دسته ای پول بالغ بر ۹۵هزار دلار پیدا کرد. پیرمرد در این باره ازهمسرش
سوال کرد.
پیرزن گفت:”هنگامی که ما قول و قرار ازدواج گذاشتیم مادر بزرگم به من
گفت که راز خوشبختی زندگی مشترک در این است که هیچ وقت
مشاجره نکنید. او به من گفت که هر وقت از دست تو عصبانی شدم باید
ساکت بمانم و یک عروسک ببافم.”
پیرمرد به شدت تحت تاثیر قرار گرفت. تمام سعی خود را به کار برد تا
اشک هایش سرازیر نشود. فقط دو عروسک در جعبه بودند. پس
همسرش فقط دو بار در طول تمام این سا های زندگی و عشق از او
رنجیده بود. از این بابت در دلش شادمان شد.
سپس به همسرش رو کرد و گفت:”عزیزم خوب، این در مورد عروسک ها
بود. ولی در مورد این همه پول چطور؟ اینها از کجا آمده؟”
پیرزن در پاسخ گفت: ” آه عزیزم، این پولی است که از فروش عروسک ها
بدست آورده ام.”
بگو متاسفم! بگو دیگه!
در خبرها آمده بود: "دانشمندان با انجام تحقیقاتی متوجه شدند زنانی که در قبال رفتار بی ادبانه یا آزاردهنده دیگران عذرخواهی دریافت نمیکنند فشار خونشان بالا میرود و این موضوع میتواند خطر ابتلا به حمله قلبی و سکته را در آنها افزایش دهد. اما در عوض زنانی که به موقع کلمه متاسفم:316: را میشنوند سریعتر آرام میشوند و فشار خونشان 20 درصد سریعتر به حالت طبیعی و نرمال باز میگردد."
لینک خبر: از زنان عذرخواهی کنید تا سکته نکنند !
فهمیدی آقای محترم!
اگه می خوای زنت سکته نکنه روزی چند بار بهش بگو متاسفم!(البته اگه دوست داشتی می تونی نگی!)
اما یک جوانمرد واقعی برای اینکه خدای نکرده زنش سکته نکنه بهتره روزی چند بار از این کلمه استفاده کنه! به عنوان مثال:
زنتون به شما می گه: عزیزم! لطف می کنی امروز تو کارای خونه به من کمک کنی؟ و شما می گی: عزیزم! چون خیلی دوست دارم و می خوام یه وقت سکته نکنی برای همین هم متاسفم!
یا اینکه زن از شما بخواد که چند ساعت بچه رو نگه دارید تا اون به کارای خونه برسه و شما سری به تاسف تکون می دین و می گین متاسفم!
یا زنتون برای خرید یه لباس شیک از شما پول می خواد و شما می گین: متاسفم!
یا ممکنه زنتون از شما بخواد امشب شما ظرفا رو بشورین و شما می گین متاسفم!
دوست عزیز! آقای محترم! غرورت رو بذار کنار برای یه بار هم که شده به زنت بگو متاسفم
http://www.hamdardi.net/imgup/16901/...4c88934de9.gifhttp://www.hamdardi.net/imgup/16901/...4c88934de9.gifhttp://www.hamdardi.net/imgup/16901/...4c88934de9.gifhttp://www.hamdardi.net/imgup/16901/...4c88934de9.gif
سلام
يعني اينها كه گفتي طنزه اينجا آوردي(طنز و لطيفه هاي ازدواج ،عشق و خانواده)، يا جديه يا هردوانه!!! :311:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط سارا بانو
سلام:
داشتیــــــــــــــــــم مدیر جان........:311:اون پست بالا هردوانه بود!!!!!!!!!
هرچی فکر کردم دیدم جایی بهتر از اینجا نمیشه براش پیدا کرد...:311:
http://www.hamdardi.net/imgup/16901/...d4958100ff.gif
چه کسی موثرتر است، زن یا مرد؟ !!!! ...
توماس هیلر ، مدیر اجرایی شرکت بیمه عمر ماساچوست ، میو چوال و همسرش در بزرگراهی بین ایالتی در حال رانندگی بودند که او متوجه شد بنزین اتومبیلش کم است. هیلر به خروجی بعدی پیچید و از بزرگراه خارج شد و خیلی زود یک پمپ بنزین مخروبه که فقط یک پمپ داشت پیدا کرد.او از تنها مسئول آن خواست باک بنزین را پر و روغن اتومبیل را بازرسی کند.سپس ...
برای رفع خستگی پاهایش به قدم زدن در اطراف پمپ بنزین پرداخت.
او هنگامی که به سوی اتومبیل خود باز می گشت ، دید که متصدی پمپ بنزین و همسرش گرم گفتگو هستند. وقتی او به داخل اتومبیل برگشت ، دید که متصدی پمپ بنزین دست تکان می دهد و شنید که می گوید :” گفتگوی خیلی خوبی بود.”
پس از خروج از جایگاه ، هیلر از زنش پرسید که آیا آن مرد را می شناسد.او بی درنگ پاسخ داد که می شناسد.آنان در دوران تحصیل به یک دبیرستان می رفتند و یک سال هم با هم نامزد بوده اند.
هیلر با لحنی آکنده از غرور گفت :” هی خانم ، شانس آوردی که من پیدا شدم . اگر با اون ازدواج می کردی به جای زن مدیر کل، همسر یک کارگر پمپ بنزین شده بودی.
” زنش پاسخ داد :” عزیزم ، اگر من با او ازدواج می کردم ، اون مدیر کل بود و تو کارگر پمپ بنزین .”
:311::311::311:
زن و مرد از نظر مردم ایران
http://www.hamdardi.net/imgup/16901/...c379c28bbe.jpg
وقتی یه مرد معتاد میشه : اگه زنش زن بود و به فکر زندگیش بود این بیچاره به این روز نمی افتاد، بدبختی اینا رو به این روز می کشه دیگه!!
وقتی یه زن معتاد میشه: ای وای!!! خاک بر سرش ! بیچاره شوهرش دلش به چی خوشه ! چه جوری اینو تحمل میکنه؟؟
http://www.hamdardi.net/imgup/16901/...685988368c.jpg
وقتی یه دختر یه کم به خودش میرسه : اوه! اوه ! ننه بابا داشت جمش می کردن!! اینا همش واسه جلب توجه دیگه!!! اینا دنیا و آخرت ندارن که!!!
وقتی یه پسر تیپ میزنه: چه پسر خوش پوشیه… هزار ماشاا… چه تیپی داره… میمیرن واسش دخترا
http://www.hamdardi.net/imgup/16901/...ae3973ce3d.jpg
وقتی یه دختر از دار دنیا یه دونه دوست پسر داره : چی بگم والا!!! حجب و حیا دیگه جا نداره تو این مملکت!! دیدیش … بزا دهنم بسته باشه…
وقتی یه پسر ۱۰ تا دوست دختر داره : بزنم به تخته اینقدر خاطر خواه داره، خدا وکیلی بهترین دخترا میرن طرفش… ولش نمی کنن که…
http://www.hamdardi.net/imgup/16901/...70cd5a6f86.jpg
وقتی یه آقای محترم!!! خیابون رو با پیست اتومبیلرانی اشتباه می گیره : لامذهب عجب دست فرمونی داره…
http://www.hamdardi.net/imgup/16901/...7ec846fe18.jpg
وقتی یه خانم مثلاً یادش بره راهنما بزنه: ترمز وسطیه…. بابا برو آشپزخونه قرمه سبزیتو بپز!!! والااااااا
http://www.hamdardi.net/imgup/16901/...04931b543f.jpg
وقتی بچه خوب تربیت شده باشه: میبینی؟ بچه ام مثل باباشه، اصلا موفقیت تو خونواده ما ارثیه
وقتی بچه تو یه درس نمره اش بشه ۷۵/۱۹: بله دیگه! خانم یا پی قر و فرشه یا با این دوست موستاش در حال فک زدن و ولگردیه
http://www.hamdardi.net/imgup/16901/...4aaaca29fc.jpg
وقتی تو یه جمع ، آقا پسری سر و زبون دار داره مجلس رو گرم می کنه: هزار ماشالا!!!!!!! روابط عمومیش بیسته؟؟؟!!!
http://www.hamdardi.net/imgup/16901/...6f8a153fd2.jpg
شرایط بالا برای یه دختر: اوه ! اوه! دختره لوده سبک!!! خانم باش
http://www.hamdardi.net/imgup/16901/...df37e57d3b.jpg
نظر مادر شوهر در اول زندگی: میبینی شانس ما رو ؟ دختره فقط ۲۰ میلیون جهیزیه آورده ، نمی دونم این پسره شیفته چی این عفریته شد!!!
باز هم همون مادر شوهر: دیگه چی می خواد؟ گل پسرم یه خونه ۴۰ متری تو نقطه صفر مرزی داره، از خداشم باشه ..
منبع:
http://lifelovely.blogsky.com/
جوانی می خواست زن بگیرد به پیرزنی سفارش کرد تا برای او دختری پیدا کند. پیرزن به جستجو پرداخت، دختری را پیدا کرد و به جوان معرفی کرد وگفت این دختر از هر جهت سعادت شما را در زندگی فراهم خواهد کرد.
جوان گفت: شنیده ام قد او کوتاه است.
پیرزن گفت: اتفاقا این صفت بسیار خوبی است، زیرا لباس های خانم ارزان تر تمام می شود
جوان گفت: شنیده ام زبانش هم لکنت دارد
پیرزن گفت: این هم دیگر نعمتی است زیرا می دانید که عیب بزرگ زن ها پر حرفی است اما این دختر چون لکنت زبان دارد پر حرفی نمی کند و سرت را به درد نمی آورد
جوان گفت: خانم همسایه گفته است که چشمش هم معیوب است
پیرزن گفت: درست است ، این هم یکی از خوشبختی هاست که کسی مزاحم آسایش شما نمی شود و به او طمع نمی برد.
جوان گفت: شنیده ام پایش هم می لنگد و این عیب بزرگی است
پیرزن گفت: شما تجربه ندارید، نمی دانید که این صفت ، باعث می شود که خانمتان کمتر از خانه بیرون برود و علاوه بر سالم ماندن، هر روز هم از خیابان گردی ، خرج برایت نمی تراشد
جوان گفت: این همه به کنار، ولی شنیده ام که عقل درستی هم ندارد
پیرزن گفت: ای وای، شما مرد ها چقدر بهانه گیر هستید، پس یعنی می خواستی عروس به این نازنینی، این یک عیب کوچک را هم نداشته باشد.:227:
ازدواج کار خوبی است، ولی بهتر است این کار را انجام ندهید (سامبرست)
این البته توصیه BABY نیست شاید اگه من می خواستم جمله ای مشابه بگم ، اینجوری می گفتم :
ازدواج کار پردردسریه، ولی چاره ای جز انجام این کار را ندارید(BABY)
زن چون کراوات است، هم مرد را زیبا نگه میدارد هم حلقوم او را می فشارد (ویکتور هوگو)
:72:راز زوج خوشبخت در سالگرد ازدواج:72:
روزی یک زوج، بیست و پنجمین سالگرد ازداوجشان را جشن گرفتند. آنها در شهر مشهور شده بودند به خاطر اینکه در طول 25 سال حتی کوچکترین اختلافی با هم نداشتند.
تو این مراسم سردبیرهای روزنامه های محلی هم جمع شده بودند تا علت مشهور بودنشون (راز خوشبختیشونو) بفهمن.
سردبیر میگه: آقا واقعا باور کردنی نیست؟ یه همچین چیزی چطور ممکنه؟
مرد روزای ماه عسل رو بیاد میاره و میگه: بعد از ازدواج برای ماه عسل به شمیلا رفتیم. اونجا برای اسب سواری، دو تا اسب مختلف انتخاب کردیم. اسبی که من انتخاب کرده بودم خوب بود. ولی اسب همسرم به نظر یه کم سرکش بود.
سر راهمون اسب ناگهان پرید و همسرم رو از زین انداخت. همسرم خودشو جمع و جور کرد و به پشت اسب زد و گفت :"این بار اولته" بعد از چند دقیقه دوباره همون اتفاق افتاد. این بار همسرم نگاهی با آرامش به اسب کرد و گفت : " این بار دومته "و بعد سوار اسب شد و راه افتادیم.
وقتی که اسب برای سومین بار همسرم رو انداخت؛ همسرم خیلی با آرامش تفنگشو از کیف در آورد و با آرامش شلیک کرد و اون اسب رو کشت. سر همسرم داد کشیدم و گفتم : " چیکار کردی روانی؟دیوونه شدی؟ حیوون بیچاره رو چرا کشتی؟"
همسرم یه نگاهی به من کرد و گفت: " این بار اولته"! :161:
http://www.hamdardi.net/imgup/16901/...f15c787902.gif
گردآوری : پایگاه اینترنتی پرشین وی
با عرض معذرت از همه دوستای گلم:
چنين حکايت کنند که در روزگاران قديم نره خری با ماچه خری نرد عشق می باخت و داستان دلدادگی آنها نُقل محافل بود. نره خر در انديشه بود که زوجه ای مرغوب اختيار کند. سر انجام مادر خويش را مجبورکرد که به خواستگاری ماچه خر همسايه برود.
مادر که پاردُمش از گردش روزگارساييده شده بود به اوگفت : الاغ جان ، برای ازدواج بايد مغز خر و دل شير داشت، می دانم که اولی را داری ولی از داشتن دومی بيم دارم.
نره خر که از عطر يونجه زار و بوی دلدار سرمست بود، پاسخ داد : مادرجان به خود بيم راه مده ،هرچه خواهی از مرحوم پدر به ارث برده ام ديگر نگران چه هستی ،اکنون آنچه می توانی در حق اين خرترين انجام بده که يار چشم انتظار است و رقيب بسيار..
سرانجام مادر با اکراه به خواستگاری رفت و پس از چندی به ميمنت و مبارکی خطبه عقد جاری شد و زندگی سرشار از خريت آنها آغاز گرديد و اينک ادامه ماجرا...
************
چون که شد صيغه عاقد جاری
هر دو گشتند خر يک گاری
بعد آن وصلت خوب و خَرَکی
هردو خوشحال وليکن اَلَکی
هر دو خرکيف ازين وصلت پاک
روز وشب غلت زنان در دل خاک
نرّه خر بود پی ماچۀ خويش
آخورش چال ، علف اندر پيش
ماچه خر با ادب و طنّازی
داشت می داد خرک را بازی
بُرد سم های جلو را به فراز
پوزه چرخاند به صد عشوه و ناز
گفت به به چه خر رعنايی
مُردم از بی کَسی و تنهايی
يک طويله خری ای شوهر من
تو کجا بوده ای ای دلبر من
بين خرها نبود عين تو خر
آمدی نزد خودم بی سر خر
نه بود مادر تو در بر من
نه بود خواهر تو سرخر من
چون جدا گشتی از آن جمع خران
کور شد چشم همه ماچه خران
بعد ازين در چمن و سبزه و باغ
نيست غير از من و تو هيچ الاغ
يونجه زاريست در اين دشت بغل
ببر آ نجا تو مرا ماه عسل
زود می پوش کنون پالون نو
پُر بکن توبره از يونجه و جو
باز شد نيش خر از خوشحالی
گفت به به چه قشنگ و عالی
عرعری کرد به آواز بلند
هردو از فرط خريّت خرسند
ماچه خر بود پر از باد غرور
که عجب نره خری کرده به تور
بعد ماه عسل و گشت و گذار
نره خر گشت روان در پی کار
شغل او کارگر خرّاطی
گاه می رفت پی الواطی
نره خر چون خرش از پل رد شد
با زن خويش شديداً بد شد
عر عر و جفتک او گشت فزون
دل آن ماچه نگو، کاسۀ خون
ماچه خر گشت، بسی دل نگران
چه کند با ستم نرّه خران
مادرش گفت کنون در خطری
زود آور به سرش کره خری
ميخ خود گر تو نکوبی عقبی
مگر از بيخ تو جانا عربی
ماچه خر حرف ننه باور کرد
پالون تاپ لِسَش دربر کرد !!!
دلبری کرد به صد مکر و فسون
ماچه خر ليلی و شوهر مجنون
بعد چندی شکمش با د نمود
از بد حادثه فرياد نمود
گشت آبستن و زاييد خری
شد اضافه به جهان کره خری
نره خر ديد که افتاده به دام
جفتک خويش بيافزود مدام
ماچه خر داد ز کف صبر و شکيب
در طويله تک و تنها و غريب
يک طرف کره خری در آغوش
گشت بيچاره، چو اين کاره نبود
جز طلاق از خرنر چاره نبود
کرد افسارو طنابش پاره
شد جدا ماچه خر بيچاره
تازه فهميد که آزادی چيست
درجهان خرمی و شادی چيست
ديگر او خر نشود بيهوده
تازه او گشته کمی آسوده
هرکه يک بار شود خر، کافيست
بيش از آن احمقی و علافيست
مغز خر خورده هرآنکس که دوبار
با خری باز نهد قول و قرار
گفتم اين قصه که خرهای جوان
پند گيرند ز ما کهنه خران