آتنا جان اتفاقات گذشته من رو کامل خوندی؟
نمایش نسخه قابل چاپ
آتنا جان اتفاقات گذشته من رو کامل خوندی؟
بله هم خوندم و هم با گوشت و استخونم لمس کردم
آتنا جان بهترین راه جداییه.
من از دیروز کوتاه اومدم خودم زنگ زدم. ولی آقا چواب نمی دن!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! چقدر پرو!
ولی من می گم بهترین راه اینه که نازنین جون از بالا به مسائل دور و ورش نگاه کنه:305:
یعنی چی؟
یعنی همون کارهایی که در پست قبلی ام بهت گفتم انجام بدی
امتحانش ضرر نداره :228:
نازنین جان یه بار دیگه حرفهای منو بخون عزیزم.
نازنین جان
شما این همه سختی رو تحمل کردی که چی بشه ؟؟؟ که آخرش بگی بهترین راه جداییه ؟؟؟
یعنی این همه جنگیدی که در نهاین به جدایی برسی ؟؟؟
آسون ترین راه رو برای فرار از مشکلات انتخاب نکن ؟؟
می بخشید من اینو می گم ولی بزرگترین اشتباهت در زندگی از اول رابطه این بود که خانواده امین رو زیادی بزرگ کردی روشون زیادی حساس شدی و اشتباه برزگ دیگه اینکه قطع رابطه کردی
و تصور اشتباهت این بوده که فکر می کردی این قطع رابطه همون طور که برای شما آرامش به دنبال داره برای امین هم داره و این کاملا غلطه چون اون آرامشو هم کنار شما و هم کنار خانوادش می خواد
من یکبار دیگه هم بهت گفتم که نبودنه خانواده همسرت عادت نکن و تمام پلهای ارتباطی رو خراب نکن
نباید انتظار داشته باشی که چون امین دوست داره پس باید بدون حضور خانوادش کنار شما احساس خوشبختی کنه
اونم مثل هزاران مرد دیگه دوست داره همسرشو کنار خانوادش ببینه
ولی شما نتونستی با سیست زنونه با خانواده همسرت کنار بیایی و همیشه با هاشون جنگیدی
من می دونم حق با شماست ولی گاهی آدما توی زندگی باید بخاطر یه چیزهایی چشمشونو رو ی مسائل حاشیه ای ببندند
می بخشید اگه تند شدم
ولی خواهر خوبم اینا همه می گذره یه روزی می شینی می گی من چه اشتباهی کردم بهترین روزهایی زندگی مو برای این حرفا خراب کردم
مامفرد عزیز حق با شماست. من به خاطر چیزه دیگه ای جنگیدم ولی الان ...
همسرم یک هفته ست منزل خودشون نرفته و شب ها توی دفتری که تازه اجاره کرده می خوابه ( براش خیلی دعا کنید کارش بگیره ) دیروز من واقعا دلم گرفت. 10 روزی بود خانه ما نیومده بود. آوردمش خونمون و یک شام گرم خورد و خوابید. از خستگی مثل یک سنگ خوابش برد.
من از دشب تا صبح فکر کردم. هر مردی بدیه ای داره. همسر من هم انسانه و فرشته نیست. بالخره اونم خطاهای خودشو داره. ولی در کل خوبی هاش بیشتر از بدی هاشه.
امیدوارم بتونم صبور تر باشم و عصبانیت هامو کنترل کنم. حتما به مشاور شخصا مراجعه می کنم.
براش دعا کنید دوستان عزیز.
در مورد خانوادش بله من مقصر بودم که از اول خط قرمزها رو مشخص نکردم و بیش از حد احترام گذاشتم. ولی در مورد برقراری ارتباط امکان نداره تا از پدر و مادرم عذر خواهی نکردن من کلامی با اونها حرف بزنم. حتی فکرشم هم غیر ممکنه...
واقعا ازشون تنفر دارم.:160: کسانی که با بچه خودشون که از پست و خونشون این چنین می کنن واقعا با من چه می کردن و با بچه ی من؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
این حس تنفر گذراست
چون الان وسط بحران مشکلات خانوادگی هستی این حس بیشتر تحریک می شه ولی به مرور برات عادی می شه
به مرور مشکلات اصلی زندگی برات مهم میشه نه مسائل حاشیه ای و حرفای خاله زنکی ماد رو خواهر و خاله و عمه
یه روزی به این حرفا و او اشخاص می خندی چون دیگه اونا اهمیتی ندارن تو امین مهمین
سعی کن آغوشی باشی برای همسرت تا از همه ی مشکلات و خسته گیها به تو پناه بیاره و بتونهه هرچیزی که در دل داره با خیال راحت برات بگه
بزار بهت اعتماد کنه و بدونه تو هم تکیه گاه خوبی هستی نه مالی بلکه معنوی