bloom عزیز ممنونم از احوال پرسیتون
راستش بد نیستم ولی زیاد هم اوضاع خوبی ندارم .خیلی دلم میخواد برم باز هم با اون اقا ارتباطم رو ادامه بدم اما خیلی مقاومت می کنم در مقابل این خواسته ام ...
نمایش نسخه قابل چاپ
bloom عزیز ممنونم از احوال پرسیتون
راستش بد نیستم ولی زیاد هم اوضاع خوبی ندارم .خیلی دلم میخواد برم باز هم با اون اقا ارتباطم رو ادامه بدم اما خیلی مقاومت می کنم در مقابل این خواسته ام ...
افرین به تو دختر خوب و نازنیننقل قول:
نوشته اصلی توسط ghazaleh*
یه وقت اینکارو نکنی همه زحمتات به باد میره
اعتماد به نفس داشته باش
الان دلت دشمن تو هست و عقلت دوستت
البته ما هم دوستت هستیم:46:
پس صبوری کن و به حرف دوستات گوش کن:228:
غزاله جان من درکت میکنم،در بعضی از شرایط سخته که بخوای کاملا عاقلانه تصمیم بگیری
ولی باور کن میشه
مراقب خودت هم باش
دوست عزیز خانم دانه 12 سال آقایی رو دوست داشتن و البته ایشون هم همینطور وعشقشون هم پاک بود و برای ازدواج.اما به دلایلی که می تونید از تاپیکشون متوجه بشی فراموششون کردن والان هم سالم و سرحال دارن زندگی شون رو میکنن ...پس تو هم میتونی
سلام
كاری كه شما در حال انجام هستید انرژی زیاد و حمایت نیاز دارد. مانند ترك اعتیاد است.
باز هم توصیه می كنم طی جلسات منظم مشاوره حضوری و گام به گام جلو بروید. بگذارید یكبار برای همیشه یك تومور بدخیم ریشه كن بشه.
تنهایی اگر نمی تونید از یك مشاور (البته حضوری) ،كمك بگیرید.
غزاله جان اميدوارم بتوني رو تصميمت پايبند باشي
عاشق بودن سخته و جدايي بدتر از اون مي دونم الان چه حالي داري دركت مي كنم
فقط از خدا برات صبوري مي خوام
خوشبخت باشي گلم
ببخشید ایمانش به خور توسرش با داشتن زن این کار رو می کنه و دیگه اینکه خواهسش می کنم اینقدر احساساتی نباش وزود علاقمند نشو و شاید اصلاً تو اونو می دیدی ولی ازش خوشت نمی یومد و بی خودی خودتو ازت نکن و فراموشش کن که اون ارزش ناراحتی تو رو نداره و به فکر ازدواجی معقول باش چون ازدواج اینرنتی و یا خیابانی به جایی نمی رسه
سلام
دوستان خوب من ممنونم از توجهتون
ولی خیلی داغونم الان
شاید دیگه از دستمم خسته شده باشید و دلتون نخواد با من حرف بزنید .
من باز هم نتونستم طاقت بیارم دوباره رابطه رو شروع کردم می دونم خیلی از دست من دلخور میشید اما دست خودم نیست .
اون اقا به تازگی میگه که یه زن دائم و یه همسر صیغه داره که اون همسر صیغه اش توی یه شهر دیگه است و فقط ارتباط چتی باهاش داره و همین .....
به خدا از فکر کردن دارم دیوونه میشم .
چرا اون این همه دروغ به من میگه به خدا کم کم دارم به مرز جنون می رسم .
من نمی تونم جلوی احساسم رو بگیرم از خودم متنفرم می دونم که شما هم ازم متنفر میشید .
چکار کنم ؟
من این که بدونم اون اقا مرد مورد علاقه ام هست یا نه خیلی برام مهمه
و این که ایا همسر صیغهای داره یا نه اخه من دوستش دارم و این موضوع خیلی ذهنم رو به خودش مشغول می کنه .
البته نه اینکه بخوام همسر دومش بشم اما خیلی تحت فشار روحیم . همه ی روحم به سمت اون پر می کشه از شدت اضطراب حال هیچ کاری رو ندارم .
اقای سنگ تراشان گفتند که من به مشاور حضوری مراجعه کنم اما من تا به حال چند روانشناس بالینی و حتی روانپزشک رو عوض کردم و تاثیر چندانی به حالم نداشته .
دوستان یادمه چند وقت پیش بعد از اینکه اون اقا متوجه ی علاقه ام شده بود یه بار ازش پرسیدم که ایا من رو دوست داره یا نه اون جواب مثبت داد حالا من این موضوع رو پیش کشیدم اون میگه منظورش این بوده که من رو به عنوان یک مسلمون دوست داره فقط همین .
من دارم ذره ذره اب میشم تو رو خدا دعام کنید که بمیرم یک باره راحت بشم. راضیم به مرگ خودم :54:
دوست عزیز بهتره به کمی قرآن بخوانید مطمِن باشید که جواب خواهد داد.
دوست عزیزم؛ من که گفتم اون آدم درست حسابی نیست، شما باور نکردید.
چرا دعا کنیم بمیری؟ برعکس، تو فکر کن که اون مرده! به همین راحتی! شماره تلفنش رو از گوشیت پاک کن، آدرس میلش رو از توی لیستت. فکر کن اصلا همچین بشری پا به زندگیت نذاشته. تو الان کاملا داری احساساتی با قضیه برخورد می کنی، احتیاج داری کمی رشد کنی تا بهتر بتونی به اعمالت مسلط باشی. برای این رشد باید کمی از جریان فاصله بگیری و به خودت و زندگی فکر کنی. اطلاعاتت رو ببری بالا و اونقدر عزت نفس پیدا کنی که بقیه بدون دنبالت، نه این که خودت رو آویزون اونا کنی و محبتشون رو گدایی.
به جنبه های دیگه ی زندگی فکر کن، مثل تحصیل، تفریح، مذهب، ...
کار نشد نداره، همین الان از توی این باتلاق بیا بیرون تا قبل از اینکه تا خرخره بری تو لجن.
اصلا به در ودیوار اتاقت بزن "من میتونم" و مرتب با خودت تکرار کن تا ملکه وجودت بشه و ناخودآگاه تحت تأثیرش قرار بگیری. آیه یأس نخون. تو اگه بخوای، کوه رو تکون می دی، این یه فسقل بچه که چیزی نیست نتونی فراموشش کنی!
برو ببینم چه می کنی!