RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
می می عزیز
کاملاً درکت می کنم .
شما کار می کنی ، درآمد داری ، اما در مقابلش استقلال نداری ، می می ناراحته که چرا بعضی زنها نباید از حق و حقوق طبیعیشون برخوردار بشن و.... می می حق داره و درد و دلش قابل درکه ، منم دلم به درد میاد وقتی با این مسائل مواجه میشم .
اما می می جان ، مردایی که اینجوریند از کجا اینها رو یاد گرفتند ؟ نه اینکه از آغوش خانواده ؟ و محور اصلی تربیت در خانواده کیه ؟ مگر نه این که مادر ؟ و مگر مادر یک زن نیست ؟ پس از ماست که بر ماست ، می می جان زنها فرهنگسازهای جامعه هستند . پس اصلاحیه هم کار خود زنهاست ، یک زن در نقش همسر می تواند با صبر و ظرافتها زنانه کاری کند کارستان .
جریان اون خانمی که میره پیش حکیم و از بد خلقی شوهرش و به تنگ اومدن خودش میگه رو شنیدی ؟ حکیم بهش میگه برو یه شیر پیدا کن و چند تار موی اون رو بکن بیار تا کمکت کنم شوهرت درست بشه ، زن میره و شیری رو تو بیشه پیدا می کنه و چند ماهی وقت صرف می کنه تا آنقدر به شیر نزدیک میشه و خودمونی میشه باهاش که در حین نوازشش چند تار موی اون رو می کنه میبره برای حکیم ، وقتی حکیم میگه چطوری این کار رو کردی ، مرحله به مرحله نزدیک شدن و محبتاش به شیر رو بیان می کنه تا اونجا که در حین نوازش موی شیر را هم می کنه و شیر راحت اجازه میده ، حکیم میگه تو که تونستی یه شیر ( حیوان وحشی ) رو رام خودت کنی ، از پس همسرت بر نمیایی ؟؟ و زن راه کار رو می فهمه و میره .
می می جان با روند نیم بندت این اثرات رو که در پست قبلی آوردی ( تا دریافت حق امضاء حساب همسرت ) روی همسرت داشتی ، مطمئن باش اگه دور اندیش باشی رفته رفته موفق تر خواهی شد . مردایی که ژست قدرت را می گیرند راحت تر به دست میان اگر قلق اونا رو بلد باشی ، کافیه پرستیژ احساس قدرت اونها را نشکنی بلکه تقویت کنی ، به مرور می بینی که این تویی که فرمانده شدی ( البته من مخالف عوض شدن نقشها هستم به خاطر آسیب زاییشون ) پس صبور باش و به نیمه پر لیوان نظر کن و مهارتهات رو کامل کن و به کار بگیر .
بگذار مدتی درآمد و حق و حقوقت برات هیچ بشه ، یعنی بهشون فکر نکن و تاسف نخور فقط روی روند و روشها خوبت مثل اونچه در پست 178 گفتی بیاندش و پیش برو حتی به نتیجه و موفقیتت هم فکر نکن . فقط به این بیاندیش که می می باید هنرمندانه عمل کنه ، مطمئن باش درست و هنرمندانه عمل کردنت اینقدر بهت لذت میده که یادت میره به نتیجش توجه کنی .
سیال و روان باش و نزار گرفتگی و خود خوریهایی که اشاره کردی رسوب روانی درت ایجاد کنه .
مطمئن باش اگه صبور باشی همه چی درست میشه :72:
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
ممنونم عزيزم،خوب راهنمايي ام کردي:46::43::72:
راستش به واقع که ما زنها با حرف زدن آروم ميشيم و چه بسا يه گوش شنوايي باشه که سراپا گوش باشه و درد دلها رو گوش کنه،دوستي چون شماها که شايد خيلي موقع ها همين که بدونم يکي هست که حرفام رو ميشنوه و درکم ميکنه و همدردمه کلي انرژي ميگيرم و تمام مشکلاتم رو از ياد ميبرم و به قول مشاور شارژ ميشم،خيلي ممنونم که بخوبي متوجه دغدغه ذهنيم شدي و با حرفات آرومم کردي،همسرم هم صبح بهم زنگ زد و جويا شد چرا کسلم و من چون نميخواستم ناراحت بشه چون الان خودم هم ناراحت بودم و مطمئنا خوب نميتونستم توجيهش کنم و ناراحتي به بار ميومد براي همين يه مسئله کاري رو بهانه کردم براي ناراحتي ام که خيلي خوب باهام صحبت کرد و خواست آرومم کنه،راستش قبلا هر چي مسئله کاري برام پيش ميومد که ناراحت ميشدم باهام با حالت دعوا برخورد ميکرد ولي اين بار باهام همدرد شد و بهم گفت:نبينم ناراحت باشي ها؟تو اداره از اينجور چيزها پيش مياد و اينها ارزش اينقدر ناراحتي رو نداره ،که من با اين طرز حرف زدنش خيلي خوشحال شدم و اگه برسم خونه تو موقعيت مناسب ازش تشکر ميکنم که اينقدر متفاوت رفتار کرد:46:
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مي مي
خيلي خوب باهام صحبت کرد و خواست آرومم کنه،راستش قبلا هر چي مسئله کاري برام پيش ميومد که ناراحت ميشدم باهام با حالت دعوا برخورد ميکرد ولي اين بار باهام همدرد شد و بهم گفت:نبينم ناراحت باشي ها؟تو اداره از اينجور چيزها پيش مياد و اينها ارزش اينقدر ناراحتي رو نداره ،که من با اين طرز حرف زدنش خيلي خوشحال شدم و اگه برسم خونه تو موقعيت مناسب ازش تشکر ميکنم که اينقدر متفاوت رفتار کرد:46:
:104::104::104:
مطمئن باش این رفتاراش بیشتر هم میشه
حتماً بازخورد مثبت بده و خیلی صادقانه و با لحنی عاطفی و صمیمانه بهش بگو امروز که دلداریم دادی خیلی آروم شدم ، خیلی خوشحالم کردی ، ازت واقعاً ممنونم احساس خوبی دارم
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
می می جان واقعا همه مونو خوشحال کردی
می می عزیزم
بهت قول داده بودم مطالبی برات بفرستم تا افکارتو آروم کنه
تصمیم گرفتم واسه این مطالب یه تاپیک جدا باز کنم تا همه ازش استفاده کنن
تو هم یه سری بزن
***شفای زندگی***
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
می می عزیزم خیلی خوشحالم این اغاز یه زندگیه جدیده ادامه بده که دنیا به کامت باشه ما رو هم بیخبر نذار:46::104:
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
می می منتظرتیم تا هر روز بیای و برامون از پیشرفت اخلاقی و محبتی خودت و همسرت بنویسی!
البته اجازه هم داری که بعضی موقع ها بیای هم غر بزنی :311: هم درد و دل کنی!:43:
اما نباید زیاد به این حرفات بال و پر بدی! باشه!!!!!!!!!
اصلا می خوام برات دست بزنم، دوست دارم بدونی که من هم بابت این تغییر رفتارت خوشحالم!
حالا همه واسه ی می می خانومی دست بزنیددددددددددددددددددددد ددددددددددد
:104::104::104::104:
این گل رو هم به شوهرت تقدیم می کنیم تا بفهمی که چه شوهر انعطاف پذیر و خوبی داری!:72:
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
:104::104::104::104::104:
ايشالله روز به روز خوشبخت تر شين:72:
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
سلام از همتون ممنونم بخاطر همه لطفي که به من داريد:72::46::43:
راستش البته هميشه اونجور که آدم ميخواد نميشه چون رسيدم خونه،غرش رو بهم زد و چند تا فحش نچندان جالب هم بهم زد،ميدونيد اون ديگه عادت کرده که راحت هر چي رو به زبون بياره و راحت بي احترامي کنه و فحش بده و فکر نميکنم درست بشه و من همه اينها رو مقصر فقط و فقط اول مادرش که با هر جور سازش رقصيده و بعد پدرش که فکر کنم اون هم همچين برخوردي با زنش داشته که همسر من الگو برداري کرده،آخه برادر بزرگترش هم همچين خصوصيتي حدس ميزنم داشته باشه که راحت و زود عصباني ميشه و بد و بيراه ميگه،در صورتي که اين منو خيلي آزار ميده و جالبه خودش طاقت کوچکترين بي احترامي رو نداره و سريع از کوره در ميره،فکر ميکنم کار سخت و طاقت فرسايي با اين مرد دارم که اميدوارم خدا کمکم کنه.:316:
حالا بماند روزي نميشه که به شوخي منو مسخره نکنه يا راحت بهم توهين نکنه ،با اينکه بارها و بارها باهاش حرف زدم و ميدونه اين کاراش ناراحتم ميکنه ولي باز انجام ميده و به ندرت سعي ميکنه خودش رو کنترل کنه،انگار اگه اينکار رو نکنه عقده اش تخليه نميشه ولي حالا به خودش برسه نبايد نازکتر از گل بهش گفت والا روزگار بر عکس شده و انگار جاي منو و اون عوض شده البته در مورد چيزهايي که به ضررشه مثل منت کشيدن،عصباني شدن،خرج کردن اما به کار کردن،مهربون بودن،کوتاه اومدن و خيلي چيزهاي ديگه اين من بايد انجام بدم.
ديشب سر يه موضوع الکي قيافه گرفت و ناراحت شد که تو اين حرف رو زدي منظورت اين بود و چند تا بد و بيراه بهم گفت و بعد گفت:خيلي پر رو شدي و خيلي دريده که هر چي رو به زبون مياري،حالا اون چي بود؟اين بود که ايشون منو مسخره کرد منم طاقت نياوردم و بهش گفتم:تو همش از من ايراد ميگيري و اصلا خوبيهاي منو نميبيني و بعد به شوخي گفتم:انگار حالا خودش چه تحفه ايه،که ناراحت شد که ميدوني منظورت از اين حرف چيه؟يعني اينکه مرداي ديگه بهترن،يعني نميخواي ديگه باهام زندگي کني،از تعجب شاخ در آوردم و گفتم:واي خداي من از يه چيز مسخره ببين چه چيزا برداشت کرد؟چرا خودت رو نميگي که روزي نميشه که بهم توهين نکني و مسخره ام نکني و خودت هم بارها از اين حرفها بهم زدي،گفت:من فرق دارم تو نبايد اين حرف رو بزني،گفتم:چرا اتفاقا برعکس تو نبايد اين حرف رو بزني،چون من يه زنم و حرف تو بيشتر منو ناراحت ميکنه و خلاصه کلي ناراحت بود که هر چي ميگفتم فايده نداشت تا اينکه اونقدر بهم فشار اومد هم بخاطر صبح که ناراحت بودم از دستش و هم الان، که پيشش زدم زيره گريه و فقط نگاهم کرد و گفت:چرا اينجوري نگام ميکني؟درست نگاه کن ها؟گفتم:ببين ميتوني يه تفسر طول و دراز براي اين هم جور کني و خلاصه شروع کردم به حرف زدن که چرا با اينکه ميدوني من ناراحت ميشم ولي عمدي ناراحتم ميکني؟چرا توهين و تحقير؟من تا حالا که اين کارو نکردم،بعد بهش گفتم(البته با حالت شوخي) که:برو کارت رو عوض کن تو بايد بري تو کار موسيقي يا هنر که اينقدر خشن برخورد نکني که خنديد و چيزي نگفت،گفتم:اگه بچه مون بشه ديونش ميکني البته قبلش خودم از دستت ديونه ميشم و بعد تنها حرفي که زد اين بود که:من آدم نيستم ديوانه ام و درست هم نميشم،سر شام هم بهش گفتم:اکثر مرداي ايروني نميدونن واقعا با زناشون چطور درست برخورد کنن،بي چاره زنها:302:...
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
سلام خانوم می می
دورادور پیگیر تاپیک هاتون بودم
خوشحالم که پیشرفت های زیادی هم داشته ای
نکته ای که خودم بهش رسیدم را برایت می نویسم ..امیدوارم مفید واقع بشه
عزیز نازنین
من هم مشکلات زیادی در زندگی ام داشتم ... بخش عمده ای هم از این مشکلات به عدم مهارت های من بر می گشت
...
من در ده سال زندگی ام شوهرم را آنطوری که بود نپذیزفته بودم... از خصوصیات بدش برای خودم کوه ساخته بودم و اصلا خوبی هایش را نمی دیدم ... با این حال روی شوهرم زوم کرده بودم ... کافی بود او ناراحت باشد و یا کوچکترین حرفی به من بزند ... دقیقا مثل تو تنفر تمام وجودم را پر می کرد ...
و هر حرف و یا کدورتی که پیش میومد ... تا چیزی می گفتم دقیقا شوهرم همانند شوهر شما موضع می گرفت
.. من هم در صدد بودم که
1>> اولا او را عوض کنم
2>>مرتب به او نحوه چگونه برخورد کردن با زنها را به طرز غلط آموزش بدهم
3>>مرتب هم دلم برای خودم می سوخت که چرا ازدواج کرده ام
4>>از این نامه هایی که شما برای همسرت نوشتی ...من در دفتر خاطراتم زیاد داشتم(دقت کن داشتم)
بعضی اوقات شوهرم اونها رو می خوند و دقیقا مثل شوهر شما اشتباه برداشت می کرد و همش موجب دلخوری می شد
...
الان نه ماه از عضویت من در تالار می گذرد و یک ماه هست که زندگی ام سر و سامون گرفته ... خیلی چیزها یاد گرفته ام که در دوباره شکل گرفتن زندگی ام نقش بسزایی داشته
1>>عدم تمرکز روی رفتارهای شوهرم
2>>قبول کردن شوهرم همون طوری که هست
3>>پرداختن بیشتر به خودم و مسائل خودم
4>>اجرا کردن روش های برقراری ارتباط موثر با شوهرم که در این تالار خونده بودم
اوایل خیلی خیلی برام سخت بود ... خصوصا اینکه به نظرم انگار غرور و شخصیتم رو له می کردم ... اما با صبوری همه رو تحمل کردم
ادامه دارد..
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
سلامی مجدد
می می گرامی واقعا سخت بود درک کن که برای من که هشت ماه مستقل و بدون اتکا به کسی گلیم زندگی ام رو تنهایی از آب کشیده بودم بیرون رفتاری متواضعانه همراه با محبت داشتن با شوهرم بسیار سخت بود
مخصوصا اینکه یه جورایی علی هم می خواست مرد بودن خودش رو به ثابت کنه
***
ولی با راهنمایی هایی که گرفته بودم و جمله مدیر که بهم گفته بود "زن باید سنگ زیرین آسیاب باشه" تحمل کردم
در تلاش بودم که قفل عوض بشه تا کلید هم عوض بشه
***
خدا را شکر که الان نسبت به یک ماه قبل خیلی خیلی روابطمون بهتر شده
...
وقتی شوهرم میاد خونه من حتما شربتی یا آب هویجی و ... بهش می دهم
بعدش منتظرش می شم که لباسهاش رو عوض کنه
یه جوری سر خودم رو گرم می کنم تا خودش بیاد سراغم (این از توصیه های بی بی گرامی بود )
موقع رفتن از خونه میرم بدرقه اش بهش هم تاکید می کنم علی جونم مواظب خودت باشی ..گرما زده نشی ها :46:
...
حقوق ماه پیشم رو هم دادم بهش
بهم گفت پیشت باشه نیازم شد ازت می گیرم ..گفتم نه می خوام مرد خونم برام خرج کنه ، اینجوری بیشتر احساس می کنم من زنت هستم
... وقتی یه چیزی می خوام با کلی ناز و عشوه بهش می گم نمی دونی اون هم با چه اشتیاقی برام فراهم می کنه
دیشب رفته بودیم برای من کیف بخریم
کنار کیف فروشی مغازه لباس فروشی بود بردمش اونجا دوتا پیرهن و یه شلوار براش خریدیم
دیگه پولمون نرسید برای خودم کیف بخریم اون هم یادش رفت که قرار بود برام کیف بخره
من اصلا به روش نیاوردم و حالا حالا هم نمیارم
به موقعش بهش می گم اون هم با همون کلام و لحن مهربانه و محبت آمیز که تا حالا نتیجه گرفته ام
...مطمئن هستم تو هم اگر کمی بیشتر صبور باشی و بیشتر عاشقانه و لحنی دلسوزانه داشته باشی به نتیجه ی دلخواهت می رسی
...
همه ی درد و دلهایت را هم بیا اینجا بگو همه ی بچه گوش می کنند خصوصا خود من که منتظرم بیایی و بگی همچی بر وفق مرادت شده:323: