RE: تحمل کنم درست میشه ؟؟؟ امیدی هست ؟!!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط f_z
من ت پیشنهاد می کنم از اون خونه چند روزی دور شی .از شوهرت و خانوادش.از اون خونه و اوضاع و احوالش.توی این مدت فقط به خودت برس و کسب آرامش کن بدون اینکه اجازه بدی چیزی تو رو به هم بریزه..توی این مدت یه کم به این شرایطت فکر کن ببین چه راهی براش پیدا می کنی.اما قدم اول اینه که به روح و روانت استراحت بدی و از اون محیط فاصله بگیری حتی سعی کن موبایلت هم پیشت نباشه....
امیدوارم به زودی به ارامش برسی
مرسي عزيزم
ولي شوهرم متاسفانه نمي زاره برم خونه بابام و ميگه نه ميزارم بري نه اونا حق دارن بيان اينجا. اون فكر ميكنه كه خانوادم دارن دخالت ميكنن و ميخوان كه من طلاق بگيرم . در صورتي كه اونا روحشون هم از اين جريانات خبر نداره . نميتونم برگردم شهر خودمون و اينجا هم كسي رو ندارم كه برم پيشش و كمي اروم بشم . هر وقت هم كه ميرم اونجا همش استرس دارم . چون دائم زنگ ميزنه و يه كاري ميكنه كه دو روز نشده بايد برگردم . هميشه استرس داره كه اي واي من رفتم شهر خودم دارم چكار ميكنم و الانه كه ديگه برنگردم و از اين حرفا.هميشه ميخواد كه منو از شهر خودم دور كنه و ميترسه كه من اونجا باشم . تو اين 1 سال چه با هم قهر بوديم چه اشتي همين جوري بوده . فكر ميكنه اگر برم خونه بابام اونجا نشستم و توطئه ميكنم كه چطوري زندگيمو خراب كنم . يا مامانم داره راهكار ميده كه همه چيزو تموم كنم . اصلا بهم اعتماد نداره .
نمي دونم اشتباه كردم كه به داداشم گفتم يا نه . تنها راهي كه به نظرم ميرسيد همين بود ولي خيلي گرون تموم شد . كارشو ول كرده و ديگه نمي خواد بره سه ماه بيكار بود كه اين كار شروع بشه و بره حالا كه شروع شد 20 روز نشد ولش كرد و برگشت .هيچ پولي هم دستشو نگرفت و هر چيي طلب داشت ديگه گيرش نمياد . بهانه كرد كه تو ابروي منو بردي و من ديگه نمي تونم نگاهاي اينا رو تحمل كنم . هر كاري كردم كه ديروز برگرده سر كارش قبول نكرد و حالا بيكاره . باز روز از نو روزي از نو. ديروز خيلي التماسش كردم كه برگرده و همه چيزو از ايني كه هست خرابتر نكنه ولي قبول نكرد و فقط تحقيرم كرد . ازش معذرت خواستم و گفتم اشتباه كردم .ولي اون چكار كرد در جواب مسخره كرد .براي اولين و اخرين بار بود كه ازش معذرت خواستم ،يه كاري كرد كه ديگه واسه هيچ چيز طرفش نرم و ازش چيزي نخوام. شوهرم مردي نيست كه زن بره طرفش ظرفيت نداره . همه برنامه هامون به هم ريخت. شايد بگين كه اول به مشكلاي اساسي زندگيت برس بعد اين چيزا . ولي تا مادامي كه اينجا و پيش خانوادش باشيم هيچ چيزي درست بشو نيست. ريشه همه بدبختي هاي ما خانوادشه و داريم چوب اين زندگي مشترك و ميخوريم .
حتي ديگه نمي خواست بزاره سر كار بيام، ولي من كوتاه نيومدم و گفتم تنها دليلي كه منو تا الان سر پا نگه داشته همين كاره و به هيچ قيمتي نمي زارم اينو ازم بگيري . بهش گفتم كه ديگه كاري به اين زندگي ندارم و تو بايد از اين به بعد تلاش كني كه اين زندگيو حفظ كني و همه خواسته هاي منو براورده كني . مي خواستم به اينجا كشيده نشه كه شد حالا هم هر چه بادا باد . اونم چيزي نگفت و فقط سكوت كرد . اميدوارم حرفاي ديروزم يه تلنگر باشه براش . همه چيزايي كه تا حالا ازشون چشم پوشي كرده بودم و الان ازش ميخوام.راستي هنوزم پيگير اعتياد هستم . ديروز گفت به خاطر حرف شما هم كه باشه تا اخر عمر محاله چيزي از من ببينين !
نمي دونم لازمه كه بهش فشار بيارم و نزارم كه راحت توي خونه باشه ؟ ميشه راهنماي كنين .الان بهترين راه حل عملي چيه؟ چه برخوردي داشته باشم .
RE: تحمل کنم درست میشه ؟؟؟ امیدی هست ؟!!
نه سعی کن خیلی بهش فشار نیاری صبور باش بزار با آرامش همه چی پیش بره
RE: تحمل کنم درست میشه ؟؟؟ امیدی هست ؟!!
با سلام .
میدونم که از آخرین ارسال این تاپیک یک سال و نیم میگذره.من امروز این مطالب را خونده ام و خیلی متاسف شده ام.
دعا میکنم یکی یه دونه عزیز هرجا هست شاد و سالم باشه.من از این تاپیک خیلی چیزها یاد گرفتم و مهمترینش ازدواج با چشم های باز و با مشاوره و تحقیق و به دور از احساسات بود. اما فقط یک چیز..
گاهی اوقات یک پایان تلخ بهتر از یک تلخی بی پایان است.
RE: تحمل کنم درست میشه ؟؟؟ امیدی هست ؟!!
کاش لااقل بگن مشکلشون حل شد