من از روز ازل دیوانه بودم
دیوانه روی تو سرگشته ی کوی تو
سرخوش از باده ی مستانه بودم
در عشق و مستی افسانه بودم
نمایش نسخه قابل چاپ
من از روز ازل دیوانه بودم
دیوانه روی تو سرگشته ی کوی تو
سرخوش از باده ی مستانه بودم
در عشق و مستی افسانه بودم
من نگویم که کنون با که نشین وچه بنوش
که تو خود دانی اگر عاقل و هوشیار باشی
در چمن هر ورق احوال حالی دگر است
حیف باشد که ز حال هم بی خبر باشیم
من نگویم که کنون با که نشین وچه بنوش
که توخود دانی اگر زیرک و عاقل باشی
در جواب عرض می کنم که :
یا ترا من وفا بیاموزم، یا من از تو جفا بیاموزم
به کدامین دعات خواهم یافت، تا روم آن دعا بیاموزم
میم م م م م م م م
ممنون ,میدونستم یه جای اشکال داره ولی به ذهنم نمیرسید
---------------------------------------
مجو درستی عهد از جهان سست نهاد
که این عجوزه عروس هزار داماد است
تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود
بنده من شو و بر خور زه همه سیم تنان
کمتر از ذره نه ای پست مشو مهر بورز
تا بخلوتگه خورشید رسی رقص کنان
نخفته ام ز خیالی که می پزد دل من
خمار صد شبه دارم شرابخانه کجاست
تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت
جانم از آتش هجر رخ جانانه بسوخت
وقتی کیوان هست و قلب سپید، یعنی بر صفحه مشاعره نیز چند سطری رقم خورده و من خوشحال می شوم.
تو نیکی می کن و در دجله انداز
که ایزد در بیابانت دهد باز
ززززززز
ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است
به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را
اگر چه در نظر یار خاکسار شدم
رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند