قربونت پاییزه جان ممنونم عزیزم، البته یادم رفت بگم ببخش که با تاخیر بود.:72::43:
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام
زلال عزیز ممنونم:72::43:
امین عزیز پستت رو توی تاپیکی که گذاشتی دارم میخونم.عالییییییی،ادامه داره یا خیر؟سه خط آخرش نیاز به توضیح بیشتر داره اگر لطف کنی و ادامه بدی فکر میکنم تا همیشه مدیونت میمونم که الان هم هستم:72:
واسه همینه که عاشق این تالار و آدمهاشم:72:
محبت و لطف بدون توقع :43:
سلام خانم پاییزه
میتونم ادامه ش بدم. گفتن این چیزا وظیفه ست، کاری نکردم. همین که حال کسی خوب بشه منم خدا رو شکر میکنم. اتفاقا نکات خوبی تو ذهنمه براتون میگم. اگه سوالی هم داشتی میتونی همونجا بگی تا ابهامات بقیه هم رفع بشه شاید جمله ای برای خودم واضح باشه ولی جوری بیانش نکردم که خواننده متوجه بشه اینا رو بهم بگید
سلام به همه دوستان:72:
زلال جان مرسی از یاداوریت:72:
پاییزه جان منم تولدتونو تبریک میگم:123::326:
تولد سون هم تو پاییزه مبارکههههههه:123::326:
اابته تولد منم تو زمستونه:biggrin-new:
میتونید دیگه یواش یواش فکر کادو هاتون باشین:227:
امیدوارم زمستون پر برفی داشته باشیم:73::73:
و اگه دیگه بتونم ی بوت بخرم که دیگه عااااالی یعنی خیابونهارو از پا میندازم ها
راستی بچه ها سون فرشته اردیبهشت نیستن چرا؟
رفتم زنگ واحدشونو زدم کسی نیومد بیرون
مسافرتن یا شارژ ساختمونو ندادن افتابی نمیشن:311:
https://s21.picofile.com/file/844497...7_01_26_01.jpg
خودت را به آغوش بکش
تا از جای رنجهایت
شکوفههای بلوغ بروید...
تو از آن همین رنجهایی و این رنجها از آن تو، فقط اگر خود را برای لغزشهایت سرزنش نکنی معنای زندگی را از خلال همین رنجها خواهی یافت.
خودت را به آغوش بکش
خودت را به خاطر تمام خطاهایت ببخش و به خودت حق بده تجربه کنی
آنگاه انسان بودنت، واقعیتر خواهد شد.
پ.ن
بچه هایی که تولدشون بوده، مبارک باشه... دعا میکنم احساساتی رو تجربه کنین که تا سال ها شیرینی اون در کام زندگیتون ماندگار باشه.:heart:
سلام به برو بچه های همدردی :) سون جان یه روی شوخ طبعی هم داره دوستان :43:
اومدم یه حال و احوالی ازتون بپرسم ببینم در چه حالید یاران من :)
یه سلام و خوش آمد بگم به آقای باغبان ، زلال دختر مهربون ، الهه زیبایی های عزیزم ، سحر بهاری رفیق قدیمی ، پاییزه جان ، آقا امین و همه عزیزان .
امیدوارم همه تون از ته دل آرامش داشته باشین و احساس رضایت درونی داشته باشید .
الهه عزیزم ممنونم که یادت بود پاییز تولدمه :72:
مهر ماهیا پرچممون بالاس.
آدما دو دسته ان : اونایی که مهر به دنیا اومدن و اونایی که دوست داشتن مهر به دنیا بیان:311:
نبودی الهه با هم کیک بخوریم، جات خالی بود دوست من، ولی رفیق سنمون داره میره بالا و این هم خوبه ولی بده :( چون من نمیدونم چرا اینقدر از پیری میترسم .
همه تون رو دوست دارم ، بیاین اعلام حضور کنید ببینم چطورید؟
( یه جوری دارم صحبت میکنم انگار همیشه توی تالارم و بقیه بچه ها نبودن ،،، خودمم تازه اومدم هههه)
سلام خانم سون
منم یه موقعی از پیری میترسیدم. شده بود فوبیا
دلیلش اصلیش استرس و شاید کمی سردرگمی توی اهداف کلان. خیلی راحت حل میشه. راحت تر از اونی که فکرشو کنی.
سلام آقا امین شبتون بخیر ،
بیشترین دلیلی که باعث میشه از پیری بترسم اینه که با خودش چروکیدگی پوست ، بیماری های گوناگون ، ناتوانی در انجام کار های ساده میاره، صحبتشم میکنم میترسم.
آخه نمیشد پیر نشیم ولی مثلا هر موقع خداوند مقرر کرده بود از این دنیا بریم ؟؟؟
شاید براتون عجیب باشه ولی گاهی که برای خودم لباس میخرم به این فکر میکنم که سون، وقتی پیر بشی یه لباس کهنه به تن میکنی و دیگه این چیزا پیش چشمت هیچه. و همین فکر منو اذیت میکنه . من کلا آدم جاه طلبی نیستم و آسون میگیرم .
پاییزه و سون عزیز، تولدتون مبارک باشه :43::72:
الهه جان تولد شما هم مبارک و بست ویشز. :43: هم فصلی هستیم، منم متولد زمستونم.
سون من قبل از تولد 26 سالگیم شدیدا احساس پیری می کردم. حس می کردم دیگه تموم شدم و هیچ غلطی هم توی زندگیم نکردم. فکر می کردم چقدر بی حاصل گذشت.
وقتی به عمق احساسات و افکارم نگاه کردم، دیدم من فکر می کنم پیری یعنی پایان. فکر می کردم آدمیزاد تا 30 سالگی توانائی رشد و شکوفایی داره. برای همین توی 26 سالگی حس می کردم که دیگه داره تموم می شه.
اون سال تلاش کردم برم توی کالبد 75 سالگیم، وقتی دستهام چروکیده شدن، وقتی چشمهام نمی بینن، و ...
دیدم توی 75 سالگی، دیگه تکیه گاه های واهی ندارم. دلم به جوونی و زیباییم خوش نیست. دلم خوش نیست که حالا وقت هست، بعدا چنین و چنان می کنم.
و دیدم پیری خیلی باشکوه تر از جوونیه. وقتی غبارهای جوونی از جلوی چشمم کنار می رن، قوه ادراکم می تونه چنین برابر قوی تر بشه.
و دیدم میشل 75 ساله هم (زنده) ست.
بعد از تولد 26 سالگیم یه حسی سراغم اومد که تا حالا در برهه های خیلی کمی از زندگیم همراهم نبوده. این حس که هیچوقت پیر نمی شم. پوست دستم چروک می شه، چشم هام نمی بینه، اما خودم مادامیکه بتونم تغییر کنم، جوونم.
راستش الان حس می کنم حتی مرگ هم پیرم نمی کنه. حس می کنم بعد از مرگ هم می تونم رشد کنم. :smile:
من عاشق دست های چروکیده ی آدم هام، عاشق لبخند آدم های پیر، اون زیبای ای که در پیرها هست، در بچه ها نیست، در جوون ها نیست. تو هم درست نگاهشون کن، ببین یه چیز متفاوتی درشون حس نمی کنی؟ :72: